مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

ما، قرآن و قارون‌های دوران

حجت الاسلام کاشانی روز پنجشنبه مورخ 24 مهرماه 1404 در آستان مقدس امامزاده قاضی الصابر علیه السلام به سخنرانی با موضوع “ما، قرآن و قارون‌های دوران” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می‌گردد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

هدیه به ارواح طیّبه­ی شهدا، شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که از این دنیا رفته­اند، امام راحل، شهدای اخیر، شهید باعظمت و منتظرالمهدی علیه السلام، تراز تشیّع در عصر ما، شهید نصرالله، صلوات دیگری محبّت کنید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

اهمیت آسیب‌شناسی نوع و افق نگاه ما به موضوع دینداری

اگر کسی فرصت داشته باشد و یک بحث دامنه­داری مطرح کند، باید یکی از موضوعات «آسیب­شناسی نوع و افق نگاه ما نسبت به بعضی از موضوعات» باشد.

اساساً دینداری کارکردهایی دارد که بخشی از نفع آن، خودش را بصورت آنی و بزودی در زندگی ما نشان می­دهد.

یک مؤمن و یک غیرمؤمن در همین زندگی عادی روزمره­شان معلوم است که با یکدیگر تفاوت دارند، نه تفاوت از جنس عُجب یا تکبّر دینداران، بلکه معلوم است که باورها در آن زندگی جای خود را باز کرده است.

اگر اینطور بشود، آیات الهی را دائماً و لحظه به لحظه می­بیند، لذا مؤمن حقیقتاً تشویش ندارد.

الآن نوعاً در بین ما اینطور نیست که مؤمنین تشویش نداشته باشند، بلکه اگر به عزیزان برنخورد، در گروه­ها نِق­زنیِ دائمی و غُر زدنِ مکررِ مستمر، شاکی بودن از همه جا و همه چیز و همه کس، توقع بیش از حد از همه، و تعریف نکردن نقش جدی برای خود، امروز جزو ویژگی­های خیلی از کسانی است که خودشان را هسته­ی سخت می­دانند. درواقع در خیلی از موارد هسته­ی سخت به هسته­ی سختِ غُرزن تبدیل شده است.

من کاری به جنبه­های سیاسی موضوع ندارم، بلکه از نگاه دینی به موضوع نگاه می­کنم.

تفاوت مؤمن و غیرمؤمن در رفتار و نوع زندگی، در این موارد است. اساساً اگر دینداری من به سمت کمال حرکت نکند، مابقی کارها هم خراب است و یک ویترین است و اثر ندارد و مؤثر نیست.

این چیزی که شما در این روزهای اخیر و ماه­های اخیر مشاهده می­کنید که در شرایطی که هر کسی ده درصد عقل اجتماعی دارد، می­داند که کشور در یک شرایط حاد سختی است و آدم­هایی از اینطرف و آنطرف، بعضی از مسائل اجتماعی را نبش قبر می­کنند که ذهن جامعه را از یک روند جدی در برابر یک دشمن مستحکمِ درظاهر، به موضوعات فرعی دیگر پرت کنند، و وسط این خطر عظیم که ان شاء الله خدای متعال با عنایت امام زمان ارواحنا فداه ما را به ساحل آرامش برساند، درواقع آتش تهیه برای انتخابات و کشیدن به سمت خودشان تهیه می­کنند.

مانند بچه­های یک خانه­ای که دود آمده است و علائم آتش­سوزی وجود دارد و ساختمان در حال شروع آتش­سوزی است و باید این آتش­سوزی را مهار کنند، اما یقه­ی یکدیگر را گرفته­اند که مثلاً پاک­کن یا تراش من دست توست!

البته بنده در مضوعات کلان، این بلاهت را از بزرگترها باور نمی­کنم، ممکن است ناخواسته طرحی از دشمن باشد.

اتفاقاً این­ها موضوع بحث بنده نیست، می­خواهم عرض کنم که اگر ما به سوی دین و کلام خدا برگردیم، آنوقت با آن، سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نگاه کنیم، می­بینیم آن­ها طور دیگری عمل می­کنند.

وقتی در سیاست به دین توجّه نشود

آیاتی از سوره مبارکه قصص هست که اگر به آن­ها توجه و دقت کنیم، در خیلی از جهات تصوّر می­کنیم که برای امروز است، البته نمی­خواهم از این آیات، برداشت سیاسی کنم.

