جلسه دهم “دین و عقلانیت؛ بررسی تاریخ حسینی علیه السلام” – جلسه آخر

21

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز شنبه مورخ 14 تیرماه 1404 در حسینه آیت الله حق شناس رحمة الله تعالی علیه به ادامه‌ی سخنرانی با موضوع “دین و عقلانیت؛ بررسی تاریخ حسینی علیه السلام” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می‌شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمت حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سیّدالشّهداء علیه آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به محضرِ باعظمتِ حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

هدیه به ارواح طیّبه­ی شهیدان از صدر اسلام، بویژه شهدای این جنگ بزرگ تحمیلی در برابر اشقیای عالم؛ امام امّت، علمای ربّانی که بر سر سفره­ی آن­ها نشسته­ایم، مرحوم آیت الله حق­شناس، تسلّی دل داغداران از عزیزانی که عزیز از دست دادند، از بزرگان نظامی ما، دانشمندان ما، مردم عزیز ما، سلامتی جانبازان و مجروحان این روزهای اخیر، سلامتی رهبر معظم انقلاب که ان شاء الله خدای متعال وجود ایشان را تا ظهور امام زمان ارواحنا فداه حفظ کند، صلوات دیگری محبّت کنید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسات گذشته

بحث ما دین و عقلانیت با بررسی تاریخ سیّدالشّهداء علیه الصلاة و السلام بود، فرصت شد تا بخشی از بحث را به خدمت شما ارائه کنیم، چند جمله «آنچه گذشت» عرض می­کنم و یک پاراگراف هم به آن اضافه خواهم کرد.

به محضر شما عرض شد که همه­ی ائمه­ی ما امام و حجّت هستند و بر هم تفوّق ندارند، از نظر اعتقادی باید سیره­ی معصوم را بگونه­ای بفهمیم که بین معصومین علیهم السلام تضاد و تعارض نباشد.

کاری که ما سعی کردیم در این روزهای گذشته انجام دهیم این بود که بدون این نکته­ی اعتقادی، با تاریخی که لزومی ندارد امام حسین علیه السلام را معصوم هم بدانیم، سعی کردیم که نشان دهیم رفتار اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی منسجم است، اینطور نیست که امام با اولین نکته به خط بزند، اینکه امام چگونه عمل می­کند را ما نمی­دانیم، چون امام علم الهی دارد، اما ما با عقل خود می­توانیم رویه­ی و دوراندیشی حضرت را متوجه شویم.

ما در این بحث عقل را «بیشترین منفعت برای اسلام و دینداران و کمترین ضرر برای اسلام و دینداران» معنا کردیم؛ بعد قدم به قدم با حضرت حرکت کردیم.

دو مرحله­ی اول حضرت که قیام تبیینی و فرهنگی حضرت بود که توضیح دادیم حضرت تا روز آخر از این دو مرحله کوتاه نیامد، دو قدم بعدی که اسقاط حکومتِ میوه­ی دستگاه خلافت (یعنی یزید) بود، که حضرت با خود یزید به خصوصِ یزید کاری نداشت بلکه یزید را میوه­ی یک جریان می­دانست؛ و قدم بعدی هم بحث تشکیل حکومت بود که حضرت نتوانست این دو مورد را در دوره­ی حیات خود انجام دهد، منتها به برکت خون امام حسین علیه السلام حکومت یزید ساقط شد.

آقایی که کتاب او پنجاه سال قبل معرکه­ی آراء بود، می­گفت امام حسین کشته شد و هیچ دستاوردی هم نداشت! چون این شخص که شیعه هم بود موضوع را طور دیگری فهم کرده بود.

ایشان می­گفت فقط کتب تاریخی مهم است، من هم یک سند تاریخی عرض می­کنم.

عبدالملک مروان… همانطور که می­دانید مروانیان بر یزیدیان پیروز شدند و دستگاه بنی امیّه به سمت فرزندان مروان رفت. عبدالملک مروان که پیروز ماجراست و خودش می­داند برای چه چیزی پیروز شده است، به حجاج نامه نوشت که خون اهل البیت را از من دور کن و به من منتسب نکن، چون وقتی یزیدیان حسین را کشتند، حکومت از دستشان رفت.

این جزو آثار قیام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، مانند بسیاری از آثار دیگر مانند بیداری که رخ داد، ضربه­ای که به فقه سیاسی دستگاه خلافت زد، که اگر شما می­خواستید آن دستگاه را بپذیرید، حق نداشتید به یزید اشکال کنید، چون یزید طبق قانون آن دستگاه رسیده است؛ امام حسین علیه السلام به مسیر قانون اشکال کرد. یعنی این قانونی است که خروجی آن یزید است، ضمن اینکه خطر یزید کمتر از بعضی از زمامداران است.

مسیر را عرض کردیم، حداقل یک سؤال باقی ماند که در این دقایق به آن خواهم پرداخت.

چرا امام حسین علیه السلام باید قیام می کردند؟

چرا امام حسین علیه السلام باید این کار را انجام می­داد و به خط می­زد؟

این سؤال در مورد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیست، چون وقتی بدعت در ابتدای کار رخ می­دهد، حجّت خدا که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است قیام می­کند، آنجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: «سَمَلَ جِلبَابُ الدِّین»،[4] لباس دین از بین رفت، دین عریان شد، دین حفاظ ندارد، دین از دست رفت، دین بی­پناه شد، دین بی­پدافند شد.

