«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمت حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سیّدالشّهداء و حضرت مجتبی علیهما آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به پیشگاه باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسات گذشته
بحث ما توجّه و درنگی در دینداری در دوران بحران است.
بحران خصوصیتی ندارد، این ما هستیم که در بحران متوجّه میشویم که نباید به خیلی از آن چیزهایی که دل بستهایم دل میبستیم، ما در بحران متوجّه میشویم که کار بدست ما نبوده است، و درواقع دینداری در بحران، همان دینداری در زمان غیربحران است.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در این شرایط، در جایی که ما چالش و بحران و فتنه داریم، ما را بر سرِ سفرهی خدای متعال یعنی قرآن کریم دعوت کردهاند، فعلاً از بین آیات قرآن کریم در محضر حضرت رَبّ، حضرت مدبّر، حضرت منعم، حضرت مربّی، حضرت برنامهریز، حضرت خالق، حضرت مبتکر، حضرت کارگردان هستیم.
به محضر عزیزان عرض شد که بحث ما در این جلسات دانشمحور نیست و پیچیدگی ندارد، استدلال عمیق لازم ندارد، از جنس باور است، و باور به معنای التزام به علم است.
خیلیها هستند که علم دارند اما یا برخلاف یقین خود عمل میکنند، یا نسبت به علم خودشان عمل و توجّه و التزامی ندارند. باور به معنای التزام به علم است.
ما به این دنیا آمدهایم که ربّانی شویم
اگر کسی به اسم رَبّ توجّه کند که او همه کاره است و همه چیز بدست اوست، تمام وجود رَبّ، تربیت و رشد و اصلاح ماست، ضمن اینکه او کار خود را میداند، در اینصورت آرامش خاطر خواهد آمد و انسان نمیتواند نسبت به رَبّ سوء ظن پیدا کند.
لذا در روایات به ما ارشاد کردهاند که به خدای متعال حسن ظن داشته باشد.
حسن ظن به خدا یعنی اینکه «أَنْ لاَ تَرْجُوَ إِلاَّ اَللَّهَ»،[4] بجز خدا به کسی امید نبندید، وگرنه خلاف ادب در محضر حضرت رَبّ است.
ربّانی آن کسی است که دائماً ارتباط خودش را با رَبّ خود درنظر دارد. مثلاً میگویند این عالم ربّانی است، یعنی فراموش نکرده است و دائم الیاد است و دائم الذکر است که همه کاره رَبّ است، با رَبّ کار دارد، به او ربّانی میگویند.
ما به این دنیا آمدهایم که ربّانی شویم. «أَنْ لاَ تَرْجُوَ إِلاَّ اَللَّهَ وَ لاَ تَخَافَ إِلاَّ ذَنْبَكَ»، امام صادق علیه السلام فرمودند از گناه خودتان بترسید؛ چون مادامی که محضر حضرت رَبّ هستی، در حصن حصین هستی، وقتی نافرمانی کنی و از حصن بیرون بیایی، آنوقت بترس که بلا بر سرت خواهد آمد.
البته منظور بنده از «بلا» بلای نهایی است، یعنی بلایی که دیگر راه جبران ندارد. وگرنه مؤمن ممکن است در این دنیا دچار بلا و ابتلاء شود، اما پایان او خوش است، همیشه پایانِ این شاهنامه خوش است، چون دست کارگردان است و او مقدّر میکند و پایانبندی با رَبّ است.
چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از خوف خدا از حال میرفتند؟
جلسهی گذشته اینطور عرض کردیم که توجّه به این موضوع که خدای متعال رَبّ است، به ما میفهماند که باید او را عبادت کنیم. مثال شکرگزاری را عرض کردیم و گفتیم خدای متعال به همین سادگی میفرماید، در قرآن کریم چند مرتبه یکطور میفرماید و در جایی هم یک مورد اضافه میفرماید، سه مرتبه شبیه این است که «إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»،[5] حال که او همه چیز را به تو داده است، این موضوع جای تشکّر دارد، وگرنه نمکنشناسی رخ داده است؛ البته تشکّر از کسی که هیچ نیازی ندارد.
توجّه به این موضوع که «او هیچ نیازی ندارد» خشیّت بهمراه دارد.
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»،[6] چون نمازشان نمیتواند چیزی به خدای متعال اضافه کند، خاشع هستند.
این موضوع هم خشیّت و هم خشوع در پی دارد، افتاده و افتادهحال هستند، در مقابل خدا شکسته هستند، از خدای متعال خوف دارند.
بخشی از موضوع خوف در مباحث ربوبیت اینطور است که عرض میکنم.
شما همسایهای را درنظر بگیرید که پنج روز در خفا کفشهای شما را واکس زده است، شما به همسر خود میگویید که من وقت ندارم، یک جعبه شیرینی بخر تا از او تشکر کنم. چند روز میگذرد و این اتفاق رخ نمیدهد، میگویید: من میترسم زمانی او را در آسانسور ببینم…
از چه چیزی میترسی؟ از مُنعِم میترسی که شکرگزاری نکردهای.
اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبها در محضر حضرت حق از حال میرود، او که دستپُرترین عبد خداست، ثروتمند اول و آخر عالم وجود است، همهی نعمات از رَبّ است، لذا از خوف خدا از حال میرود.
