«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمت حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص حضرت سیّدالشّهداء علیه آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
هدیه به ارواح طیّبهی شهدا، امام عزیز، شهدای نبرد با این دشمنان خدا، بویژه شهید حاجیزاده که امیدوارم بلاتشبیه همانطور که پیراهن یوسف چشم حضرت یعقوب را باز کرد، ان شاء الله پیراهن این شهید چشم ما را به حقایق و بواطن امور باز کند، هدیه به ارواح طیّبهی شهدا و آن عزیزانی که جای این عزیزان خدمت میکنند، مسئولینی که برای حفظ دستاوردهای این عزیزان تلاش میکنند، سلامتی همهی جانبازان و مجروحان این حادثه، تسلی دل همهی داغدیدهها و مردم عزیزی که داغ دیدهاند، سلامتی همهی شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، سلامتی این جمع، سلامتی رهبر معظم انقلاب، و با حفظ فاصلهی مراتب که قابل قیاس نیست، تسلی دل امام زمان ارواحنا فداه صلوات دیگری محبّت کنید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسات گذشته
بحث ما «دینداری در دوران بحران» است؛ بحران برای ماست نه برای خدای متعال، و اتفاقاً همانطور که بیمار در بیماری خود بیشتر به پزشک نیاز دارد تا دورهی پیشگیری، ما هم در بحران بیشتر به توجّه نیاز داریم و از آنطرف هم حواس ما جمعتر است.
خود این موضوع که بیمار متوجّه شود بیمار است، اولین قدم و شاید مهمترین قدم بیماری است، بعضی اوقات بیمار به بیماری خود تن نمیدهد که درمان شود.
بحران باعث میشود که من بفهمم به «رَبّ» نیاز دارم و بیکس و کار نیستم و بیکس و کار نمیتوانم زندگی و تحمّل کنم.
طرف طنزنویس بود، کاریکاتوریست بود، ظاهر امر این است که آثار اینها دائماً دیگران را میخنداند، ولی با خودکشی از دنیا رفت.
یعنی حال ما با گناه خوب نمیشود، حال ما با دوری از خدا خوب نمیشود، ممکن است تخدیری داشته باشد و گناه یا لغو یا لهو یا باطل لحظاتی ما را سرگرم کند اما بلافاصله غم بر دل انسان هجوم میآورد.
آن کسی که ما را خلق کرده است و برای ما برنامهریزی کرده است، طوری ما را ساخته است که ما با یاد خدا آرام شویم؛ هر چیزی غیر از این ما را آرام کند، مجازی است، دروغین است، تخیلی است، حواس پرتکن است، موجب حسرت و پشیمانی است.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به ما فرمودهاند که بر سر سفرهی قرآن کریم بروید، ما هم از بین این نعمتهای شاهوارِ آیات قرآن کریم، فعلاً در محضر کلمهی «رَبّ» هستیم.
لطفاً صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
جلسهی قبل هم عرض کردیم که بنای ما در این جلسات بحث مبسوط و تفسیر علمی و… نیست، چون این موضوع نیازمند یک مقدّمهی طولانی بعنوان منطق فهم قرآن کریم است، که شاید همین موضوع حداقل یک ماه مبارک رمضان کار داشته باشد و سخت مینمود و احساس میشد کار خیلی سختی است.
من میخواستم عرض کنم با اینکه بشدّت مخالف آن عزیزانی هستم که میگویند خودتان به تنهایی و مستقل قرآن بخوانید… که البته اصلاً این حرف نشدنی است، چون میگویند اگر عربی نمیدانستید، ترجمه بخوانید.
خب ترجمه تفسیرِ یک مترجم است!
ما چطور مستقل قرآن بخوانیم و بعد با ترجمه باشد؟ «با ترجمه بخوانید» یعنی درواقع تفسیر کسی را بخوانید. این جمله یعنی مستقلاً غیرمستقل قرآن بخوانید!!!
اما میخواستم عرض کنم آن نگرانی که هر کسی بخواهد وارد کلام الله، برای صدور حکم شود، کار خیلی سختی است؛ اما حرف ما این نبود که قرآن کریم را نخوانید، اتفاقاً «فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ»،[4] تا میتوانید قرآن بخوانید، منتها یک کسی را هم پیدا کنید که با او صحبت کنید، فهم خودتان را با ترجمهها و تفاسیر عرفی بسنجید و توجّه کنید که فهم شما خیلی پرت نباشد.
ضمن اینکه میخواستم عرض کنم قرآن کریم در یک سطح اولیهی خود، که اثر عملی هم روی ما دارد، ما میتوانیم یک فهم اولیهای داشته باشیم، البته عرض میکنم که انسان باید کنار استادی قرآن کریم را بخواند.
لذا نیامدیم به یک موضوع خاص، بصورت مفصل و با جزئیات کامل بپردازیم، هر یک از موضوعاتی که در هر جلسه مطرح شد، قابلیت این تفصیل را داشت.
موضوع ما «رَبّ» بود، رَبّ مبتلا کننده، که این شیوهی تربیتی اوست، حسن ظن به رَبّ، میل به بندگی در برابر رَبّ، دائماً خودمان را در محضر حضرت رَبّ و در آغوش رَبّ بدانیم، دست در دستِ رَبّ حرکت کنیم.
عمدهی اختلاف بر سر رب بوده است نه الله
یکی از نکاتی هم که خیلی مهم است این است که اصلاً از ابتدای دعواهای بین انبیاء و مقابلینشان، عمدتاً دعوا بر سر رَبّ بوده است، خیلی کسی با الله مشکل نداشته است.
من در دوران کودکی خود کمی کتاب میخواندم، نقّادانه هم میخواندم، با گیج بودن خودم یک اشکالی به ذهن من رسید که (البته جلوتر عرض میکنم که چرا حرف من غلط بوده است) اگر من جای حضرت ابراهیم علیه السلام بودم، اینطوری که حضرت ابراهیم فرمود نمیگفتم و چیز بهتری میگفتم، چون نمرود گفت: تو چه میگویی؟ دو نفر را آورد و گفت: من این شخص را میکشم و آن شخص را زنده میگذارم، پس ببین جان و عمر اینها در دست من است.