ابتدای کار روشن است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به این علت قیام کرد که بدعت رخ داد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کارِ امام حسین علیه السلام را نکرد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه کارِ امام حسین علیه السلام را نکرد، امام سجّاد علیه السلام هم کار امام حسین علیه السلام را نکرد، چرا؟ چرا امام حسین علیه السلام این کار را کرد؟

پاسخ مختصر این است، روزهای گذشته عرض کردیم که تا زمان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و یزید، برخی به اشتباه خیال می­کردند که مسئله یزید است، ما هم توضیح دادیم که به چه دلیل مسئله یزید نیست؛ امکان و وسع برخورد با این جریان نبود، یعنی اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کاری می­کرد، آن مردم این کار را بی­دینی تلقّی می­کردند و نمی­پذیرفتند و کار بدتر می­شد، در مورد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم همینطور، در مورد سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم به مدّت نُه سال و نیم همینطور. یعنی وسع این موضوع در طول امامت سه امام نبود.

در دوره­ی یزید برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه امکان این فراهم شد که با این جریان مقابله کند، حتّی علت اجازه ندادن برای دفن بدن مطهّر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این بود که گفتند او از دین خارج شده است، منتها بعداً‌ این مسیر برگشت، یزید تاب­آوری در برابر جبهه­ی حق نداشت، در برابر خطبه­های حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت سجّاد علیه السلام کم آورد؛ اما معاویه اینطور نبود.

یعنی این دقیقاً همان عقب­نشینی است که قرآن کریم هم فرموده است، یعنی عقب بنشینیم که از نقطه­ی مهم­تری به دشمن ضربه بزنیم. وگرنه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با یزید به خصوص خودش مشکل نداشت. اگر این امکان زمان معاویه یا زمان بعضی از زمامداران دیگر پیش می­آمد، چه بسا آنجا این کار را می­کرد.

یک مرتبه صدیقه طاهره سلام الله علیها در ابتدای امر این کار را کرده است، حال که درخت تناور شده است، خون زیاد لازم دارد.

البته این بدین معنا نیست که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برود که کشته شود، ما می­دانیم درگیری ما با این دشمن امروزی، ممکن است خون زیادی داشته باشد، نمی­رویم که کشته شویم، این سرداران ما نمی­روند که کشته شوند، ولی می­دانند جنگ سنگینی است و کشته شدن محتمل است، اما اگر حکم خدا باشد پای کار هستند.

چرا حضرت سجّاد علیه السلام نمی­توانست این وظیفه را بعهده بگیرد و آخرین فرد امام حسین علیه السلام بود؟

به این دلیل که جامعه­ی آن زمان امام سجاد علیه السلام به بعد از اهل البیت را نمی­شناختند. نگاه آن جامعه به اهل بیت نگاه به یک عالم ربّانیِ بی­نظیرِ منصوب از جانب حضرت حق نبود، برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قائل به علم الهی ویژه و فهم قرآنی ویژه نبودند. بعد از غدیر دیگر اعلام و اعلانی وجود نداشت و امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام به بعد را نمی­شناختند، و هنوز امروز هم جامعه­ی مسلمین این بزرگواران را سرآمد علم مسلمین نمی­داند.

اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آنقدر روی «اهل البیت» کار کرده بود، که به برخی از آن­ها اشاره می­کنم، امام حسین علیه السلام آخرین فرد از اهل البیتِ در زمانِ حیاتِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

به این موضوع «مقام اثبات» می­گویند.

یک نفر هست که خیلی باسواد و فوق العاده و نابغه است، ولی یک نفر هست که رئیس دانشگاه تهران به او یک دانشنامه داده است. دیگران این شخص که دانشنامه دارد را می­فهمند اما فهمی در مورد آن شخص دیگر ندارند، ولو اینکه حتّی بالاتر باشد. یعنی به دارایی واقعی او که «مقام ثبوت» می­گویند، هر چیزی که هست، کاری ندارم؛ مقام اثبات یعنی دیگران بشناسند.

این جامعه امام سجاد علیه السلام به بعد را نمی­شناختند، اما امام حسین علیه السلام آخرین فرد از از اهل البیتِ در زمانِ حیاتِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، ضمن اینکه آسیب هم خورده است.

جامعه دیده بود که امام حسین علیه الصلاة و السلام روی دوش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­نشیند…

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رفت و حسنین علیهما السلام را از باغی آورد، دست امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را گرفته بود و امام حسین علیه السلام هم روی دوش ایشان نشسته بود، یکی از چاپلوسان گفت: عجب مرکبی! یعنی ببین حسین کجا نشسته است! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بلافاصله فرمود: من افتخار می­کنم، بگو بَه بَه که چه کسی نشسته است.

جامعه دیده بود که امام حسین علیه السلام زینت دوش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، پدرها برای بچه­ها تعریف کرده بودند، این موضوع قابل کتمان نبود، جامعه دیده بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است «أَحَبَّ اَللَّهَ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً»،[5] «حُسَيْنٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنِ أَحَبَّ اَللَّهَ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ»، لذا این روایات کم و بیش در مذاهب دیگر هم نقل شده است، جامعه دیده بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است «اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَینُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»،[6] این­ها سروران جوانان بهشت هستند.