خدای متعال که ترسناک نیست، عظمت انعام و نعمت دادن او بگونهای است که جوانمردی مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از خوف خدا از حال میرود، شرمنده است، خشیت دارد، خشوع دارد، افتاده است.
مؤمن اصلاً نمیتواند متکبّر باشد، خودش که میداند چیزی از خودش ندارد.
عرض کردیم به همین جهت به سمت مغفرت و عبادت میرود.
نشانههای ایمانِ حقیقی
توجّه به اسم رَبّ این پیامد را دارد.
این موضوع از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هست، از حضرت سجّاد علیه السلام هم هست، من از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخوانم، خطاب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرماید، این حدیث در آثار شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه است، شبیه آن در کافی هم موجود است که «يَا عَلِيُّ ثَلاَثٌ مِنْ حَقَائِقِ اَلْإِيمَانِ»،[7] سه چیز از حقایق ایمان است.
یعنی اینطور مشخص میشود ایمان شخص حقیقی است.
اولین مورد: «اَلْإِنْفَاقُ مِنَ اَلْإِقْتَارِ» انفاق در تنگدستی.
«وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»،[8]… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وسیلهای از خود را ده درهم فروخت که برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حسنین علیهما السلام چیزی تهیه کند، در مسیر دید که مقداد از گرسنگی میلرزد.
تا زمانی که حساب و کتاب با خود من است، باید حواس خود را جمع کنم، ولی آن کسی که به رَبّ توجّه دارد… فرمودند یقین داشته باش برمیگردد!
یعنی آن کسی که این ده سکه را فرستاده است، میتواند هزار سکهی دیگر هم بفرستد. لذا روایات را برای شما خواهم خواند، مؤمن حقیقی نمیتواند خسیس باشد، چون اگر خسیس باشد انگار قبول ندارد رَبّی در کار هست و قرار است خودش موضوع را حل کند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پولها را به مقداد بخشید و با دست خالی به خانه برگشت.
این موضوع چند مرتبه در زندگی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رخ داده است، بعد خدای متعال روی زندگی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یک وعدهای داده است، درواقع خدای متعال یک چک سفیدامضاء داده است، فرموده است اینها همیشه اینطور هستند که «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا»،[9] در این عالم اگر هر کسی مسکین و یتیم و اسیر بود بیاید، این خانواده اطعام میکنند، اینها همیشه به عهدشان وفا میکنند. این خانواده اینطور هستند، اگر گیر کردید درِ این خانه را بزنید، این بزرگواران رد نمیکنند، «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا».
بعد ممکن است شما بگویید اگر ما به غیر از خدا رو بزنیم ضایع میشویم، اما خدای متعال دوباره یک چک سفیدامضاء به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داده است، فرمود اینها «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»[10] هستند، منّت نمیگذارند، به کسی نمیگویند، مخفی میکنند، «لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا»، حتّی توقعِ تشکر هم ندارد.
بلکه وقتی فقیری به درِ خانهی آقای عالم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میآمد، فقط دست راست خود که در آن پول بود را از در بیرون میآورد که فقیر با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مواجه نشود. این خانواده ذلیل نمیکنند، این خانواده معز هستند، لقمه گرفتن از این بزرگواران گواراست، دست این بزرگواران دست خداست، دستشان یدالله است.
لذا خدای متعال میفرماید شما را به جایی میفرستم که اذیت نشوید، یک خانهای هست که درِ آن خانه جواب میدهند.
امام رضا علیه الصلاة و السلام به امام جواد علیه السلام فرمود که اجازه نده تو را از درِ پشتی ببرند، هر کسی آمد و حاجتی داشت، تو حاجت او را برآورده کن.
این موضوع از کجا میآید؟ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چطور اینقدر سخی هستند؟ چون ایمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بالاترین ایمان است، سخاوتشان هم بالاترین سخاوت است.
اساساً اگر من باور داشته باشم که اگر هزار تومان در راه خدا بدهم، صدها هزار میلیارد برابر… چون این اعدادِ اینقدر برابر، برای آدمهایی است که محدودیت دارند.
چانه زدن برای کسی است که محدودیت دارد، در کارت من مقدار مشخصی پول وجود دارد، چانه میزنم، چون اگر بتوانم تخفیف بگیرم، مقدار بیشتری در حساب من میماند. اما اگر حساب من هیچگاه تمام نشود، دیگر چانه زدن کار خیلی احمقانهای است.
خدای متعال که نامحدود نیست!
برای همین اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرمودند یقین کنید آن چیزی که میدهید برمیگردد.
این موضوع برای باور است.
لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی جان! «يَا عَلِيُّ ثَلاَثٌ مِنْ حَقَائِقِ اَلْإِيمَانِ» سه چیز از حقیقتِ ایمان است، اصلِ ایمان است، حقِ ایمان است…
آن کسی که وقتی وعده میدهد وعدهی او صادق است و اتفاقاً همهی داراییها هم برای اوست، حتّی این چیزی که در دست تو است هم برای اوست، با این حال با تو مؤدّبانه صحبت میکند. همه چیز برای اوست بعد به من میگوید «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»،[11] بخاطر من قرض بده!