اینجا نمرود در چه سطحی ادعا میکند؟ در سطح ربوبیت!
من آن زمان نمیدانستم که شئون رَبّ و الله و… تفاوت دارد، مثلاً معلم با پدر با رفیق سه شأن است، اما یک نفر است.
دیدم حضرت ابراهیم علیه السلام میفرماید که این خدای من، این رَبّ من، خورشید را از مشرق بالا میآورد و از مغرب پایین میبرد، تو این کار را برعکس انجام بده.
من نزد خود گفتم ای کاش میگفتی تو یک نفر از اینها که کشتی را خلق کن.
بعد دیدم مشکل نمرود این نبود که با الله مشکل داشته باشد، او میگفت الله که هست، ولی کارها را به دست من سپرده است. یعنی در سطح ربوبیت دعوا داشت.
کمااینکه فرعون هم در ربوبیت دعوا داشت و میگفت من رَبّ اعلی هستم؛ ابلیس هم با خدای متعال بر سر الوهیت مشکل نداشت، بلکه بر سر ربوبیت مشکل داشت.
پذیرش الوهیت در مقام ادعا کار خیلی آسانی است، براحتی میگوید قبول داریم. اما پذیریش ربوبی اینطور نیست و نشانهها ظاهر میشود، چون اگر قبول داری که او رَبّ است، باید آن عملی که او میگوید را انجام دهی، یعنی درواقع پذیرش رَبّ آثار عملی دارد.
این گناهانی که ما انجام میدهیم، همه در سطح ربوبی است، یعنی کارگردان برنامه نوشته است و من قسمتهایی از آن را درست انجام نمیدهم، یعنی من در سطح ربوبی با او گیر دارم. نوع مردمی هم که بودند همینطور بودند.
خدای متعال در قرآن کریم چند مرتبه شبیه به این جمله را دارد که «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ»،[5] خدا به پیامبر میفرماید اگر از این بتپرستها بپرسی که چه کسی آسمان و زمین را خلق کرده است، «لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» قطعاً میگویند الله!
یعنی مشکلی با الله ندارند، میگویند این بت رزق ما را زیاد میکند، این بت امنیت ما را تأمین میکند، این بت ما را به خدا نزدیک میکند. یعنی گیر اصلی آنها در سطح ربوبی بود، میگفتند: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى»،[6] بجای اینکه رَبّ را بپرستند، میگفتند ما این بت را میپرستیم، چرا؟ میگفتند برای اینکه ما را به الله نزدیک کند!
عمدهی گیرشان در ربوبیت بود.
ربوبیت آنجایی است که انسانها میبینند انگار اجازه نمیدهد آن کاری که دوست دارند را انجام دهند.
انسانها در اینجا گیر میکنند که این رَبّ است که برنامهریز است و نمیشود من هر کاری که دوست دارم انجام دهم.
ولایت ذیل ربوبیت است
اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صرفاً میفرمود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست بدارید، خیلیها با این موضوع مشکلی پیدا نمیکردند؛ اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ولی قرار داد.
ولی کیست؟
حضرت رَبّ برای اینکه ما یک کمککار داشته باشیم… در کلاسهای دانشگاه، در بعضی از درسها، یک کمکمعلم هست، با او تمرین میکنند تا راه روند.
ولی یک انسانِ شبیه ماست، «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ»،[7] بعد ما دلسوزی او را میبینیم، یعنی دیگر این مقام رَبّ نیست که ندانم و احتیاج به دقّت بیشتر داشته باشد. ما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را میبینیم یا سیرهی او را میخوانیم.
وقتی ما به همین جلسهی امام حسین علیه الصلاة و السلام میآییم، احساس میکنیم که با امام حسین علیه السلام آشنا هستیم، احساس میکنیم اگر امام حسین علیه الصلاة و السلام یک مرتبه زهیر را صدا زده است، تابحال هزار مرتبه هم ما را صدا زده است، ما این موضوع را میبینیم، ما میدانم که امام حسین علیه السلام زخم برداشته است، او انسان است و تن دارد و گرسنگی دارد و داغ میبیند و اذیت میشود، آمده است که دست ما را بگیرد و ما را ذیل ربوبیت الهی رشد بدهد. ولایت ذیل ربوبیت است.
چرا با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مشکل داشتند؟ چون اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیاید اجازه نمیدهد بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر کسی هر کاری که دوست دارد را انجام دهد؛ برای همین هم نمیپذیرفتند و اعتراض میکردند.
یکی از تهمتهایی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زدهاند، نشان میدهد که اینها حتّی در میان تهمت هم قبول دارند که اتفاقاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ولایت داده است.
همانطور که میدانید اگر کسی بخواهد از دیگری شکایت کند، اگر نزد قاضی برود، قاضی پس از شنیدن حرف شما میگوید آن طرف را هم بیاورید تا ببینم چه میگوید؛ یعنی قاضی یکطرفه حکم نمیدهد.
اگر زمانی یک قاضی معصومی یکطرفه حکم داد، معلوم میشود که طرف دوم معصوم بوده است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرماندهی گروهی برای رفتن به یمن بودند، خالد بن ولید هم فرماندهی گروه دیگری بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «إِذَا الْتَقَيْتُمَا فَعَلِيٌّ عَلَى النَّاس»،[8] اگر دو کاروان بهم رسیدید، علی امیر همه است.
امام هادی علیه السلام میفرماید: همواره تو امیر بودی و کسی در هیچ جنگی بر تو امیر نشد.
خالد بن ولید انسان بسیار پرزوری است، او بود که تنگهی احد را شکست و باعث شکست مسلمین شد، او انسان قدر قدرت بسیار باهوش بسیار کثیفی بود، اینجا فعلاً مسلمان شده است، به یمن حمله کرد، تا زمانی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبود این خالد به چشم میآمد، اما وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد…
به قول ابن ابی الحدید «یَا عَلِی! أنتَ أنسَیتَ أبطالَ العَرَب» ای علی! تو کاری کردی که همهی پهلوانان فراموش شدند و انگار عرب پهلوان نداشته است.