یکی از دوستان ما که قاری است، یک دوست قاری مصری دارد، آن شخص روز گذشته استوری گذاشته بود که می­گفت چرا وقتی من می­گویم «سَیِّدُنَا الحُسَین» می­گویم، مرا فحش می­دهید؟

می­خواهم بگویم این موضوع تا امروز هم رسیده است، معلوم است که هنوز هم یک خط ناصبی­گری هست. آن قاری که شیعه نیست اما محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است اعتراض کرده بود و می­گفت چرا وقتی من می­گویم «سَیِّدُنَا الحُسَین» می­گویم، مرا فحش می­دهید؟ ظاهراً شما دوست دارید من جهنّمی باشم!

یعنی درواقع شما می­دانید که پیامبر فرموده است «اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَینُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»، من دوست دارم بهشتی باشم و وقتی به بهشت رفتم سرور و سیّد من امام حسین علیه السلام است! من هم می­گویم «سَیِّدُنَا الحُسَین»، یعنی آرزو دارم به بهشت بروم که آقایی من با امام حسین علیه السلام باشد، چرا شما به من فحش می­دهید؟

یعنی استدلال به روایت «اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَینُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة» تا به امروز رسیده است. خط نواصبی وجود دارد ولی نوع مسلمین، چه شیعیان و چه غیرشیعیان «اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَینُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة» را قبول دارند و امام حسین علیه السلام را سَیّد می­دانند.

امام حسین علیه السلام آنقدر تخریب شده بود…

من امروز می­خواهم روضه­ی قتلگاه بخوانم اما اگر به من بگویند اصل جگرسوزی کلام من کجاست، می­گویم این موضوعی که الآن می­خواهم بگویم برای من از روضه­ی قتلگاه جانسوزتر است، چون امام حسین علیه السلام در کربلا فرمود: «بِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِي»،[7] بگویید برای چه می­خواهید مرا بکشید؟ روی زمین پسرِ دخترِ پیغمبری بجز من نیست! فقط من از آن پنج تن مانده­ام!

بعد حضرت فرمود: جدّم درباره­ی من فرموده است «اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَینُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»، اگر فکر می­کنید دروغ می­گویم از أنس بن مالک بپرسید… وضع خود أنس بن مالک روشن است…

یعنی آن جریان آنقدر خرابکاری کرده­اند که حتّی راستگویی یا دروغگویی امام حسین علیه السلام را هم زده­اند!

یعنی در مقام اثبات دیگر جایی برای امام سجّاد علیه السلام در جامعه وجود ندارد، منظور من شناختن جامعه است نه حقیقت نورانی حضرت سجّاد علیه السلام که روشن است.

مردم می­دانند آیه­ی تطهیر نازل شده است و بین شیعه و سنّی اختلافی نیست که آیه­ی تطهیر راجع به امام حسین علیه السلام هم هست. اینکه آیا همسران پیامبر هم جزو این آیه هستند یا نه، محل اختلاف است، اما اینکه امام حسین علیه السلام جزو اهل بیت آیه تطهیر است محل اختلاف نیست.

اینکه آیه مباهله نازل شد و قرار است پیامبر و چند نفر برای نفرین کردن بروند، نصارای نجران و چند نفر هم در مقابل هستند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امام حسین علیه السلام که شش یا هفت سال دارد را برای آمین برده است، برای کمک به دعای خودش برده است.

این جامعه این­ها را دیده بودند.

«وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا»[8] برای خانه­ی این بزرگواران بوده است! و موارد فراوان دیگری.

امام حسین علیه السلام که این همه مطلب راجع به او بود، عصر عاشورا او را دفن نکردند!

اصلاً اگر زین العابدین سلام الله علیه می­آمد که شرایط بیان وجود نداشت، چون جامعه بسرعت می­گفتند او نستجیربالله کافر است. نواصب در مورد امام حسین علیه السلام هم سعی کردند این غلط را کنند ولی نتوانستند مقاومت کنند، یعنی ادعا کردند اما نتوانستند مقاومت کنند.

آخرین کسی می­توانست این دستگاه را برملا کند، امام حسین علیه السلام بود. چون امام حسین علیه السلام آخرین فرد از پنج­تن است. بعد از او هر کسی هر کاری می­کرد، به اندازه­ی کافی دلیلِ ساخته و پرداخته شده­ی قلابی بود که او را تکفیر کنند، و کسی هم چیزی در مقابل نداشت.

ما از رفتار حضرت متوجّه می­شویم که اگر امام حسین علیه الصلاة و السلام این کار را نمی­کرد، تا امروز کسی دلیل شرعی قیام در برابر ظلم و طاغوت و استکبار نداشت.

امروز عزیزان غیرشیعه می­گویند تا حاکم کافر کفر بواح نداشته باشد، حق قیام نیست. کفر بواح یعنی کفر صریح، کفر بواح یعنی ترامپ؛ و امروز ترامپ در نوع کشورهای همسایه­ی ما پایگاه نظامی دارد. شورای عالی امنیت ملی کشورهای دیگر باید زیر نظر پایگاه نظامی او عمل کند، اگر او بخواهد آسمان کشور را می­بندد، اگر بخواهد نیروی نظامی کشوری مانند عراق را در عراق می­زند و خودش هم در عراق پایگاه دارد. یعنی درواقع آن­ها الآن حتّی در برابر کفر بواح هم نمی­توانند کاری کنند، جرأت نمی­کنند به او حرف بزنند. اما در هر حال می­گویند نمی­شود تا کفر بواح را حرف زد و یزید کفر بواح نداشت، یعنی آشکارا نمی­گفت من بت­پرست هستم و پیامبر را پیامبر نمی­دانم؛ آن شعری هم که شما شنیده­اید خصوصی گفته است و منکر آن هستند.