چون رَبّ است و میخواهد ما را تربیت کند تا ما از خودمان جدا کنیم، وگرنه همه چیز برای خودش هست! خدای متعال میخواهد در این میان اتفاقی برای من رخ دهد. این من هستم که با انفاق، اتفاقی برای من رخ میدهد، وگرنه برای خدای متعال که کاری نداشت!
یک مورد «انفاق در تنگدستی» است، انسان در تنگدستی بیشتر ممکن است که طمع کند تا از دستش نرود. آن کسی که میداند خدای متعال عطا میکند…
لذا کسی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد که من فقیر هستم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «اِسْتَنْزِلُوا اَلرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ»،[12] صدقه بدهید!
آن شخص عرض کرد: آقا جان! این من هستم که پول ندارم!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: صدقه بده!
روایت در ادامه میفرماید: «وَ إِنْصَافُكَ اَلنَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ».
اگر تو بدانی با رَبّ طرف هستی و او برنامه ریخته است و او هوای تو را دارد و پروندهی تو در دست اوست، لازم نیست جلوی مردم زیر و رو کشی کنی. حق و انصاف را ولو به ضرر خودش بیان میکند، چون میداند با کس دیگری طرف است.
در دنیا میشود قاضی را فریب داد، برای همین ممکن است شخص مکابره کند یا نپذیرد یا زیر و رو بکشد و ادا دربیاورد و شاهدِ دروغین بیاورد.
روایت در ادامه میفرماید: «وَ بَذْلُ اَلْعِلْمِ لِلْمُتَعَلِّمِ».
میداند همه چیز از اوست و من چیزی ندارم، لذا اگر چیزی بفهمد میگوید.
بعضیها هستند که اگر چیزی بفهمند از بقیه پنهان میکنند، خدای متعال از این کار بیزار است.
صافی؛ غلامِ بامعرفتِ امام حسین علیه السلام
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بعضی از دوستان خود را به باغ خود دعوت کرده بودند، دید غلام ایشان در حال غذا خوردن است. حضرت مخفی شد تا او را رصد کند. دید این غلام یک لقمه نان میخورد و یک لقمه هم به این سگ میدهد.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «اَلْإِنْفَاقُ مِنَ اَلْإِقْتَارِ» را دوست دارد!
حضرت دید این غلام از این نان خود به این حیوانِ گرسنه هم میدهد. حضرت ایستاد و او را تماشا کرد!
اگر ما دوست داریم امام زمان ارواحنا فداه ما را تماشا کند، بسم الله! «اَلْإِنْفَاقُ مِنَ اَلْإِقْتَارِ»!
البته این کار باید صادقانه باشد، چون در آن باغ فقط این غلام و آن سگ بودند، این غلام ریا نکرد.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ایستاد و مخفیانه او را تماشا کرد تا نان را بخورد، بعد جلو رفت و فرمود: ببخشید که بدون اجازه به باغ تو آمدم!
غلام عرض کرد: آقا جان! این از آقایی شماست که اینطور میفرمایید، من خودم هم برای شما هستم، باغ هم برای شماست.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: نه! ما امروز بدون اجازه وارد باغ تو شدیم.
چرا با این سگ اینطور برخورد کردی؟
غلام عرض کرد: من خواستم غذا بخورم، دیدم این سگ گرسنه است، ضمن اینکه من و این سگ یک نسبتی با هم داریم، «أَنَا عَبْدُكَ وَ هَذَا كَلْبُكَ»،[13] من عبد شما هستم و این هم سگ شماست…
حال توجّه کنید که نسبت ما به یکدیگر وثیقتر است، چون ما به امام زمان ارواحنا فداه عرض میکنیم «أنَا عَبدُکَ وَ هَذَا شِیعَتُکَ»!
آن غلام عرض کرد: من نتوانستم این لقمه را تنها بخورم، نمکنشناسی دیدم که من بخورم و سگ شما مرا نگاه کند.
این قسمت را هم عرض کنم، وقتی حضرت هنوز جلو نیامده بود، این غلام بعد از خوردن یک لقمه نان گفت: «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي وَ لِسَيِّدِي وَ بَارِكْ لَهُ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى أَبَوَيْهِ» خدایا! هرچه من از سرِ سفرهی امام حسین علیه السلام خوردم، تو به او برکت بده. ما بر سر سفرهی امام حسین علیه السلام نشستهایم…
این غلام نمیدانست امام حسین علیه السلام در حال دیدن اوست، اما ما میدانیم که امام زمان ارواحنا فداه ما را میبیند اما شاید او نمیدانست. علما هزار سال روی این حرفها بحث کردهاند تا اینکه ما به این فهم عمومی رسیدهایم.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: گفتم که این باغ برای توست، آیا امروز از این میهمانان من پذیرایی میکنی؟
غلام عرض کرد: این باغ شماست!
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: نه! من تو را در راه خدا آزاد کردم و باغ را هم به تو بخشیدم.
اگر این غلام کوچک بود باید تشکر میکرد، اما او بزرگ بود و گریه کرد و عرض کرد: آقا! لطفاً مرا بیرون نکنید، چرا میخواهید مرا بیرون کنید؟…
حضرت فرمود: باغ را به تو بخشیدم و تو را آزاد کردم…
بردهها نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین معمولاً سه نوع بودند، برخی بخاطر تبلیغات سوء دشمنان بر علیه ائمه علیهم السلام نسبت به امام بدبین بودند و اذیت میکردند، مثلاً امام مجتبی علیه السلام یک برّهای داشت که این برّه را دوست داشت و نسبت به آن برّه توجّه داشت، روزی آمد و دید دست این برّه شکسته است، فرمود: چه کسی این کار را کرده است؟ یکی از این غلامها گفت: من! حضرت فرمود: چرا؟ غلام گفت: چون من میدانستم شما این برّه را دوست دارید، من میخواستم دل شما را بسوزانم!