سیاست یک بخش کوچکی از دینداری ماست، اگر درست عمل شود آثار و منافع آن بزرگ است، ولی دینداری مقدماتی دارد تا انسان پا به عرصه­ی مسائل سیاسی بگذارد، وگرنه همین اتفاقی رخ می­دهد که رخ داده است، که مباحث سیاسی مملو از بهتان و غیبت و بی­ادبی و گستاخی و هتک حرمت است، و عده­ای از اهل تقوا را وادار می­کند که به همه بگویند از سیاست فرار کنید.

وقتی سیاست نوعاً عمل حرام شود، آنوقت دیندار حقیقی آدم­ها را به احتیاط دعوت می­کند، و شما نمی­توانید او را مذمت کنید، چون تصویر شما از سیاست، چیزی است که قالباً گناه و سوءظن و بهتان است، و به انسان هم مجوز می­دهد که این کار را کند!

ما در این روزگار خودمان که شاید چند ضربه هم از دنیا خورده­ایم، وقتی کمی هم به اطراف نگاه می­کنیم، احساس می­کنیم بعضی از مستکبران فعلاً قوّت دارند، به نظرم آمد که مختصری این آیات را با یکدیگر ملاحظه کنیم، که شاید حضرت حق بخواهد با ما هم حرف بزند.

توجّه به ادبیات قرآن کریم

خدای متعال در آیات 76 به بعد سوره مبارکه قصص راجع به شخصیتی صحبت می­کند که…

البته بنده در یاد دارم که در ماه مبارک رمضانی، در همین جلسه موضوع مفصلی عرض کردم، شاید بعداً هم بیش از بیست جلسه در جاهای دیگر پیگیری کردم، الآن در یک جمله عرض می­کنم، آن هم این است که قرآن کریم یک کتاب قصه نیست که ما همانطور که مثلاً افسانه­ی هومر را می­­خوانیم، یا می­بینیم فردوسی راجع به رستم چه گفته است، قرآن کریم هم بعنوان یک کتابی که تاریخ گذشتگان را با نگاه خودش گفته است ببینیم. آن چیزی که مثلاً ما در شاهنامه یا حماسه­نامه­ها و افسانه­های تمدن­ها و مکاتب دیگر می­بینیم، یک مفاهیمی هست، ولی ممکن است بصورت مستقیم به امروز ما ربط نداشته باشد.

قرآن کریم یک کتاب خیلی مختصر است، خدای متعال این کتاب مختصر را برای هدایت همه قرار داده است، به پیامبر خود می­فرماید «وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»،[4] تو که پیامبر هستی و پشت و پناه عالم وجود هستی، و انبیاء به تو پشت­گرم هستند، تو پشت­گرمی­ای بجز این کتاب نداری.

این کتاب، کتابی است که امام زمان ارواحنا فداه و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می­خواندند و رشد می­کردند، البته در سطح خودشان رشد می­کردند؛ به ما هم گفته شده است که این قرآن را بخوانیم.

نام این کتاب «قرآن» است، یعنی خواندنی، یعنی خوانید، قرآن را بخوانید تا ببینید با شما چکار دارد.

وقتی من آیات را می­خوانم، می­بینم که مخاطب نوع آیات من هستم، مگر موارد اندکی که شاید به پنجاه آیه نرسد، که آن­ها ربطی به من ندارد، وگرنه مابقی آیات به ما مربوط است، و اگر ما بدانیم که این آیه راجع به من حرف می­زند، نوع استفاده­ی ما از قرآن کریم متفاوت خواهد شد.

خدای متعال نخواسته است قصه­های بنی اسرائیل را برای ما تعریف کند که مثلاً اوقات فراغت ما را پر کند، اگر می­خواست این کار را کند که قصه­ها را جذاب­تر تعریف می­کرد. آنجا توضیح دادیم که قرآن کریم عمداً بعضی از جذابیت­ها را حذف کرده است.

چون زمانی می­خواهند قصه بخوانند که توجه کسی مثلاً دو ساعت به قصه باشد، اما زمانی قصه­ای می­گویند که این قصه را کانال و معبری قرار می­دهند که ذهن شما را به یک حقیقتی منتقل کنند، وقتی قرار است این مورد دوم باشد، نباید ذهن شما در قصه گیر کند. لذا نوعا قصه­های قرآن کریم جزئیات ندارد، تعلیق ندارد، آخر قصه را زود می­گوید، جذابیت­های قصه را می­چیند، برای اینکه ذهن شما در قصه نرود.