امام حسین علیه الصلاة و السلام راه را برای همه­ی مسلمینی که بخواهند در راه ظلم قیام کنند، باز کرد؛ نه فقط برای شیعیان. هر کسی از مسلمین که بخواهد در راه خدا قیام کند، اگر بخواهد یا نخواهد باید پشت سر امام حسین علیه السلام حرکت کند.

شاید فقط یک عبادت خالصانه داشته باشم

یکی از کارهایی که امام حسین علیه السلام برای ما انجام داده است این است که اگر به من بگویند آیا تو دو رکعت نماز بدون خوف از جهنّم و شوق به بهشت خوانده­ای که فقط برای خدا باشد؟ من در یاد ندارم، که بتوانم روی آن تکیه کنم.

ولی اگر بگردم اوقاتی بوده است که خودم تنها بودم و کسی نبوده است، به ثواب هم توجّه نکرده بودم، دلم خواسته است که با امام حسین علیه السلام همدل شوم.

می­گویند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این شعر عنایت دارد، این شعر در عراق معروف است که شیخ عبدالحسین أعصم گفته است.

می­گوید «تَبكِيكَ عَينِي لَا لِأجلِ مَثُوبَةٍ *** لَكِنَّمَا عَينِي لِأجلِكَ بَاكِيَه»، آقا جان! چشمان من برای تو گریه می­کند، ولی من به دنبال ثواب نیستم؛ چشمم برای خود خودت گریه می­کند.

بنده عمل خالصانه­ای که بی­طمع بهشت و ترس از جهنم باشد را بین اعمال خود در یاد ندارم، اما احتمال می­دهم گاهی یک قطره اشک بی­توجه، حُباً لِسَیّدالشُّهَداء ریخته باشم.

حسین جان! اگر گاهی نسیم اخلاصی هم به ما بوزد، از سر رحمت شما بوده است.

هزینه­ی امام حسین علیه السلام برای هدایت ما

نکته­ی بعدی اینکه ابن عرندس یک سؤال می­کند… امروز فکر می­کردم ما که بی­پناه هستیم چکار کنیم؟ مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه می­گوید این قصیده­ی ابن عرندس امام زمان ارواحنا فداه را به مجلس می­آورد. من ادعا نمی­کنم امام زمان ارواحنا فداه تشریف می­آورند، ولی بالاخره من حضرت را دعوت می­کنم و این بیت را بعنوان دعوتنامه عرض می­کنم، بالاخره ایشان صاحب عزا هستند، شما هم خوب هستید و منِ بد هم حضرت را دوست دارم.

اگر کسی الآن صد میلیارد تومان پول داشته باشد، بعد فردا بگویند او پول یک آب معدنی را ندارد، کسی باور نمی­کند.

ابن عرندس می­گوید: «أیُقْتَلُ ظَمْآناً حُسَیْنٌ بِکَرْبَلا» واقعاً حسین را در کربلا، تشنه کشتند؟ «وَ فی کُلِّ عُضْو مِنْ أنامِلِهِ بَحْرُ؟» اگر او دست خود را تکان می­داد، دریا دریا آب بود. مگر چنین چیزی می­شود؟

این موضوع رخ داده است، او می­خواهد عظمت موضوع را بیان کند.

حضرت صادق علیه السلام به ما جواب داده است، بله! می­شود، چون مسئله خودش نبود، «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ».[9]

اگر ما بخواهیم برای امام حسین علیه السلام کار کنیم، قسط­ها و خرج خانه و… را کنار می­گذاریم و با حساب و کتاب خرج می­کنیم، اما وقتی امام حسین علیه السلام خواست ما را هدایت کند، ما می­گوییم «أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ»، هرچه داشت را آورد.

امروز وقتی همه را بخشید، ناگهان دید یک طفل کوچک هم دارد… امام حسین علیه السلام برای هدایت ما حساب و کتاب نکرد و ذخیره­ای برای خودش نگه نداشت و همه را در راه خدا خرج کرد.

روز نیمه شعبان که زیارت حضرت حجّت ارواحنا فداه وارد است، این زیارت هم وارد شده است.

زیارت امام حسین علیه السلام در شب نیمه شعبان

مرحوم آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی علیه، زیاد این زیارتنامه را می­خواندند و در مباحث ایشان اشاره به این متن زیاد است، من قسمتی از آن را می­خوانم.

گفته است این دعا و زیارت را بخواند…

برای زیارت امام حسین علیه الصلاة و السلام ریخت و پاش عجیبی است، مثلاً زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در روز عرفه معادل صد هزار حج در محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، اجر صد هزار شهید.

اینجا عدد «صد هزار» مفهوم ندارد، دیگر صد هزار و صد میلیون یکی است، چون آن کسی که می­خواهد عطا کند غنی است و محدودیت ندارد.

در مورد نیمه شعبان و عرفه و… ثواب­های حیرت­انگیزی بیان شده است، که چون این­ها حکیمانه است، ما باید بدانیم یعنی این زیارت نفس ما را ارتقاء می­دهد که اینطور ثواب می­دهند.