حضرت متوجّه شد که این برده از زندگی کنار حضرت راضی نیست، فرمود: پس چون تو با ما خوش نیستی، من تو را در راه خدا آزاد میکنم!
آزاد کردن برده هم اینطور است که یک وثیقه میدهند که مانند جواز اقامت است، و پولی هم میدهند که برده به گدایی دچار نشود، اگر غلامی پیر و مریض بود، او را آزاد نمیکردند، چون آزاد کردن این برده او را به زحمت میانداخت.
بعضی دوست نداشتند با امام باشند، حضرت هم آنها را آزاد میکرد.
در مورد بقیهی بردهها هم اینطور بود که معمولاً چند ماه با امام زندگی میکرند، وقتی عید فطر یا عید قربان فرا میرسید، اینها را آزاد میکردند و آنها هم میرفتند.
برخی هم مانند این غلام بامعرفت بودند، گفت: چرا میخواهی مرا بیرون کنی؟
حضرت فرمودند: من تو را آزاد کردم و باغ را به تو بخشیدم!
غلام عرض کرد: اگر واقعاً میخواهید باغ را به من ببخشید، من این باغ را در راه محبّان شما وقف میکنم، اجازه بدهید من همینجا کارگر همین باغ شما باشم و به محبّان شما خدمت کنم.
این موضوع فقط از باور رخ میدهد که او ربّ منعم است و این مولا هم نمایندهی اوست.
سخاوت از باور است
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ سَخَتْ نَفْسُهُ بِالنَّفَقَةِ»،[14] کسی که یقین دارد هرچه میدهد، بجای آن چند ده برابر میرسد، خیلی سخی است.
سخاوت سخت نیست، شما فکر نکنید که ائمه علیهم السلام با توسل به زور سخاوت میکنند، بلکه ائمه علیهم السلام ایمانشان کامل است و میدانند این چیزی که میبخشند برمیگردد. شما هم میدانید، منتها این «میدانید» باید به باور تبدیل شود. یعنی من میدانم، امام حسین علیه السلام هم میداند، منتها باور و ایمان امام حسین علیه السلام با باور من فاصله دارد، لذا سخاوت او با من فاصله دارد.
لذا روزی مروان دربارهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گفت: کفِ دست او از دریا سخیتر است! یعنی حتّی دشمن هم میفهمد، این یعنی او از همه مؤمنتر است.
از کجا بفهمیم کسی خیلی مؤمن است؟ از آنجا که بدون منّت سخاوت دارد. اخلاص یعنی توقع تشکّر نداشته باشید. البته همه باید شاکر و اهل نمکشناسی باشند.
کسی که به خلف و بازگشت یقین دارد، معلوم است که سخاوت دارد. این یعنی کسی که سخاوت ندارد، درواقع یقین او گیر دارد.
اگر انفاق نکنیم
حضرت باقر روحی فداه به یکی از شیعیان فرمود: «يَا حُسَيْنُ أَنْفِقْ وَ أَيْقِنْ بِالْخَلَفِ مِنَ اَللَّهِ»،[15] انفاق کن و یقین کن خدا برمیگرداند. بعد فرمود: اگر در راه خدا انفاق نکنی، در راه گناه خرج میکنی!
یعنی درواقع خرج کردهای و رفته است، اما این برمیگردد اما آن وبال میشود.
ریشهی نوع روایات اخلاقی ما در توحید و ولایت است و بدون توحید و ولایت پیش نمیرود.
چهار وحشت و چهار درمان
این روایت میخواهد روح ذکر را یاد بدهد، اتفاقاً برای همین ایام هم هست که انسان مدام فکر میکند آیا دوباره میزند یا نه؟
ما باید تشویش آن چیزی را داشته باشیم که ممکن است از ما فوت شود، آن چیزی که به ما مربوط نیست… آیا ما صاحب داریم یا نه؟ من باید آن کارهایی را انجام بدهم که به من مربوط است، در تقسیم وظایف یک نفر مسئول نظم جلسه است، یک نفر مسئول محتوای منبر است، یک نفر روضه میخواند، یک نفر چای دَم میکند، یک نفر مجلس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را گرم میکند، یعنی هر کسی باید وظیفهی خودش را انجام دهد. چرا من دغدغهی کاری که به من مربوط نیست را داشته باشم؟
اگر من مستمع هستم باید مستمع خوبی باشم، اگر گوینده هستم هم باید گویندهی خوبی باشم، اگر مسئولیت چای جلسه با من است باید چای خوب بدست مردم بدهم، مابقی امور به من ربطی ندارد، مخصوصاً آن چیزهایی که اصلاً نمیتواند به من ربطی پیدا کند.
شیخ صدوق این روایت را از امام عظیم الشأن ما حضرت صادق آل محمد صلوات الله علیهما در سه کتاب خود آورده است، در أمالی و خصال و فقیه نقل کرده است.