خیلی از مفسران فکر کرده­اند حال که قرآن کریم جزئیات نگفته است، جزئیات را از جاهای دیگر را ذیل آن داستان آورده­اند! درواقع قرآن کریم نمی­خواسته است که آن جزئیات را بگوید، چون ذهن­ها با آن جزئیات دور می­شود.

اگر کسی به سراغ جزئیات برود، همینکه نام ماجرای حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السلام را ببرید، زلیخا به ذهن او تبادر می­کند؛ درصورتیکه اگر شما نزد امام معصوم بروید و نام ماجرای حضرت یوسف را ببرید، می­فرمایند موضوع انتظار بین دو انسان کامل، یعنی حضرت یعقوب و حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیهما السلام است.

اگر شما به سراغ پیچ و خَم­های قصه­ها بروید و بعد آنجا عشق مثلثی ایجاد کند و عزیز مصر و زلیخا و یوسف و… به سراغ این جزئیات برود و قدری هم داستان و آداب سناریو نویسی و… این چیز دیگری است، خروجی این دیگر آن چیزی نیست که خدای متعال می­خواسته است، خدای متعال نمی­خواسته است که این کار را کند.

در اوج حساس­ترین و جنسی­ترین لحظه­ی آن آیه، می­فرماید: «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ»،[5] اگر یوسف برهان رَبّ را نمی­دید، می­افتاد.

برهان رَبّ چیست؟ برهان رَبّ که یک علامت ظاهری نیست، یک پیام از غیب نیست، بلکه مؤمن با نگاهی که به حقایق عالم دارد، برهان رَبّ را می­بیند، و با آن نگاه دیگر همّت به خطا نمی­کند. این همان چیزی است که خدای متعال در جنگ به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بیان می­کند، مؤمن دائما فاعل عالم را خدای متعال می­بیند، در همه­ی لحظه­ها خدای متعال را درنظر می­گیرد.

بازیگری که در حال بازی در نقشی هست و کارگردان صحنه­ها را چیده است، بازیگر در مقابل کارگردان که ناگهان باور نمی­کند قصه واقعی است، بلکه می­داند همه­ی این صحنه­ها طراحی کارگردان است.

توجّه به مبدأ و تکیه‌گاه حقیقی عالم

مؤمن همه­ی این عالم را طراحی خدای متعال می­بیند، همه را از او می­بیند، و خودش را یک بازیگر می­بیند که می­شد نقش مرا به شخص دیگری بدهند.

لذا آنجایی که می­اندازد هم می­گوید: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»،[6] مدام فاعلیت را از خودش نفی می­کند و می­گوید من کاره­ای نیستم.

در حالی که ما بسرعت و دائمی، توهم همه­کاره بودن داریم.

در جنگ دوازده روزه، هر دو نفری که با هم صحبت می­کردند، یا از F35 آن­ها صحبت می­کردند و یا از وضع پدافند ما!

حرفی نیست که نیروهایی وظایفی دارند و باید آن کارها را درست انجام دهند، ولی وظیفه­ی یک شهروند در وسط جنگ این است که خدا را رصد کند، وگرنه قرار نبود من پشت سیستم پدافند بنشینم، یا اینکه شلیک موشک که با من نبوده است.

واکنش ما در آنجایی که ضربه می­خوریم «انتقام» است، گاهی با این نظرات پدر نیروی خودمان را هم درمی­آوریم، در حالی که ما باید در آن لحظه «أینَ بَقِیَّةُ الله؟» بگوییم، اگر ضربه خوردیم، ما صاحب داریم، باید «یَا رَبّ» بگوییم، وقتی بوی مرگ می­آید باید به یاد گناهان خود بیفتیم، این جنینی که الان یک آدم شده است و باید او را به قیامت تحویل دهند، آیا به مقصد رسیده است یا نه؟

طرف در این میان فقط «انتقام، انتقام» می­کند! شما چه­کاره هستید که مدام «انتقام، انتقام» می­کنید؟

مسئله­ی من موضوع انتقام نیست، بلکه من باید در آن لحظه به مبدأ خود توجّه کنم، باید به آن تکیه­گاه خود توجّه کنم، وگرنه اگر خودم را منسلخ از آن ببینم، بی­پناهی مرا بیچاره می­کند.

بعد می­بینید طرف مدام غر می­زند!