اما یک زیارت هست که در آن ثواب نگفته است، چیزی گفته است که اگر بگویم شما هم می­خواهید، در این مورد چهار روایت از امام صادق علیه السلام وارد شده است که مختص بیتوته­ی شب عاشوراست، می­گویم که دل ما که آنجا نیستیم بسوزد، این روایت برای از مغرب دیشب تا ظهر امروز است.

امام صادق علیه السلام فرمودند هر کسی عاشورا در کربلا بیتوته کند روز قیامت با انصارالحسین، غرق به خون وارد محشر می­شود.

اینجا نفرموده است که ثواب می­دهند، بلکه فرموده است تو را جزو سربازان غرق به خون سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وارد محشر می­کنند.

حسین جان! گرچه دوریم به یاد تو سخن می­گوییم…

صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا أبَاعَبدِالله، صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا أبَاعَبدِالله، صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا أبَاعَبدِالله، ألسَّلامُ عَلَیکَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه.

این گریه­ی امروز شما جزو زیارت شماست.

در حالات زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، آن زیارت صد لعن و صد سلام که به شما ثواب زیارت انبیاء در زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را می­دهند، اگر حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت ابراهیم علیهم السلام به زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفته­اند، اجر زیارت همه­ی آن­ها با هم را به زائر زیارت عاشورای صد لعن و صد سلام می­دهند، که زیارت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد و بعد زیارت عاشورا دارد و بعد هم زیارت علقمه و بعد هم چند رکعت نماز.

راوی که ان شاء الله خدای متعال پدر او را بیامرزد گفت: آقا جان! منِ بدبخت که دور هستم و نیستم چه کنم؟

این خانواده خانواده­ی کَرَم هستند، بالاخره راهی برای ما باز می­کنند…

حضرت فرمود: اگر در کربلا نبودی، خانه­ی خودت را دارالمصیبة کن، بعد به پشت بام برو و همین زیارت عاشورا را بخوان.

منتها در زیارت عاشورایی که در کربلا می­خوانید، همین است که با اخلاص بخوانید، حضرت برای پشت بام فرمودند: برای حسین ما بلند بلند گریه کن.

این گریه­ی بلند بلند از راه دور، بخشی از این موضوع که در کربلا نیستیم را جبران می­کند…

من چند جمله­ی این زیارتنامه را بگویم، ان شاء الله شما زیارت عاشورا را خوانده­اید و می­خوانید، این زیارتنامه برای نیمه شعبان وارد شده است، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ‏ وَ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الزَّكِيُّ أُودِعُكَ شَهَادَةً مِنِّي لَكَ»، آقا جان! می­خواهم شهادت بدهم، «تُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ فِي يَوْمِ شَفَاعَتِكَ» که شفاعت شما روز قیامت نصیب من شود، «أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ وَ لَمْ تَمُتْ» تو را کشتند، «بَلْ بِرَجَاءِ حَيَاتِكَ حَيِيَتْ [حَيَّتْ] قُلُوبُ شِيعَتِكَ» با امید این حیات تو که ما را زنده می­کنی، دل­های شیعیانت زنده است، ما زنده به زنده بودنِ شما هستیم، ما بسته به عنایت شما هستیم، «وَ بِضِيَاءِ نُورِكَ اِهْتَدَى اَلطَّالِبُونَ» ما با نور قویِ شما هدایت می­شویم، «أَشْهَدُ أَنَّكَ نُورُ اَللَّهِ اَلَّذِي لَمْ يُطْفَأْ وَ لاَ يُطْفَأُ» شهادت می­دهم که تو آن نور خدا هستی که نه خاموش می­شود و نه کسی می­تواند آن را خاموش کند، «أَشْهَدُ أَنَّكَ وَجْهُ اَللَّهِ اَلَّذِي لَمْ يَهْلِكْ وَ لاَ يَهْلِكُ» تو آن وجه الله هستی که نه خودش هلاک می­شود و نه می­شود او را هلاک کرد، آنقدر این تربت کربلا مهم است که می­گوییم «أَشْهَدُ أَنَّ هَذِهِ اَلتُّرْبَةَ تُرْبَتُكَ» شهادت می­دهم این تربت تربتِ تو است، چون تربتِ تو است مهم است.

شأن تربت کربلا

تربتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آداب دارد، وقتی می­خواهند تربت را باز کنند سوره مبارکه قدر می­خوانند، کامل الزیارات را ببینید… می­گوییم «اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذِهِ التُّرْبَهِ» خدایا! به حق این تربت، «وَبِحقِّ المَلَكِ الَّذِي قَبَضَهَا» به حق آن فرشته­ای که این تربت را برداشت و به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برد، «وَالنَّبِيِّ الَّذِي حَصَّنَهَا» به حق آن پیغمبری که این تربت را در آغوش خود گرفت، «وَالْإِمَامِ الَّذِي حَلَّ فِيهَا» و آن امام عظیم الشأنی که در آن خاک قرار گرفته است، «وَأَنْ تَجْعَلَ لِي فِيهَا شِفَاءً نَافِعاً، وَرِزقاً وَاسِعاً، وَأَمَاناً مِنْ كُلّ‏ خَوْفٍ وَدَاءٍ».

خود همین حیرت­انگیز است، تربتِ دو هزار متریِ محل قبر امام حسین علیه السلام اینقدر حق دارد.