حضرت صادق علیه الصلاة والسلام فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ»،[16] من از این موضوع تعجّب میکنم که کسی از چهار چیز وحشتزده است، و او نسبت به درمان این چهار مورد بیتوجّه است.
«عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ» تعجّب میکنم از کسی که میترسد «كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ» چرا به این کلام خدای متعال در قرآن کریم پناه نمیبرد «حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ»![17]
اگر الآن من از همهی جلسه بپرسم که آیا خدا کافی هست یا نه؟ مسلماً کسی نمیگوید خدا کافی نیست. یعنی علم هست، اما باور میخواهد.
اگر به ما گفتهاند که ذکر را بگو، برای این است که تمرکز کنی تا باور کنی، وگرنه یک مرتبه این ذکر را بگو، یا ذکر عملی تو باشد و نیازی به گفتن نیست.
در اتفاقات میگویند آیا میزند؟ «حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ»!
ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله ناصری را رحمت کند، وقتی ایشان در شروع جلسه «حَسْبُنَا اَللّهُ» میگفت، انسان احساس میکرد که در حال بروزرسانی خود است! بعد میگفت: «حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ»! یعنی خدا کافی است و بهترین وکیل است.
حضرت در ادامه به معنا توجّه دادهاند و میفرمایند: «عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ» فَإِنِّي سَمِعْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقِبِهَا: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»[18]»، وقتی خدای متعال در قرآن کریم فرمود «حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ»، بعد از آن اینطور فرمود که «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»! با نعمت و فضل خدا بروید که آسیبی به شما نمیرسد.
یعنی حضرت میخواهد بفرماید اگر خودتان آیه را میخواندید، لازم نبود من ذکر بگویم!
یعنی باید باور کنیم که خدای متعال برای ما کافی است و خدا وکیل و مدافع ماست، بعد از آن هم فرموده است «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»! با نعمت و فضل خدا بروید که سوء به شما نمیرسد. منظور از «سوء» آن چیزی است که بعداً حسرت بخورید یا پشیمان شوید.
من نمیگوید منظور این است که یعنی شهید نمیشوید، میگویم حسرت نمیخوری و پشیمان نمیشوی. نمیگویم عمر شما زیاد میشود، شاید قرار است عمر شما صد سال باشد و شاید قرار باشد شهید شوید، اما ضرر نمیبینید و پشیمان نمیشوید و حسرت نمیخورید.
همهی دغدغههای ما برای از دست دادن است.
حضرت در ادامه فرمود: «وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اِغْتَمَّ»…
اهمیّت این روایت در این است که آموزش میدهد که چطور قرآن را بخوانید، اینکه حقیر عرض میکردم ققق مسیریابی برای همهی ماست و نه فقط برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم…
حضرت در ادامه فرمود: «وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اِغْتَمَّ»، من تعجّب میکنم، غم تمام وجود کسی را فرا گرفته است، «كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى: «لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّالِمِينَ»[19]»، چرا به این قول خدا پناه نمیبرد که «لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّالِمِينَ»؟ جز تو معبودی نیست، خدایا! من بد کردم، از تو به من خیر رسیده است.
خدای متعال بعد از این آیه میفرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ».[20]
واضح است که علم امام صادق علیه السلام با ما قابل قیاس نیست، ولی اینجا میخواهند به ما بفرمایند چطور قرآن بخوانیم.
آنقدر بزرگان ما در عظمت «لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّالِمِينَ» صحبت کردهاند، لازم نیست آنها را بگوییم، خود آیه بیان میکند.
این «لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّالِمِينَ» لقلقه نیست، آنقدر مهم است که حضرت یونس علی نبیّنا و آله و علیه السلام این ذکر را در شکم ماهی میگفت، و خدای متعال فرمود اگر او این تسبیح را نمیگفت، او را مدّت زیادی در شکم ماهی نگه میداشتیم. بعد از آن خدای متعال میفرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ».
حضرت صادق علیه السلام در ادامه فرمودند: «وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ»، کسی هست که مدام میخواهند او را فریب دهند، «كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى» چرا به این معنا یا ذکر پناه نمیبرد که «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ».[21]
الآن نگران هستند که این لندهور و آن یابو میخواهند برای ما چکار کنند؟
«وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ»! امور خود را به خدا واگذار میکنم، او به اوضاع من بصیر است.
حضرت در ادامه فرمودند: ببینید خدای متعال بعد از این آیه چه فرموده است، «فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا»،[22] خدای متعال او را از مشکلاتی که آنها میخواهند با فریب بر علیه او ایجاد کنند حفظ میکند.
لذا مؤمن اگر مؤمن باشد، مثلاً میخواهد برای معامله به جایی برود، یا برای خواستگاری به جایی برود، یا میخواهد عملی انجام دهد، به دل او بد میآید و انجام نمیدهد، خدا به او الهام میکند. این موضوع برای اولیای خدا نیست، دست اولیای خدا پُرتر از این حرفهاست. اگر مؤمن با ربوبیت سرگرم باشد، خود حضرت رَبّ راهنمایی میکند.
حضرت در ادامه فرمودند: «عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ اَلدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا» کسی میخواهد از این دنیا بهرهمند شود، «كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى: «ما شاءَ اَللّهُ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ»[23]».