اگر در ربوبیت با خدا مشکل داشتند، شبیه ابلیس لجشان میگرفت که چرا من اینطور نیستم و این شخص اینطور است؟
مؤمن اینطور است که وقتی نعمت میبیند، میگوید: خدایا! تو که نعمت به این فوق العادهای را دادهای، کمی هم به من عطا کن.
این توصیه آیت الله بهجت رحمة الله تعالی علیه است که میگفتند بعد از نماز دست روی چشم خود بگذارید و آیت الکرسی بخوانید، انتهای آن بگویید که «أَللهُم احْفَظْ حَدَقَتَیَّ بِحَقّ حَدَقَتِیّ عَلِیّ بْنِ أَبِی طالِبٍ، أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام»،[9] خدایا! این دو حدقهی چشم مرا به حدقهی چشم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حفظ کن.
یعنی تو که حدقهی چشم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را خلق کردی، حفظ کردن چشم من که برای تو کاری ندارد، این چشم من که چشم خاصی نیست، این چشم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که «لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً»،[10] اگر پردهها کنار برود برای او تفاوتی ندارد، چون «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا نَاظِرَ شَجَرَةِ طُوبَى وَ سِدْرَةِ اَلْمُنْتَهَى»، «يَا عَلِيُّ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»،[11] او وحی را میبیند، فرشتهها را میبیند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معجزه نمیخواهد، چون وحی را میدید.
میگوییم خدایا! تو که آن چشم را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دادی، این چشم مرا هم حفظ کن.
حضرت زکریا علی نبیّنا و آله و علیه السلام میگفت: خدایا! تو که چنین مریمی خلق کردی، یک فرزند هم به من عطا کن.
مؤمن اینطور دعا میکند.
خالد بن ولید از این موضوع ناراحت بود که پس از آمدنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیگر کسی او را حساب نمیکند، با چند نفر همپیمان شدند و گفتند میرویم و اکاذیبی به پیغمبر میگوییم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پدرزن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و مسلماً روی دختر خود حساس است.
خالد بن ولید و اینها نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتند و گفتند: یا رسول الله! علی قبل از تقسیم غنائم، به بعضی از غنائم دست زد، ضمن اینکه دیدیم کنیزی هم از خیمهی او بیرون آمد (که مثلاً حساسیت پیامبر زیاد شود).
قاعدهی قضاوت اینطور بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بفرمایند بگویید علی بیاید تا ببینم موضوع چه بوده است، بعد قضاوت کنم.
اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ»،[12] از جان علی چه میخواهید؟
این کار یا ظلم در قضاوت است، که معاذالله؛ یا اثباتِ امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.
ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ إِنَّهُ وَلِیُّ کُلّ مُؤمِنٍ بَعدِی»، من گفته بودم که او ولی است، یعنی او حق تصرف و تشخیص دارد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نفرمود آیا این اتفاق رخ داده است یا نه، بلکه فرمود: من که گفتم علی تصمیم میگیرد. یعنی اگر تصمیم گرفته است درست است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اصلاً به این موضوع وارد نشد که آیا این کار را کرده است یا نه! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چنان توبیخ کرد که بعضی از آنها گفتند از خشم پیامبر به خدا پناه میبریم! غلط کردیم.
دعوا بر سر ربوبیت است، اینجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ولایت که ذیل ربوبیت است هم همینطور است و باید یاد بگیرید که به فرمایش مولا تن بدهید.
اینجاست که دعوا درست میشود.
گزینشی عمل کردن دین
من آن کاری که دوست دارم را انجام میدهم، این امر مثال روز خیلی زیادی دارد که قصد بیان آنها را ندارم.
مشکل بزرگ لذیذ نبودنِ دینِ دینداران، گزینشی عمل کردنِ آنهاست، یعنی قسمتهایی را دینتر از جاهای دیگر میدانند، و این برخلاف ربوبیت است.
اگر حضرت حق جایی را اصل و فرع کرد، شما هم اصل و فرع کنید، اگر جایی را کبیره و صغیره کرد، شما هم کبیره و صغیره کنید، اگر جایی را مهم و غیرمهم کرد، شما هم همین کار را کنید؛ اما در بقیهی موارد حکم صادر نکن.
طرف حیوان خانگی دارد، میگوید من نجاست این حیوان را نمیفهمم!
یعنی من دوست دارم این حیوان را داشته باشم و مرجع من گفته است این حیوان طهارت ندارد! پس من این را نمیفهمم.
تو کدام حکم را میفهمی؟ مثلاً کدام حکم را بگویم که شما علت آن را بگویید؟
عدّهای از این عزیزانی که زیر بار مرجع تقلید بعنوان متخصص نمیروند، میگویند پدر مادر ما هفتاد سال قبل نماز میخواندند؛ به این موضوع توجّه ندارد که آداب اولیهی نماز خواندن هم به مرجع نیاز دارد، اما چون مدام تکرار شده است، فکر میکند مابقی امور هم همینطور است.
همین شخص را به حج ببرید، اگر آنجا اشتباه کنی باید شتر قربانی کنی، آنجا میگوید کدام مرجع بجای شتر، گوسفند میگوید؟ آن مرجع خوب است، میگویند او خیلی فهیم و نابغه است!
هر کسی که فکر میکند نیازی به مرجع تقلید نیست، یک مرتبه احکام حج را از او بپرسید.
زمانی بزرگواری به من گفت که من تو را به مناظره دعوت میکنم، اصلاً همه باید خودشان احکام را دربیاورند و به مرجع تقلید هیچ نیازی نیست.
من به او گفتم که من یک سؤال میکنم، اگر توانستی جواب بدهی، مناظره میکنم.
چون ادّعا میکرد خیلی باسواد است به او گفتم که احکام خلل صلاة را بدون اینکه از مرجع بپرسی، و همینطور بدون رجوع به کتب علما که متخصص هستند از روایات استخراج کن، هرچه بگویی قبول میکنم.
پنج سال است که آن عزیز در افق محو شده است.