دیدند امام صادق علیه الصلاة و السلام یک دستمال زردی دارد که این دستمال را بسته است و خیلی مراقب آن است. کسی از حضرت پرسید: این دستمال چیست؟ حضرت فرمود: «فِیهَا تُربَةُ الحُسَین» این تربتِ جدّم است، «السُّجُودُ عَلى تُربَةِ الحُسَینِ‌ علیه السلام یَخرُقُ الحُجُبَ السَّبعْ» سجود بر تربتِ امام حسین علیه السلام همه­ی حجاب­های بین بنده و خالق را از بین می­برد.

این اثرِ سجده بر تربتِ هزار متریِ جسمِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، چه برسد به جسم حضرت، چه برسد به آن روح عظیم الشأنی که ان شاء الله ما قیامت او را زیارت خواهیم کرد.

دعا

خدایا! به حرمت سیّدالشّهداء علیه الصلاة و السلام، به اضطرار حضرت زینب کبری سلام الله علیها رهبر ما را حفظ بفرما.

خدایا! به اضطرار حضرت زینب کبری سلام الله علیها مثل امروز، ما را از همه­ی همّ و غمّ­ها منصرف بفرما و همّ و غمّ ما را توجّه به حضرت حجّت ارواحنا فداه و توجّه به شیعیان حضرت حجّت ارواحنا فداه قرار بده.

خدایا! به اضطرار حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت زین العابدین سلام الله علیه مثل امروز، فرج امام زمان ما را برسان و دعای آن عظیم الشأن را شامل حال ما بگردان.

خدایا! اعمال ناقابل ما را به امضای حضرت حجّت ارواحنا فداه برسان.

خدایا! به اضطرار حضرت زینب کبری سلام الله علیها، در این ایامی که ما راحت آمدیم و عزاداری کردیم و ان شاء الله ادامه می­دهیم، عده­ای مرزبان و مرزدار و پاسبان هستند و جلوی جلسات مشغول انتظامات بودند و یک کلمه از این حرف­ها را نشنیدند، یک کلمه روضه نشنیدند، عده­ای پزشک هستند و در حال درمان جانبازها هستند، خدایا! بهره­ی آن­ها را از ما بیشتر بگردان.

خدایا! بین مردم ما، حول سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و محور حق و حقیقت و محور نایب امام زمان ارواحنا فداه، همه را دور هم منسجم و متحد و دلگرم و رفیق و آماده برای خدمت به امام زمان ارواحنا فداه بگردان.

خدایا! آنچه امام زمان ارواحنا فداه در مورد ما صلاح می­داند را به هدف اجابت برسان.

خدایا! بیمار و مضطر و گرفتارهای زیادی به دعا نیاز دارند، خدایا! به اضطرار حضرت زینب کبری سلام الله علیها همّ و غمّ و گرفتاری و بیماری و آفات را از سر شیعیان کوتاه و کم بفرما.

روضه و توسّل به امام حسین علیه السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

دیشب سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی نتوانست بخوابد، از این خیمه به آن خیمه می­رفت. با اصحاب صحبت کرد، با خانم­ها صحبت کرد. دیشب نزدیک بود چند پیرمرد به رقص دربیایند، حق هم داشتند، می­گفتند چه کسی فکر می­کرد من از بین ایل و تبارم فدای امام حسین علیه السلام شوم؟!

وقتی عاشورا خواست جنگ آغاز شود، دشمنان دو مرتبه تیرباران شدید کردند و اکثر یاران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قبل از ظهر شهید شدند، جنگ تن به تن برای تعداد کمی است، اکثر شهدا در تیرباران شهید شدند.

دو جوان احتمالاً قبل از اذان ظهر به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند که به میدان بروند. انسان خیلی به این­ها غبطه می­خورد… دو جوان که ما نمی­دانیم آن­ها چه کسانی هستند، برخی گفته­اند آن­ها برای بنی­جابر هستند. یک نفر گفته است برادر بودند، یک نفر گفته است پسرعمو بودند، اسم­شان عبدالله و عبیدالله بود یا چیز دیگری، نمی­دانیم، مهم نیست.

این دو جوان آمدند تا از حضرت اذن بگیرند، حضرت که به این سادگی اجازه نمی­دادند. این دو جوان بالاخره اذن گرفتند، وقتی خیالشان راحت شد که حضرت اذن داده است، شروع کردند بلند بلند گریه کردن!

امام حسین علیه السلام فرمود: من که اذن دادم، الآن جدّم شفاعت شما را می­کند!

گفتند: ما نگران جانمان نیستیم، وقتی ما می­رویم، شما و این زن و بچه چه می­شوید؟

یعنی ای کاش که من بیش از یک جان داشتم، چون با یک جان نمی­توانم از شما حفاظت کنم. این­ها به این موضوع توجّه نداشتند که ما فداییِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستیم، این­ها سطح دیگری داشتند.

نماز ظهر شد و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با تعدادی نماز خواند. سعید بن عبدالله حنفی در طول عمر خود که به امام حسین علیه السلام پشت نکرده است، او همیشه در محضر امام است، اما اینجا برای حفظ نماز امام، پشت به امام ایستاد، هرچه تیر اصابت کرد که اصابت کرد، اگر تیری می­خواست رد شود هم او سر خود را جابجا می­کرد که به صورت او اصابت کند، نه خدای نکرده به حضرت. وقتی نماز سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تمام شد، سعید بن عبدالله حنفی به زمین افتاد…

خدایا! ما دوست داریم این جمله را به امام زمان ارواحنا فداه بگوییم…

همینکه به زمین افتاد عرض کرد: «عَلَیکَ مِنِّی السَّلام یَا أبَاعَبدِالله، أوَفَیةُ؟»، آقا جان! همین اندازه از دست من برمی­آمد… سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: «نَعَم! أنتَ أمَامِی فِی الجَنَّة» من در بهشت هم تو را جلوی خودم می­فرستم.

ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما هم از دارایی­ها و زن و بچه و جسم و جان و استعداد و توان و پول خود برای آن­ها بگذریم.

بعد از ظهر اصحاب یک به یک به میدان رفتند. نوبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رسید، داغ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برای امام حسین علیه السلام سنگین بود، فهم و عاطفه­ی امام حسین علیه السلام که مانند فهم عاطفه­ی من نیست… اهل بیت یک به یک به میدان رفتند…

وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خمیده از کنار علقمه برگشت، تنها شده بود، «فَلَمَّا صَارَ الحُسَین فَرداً وَحِیداً» تنهای تنها شد…

در همین حوالی هم امّ سلمه سلام الله علیها و هم ابن عباس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در خواب دیدند، می­گوید «رَأیتُ رَسُولُ اللهِ أَشْعَثَ أَغْبَرَ»،[10] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیدم در حالی که موپریشان و خاک­آلود بود…

اگر انسان یک یا دو مرتبه بر سر خود بزند که موهای او پریشان نمی­شود، باید خیلی بر سر خودش زده باشد و خاک روی سر خودش ریخته باشد که بگویند موهای او ژولیده و خاک­آلود بود…

این موضوع در مورد آن ملائکه هم هست، ملائکه­ای آمدند که به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کمک کنند، اما دیر رسیدند، دارد که «ملائکه­ی شُعثِ غُبر»، چون جمع است، یعنی این­ها خاک­آلود و موپریشان صبر می­کنند تا حضرت حجّت ارواحنا فداه تشریف بیاورند، آن هنگام این­ها فریاد می­زنند «یَا لَثَاراتِ الحُسَین»…

به خود حضرت منسوب است که فرمود «وَاللهِ لَا یَسکُنُ دَمِی»، جوشش این خون من تمام نمی­شود، «حَتَّی یَبعَثَ اللهُ المَهدِی» تا پسرم بیاید…

عصر عاشورا حضرت امّ سلمه سلام الله علیها و ابن عباس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در خواب دیدند، در حالی که آنقدر پیامبر بر سر خود زده است که موهای ایشان پریشان است، پرسیدند: یا رسول الله! چه اتفاقی رخ داده است؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: الآن حسینم را کشتند…

پرسیدند: این شیشه که انگار خونی در آن است، چیست؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «فِیهَا دَمُ الحُسَین وَ أصحَابِهِ» این خون حسینم و اصحاب اوست…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در میدان تنها شد، وقتی می­خواست از سمت راست حمله کند، دشمن از چپ به سمت خیمه­ها می­رفت، وقتی حضرت به سمت چپ می­رفت، دشمن از سمت راست می­آمد.

امام حسین علیه السلام پنجاه و هفت ساله است، داغ دیده است، تشنه است، گریه کرده است، زخم خورده است، جگر سوخته است، مدام این شهدا را به دارالحرب برده است، خسته بود… گاهی هم می­آمد و خیمه­ها را آرام می­کرد، اهل خیمه می­دانستند که مرتبه­ی آخر یک اسم رمز دارد، برای همین آرام می­شدند. تا اینکه مرتبه­ی آخر فرا رسید، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد و این بانوان را جمع کرد و نگاهی کرد، وقتی دخترکوچک را دید، درواقع تا خرابه­ی شام را دید… وقتی حضرت رباب سلام الله علیها را دید، درواقع تا مسیر مدینه را دید… وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها را دید، درواقع پیر شدن حضرت زینب کبری سلام الله علیها را دید…

فرمود: «یَا بَنَاتَ رَسُولِ الله! إستَعِدّوا لِلبَلَاء» ای دختران پیامبر! برای بلا آماده باشید… «إنَّ اللهَ حَافِظُکُم» خدا نگهدار شما باشد…

اینجا سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جمله­ای فرمود که بقیه متوجه شدند این مرتبه­ی آخر است، امام حسین علیه السلام رو کرد به حضرت زینب کبری سلام الله علیها و فرمود: «یَا زَینَب! إیتِینِی بِثَوبٍ» زینب جان! لباسی به من بده «لَا یُرغَبُ فِیهِ أحَد» کسی به آن لباس طمع نداشته باشد، «لِأن لَا اُجَرَّد»… در کربلا سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فقط در مورد یک چیز فرمود که آن را دوست ندارم، فرمود: نمی­خواهم مرا برهنه کنند…

معلوم می­شود آن حرامی­ها برای خرید و فروش غنیمت نگرفتند، این لباس به درد خرید و فروش نمی­خورد، بلکه برای هتک حرمت بود…

وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این عبارت را فرمود، اهل حرم به تکاپو افتادند و متوجّه شدند که این آخرین دیدار است…