داستانی که قرآن کریم تعریف میکند و در آن دو نفری با هم صحبت میکردند، یک نفر از آنها اموالی داشت و دیگری اموالی نداشت، آن شخص به دوست خود گفت: «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مَالًا وَوَلَدًا»، اگر میبینی من فعلاً فرزند و پولی ندارم؛ آن دوست او به او گفت: «أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا»،[24] «فَعَسَى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْرًا مِنْ جَنَّتِكَ»،[25] اگر خدای متعال بخواهد بهتر از اینها را به من میدهد.
طرف به دنبال دنیا و رمز و روزی میگردد، خیال میکند باید به زن و بچه سخت بگیرد، ما بعضی از اولیای خدا را دیدهایم که اگر کسی میخواست به آنها حساب پس بدهد، فرار میکردند.
طرف مبلغی به حساب همسر خود واریز کرده است، بعد مدام از او بازخواست میکند!
اگر کسی به زن و بچهی خود سخت نگیرد، خدای متعال برکات خود را از آسمان و زمین بر او نازل میکند.
زمانی است که شما میخواهید کسی را تربیت کنید و در مقام مربّی هستید، مثلاً پدر میخواهد فرزند خود را تربیت کند که به او یاد بدهد چطور باید ولخرجی نکند، آن از موضوع بحث ما بیرون است، منظور بنده جایی است که من مدام میخواهم بگیر و ببند راه بیندازم.
شما روایات را نگاه کنید، خیلی از روایات در مناسبتهای گوناگون مانند عید غدیر به «توسّع بر عیال» تأکید دارند.
روضه و توسّل به حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام
روضهی امشب روضهی خیلی سختی است، ناگهان به عصر عاشورا میرویم، من خلاصه عرض میکنم.
این آقای باعظمت، شیر فرزند شیر، اسد فرزند اسدالله، مرد فرزند مرد الهی، حضرت عبدالله علیه السلام فقط یک سال داشت که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شهید شده است، یعنی خاطرات او فقط با امام حسین علیه السلام است.
از طرفی امام حسین سلام الله علیه او را بهتر از فرزندان خود بزرگ کرده است، چون توصیهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم بوده است، فرزند امام ایشان هم بوده است، خود امام حسین علیه السلام بهار یتیمان هم هست.
امام حسین علیه السلام این توصیه را فقط برای یک نفر کرده است، به حضرت زینب کبری سلام الله علیها حتّی نفرمود که این دخترها را محکم بگیر؛ چه ارتباط عاطفی بین این دو بزرگوار بوده است که این آخرین آزمایش امام حسین شده است، این آخرین بلاست، قاعدتاً آخرین بلا باید سختترین بلا باشد.
حضرت عبدالله بن الحسن علیهما السلام غیور است…
ما از کودکی این روضه را شنیدهایم که ماجرای خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک درد و غمهایی همراه خود داشته است، حتماً این بزرگواران بیش از ما شنیدهاند، حتماً این بزرگواران میدانند که پدرشان خاطراتی از آن وقایع داشته است…
به خدا پناه میبرم…
بسم الله الرحمن الرحیم، خدایا! من ضعیف هستم، بیان این حرفها سخت است…
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»…
وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد که برای آخرین مرتبه وداع کند، در این وداع لباس کهنه را گرفت و همه متوجّه شدند چه اتفاقی در حال رخ دادن است، حرم شلوغ شد… از این قسمت رد میشوم…
امام حسین علیه السلام به حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمود: زینب جان! دست عبدالله را رها نکن.
امام حسین علیه السلام به میدان رفت و رجز خواند و رزم داشت و قتال و جنگ و یک تنه… آقای ما پنجاه و هفت ساله است، تشنه است، داغ دیده است، اینجا همه شهید شدهاند، حتّی شیرخوار… داغ پشت داغ، خسته… مدام بالای سر شهدا گریه کرده است… زخم تن حضرت فراوان است، به تنهایی با دشمن میجنگد… در میدان به هر سمتی که میرفت، چون ممکن بود از جهت دیگری به خیمهها حمله کنند، دوباره برمیگشت، تحرّک حضرت خیلی زیاد بود، تا جایی که نفس حضرت گرفت… حضرت تشنه و داغ دیده بود، «فَوَقَفَ یَستَرِیحُ سَاعَةً»[26] یک لحظه ایستاد تا نفسی تازه کند، «إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ»… درد سنگ خیلی شدید است، اهانت این کار از آن هم شدیدتر است، فرمود: «بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»… من مسلمانم…
ضرب سنگ سنگین بود، همینکه حضرت بخواهد شروع به حرکت کند، تیری هم رسید… وقتی تیر به سینهی مبارک امام نشست و خون فوارّه زد، حضرت تلاش کرد که خود را روی اسب نگه دارد، شدّت خونریزی طوری بود که کم کم ناتوان شد، تلاش میکرد که روی اسب بماند تا امید حضرت زینب کبری سلام الله علیها نیفتد… قدری تلاش کرد که «فَسَقَطَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى اَلْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ اَلْأَيْمَنِ»… آنقدر ناتوان بود که دست حضرت توان حائل شدن را نداشت… اگر گفتهاند قمر بنی هاشم علیه السلام که دست نداشت با صورت به زمین افتاد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دست داشت اما توان نداشت… «فَسَقَطَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى اَلْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ اَلْأَيْمَنِ»…