شما مناسک حج را یک ورق بزنید و ببینید آیا جرأت میکنید که بگویید خودم میفهمم؟
همه میدانند قرصهای سرماخوردگی چیست، اما در مورد بیماری خودایمنی چشم اینطور نمیگوید.
آنجا که شما میخواهید مسئله را ببینید، باید جاهای حساس را دید.
طرف فقط نماز ظهر را دیده است و میگویند نمیدانم چرا فقیه شدن هفتاد سال طول میکشد!
نپذیرفتن مرجع تقلید، فرار از ربوبیت خدای متعال است، چون «رَبّ» عبادتکردنی است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»،[13] نماز را آنطور بخوانید که میبینید من نماز میخوانم.
حضرت حق به ابلیس فرمود: عبادت تو آنطور که خودت دوست داری به درد نمیخورد، باید آنطور که من میگویم عبادت کنی.
کسی که میگوید من نیازی به مرجع تقلید ندارم، درست میگوید، به شرطی که خودش متخصص است؛ غیر از این حالت عبادت نکردهای!
چون باید آنطور عبادت کرد که او میفرماید، طرف خودش بلد نیست و از متخصص هم نمیپرسد!
طرف تازه مقلد شده بود و احکام را خوب نمیدانست و در حج بود، طرف در کار خودش باسواد بود، مدام سؤال میکرد که در اینجا منظور چیست؟
آنجا باید هرچه مرجع گفت را انجام بدهی، چون اگر اشتباه کنی باید قربانی کنی.
کسی که نمیپذیرد، درواقع نمیخواهد بپذیرد که کارگردان خداست.
طرف میگوید: حاج آقا! یک سؤال دارم، روایاتی میگویند خمس را در زمان غیبت بخشیدهاند.
چطور تو در مورد بقیهی احکام… همانطور که میدانید اگر شما بروید و روایات احکام را ببینید، اگر همه چیز یکخطی بود که آسان بود! در یک موضوع روایات ضد و نقیض هست، که فقیه تشخیص میدهد این روایت از معصوم صادر شده است و این روایت از معصوم صادر نشده است، یک روایت از این دو روایت که از معصوم صادر شده است، تقیّهای است، یعنی معصوم ارادهی جدّی نداشته است و منظور معصوم این نبوده است، بخاطر حکومت یا حفظ جانی اینطور فرموده است. این روایت بر طبق آن روایت این معنا را دارد. این امر خیلی مشکل است.
مثلاً یک روایت نقل شده است که نیازی به پوشیده بودن سر زن در نماز نیست، این روایت در تهذیب هم هست! اما من که نمیدانم، از بین این همه روایت که میگویند پوشش سر در نماز لازم است، چرا گفتی این روایت درست است؟ از کجا تشخیص دادی؟
اگر فقیهی فقیه باشد و با دلیل به این موضوع برسد حرفی نیست، چون مجتهد است.
اما من که هیچ چیزی نمیدانم، از کجا تشخیص دادم؟
کما اینکه دیدهاید گاهی یک علامت برای ده بیماری است، این پزشک است که تشخیص میدهد این علامت مشترک بین بیماریهای مختلف، کدامیک از اینها اصلی است و کدامیک عارضیِ موارد دیگر است؟
مثلاً معدهی من ایراد دارد و دیافراگم من به قلبم فشار میآورد و فکر میکنم قلب من درد میکند. به دکتر میگویم قلب من درد میکند، دکتر میگوید اینطور نیست! تو فلان میوه را زیاد خوردهای. یعنی این پزشک است که تشخیص میدهد کدامیک اصلی است و کدامیک فرعی است و کدامیک بر دیگری اثر گذاشته است و اگر کدامیک را برطرف کند موارد دیگر برطرف میشود، کدامیک از این علامتها جزو بیماری است و کدامیک از آنها جزو بیماری نیست.
من که نمیدانم فکر میکنم اگر پشت دست من یک دایرهی قهوهای درست شد یعنی کبد خراب است، همه را همان میدانم! یعنی همیشه موارد سادهانگارانه یکخطی است.
اینجا هم میگوید یک روایت پیدا کردهام که در زمان غیبت خمس را بخشیدهاند.
اگر شما مجتهد و متخصص بودی، حرفی نبود؛ اما چرا فقط همین یک روایت را دیدهاید؟ چرا مابقی روایات را نمیبینید؟
من جلوتر به شما عرض میکنم که مابقی روایات هم ضد و نقیض هستند، اگر اینچنین نبود که فقیه شدن آسان بود و هر کسی در طی شش ماه فقیه میشد.
چرا خوب است که کتب فقهی را به فارسی ترجمه نکنند؟ به همان دلیل که کتب داروشناسی را به فارسی ترجمه نمیکنند. برای اینکه میبیند در یک باب چهار مطلب هست که ضد و نقیض است، تشخیص این امر کار خبره است.
طرف میگوید من یک روایت دیدهام که در آن خمس را بخشیدهاند!
بگو دوست ندارم پول بدهم! چرا خودت را اذیت میکنی؟
تجلی رَبّ در مقابلهی حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام و فرعون
جلسهی گذشته که در مسئلهی «رَبّ» بر سرِ سفرهی حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام بودیم، که هر کاری میکرد با رَبّ خود بود، چون فرصت نبود من «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ»[14] را بعنوان حسن ختام گفتم. حال موارد دیگر را هم عرض میکنم تا ببینید.
وقتی خدای متعال به موسی و هارون فرمود به سراغ فرعون بروید، «قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ»،[15] گفتند: خدایا! مقابله با فرعون سخت است، کمک میخواهیم، حضرت حق فرمود: «فَأْتِيَاهُ»،[16] بیایید، من خودم آنجا هستم، «فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ» به فرعون گفتند ما فرستادههای رَبّ تو هستیم.
چرا اینطور فرمودند؟ چون فرعون ادّعا میکند «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى».[17]
خدای متعال فرمود: به او بگویید ما فرستادههای رَبّ هستیم، سپس با او صحبت کنید.