البته ممکن است که نیروهای ما هم خطاهایی داشته باشند، اما نوع کسانی که مدام در گروه­ها غر می­زنند، این­ها کلاً تجربه­ی هیچ چیزی ندارند ولی غر می­زنند! اصلاً فراموش کرده­اند که جایگاه من کجاست؟

وقتی اوضاع به جنگ می­رسد، واضح است که هر کسی باید در حد توان خود تلاش کند، اما قرآن کریم می­فرماید نباید موضوع را از خودش ببیند، «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»، مؤمن هیچ چیزی را از خودش نمی­بیند.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خاطرات خود را تعریف می­کرد، وقتی به فتح خیبر رسید، فرمود: «لَمَّا فَتَحَهُ اللهُ بِیَدَی» وقتی خدای متعال خواست با دست من قلعه­ی خیبر را باز کند!

وقتی حضرت آن درِ عظیم را از جای خود کَند، همه حیرت کردند، حضرت بلافاصله از آقایی و از اینکه حضرت عبد صالح هستند، این موضوع را از خودشان نفی کردند و فرمودند: «وَاللهَ مَا قَلَعتُ بَابَ خَیبَر بِقُوَّةٍ جَسُدَانِیَّة» با دست و بازو و ماهیچه که نمی­شد این در را از جای خود کَند، حضرت حق خواسته است که این کار را کند، به دست من این کار را کرده است!

مؤمن آن لحظه­ای هم که چیزی بدست می­آورد، خودش را یک فقیری می­داند که حضرت حق منت گذاشته است، وقتی خواسته است کار را پیش ببرد، به نام این شخص انجام داده است.

مانند ماجرای بدر… وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواستند ماجرای کشتن عَمرو بن عَبدود را تعریف کنند، فرمودند «لَمَّا قَتَلَهُ اللهُ بِیَدَی» وقتی خدا خواست عَمرو را بدست من بکشد!

یعنی وظیفه­ی من این بود که این شمشیر را ببرم و بیاورم، اما مابقی امر بدست من نیست، «أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»،[7] شما یک دانه را در خاک قرار می­دهید، وگرنه شما که زارع نیستید.

قرآن کریم دائم به دنبال این است که به ما بگوید تو فاعل نیستی، تو اثربخش نیستی، کار بدست تو نیست، تو کاره­ای نیستی. تو وظیفه­ای که فکر می­کنی را انجام بده، اوست که باید مابقی امور را پیش ببرد.

قارون نعمت را از خدا نمی‌دید

حضرت حق در اواخر سوره قصص، آیات 76 به بعد فرمود: «إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى»،[8] قارون از قوم موسی بود، «فَبَغَى عَلَيْهِمْ» بر این­ها بغی کرد، «وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ»، البته اینجا بحث است که کلید گنج­ها اینقدر زیاد بود که کلیدها را در صندوق قرار دادند و نمی­توانستند صندوق­ها را بلند کنند، یا گنج­ها آنقدر سنگین بودند که آدم­های قوی­پنجه نمی­توانستند بردارند، درمجموع یعنی خیلی پول داشت…

اگر شما نگاه کنید، در روزگار ما، ثروتمندان و قدرتمندانی هستند که دردنیا مشهور هستند، یعنی مثلاً فلان شخص رده­ی یک ثروت است، و چقدر چشم به سوی اوست…

این آیات را نگاه کنید، انگار خدای متعال با ما صحبت کرده است که در این روزگار چکار کنیم.

یا لشکر جرار این وحشی که ان شاء الله خدای متعال نابودی صهیونیست­ها را در روزگار ما قرار بدهد، ظاهراً قوتی دارد، شما نگاه می­کنید که در چند جبهه می­جنگد و موفقیت­های ظاهری بدست می­آورد، آنجا مؤمن باید چکار کند؟ خدای متعال اینجا فرموده است.

خدای متعال می­فرماید: «إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى»، قارون از قوم موسی بود، «فَبَغَى عَلَيْهِمْ» بر این­ها بغی کرد، طغیان کرد، غلط زیادی کرد، تجاوزکاری کرد، خیلی هم ثروت داشت، من هم این ثروت را به او داده بودم، «إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ»…

این «لَا تَفْرَحْ» به همه­ی ما برمی­گردد، موشک داری «لَا تَفْرَحْ»، سامانه­ی باور داری «لَا تَفْرَحْ»، «لَا تَفْرَحْ» یعنی اینکه این را از خودت نبین، با تکبر شاد نشو؛ وگرنه برای خود شاد بودن که حرفی نیست، مؤمنین در قیامت «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»،[9] ولی در بهشت دیگر عقل کل شده­اند و عقل سالم دارند و می­فهمند همه چیز از خداست، لذا اگر آنجا فرحین هستند، در حالی که موحد هستند فرحین هستند!