حضرت چند مرتبه تلاش کرد که بنشیند، به حالت نیمهنشسته میشد و دوباره به زمین برمیگشت، دیگر توان حضرت رفته بود… ناپاکزادهای جلو آمد و «فَشَتَمَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ»… یعنی فحش داد… وقتی شمشیر را بلند کرد، فاصله کم بود…
شاید اینجا بود که حضرت زینب کبری سلام الله علیها دست روی سر خود گذاشت، حضرت عبدالله سلام الله علیه دست خود را کشید و مانند تیری که از چلّهی کمان میرود دوید، «وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُ عَمِّي»… من اجازه نمیدهم تا زمانی که من هستم، یک مرتبهی دیگر خاطرهی پدرم تکرار شود… وقتی دوید و خود را رساند، دیگر دیر شده بود…
اینجا شاعری به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریزی زده است که من توان بیان آن را ندارم، همینقدر میگویم که وقتی آن ملعون هم از درِ شکسته وارد شد و دست بالا رفت، زهرای مرضیه سلام الله علیها هم دست خود را بالا آورد…
وقتی شمشیر در حال فرود آمدن بود، حضرت عبدالله علیه السلام چیزی نداشت که دفاع کند، «فَاتَّقَاهَا بِيَدِهِ» دست خود را حائل کرد، «فَأَطَنَّهَا إِلَى اَلْجِلْدِ»، وقتی ضربه خورد و استخوان را شکست، دست به پوست آویزان شد، او روی سینهی امام افتاد، نمیدانم چرا اینطور گفت، همینکه دست شکست، دارد که حضرت عبدالله بن الحسن سلام الله علیه در آغوش امام حسین علیه السلام «فَنَادَى اَلْغُلاَمُ يَا أُمَّاهْ»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] الکافي، جلد ۲، صفحه ۷۲ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْمِنْقَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: حُسْنُ اَلظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لاَ تَرْجُوَ إِلاَّ اَللَّهَ وَ لاَ تَخَافَ إِلاَّ ذَنْبَكَ .)
[5] سوره مبارکه آل عمران، آیه 51 (إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ ۗ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ)
[6] سوره مبارکه مؤمنون، آیات 1 و 2
[7] من لا يحضره الفقيه، جلد ۴، صفحه ۳۵۲ (يَا عَلِيُّ ثَلاَثٌ مِنْ حَقَائِقِ اَلْإِيمَانِ اَلْإِنْفَاقُ مِنَ اَلْإِقْتَارِ وَ إِنْصَافُكَ اَلنَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ بَذْلُ اَلْعِلْمِ لِلْمُتَعَلِّمِ)
[8] سوره مبارکه حشر، آیه 9 (وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ۚ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)
[9] سوره مبارکه انسان، آیه 8
[10] سوره مبارکه انسان، آیه 9 (إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا)
[11] سوره مبارکه بقره، آیه 245 (مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً ۚ وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)
[12] التوحيد، جلد ۱، صفحه ۶۸ (حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْأُشْنَانِيُّ اَلرَّازِيُّ اَلْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مَهْرَوَيْهِ اَلْقَزْوِينِيُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَيْمَانَ اَلْفَرَّاءِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَلتَّوْحِيدُ نِصْفُ اَلدِّينِ وَ اِسْتَنْزِلُوا اَلرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ .)
[13] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۷، صفحه ۱۹۲ (اَلسَّيِّدُ وَلِيُّ اَللَّهِ اَلرَّضَوِيُّ فِي مَجْمَعِ اَلْبَحْرَيْنِ فِي مَنَاقِبِ اَلسِّبْطَيْنِ ، عَنِ اَلْحَسَنِ اَلْبَصْرِيِّ قَالَ: كَانَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ سَيِّداً زَاهِداً وَرِعاً صَالِحاً نَاصِحاً حَسَنَ اَلْخُلُقِ فَذَهَبَ ذَاتَ يَوْمٍ مَعَ أَصْحَابِهِ إِلَى بُسْتَانٍ لَهُ وَ كَانَ فِي ذَلِكَ اَلْبُسْتَانِ غُلاَمٌ يُقَالُ لَهُ صَافِي فَلَمَّا قَرُبَ مِنَ اَلْبُسْتَانِ رَأَى اَلْغُلاَمَ يَرْفَعُ اَلرَّغِيفَ فَيَرْمِي بِنِصْفِهِ إِلَى اَلْكَلْبِ وَ يَأْكُلُ نِصْفَهُ فَتَعَجَّبَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْ فِعْلِ اَلْغُلاَمِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ اَلْأَكْلِ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي وَ لِسَيِّدِي وَ بَارِكْ لَهُ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى أَبَوَيْهِ يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ فَقَامَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ نَادَى يَا صَافِي فَقَامَ اَلْغُلاَمُ فَزِعاً وَ قَالَ يَا سَيِّدِي وَ سَيِّدَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ إِنِّي مَا رَأَيْتُكَ فَاعْفُ عَنِّي فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِجْعَلْنِي فِي حِلٍّ يَا صَافِي دَخَلْتُ بُسْتَانَكَ بِغَيْرِ إِذْنِكَ فَقَالَ صَافِي بِفَضْلِكَ وَ كَرَمِكَ وَ سُؤْدُدِكَ تَقُولُ هَذَا فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنِّي رَأَيْتُكَ تَرْمِي بِنِصْفِ اَلرَّغِيفِ إِلَى اَلْكَلْبِ وَ تَأْكُلُ نِصْفَهُ فَمَا مَعْنَى ذَلِكَ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ يَا سَيِّدِي إِنَّ اَلْكَلْبَ يَنْظُرُ إِلَيَّ حِينَ آكُلُ فَإِنِّي أَسْتَحْيِي مِنْهُ لِنَظَرِهِ إِلَيَّ وَ هَذَا كَلْبُكَ يَحْرُسُ بُسْتَانَكَ مِنَ اَلْأَعْدَاءِ وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ هَذَا كَلْبُكَ نَأْكُلُ مِنْ رِزْقِكَ مَعاً فَبَكَى اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ إِنْ كَانَ كَذَلِكَ فَأَنْتَ عَتِيقٌ لِلَّهِ وَ وَهَبَ لَهُ أَلْفَ دِينَارٍ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ إِنْ أَعْتَقْتَنِي فَإِنِّي أُرِيدُ اَلْقِيَامَ بِبُسْتَانِكَ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَلْكَرِيمَ إِذَا تَكَلَّمَ بِكَلاَمٍ يَنْبَغِي أَنْ يُصَدِّقَهُ بِالْفِعْلِ اَلْبُسْتَانُ أَيْضاً وَهَبْتُهُ لَكَ وَ إِنِّي لَمَّا دَخَلْتُ اَلْبُسْتَانَ قُلْتُ اِجْعَلْنِي فِي حِلٍّ فَإِنِّي قَدْ دَخَلْتُ بُسْتَانَكَ بِغَيْرِ إِذْنِكَ كُنْتُ قَدْ وَهَبْتُ اَلْبُسْتَانَ بِمَا فِيهِ غَيْرَ أَنَّ هَؤُلاَءِ أَصْحَابِي لِأَكْلِهِمُ اَلثِّمَارَ وَ اَلرُّطَبَ فَاجْعَلْهُمْ أَضْيَافَكَ وَ أَكْرِمْهُمْ لِأَجْلِي أَكْرَمَكَ اَللَّهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ بَارَكَ لَكَ فِي حُسْنِ خُلُقِكَ وَ رَأْيِكَ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ إِنْ وَهَبْتَ لِي بُسْتَانَكَ فَإِنِّي قَدْ سَبَلْتُهُ لِأَصْحَابِكَ .)
[14] الکافي، جلد ۴، صفحه ۴۳ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ رَاشِدٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ سَخَتْ نَفْسُهُ بِالنَّفَقَةِ.)
[15] الکافي، جلد ۴، صفحه ۴۳ (أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدَانَ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَيْمَنَ [أَبْتَرَ خ ل] عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ: يَا حُسَيْنُ أَنْفِقْ وَ أَيْقِنْ بِالْخَلَفِ مِنَ اَللَّهِ فَإِنَّهُ لَمْ يَبْخَلْ عَبْدٌ وَ لاَ أَمَةٌ بِنَفَقَةٍ فِيمَا يُرْضِي اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاَّ أَنْفَقَ أَضْعَافَهَا فِيمَا يُسْخِطُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.)
[16] من لا يحضره الفقيه، جلد ۴ ، صفحه ۳۹۲ (وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ وَ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ» فَإِنِّي سَمِعْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقِبِهَا: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اِغْتَمَّ كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى: «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِينَ» فَإِنِّي سَمِعْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقِبِهَا: «فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ نَجَّيْنٰاهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ كَذٰلِكَ نُنْجِي اَلْمُؤْمِنِينَ» وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى: «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ» فَإِنِّي سَمِعْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقِبِهَا: «فَوَقٰاهُ اَللّٰهُ سَيِّئٰاتِ مٰا مَكَرُوا» وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ اَلدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى: «مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ لاٰ قُوَّةَ إِلاّٰ بِاللّٰهِ» فَإِنِّي سَمِعْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقِبِهَا «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مٰالاً وَ وَلَداً `فَعَسىٰ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ» » اَلْآيَةَ «وَ عَسَى مُوجِبَةٌ» .)
[17] سوره مبارکه آل عمران، آیه 173 (الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ)
[18] سوره مبارکه آل عمران، آیه 174 (فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ)
[19] سوره مبارکه انبیاء، آیه 87 (وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ)
[20] سوره مبارکه انبیاء، آیه 88
[21] سوره مبارکه غافر، آیه 44 (فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ ۚ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ)
[22] سوره مبارکه غافر، آیه 45 (فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا ۖ وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ)
[23] سوره مبارکه کهف، آیه 39 (وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مَالًا وَوَلَدًا)
[24] سوره مبارکه کهف، آیه 34 (وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا)
[25] سوره مبارکه کهف، آیه 40 (فَعَسَىٰ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْرًا مِنْ جَنَّتِكَ وَيُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَانًا مِنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِـحَ صَعِيدًا زَلَقًا)
[26] اللهوف علی قتلی الطفوف، صفحه ۱۰۲