آنها رفتند، فرعون گفت: «قَالَ فَمَنْ رَبُّكُمَا يَا مُوسَى»،[18] رَبّ شما کیست؟
چون فرعون در ربوبیت با خدا اصطکاک دارد!
حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام فرمود: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»،[19] رَبّ من هر چیزی را که تو فکر میکنی خلق کرده است و در مسیر رشد و هدایت قرار داده است.
اینجا این «هدایت» هدایت اولیه است، مثلاً درخت هلو «هلو» میدهد، درخت گلابی «گلابی» میدهد، بچه بلد است که از مادر خود شیر بخورد، بچه بلد است آنچه را که باید دفع کند، یعنی به همه عرضه میشود، کسانی که این مسیر را درست میروند، هدایت دوباره رخ میدهد، ایمانشان «لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ»[20] میشود. کسانی که مقابل این هدایت مقاومت میکنند، گمراه میشوند.
طرف پرسید مگر خدا گمراه میکند؟
بله! چون قانون درست کرده است، هنگام دوراهی میگوید خودت انتخاب کن.
لذا همین قرآن کریم اینطور است که «يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا»،[21] این قرآن خیلیها را گمراه کرده است و خیلیها را هدایت کرده است. اما قرآن در ابتدای کار کسی را گمراه نمیکند، «وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ»، آن کسی که از هدایت اولیه درست استفاده نکرد، وقتی قرآن بخواند هم گمراه میشود.
این مسلّم است که خدای متعال کسی را مرتبهی اول گمراه نمیکند، بلکه همه را هدایت میکند و زمینهی هدایت را فراهم میکند، کاری کرده است که من در وجود خودم خیر و شرّ را تشخیص بدهم. اگر به ندای درون خود گوش کردم و حقطلب بودم، بیشتر هدایت میشوم، «لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ»، یعنی ایمان این شخص مدام از قبل بیشتر میشود.
اما اگر اینطور نبود و فسق کردم و ناشکری کردم، این مرتبه که قرآن میخوانم…
یزید بن عبدالملک ملعون، گفت استخارهای کنم و قرآن بخوانم، قرآن را باز کرد و آیهی «وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ»[22] آمد، یعنی هر جبّار معاندی را ناامید میکنم. گفت: به من جبّارِ عنید میگویی؟ قرآن را روی سیبل گذاشت و شروع کرد به تیراندازی به سمت قرآن کریم!
یعنی قرآن میخواند و با خواندنِ قرآن پسرفت میکند! «يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا».
حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام به فرعون فرمود «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»، فرعون گفت: «قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى»،[23] تو الآن آمدهای، قبل از تو باید چه کسانی هدایت میشدند؟
تو چکار داری؟ الآن دکتر میگوید این داروی شماست، مریض میگوید قبل از کشف این دارو چکار میکردند؟
فرمود: «قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي»،[24] علم این موضوع نزد خداست.
اگر فقط میفرمود «لَا يَضِلُّ وَلَا يَنْسَى» هم کافی بود، یعنی خدای من هم خطا نمیکند و هم فراموش نمیکند؛ ولی فرمود: «لَا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنْسَى»، چون «رَبّ» مهم است، فرمود رَبّ من خطا و فراموش نمیکند، یعنی برای آنها هم برنامهی تربیتی داشته است.
روضه و توسل به امام سجاد علیه السلام
ان شاء الله خدای متعال به برکت امشبِ فرزندان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، آن شب قدر اصلی ما، شب سرنوشت ما، آن شبی که معلوم است ما مجاهد راه امام زمان ارواحنا فداه هستیم یا نعوذبالله فراری؛ به برکت مجاهدت حضرت زینب کبری سلام الله علیها و سیّدالسّاجدین علیه الصلاة و السلام به ما رحم کند.
امشب شب خیلی عجیبی است، من هم شاید برخلاف معهود، امشب دوست دارم به امام سجّاد علیه السلام پناه ببرم.
امام سجّاد علیه السلام غریبِ کربلاست، امام حسین علیه السلام جنگیده و کشته و مردانه کشته شده است، بر بخش مشکلی که ظاهر آن ذلّت است… من میدانم امام عزّت دارد، ولی در میدان مدام خستگی و جسارت و بیادبی و تلخی و… اینها بعهدهی امام سجّاد علیه السلام است.
میگویند یک نفر جنگید و جان داد و شهید شد، این افتخار است، اما اسارت افتخار ندارد. امام سجّاد علیه السلام بار خیلی سنگینی را بعهده گرفته است و از عهدهی این امر هم برآمد.
حضرت سجّاد علیه الصلاة و السلام در بین همهی ائمهی ما، شباهتهایی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد، هم در عبادت… امام صادق علیه السلام فرمود: بین همهی ما ائمه، جدّم علی بن الحسین خیلی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبیه بود… هم در ابتلا…
من گوشهی سادهای را عرض میکنم، امشب اتفاقات زیادی رخ داده است، حضرت به قمر بنی هاشم علیه السلام فرمود که از اینها وقت بگیر؛ تشنگی بیداد میکند، دختربچهها دوست ندارند حتّی یک لحظه چشم از روی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بردارند… فردا چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
ما این موضوع را ساده درنظر میگیریم که آقا با اصحاب خود صحبت کرد و به آنها وعدهی بهشت داد؛ اما اگر بچهها صدای حضرت را میشنوند، این جملات یعنی فردا چه اتفاقی رخ خواهد داد و ما چه میشویم؟
اینها مخدّرات هستند، مخدّره یعنی پردهپوش، یعنی کسی که در خِدر است، اینها از فردا عصر دیگر مخدّره نیستند…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها عباراتی فرموده است که من مردِ گفتنِ آن عبارات نیستم.