فرعون اینطور نبود، بلکه هرچه قدرت و ثروت دارد، به سوی خودش اشاره می­کند، لذا این فرح او بوی شرک و تکبر می­دهد، تخیل و توهم بزرگی دارد.

شما این موضوع را کاملاً در بین مستکبرین مشاهده می­کنید، آن ملعون موزرد که مدام توییت می­زند و احساس بزرگی دارد؛ خدای متعال به ما فرموده است که باید به نسبت به این­ها چطور نگاه کنیم.

قوم فرعون به او گفتند: «لَا تَفْرَحْ»، اینطور شادی نکن، «إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ»، «وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ»،[10] این همه ثروت و قدرت که در اختیار داری، برای قیامت هم هست! «وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا»، بدبخت! تو بعداً حسرت این­ها را خواهی خورد، فراموش نکن که زمان تو در این دنیا محدود است، این زمان را برای کاری خرج کن که بعداً حسرت نخوری، «وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ»… این­ها به او گفتند این همه خدا به تو عطا کرده است، کمی خرج کن! «وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ»، بجای اینکه شاکر باشی و فرصت را غنیمت بشماری و به بشریت خدمتی کنی، فساد می­کنی؟

خدای متعال هم فرموده بود که «وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ»!

این قارونِ گیج گفت: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي»[11] این­هایی که به دست من رسیده است، بخاطر علم من است!

یعنی قارون نعمت را از خدا ندید!

لازم نیست انسان رسماً مشرک باشد، گاهی ما مقدار کمی پول یا سواد یا توان یا مقام داریم، ناگهان این را به خودمان می­گیریم.

جلوتر عرض خواهم کرد که کجای این آیات را برای شما می­خوانم.

خدای متعال می­فرماید: «أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا»، این بدبخت نمی­دانست و فکر می­کرد انتهای کار و نفر اول است، خدای متعال می­فرماید: تو نمی­دانی که قبل از تو کسانی بودند که بیشتر از تو داشتند.

برای حضرت حق که غنیّ بالذات است، این شخص هرچقدر ثروت داشته باشد هم، می­تواند چند برابر بیشتر از او هم باشد.

حال می­بینید کسی با یک پراید مختال است و خیلان دارد، البته اینکه «پراید» گفتم، اگر بنز هم باشد، تفاوتی ندارد، یعنی اینکه کسی ذره­ای از این عالم وجود را بزرگ ببیند، حال این ذرّه هر چیزی باشد.

بعد «فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ»،[12]

شما این آیات را نگاه کنید، مستکبران امروز دنیا را در قالب یک قارون دیگر مشاهده کنید!

«فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ»، وقتی می­آمد، با زینت و ویترین و تبختر و نمایش خود…

همه­ی آیات را برای این قسمت خواندم.

وقتی مستِ تماشای قارون شوی

گاهی ما هم در این میان، اینطور می­شویم! پناه بر خدا!

«قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا»… ممکن است مؤمن هم بوده باشند، ولی دنیا می­خواستند.

یکی از چیزهایی که ان شاء الله خدای متعال روزی کند ما با شهدا رفاقت کنیم، این است که وسط زندگی­ای مانند زندگی ما، با بچه­هایی بهتر از بچه­های من، با همسری شاید بهتر از همسر من، با رفاقت بین زن و شوهری بین بیشتر از رفاقت من و همسرم، در اوج اینکه می­توانست در این دنیا غرق شود، یک لگد به دنیا زده است!

اصلاً یکی از جهاتی که «عِنْدَ ذِكْرِ اَلصَّالِحِينَ يَنْزِلُ اَلرَّحْمَةُ»[13] است، همین است، شما نگاه می­کنید و می­بینید یک شهید یا یک عالم ربّانی، ناگهان برعکس میل ذاتی آدم­های کوچک عمل کرده است، ناگهان به مسیر دیگری رفته است.

وقتی این قارون می­آمد، مؤمن اگر مؤمن باشد، باید دل او برای این آدم بسوزد، بگوید این بدبخت را ببین که چقدر گیج است که «وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ» را به خودش گرفته است! درواقع این شخص رئیس المتوهمین است، یعنی بجای اینکه یارو به دنبال صلح نوبل بگردد، باید به او نوبل توهّم بدهند!

ولی شما می­بینید که عده­ای با او، بالا و پایین می­شوند؛ حتّی ممکن است مسلمان هم باشند. حال گاهی حتّی با رئیس هم اینطور نیستند، طرف با یک گوشی اینطور می­شود و دل او می­رود.

«قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ»؛ هر کسی به خودش مراجعه کند، وقتی یک صاحب قدرت یا یک صاحب مکنتی یا یک صاحب قدرتی را دید، در ذهن او چه چیزی می­آید؟ اگر می­گوید «ای کاش من هم از اینها داشتم»، این شخص هم در توهم است.

چون ما با یک خدایی طرف هستیم که خیلی اوقات فراموش می­کنیم که این خدا أرحم الرّاحمین و أقدر القادرین و أعلم العالمین و أکرم الأکرمین و غنی است، اگر چیزی برای سیر و رشد من لازم بود و این خدا به من نمی­داد، در فیاضیت و جوادیت او خلل وجود داشت؛ خیلی از اوقات ما ناخواسته به خدا فحش می­دهیم.

این مردم در آن لحظه بجای اینکه بغی و تبختر و توهّم قارون را ببینند، این­ها «قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ».

مگر این قارون چه چیزی دارد؟ درواقع این قارون هیچ چیزی ندارد، این شخص قوم موسی بوده است، باید بجای هارون قرار می­گرفته است، اگر آنقدر به حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام قرب پیدا می­کرد که حضرت موسی او را انتخاب می­کرد، آنوقت «إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ» بود، وگرنه الآن چه چیزی ذاتیِ اوست؟ آن طلاها که ذاتیِ او نبود.

آن کسانی که اهل علم (علم حقیقی) بودند، می­گفتند: «وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا»،[14] می­گفتند چرا اینطور برعکس نگاه می­کنی؟

این موضوع زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم بود، وقتی معاویه دَغَل­بازی می­کرد و عده­ای را می­خرید، عده­ای به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می­گفتند: ببین چقدر زیبا آدم­ها را می­خرد، یاد بگیر!

این همان است دیگر!

خدای متعال دید عدّه­ای گیج هستند و مست تماشای قارون هستند، فرمود: «فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ»،[15] خود او با دار و ندارش را به زمین فرو برد.

آن گیج­ها ناگهان مبهوت شدند.

سال پنجاه و هفت، عده­ای بودند که تا شش ماه قبل از انقلاب هم مدام حرف از اعلی حضرت می­زدند، وقتی یارو فراری شد و ساواکی­ها فرار کردند، این­ها هر تلاشی کردند که انتسابشان را به او نفی کنند، چون دیگر ارتباط با او «ذلّت» بود.

حال ببینید این­ها چکار کردند.

خدای متعال می­فرماید که وقتی قارون و اموال او را به زمین فرو کرد، این­ها گفتند: «وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ»،[16] این خداست که باید رزق بدهد! «لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا» اگر ما هم رفته بودیم و پول ما هم مانند قارون بود… چون این­ها که هوسِ ثروت باتقوا نکرده بودند، دیده بودند قارون بغی می­کند، با این حال می­گفتند: «ولی او پول دارد»، بعد گفتند اگر ما هم مثل او بودیم… «لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ»، خدایا! تو را شکر می­کنیم که به ما چنین ثروتی ندادی…

یعنی درواقع این­ها برای آن چیزی که تا قبل از این ذلّت و حقارت و نداری بود، تشکر کردند، چون این­ها یک چیزی را دیده بودند و خیلی چیزها را ندیده بودند.

حال اینجا موضوع ثروت قانون است، شما می­توانید قدرت نظامی یک قارون دیگر را درنظر بگیرید، قوّت تکنولوژی یک قارون دیگر را درنظر بگیرید، آن قوّت را کجا خرج می­کند؟ در بسط توحید؟ در بسط سیطره­ی الهی و کمک کردن به فقرا در عالم؟ خدمت کردن به انسان­ها؟ رشد انسان­ها؟ یا اینطور نیست و در جهت بغی است؟

بعد من باید ببینم که من به چه اندازه­ای به این موضوع کمک می­کنم؟

قرآن کریم می­فرماید: آنجایی که حتّی کمک نمی­کند، بلکه آرزو دارد که شبیه او باشد، بعد که پرده­ها کنار برود، می­گوید خدا رحم کرد که ما جزو این­ها نیستیم!

خوش‌عاقبتی برای متقین است

بعد از همه­ی این­ها آیه­ای دارد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی به این آیه استناد می­کردند، گاهی می­فرمودند: عجیب است! مگر این­ها این آیه را ندیده­اند؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رو به قبله ایستاده بودند و می­خواستند اقامه بگویند که نماز بخوانند، خوارج پشت سر حضرت فحش می­دادند.