همه حیا می­کردند، دختر وسطی که با پدر راحت­تر است، سکینه خاتون سلام الله علیها جلو آمد و عرض کرد: بابا! «رُدَّنَا إلَی حَرَمِ جَدِّنَا» ما را برگردان… ما را بین این حرامی­ها نگه ندار…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سر مبارک خود را پایین انداخت و اشک ایشان جاری بود، «لَوْتُرِکَ الْقَطَا لَنَام» اگر می­شد و اجازه می­دادند پرنده به لانه­ی خودش برود، می­رفت…

سابقه ندارد که این دختر خانم از بابا جوابِ «نه» بشنود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به دیگران هم «نه» نمی­گوید…

یک مرتبه­­ی دیگر با ناامیدی گفت: «يَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟» بابا! آیا تسلیم مرگ شده­ای؟…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیگر جواب نداد… وقتی از پدر جوابی نشنید، شروع کرد بلند بلند کردن…

از سینه­ی حضرت خون جاری بود، اما دختر را به همان سینه چسباند و فرمود «لَا تُحرِقِی قَلبِی بِدَمعِکَ حَسرَةً» تا زمانی که من زنده هستم مانند یتیم­ها ضجّه نزن، نمی­توانم تحمّل کنم… اما از تو توقعی دارم، وقتی کار من تمام نشد، نگذار عمّه­ات تنها به قتلگاه بیاید، به کمک او بیا…

اینجا عبارت دیگری فرمود که هر کسی که توهّم ولایتمداری دارد، این ولایتمداریِ فرزندان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.

حضرت فرمود: من دوست ندارم مقابل این دشمنان گریه کنید، تا زمانی که من زنده هستم به داخل خیمه­ها بروید. اینجا حتّی یک نفر هم اعتراض نکرد… گفتند پدرمان غریب است و لحظات آخر اوست… این معجزه است، دختربچه­ها سر خود را پایین انداختند و به داخل خیمه رفتند…

شاعر می­گوید «بَقِیَة عِفافً فِی الخِیامِ جُسُومُهَا» از شدّت عفّت و اطاعت، تن آن­ها در خیمه بود، اما دلشان با پدرشان بود…

بعضی­ها از شکاف خیمه بیرون را نگاه می­کردند، منتظر هستند، هر صدای چکاچک شمشیری که می­آمد، این­ها در ذهن خود می­گفتند به کجا اصابت کرد؟ اما در خیمه هستند.

این جملات منسوب به امام زمان ارواحنا فداه است، آن­ها از شکاف خیمه نگاه می­کردند، «فَلَمَّا رَأَيْنَ النِّساءُ جَوادَكَ مَخْزِيّاً» از شکاف خیمه دیدند اسب آمد و وضع اسب بهم خورده است، «وَنَظَرْنَ سَرْجَكَ عَلَيْهِ مَلْوِيّاً» دیدند زین واژگون شده است، پس آقا به زمین خورده است، «بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ» همه از خیمه­ها بیرون دویدند، «لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِراتٍ» به صورت می­زدند، نمی­دانند که آیا کار تمام شده است یا نه، «وَ إِلى مَصْرَعِكَ مُبادِراتٍ» به سمت قتلگاه می­دویدند، وقتی نگاه کردند دیدند «وَالشِّمْرُ جالِسٌ…»…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] خطبه فدکیه

[5] کشف الغمه، جلد 2، صفحه 61

[6] روضة الواعظین، جلد ۱، صفحه ۱۵۷

[7] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۱۵۰

[8] سوره مبارکه انسان، آیه 8

[9] زیارت اربعین

[10] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، جلد ۲، صفحه ۱۳۰ (وَ رُوِيَ بِإِسْنَادٍ آخَرَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ: خَرَجَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَيْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِيلاً ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَ يَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا لِي أَرَاكَ شُعْثاً مُغْبَرّاً فَقَالَ أُسْرِيَ بِي فِي هَذَا اَلْوَقْتِ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ اَلْعِرَاقِ يُقَالُ لَهُ كَرْبَلاَءُ فَأُرِيتُ فِيهِ مَصْرَعَ اَلْحُسَيْنِ اِبْنِي وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِي وَ أَهْلِ بَيْتِي فَلَمْ أَزَلْ أَلْقِطُ دِمَاءَهُمْ فَهَا هِيَ فِي يَدِي وَ بَسَطَهَا إِلَيَّ فَقَالَ خُذِيهَا وَ اِحْتَفِظِي بِهَا فَأَخَذْتُهَا فَإِذَا هِيَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِي قَارُورَةٍ وَ سَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ اِحْتَفَظْتُ بِهِ فَلَمَّا خَرَجَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ منْ مَكَّةَ مُتَوَجِّهاً نَحْوَ اَلْعِرَاقِ كُنْتُ أُخْرِجُ تِلْكَ اَلْقَارُورَةَ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَيْهَا ثُمَّ أَبْكِي لِمُصَابِهِ فَلَمَّا كَانَ فِي اَلْيَوْمِ اَلْعَاشِرِ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي قُتِلَ فِيهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَخْرَجْتُهَا فِي أَوَّلِ اَلنَّهَارِ وَ هِيَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَيْهَا آخِرَ اَلنَّهَارِ فَإِذَا هِيَ دَمٌ عَبِيطٌ فَصِحْتُ فِي بَيْتِي وَ بَكَيْتُ وَ كَظَمْتُ غَيْظِي مَخَافَةَ أَنْ يَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِينَةِ فَيُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ حَتَّى جَاءَ اَلنَّاعِي يَنْعَاهُ فَحَقَّقَ مَا رَأَيْتُ .)