امام حسین علیه الصلاة و السلام مثلِ فردا وقتی آخر کار آمد و لباس کهنه خواست، آنجا نگاهی به این دختران کرد، به هرکدام که نگاه کرد، تا شام را دید، فرمود: «یَا بَنَاتَ رَسُولِِ الله! إستَعِدُّوا لِلبَلَاء»، برای بلا آماده باشید، «إنَّ اللهَ حَافِظُکُم» خدا نگهدار شما باشد…
شب خیلی سختی است، آقای ما به بانوان سر زد و اینها را آرام کرد…
از اینجا به بعد میخواهم به امام سجّاد علیه السلام پناه ببرم…
حضرت سجّاد علیه السلام فرمود که من نتوانستم با پدرم وداع کنم، چون وداع حضرت سجّاد علیه السلام و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بچهها را بیچاره میکرد، لذا شما این موضوع را در کربلا نمیبینید، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مدام با خانمها صحبت میکنند.
امام سجّاد علیه السلام فرمود: شب عاشورا پدرم میخواست با من صحبت کند، «و عِنْدِي عَمَّتِي زَيْنَبُ تُمَرِّضُنِي»،[25] عمّهام زینب کنار من نشسته بود و بیمارداری میکرد، وقتی پدرم دید حضرت زینب کبری سلام الله علیها هست، دیگر وارد نشد، جلوی درِ خیمه نشست، میخواست با کنایه با من صحبت کند، با «عُقبَة بن سِمعان» مشغول اصلاح شمشیر خود شد، ولی با من صحبت میکرد…
«يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ»، ای روزگار! با حسین بد تا کردی… شش سال داشتم که مادرم را از من گرفتند، با پدرم چطور رفتار کردند… «يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ»، برادری داشتم که همهی وجود من بود، عشق من بود، امام من بود، «يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ *** كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ و اَلْأَصِيلِ»…
حضرت سجّاد علیه السلام فرمود من فهمیدم که پدرم میخواهد با من وداع کند، «فَخَنَقَتْنِي اَلْعَبْرَةُ»، بغض گلوی مرا گرفت، اما وقتی عمهام را نگاه کردم، دلم سوخت. لذا من خیلی به خودم نپرداختم و حرفی نزدم، عمّهام متوجّه شد و شروع کرد به گریه کردن، پدرم ساکت شد؛ من نتوانستم پدر خود را در آغوش بگیرم…
فردا هم با آن وضعی که اتفاق افتاد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مدام مشغول آماده کردنِ این دخترخانمها بود و نتوانست با امام سجّاد علیه السلام وداع کند.
دیگر یکدیگر را ندیدند، فقط گاهی رأس شریف را از دور روی نیزه میدید… تا اینکه به شام رسیدند.
گفتگوهایی که حضرت سجّاد علیه السلام کرد، روزی در یک جلسه فریاد زد: «لَعَنَ اللهُ مَن قَتَلَ أبِی» خدا قاتل پدرم را لعنت کند… عبارات دیگری هم فرمود…
یزید گفت: من قطعاً تو را میکشم و صبر نمیکنم مانند ماجرای حسین بیچاره شود و از دست تو گیر کنم، بنابراین تو را همینجا میکشم.
یزید برای اینکه معلوم باشد شاه است، گفت: اگر حاجتی داری بگو!
حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: اولین حاجت من این است که «أعطِنِی رَأس سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ أَبِيَ الْحُسَيْنِ فَأَتَزَوَّدَ مِنْهُ»،[26] اول سر مولایم پدرم را بده تا او را در آغوش بگیرم…
ملعون گفت: حاجت دوم تو چیست؟
امام سجّاد علیه السلام فرمود: این دختران پیغمبر با شمر تا اینجا آمدهاند، با شمر همسفر بودهاند، یک چشمپاکِ امین این بزرگواران را برگرداند…
یزید ضایع شد و حال او در جمع بد شد و گفت: نه! تو را نمیکشم که خودت آنها را ببری.
حاجت سوم تو چیست؟
امام حسین علیه السلام ودایع امامت را در مدینه به امّ سلمه سلام الله علیها سپرده بود که بعداً به امام سجّاد علیه السلام بسپارند، اما اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بعضی چیزها را از خودشان جدا نمیکردند.
حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: وسایلی که از ما غارت کردید را پس بدهید.
یزید ملعون گفت: آن چیزهایی که غارت شده است در کوفه بوده است و تقسیم شده است، پول آنها را میدهم.
امام سجّاد علیه السلام فرمود: نه! خود آنها را بدهید.
یزید گفت: مگر شما در وسایلتان چه چیزی داشتهاید که پول آنها به درد شما نمیخورد؟
حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: «لِأَنَّ فِيهِ مِغْزَلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ مِقْنَعَتَهَا وَ قِلَادَتَهَا» مقنعهی مادرمان بوده است…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه مزمل، آیه 20 (إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ ۚ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضَىٰ ۙ وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)
[5] سوره مبارکه لقمان، آیه 25 (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ)
[6] سوره مبارکه زمر، آیه 3 (أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَىٰ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ)
[7] سوره مبارکه توبه، آیه 128 (لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ)
[8] البدايه والنهايه – ط الفكر ، جلد 7 ، صفحه 343
[9] در محضر بهجت، جلد ۲، صفحه ۲۵۲
[10] إرشاد القلوب، الجزء ۱، الصفحة ۱۲۴ (كَمَا قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِينا)
[11] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، جلد ۴، صفحه ۱۲۲ (وَ قَالَ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : يَا عَلِيُّ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى – إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ فَقَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا لَنَا مِنْ خَيْرٍ فَمِنْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ .)
[12] عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار، جلد ۱، صفحه ۲۰۵ (وَ مِنَ اَلْبَابِ أَيْضاً وَ بِالْإِسْنَادِ اَلْمُقَدَّمِ مِنْ سُنَنِ أَبِي دَاوُدَ وَ صَحِيحِ اَلتِّرْمِذِيِّ قَالَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ اَلْحُصَيْنِ قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جَيْشاً وَ اِسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَلَمَّا غَنِمُوا أَصَابَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلسَّبْيِ جَارِيَةً فَتَعَاقَدُوا أَنْ يُخْبِرُوا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمَّا أَخْبَرُوا أَعْرَضَ عَنْهُمْ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِمْ وَ اَلْغَضَبُ يُعْرَفُ فِي وَجْهِهِ فَقَالَ مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ .)