بازو بازوی حیدر کرار، حمایل هم ذوالفقار! اگر حضرت برگردند که آن شخص را دو نیم می­کنند! آن شخص فحش می­دهد و حضرت هم سلطان هستند، اما حضرت برنگشتند که این­ها را نگاه کنند، بلکه همینطور که رو به قبله بودند فرمودند: «یَا عَلِی! إصبِر، إنَّ وَعدَاللهِ حَق»… این­ها تو را نلغزانند… بعد جواب دادند که چرا اینطور فکر می­کنند، فرمودند: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ»،[17] آن دارِ آخرت است! همنشینی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است! غرق شدن در رحمتِ الله است! «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ».

به ما نگفته­اند آیات را بخوانید و مدام جزءخوانی کنیم، البته آن کار هم ثواب دارد، اما به ما گفته­اند آیات را بخوانیم که استفاده کنیم، این آیات برای روزگار ماست.

توجّه کنید که مطلب زیادی از قارون به ما نفرمود، که شما بگویید این ماجرای قارون است، بلکه می­گوید هر صاحب قدرت و قوت و ثروتی، که نگاه او توحیدی نیست…

یعنی من هم می­توانم بجای قارون قرار بگیرم، البته با مقیاسی کمتر با بیشتر.

یا گاهی به کسی نگاه می­کنیم که او…

وسعت دید حضرت زینب کبری سلام الله علیها

شما حضرت زینب کبری سلام الله علیها را نگاه کنید، چقدر این بزرگواران عظیم الشأن هستند! آن لحظه­ای که دید اطرافیان یزید، او را صاحب اقتدار دیدند، و آنجا حضرت زینب کبری سلام الله علیها در مقام بلندگوی حق، حجّت را به این­ها تمام کند. بخاطر همین فرمود: تو خیال کردی ما را اینطور کشاندی و آوردی و تو اینطور ظاهراً اقتدار داری، ما خوار شدیم؟

شما خواری را در چه چیزی می­بینید؟ یعنی اگر خواری و ذلّت به تنهایی باشد، شما می­خواهید قتلگاه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را چطور معنا کنید؟

سپس حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: ای بیچاره! به تو فرصت دادند، برای اینکه سنت املاء است، برای اینکه تو را بیشتر غرق کنند.

آن لحظه­ای که آن ملعون با چوب­دستی می­زد، حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: من آن قیامت را می­بینم که تو به بازوی راست خودت نگاه می­کنی و می­گویی ای کاش که بریده شده بود!

اینجا یزید نمی­دانست باید چکار کند! اگر می­زد که حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند من آن قیامت را می­بینم که تو به بازوی راست خودت نگاه می­کنی و می­گویی ای کاش که بریده شده بود؛ اگر نمی­زد هم اطرافیان می­گفتند به حرف حضرت زینب کبری سلام الله علیها گوش کرد!

ان شاء الله آیت الله اردوبادی به ما نگاهی کنند، اینجا در مورد حضرت زینب کبری سلام الله علیها می­گوید: «بِجَلالِ أحمَدَ فِی مَهَابَةَ حَیدَرٍ» جلال و جبروت احمد صلی الله علیه و آله و سلّم و هیبتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، «قَد أنجَبَت أُمُّ الأئِمَّةِ زَينَبَا» ببینید امّ الأئمه سلام الله علیها چه چیزی به این دنیا آورده است.

یعنی اگر شما می­خواهید عزّت را ببینید، باید بعنوان مثال، آن صحنه را ببینید که یک نفری که دستان او را به گردنش بسته­اند، سر برادرش هم مقابل آن دشمن در تشت است، فریاد می­زند و استدلال می­کند و آن شخصی که ظاهراً شاه است، لال است!

می­گوید این چه بود؟ دریای طوفانی بود؟ شمشیری در دست پهلوانی است که شمشیر را می­گرداند؟ «أو أنَّ فِي غَابَ الإمَامَةَ لَبوَةً» یا این شیری است که در بیشه­ی امامت… «لِزَئيرِهَا عَنتِ الوُجُوهِ تَهَيُّبَا» یا نعره­ی شیر است که ترسوها خودشان را جمع می­کنند… چهره­ها از هیبت او برگشته است… یعنی چون دستانش بسته است، از شمشیر او نترسیده­اند، از هیبت او ترسیده­اند، از حقیقتی که بیان می­کند ترسیده­اند…

تا وقتی که مؤمن خدا را دارد…

مؤمن تا وقتی که خدا را دارد، اقتدار دارد، چه او را ببندند…

مثلاً شهید حججی رضوان الله تعالی علیه لاغراندام بود، تصویری که از او منتشر شده است، یک اسارت است، ولی شما از آن تصویر، هیبت و عزّت می­بینید. کجای دنیا از یک اسارت، هیبت و عزّت می­بینند؟ درواقع همه باید ذلّت ببینند، ولی شما از اسیرِ مع الله «عزّت» می­بینید.