[13] الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم، جلد ۳، صفحه ۱۹۹ (فَإِنَّهُ رَكَعَ وَ اِطْمَأَنَّ وَ قَالَ صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي)
[14] سوره مبارکه شعراء، آیه 62 (قَالَ كَلَّا ۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ)
[15] سوره مبارکه طه، آیه 45 (قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَىٰ)
[16] سوره مبارکه طه، آیه 47 (فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ ۖ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَالسَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى)
[17] سوره مبارکه نازعات، آیه 24 (فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ)
[18] سوره مبارکه طه، آیه 49
[19] سوره مبارکه طه، آیه 50
[20] سوره مبارکه فتح، آیه 4
[21] سوره مبارکه بقره، آیه 26 (إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۘ يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا ۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ)
[22] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 15 (وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ)
[23] سوره مبارکه طه، آیه 51
[24] سوره مبارکه طه، آیه 52 (قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي فِي كِتَابٍ ۖ لَا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنْسَى)
[25] إعلام الوری بأعلام الهدی، جلد ۱، صفحه ۴۵۵ (فَجَمَعَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَصْحَابَهُ عِنْدَ قُرْبِ اَلْمَسَاءِ، قَالَ عَلِيُّ بن الحسين زين العابدين عليهما السَّلاَمُ: «فَدَنَوْتُ لِأَسْمَعَ مَا يَقُولُ لَهُمْ و أَنَا إِذ ذاك مريض فسمعت أبي عليه السلام يقول لأصحابه: اثني عَلَى اَللَّهِ أَحْسَنَ اَلثَّنَاءِ، و أَحْمَدُهُ عَلَى اَلسَّرَّاءِ و اَلضَّرَّاءِ، اَللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ، و عَلَّمْتَنَا اَلْقُرْآنَ، و فَقَّهْتَنَا فِي اَلدِّينِ . أَمَّا بَعْدُ: فَإِنِّي لاَ أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى و لاَ خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي، و لاَ أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ و لاَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، فَجَزَاكُمُ اَللَّهُ عَنِّي خَيْرَ اَلْجَزَاءِ، أَلاَ و إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ، لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنِّي ذِمَامٌ، هَذَا اَللَّيْلُ قَدْ غشيكم فاتّخذوه جملا. فَقَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ و أَبْنَاؤُهُ و بنو أَخِيهِ و أَبْنَاءُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ: و لم نفعل ذَلِكَ، لِنَبْقَى بَعْدَكَ؟! لاَ أَرَانَا اَللَّهُ ذَلِكَ أَبَداً، بَدَأَهُمْ بِهَذَا اَلْقَوْلِ اَلْعَبَّاسُ بْنُ عَلِيٍّ فأتبعه اَلْجَمَاعَةُ عَلَيْهِ و تَكَلَّمُوا بِمِثْلِهِ. فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: يَا بَنِي عَقِيلٍ، حَسْبُكُمْ مِنَ اَلْقَتْلِ بِمُسْلِمٍ فاذهبوا أنتم فقد أذنت لكم. قَالُوا: سُبْحَانَ اَللَّهِ فَمَا يَقُولُ اَلنَّاسُ؟! يَقُولُونَ: إِنَّا تَرَكْنَا شَيْخَنَا و سيّدنا و سَيِّدَ بَنِي عُمُومَتِنَا خَيْرَ اَلْأَعْمَامِ و لَمْ نَرْمِ مَعَهُمْ بِسَهْمٍ، و لَمْ نَطْعَنْ بِرُمْحٍ، و لَمْ نَضْرِبْ دُونَهُمْ بِسَيْفٍ، و لاَ نَدْرِي مَا صَنَعُوا؟!، لاَ و اَللَّهِ لاَ نفعل، و لكن نفديك بِأَنْفُسِنَا و أَمْوَالِنَا و أهلينا، و نُقَاتِلُ مَعَكَ حَتَّى نَرِدَ مَوْرِدَكَ، فَقَبَّحَ اَللَّهُ اَلْعَيْشَ بعدك. و قَامَ إِلَيْهِ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ فَقَالَ: أ نَحْنُ نُخَلِّي عَنْكَ و لَمْ نُعْذَرْ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى فِي أَدَاءِ حَقِّكَ؟! لاَ و اَللَّهِ حَتَّى أَطْعَنَ فِي صُدُورِهِمْ بِرُمْحِي، و أَضْرِبَهُمْ بسيفي ما ثَبَتَ قَائِمُهُ فِي يَدِي، و اَللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّي اقتل ثمّ احرق ثمّ أحيا، يُفْعَلُ بِي ذَلِكَ سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِي دُونَكَ، فَكَيْفَ لاَ أَفْعَلُ ذَلِكَ و إِنَّمَا هِيَ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ، ثُمَّ هِيَ اَلْكَرَامَةُ اَلَّتِي لاَ اِنْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً! و قَامَ زُهَيْرُ بْنُ اَلْقَيْنِ فَقَالَ: و اَللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ، و هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ، و أَنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَدْفَعُ بِذَلِكَ اَلْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ و عَنْ أَنْفُسِ هؤلاء الفتيان من أهل بيتك. ثُمَّ تَكَلَّمَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِكَلاَمٍ يُشْبِهُ مَا ذكرناه، فجزاهم الحسين عليه السلام خَيْراً و اِنْصَرَفَ إِلَى مِضْرَبِهِ». قَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ: «إِنِّي لَجَالِسٌ فِي تِلْكَ اَلْعَشِيَّةِ – و عِنْدِي عَمَّتِي زَيْنَبُ تُمَرِّضُنِي – إِذِ اِعْتَزَلَ أَبِي فِي خِبَاءٍ لَهُ و عنده جوين مولى أبي ذرّ الغفاري و هو يُعَالِجُ سَيْفَهُ – و يُصْلِحُهُ – و أَبِي يَقُولُ: يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ و اَلْأَصِيلِ من صاحب أو طَالِبٍ قَتِيلٍ و اَلدَّهْرُ لاَ يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ و إِنَّمَا اَلْأَمْرُ إِلَى اَلْجَلِيلِ و كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلٍ و أَعَادَهَا مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاَثاً حَتَّى فَهِمْتُهَا و عَرَفْتُ مَا أَرَادَ فَخَنَقَتْنِي اَلْعَبْرَةُ، فَرَدَدْتُهَا و لَزِمْتُ اَلسُّكُوتَ، و عَلِمْتُ أَنَّ اَلْبَلاَءَ قَدْ نَزَلَ، و أَمَّا عَمَّتِي فَإِنَّهَا سَمِعَتْ مَا سَمِعْتُ و هِيَ اِمْرَأَةٌ و مِنْ شَأْنِ اَلنِّسَاءِ اَلرِّقَّةُ و اَلْجَزَعُ، فَلَمْ تَمْلِكْ نَفْسَهَا أَنْ وَ ثَبَتْ تَجُرُّ ثَوْبَهَا و إِنَّهَا لَحَاسِرَةٌ حَتَّى اِنْتَهَتْ إِلَيْهِ فَقَالَتْ: وَا ثُكْلاَهْ، لَيْتَ اَلْمَوْتَ أَعْدَمَنِي اَلْحَيَاةَ، اَلْيَوْمَ مَاتَتْ امّي فَاطِمَةُ اَلزَّهْرَاءُ و أَبِي عَلِيٌّ و أَخِي اَلْحَسَنُ، يَا خَلِيفَةَ اَلْمَاضِينَ و ثِمَالَ اَلْبَاقِينَ، فَنَظَرَ إِلَيْهَا اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ و قَالَ: يا اختاه لاَ يُذْهِبَنَّ حِلْمَكَ اَلشَّيْطَانُ، و تَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ و قَالَ: لَوْ تُرِكَ اَلْقَطَا لَنَامَ، فَقَالَتْ: يَا وَيْلَتَاهْ أ تُغْتَصَبُ نَفْسُكَ اِغْتِصَاباً، فَذَاكَ أَقْرَحُ لِقَلْبِي و أَشَدُّ عَلَى نَفْسِي، ثُمَّ لَطَمَتْ عَلَى وَجْهِهَا و أَهْوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ و خَرَّتْ مغشيا عَلَيْهَا، فَقَامَ إِلَيْهَا اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَصَبَّ اَلْمَاءَ عَلَى وَجْهِهَا و قَالَ لَهَا: يا اختاه اِتَّقِي اَللَّهَ و تَعَزَّيْ بِعَزَاءِ اَللَّهِ، و اِعْلَمِي أَنَّ أَهْلَ اَلْأَرْضِ يَمُوتُونَ و أَهْلَ اَلسَّمَاءِ لاَ يَبْقَوْنَ، و أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ هٰالِكٌ إِلاّٰ وَجْه اللّه اَلَّذِي خَلَقَ اَلْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ و إِلَيْهِ يَعُودُونَ و هُوَ فَرْدٌ وَاحِدٌ، و إنّ أَبِي خَيْرٌ مِنِّي، و أَخِي خَيْرٌ مِنِّي، و لِكُلِّ مسلم برسول اللّه اسوة، فَعَزَّاهَا بِهَذَا و نَحْوِهِ، و قَالَ لَهَا: يَا اختاه، إنّي أقسمت عَلَيْكِ فَأَبِرِّي قَسَمِي، لاَ تَشُقِّي عَلَيَّ جَيْباً، و لاَ تَخْمِشِي عَلَيَّ وَجْهاً، و لاَ تَدْعِي عَلَيَّ بِالْوَيْلِ و اَلثُّبُورِ إِذَا أَنَا هَلَكْتُ، ثُمَّ جَاءَ بِهَا و أَجْلَسَهَا عِنْدِي. ثُمَّ خَرَجَ إِلَى أَصْحَابِهِ فأمرهم أَنْ يُقَرِّبَ بَعْضُهُمْ بُيُوتَهُمْ مِنْ بَعْضٍ، و أَنْ يُدْخِلُوا اَلْأَطْنَابَ بَعْضَهَا فِي بَعْضٍ، و أَنْ يَكُونُوا بَيْنَ اَلْبُيُوتِ فيستقبلوا القوم من وَجْهٍ وَاحِدٍ و اَلْبُيُوتُ مِنْ وَرَائِهِمْ و عَنْ أَيْمَانِهِمْ و عَنْ شَمَائِلِهِمْ قَدْ حَفَّتْ بِهِمْ إِلاَّ اَلْوَجْهَ اَلَّذِي يَأْتِيهِمْ مِنْهُ عَدُوُّهُمْ. و رَجَعَ إِلَى مَكَانِهِ فَقَامَ اَللَّيْلَ كُلَّهُ يُصَلِّي و يَسْتَغْفِرُ و يَدْعُو، و قَامَ أَصْحَابُهُ كَذَلِكَ يَدْعُونَ و يُصَلُّونَ و يَسْتَغْفِرُونَ». و أَصْبَحَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فعبأ أَصْحَابَهُ بَعْدَ صَلاَةِ اَلْغَدَاةِ، و كَانَ مَعَهُ اِثْنَانِ و ثَلاَثُونَ فَارِساً و أَرْبَعُونَ رَاجِلاً، فَجَعَلَ زُهَيْرُ بْنُ اَلْقَيْنِ فِي مَيْمَنَةِ أَصْحَابِهِ، و حبيب بن مظاهر فِي مَيْسَرَةِ أَصْحَابِهِ، و أَعْطَى رايته العبّاس أخاه، و جعلوا اَلْبُيُوتَ فِي ظُهُورِهِمْ، و أَمَرَ بِحَطَبٍ و قَصَبٍ كَانَ مِنْ وَرَاءِ اَلْبُيُوتِ أَنْ يُتْرَكَ فِي خَنْدَقٍ كَانَ هُنَاكَ قَدْ حَفَر و أَنْ يُحْرَقَ بِالنَّارِ مَخَافَةَ أَنْ يَأْتُوهُمْ مِنْ وَرَائِهِمْ.)
[26] اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 194