اگر آن بدبخت­ها می­دانستند، آن چند ثانیه را منتشر نمی­کردند.

همه­ی تلاش دنیا برای این است که نوع نگاه ما را عوض کند و آدرس غلط بدهد تا احساس قدرت در یک قارونی داشته باشیم، یا احساس اصالت در یک قارونی داشته باشیم، بلکه تازه دلمان برای خودمان بسوزد که چرا ما از این­ها نداریم.

روشن است که منظور من کم­کاری و نکول و… نیست، بلکه هر کسی وظیفه دارد، باید وظیفه­ی خود را انجام دهد، ولی در هر صورت، نوع نگاه ماست که معلوم می­کند آیا ما مؤمن و مسلمان هستیم یا فقط ظاهر اسلام داریم و هنوز توحید در گوشت و پوست ما نرفته است.

ان شاء الله خدای متعال به همه­ی ما بصیرت عطا کند.

روضه و توسّل به حضرت زهرا سلام الله علیها

این ایام ایامی است که صدیقه طاهره سلام الله علیها بستری است.

زهرای مرضیه سلام الله علیها در مدینه خیلی عظمت داشت و همه عظمت شخصیت ایشان را می­دانستند، حتّی قاتل ایشان هم عظمت شخصیت و حرمت ایشان را می­دانست…

ولی آن لحظه­ای که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تنها دید، از همه چیز خود گذشت، از آبروی خود گذشت… از همان روزگار جسارت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بوده است، تا روزگار ما.

امام صادق علیه الصلاة و السلام یک عبارتی دارند که من هرگز نگفته­ام و نخواهم گفت، حضرت صادق علیه السلام اشاره کرده­اند که چه بی­ربط­ترین حرف­ها را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نسبت داده­اند.

اینطور است، برای اینکه ما را خسته کنند… شما توجه کنید، می­توانستند به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بهتان خونریزی بزنند…

البته امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی مهربان بودند، اما بالاخره چون در جنگ­ها آدم کشته بود، شاید می­گفتی این تهمت و نسبت دروغ، یک وجهی دارد؛ اما می­گفتند علی نماز نمی­خواند! عمروعاص ملعون گفت علی به زنان جوان سلام می­کند!

یعنی بی­ربط­ترین حرف­ها…

به حضرت مریم بتولِ عذرا سلام الله علیها گفتند: «مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا»،[18] چیزی به حضرت مریم سلام الله علیها نسبت دادند که بی­ربط­ترین بود…

از همین سنخ، به صدیقه طاهره سلام الله علیها هم نسبت دادند…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می­داند که اگر بخواهد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کند، آن­ها قصد می­کنند که حیثیت او را ببرند، ولی او که رئیس موحدین است…

به قول آن شاعر «هِیَ أحمَدُ الثّانِی وَ أحمَدُ عَصرِهَا *** هِیَ عُنصُرُ التَّوحِیدِ فِی عَرَصَاتِهَا»، عنصر توحید است…

به این موضوع کاری نداشت که شخصیت من چه می­شود، حتّی به این موضوع هم توجّه نکرد که فرزندان من کوچک هستند… حتّی به این نظر نکرد که یک طفلی در رحم دارم… کار خود را کرد و از همه چیز خود گذشت…

بالاخره آن­ها که کوتاه نمی­آمدند، بنابراین اقداماتی کردند…

من یک نذری دارم، تا جایی که مجبور نشوم، در این ایام فاطمیه فقط یک روضه می­خوانم، این روضه را مجمل می­خوانم که خیلی تلخ است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک عبارتی دارند… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی پهلوان است، مَردِ مردهاست، مَرد، آن هم آقای مردان عالم که گله نمی­کند، «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ»،[19] اما اینجا یک گله کرده است… فرمودند: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ اَلرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ»[20] اولین کسی که در دادگاه الهی، روی دو زانوی خود بلند می­شود و داد می­زند و می­گوید که حق مرا غصب کرده­اند و خیلی به من ظلم شده است، من هستم.

یکی از معانی قیامت «جاثیه» است، یعنی همه به زانو درآمده­اند.

اگر شما ببینید کسی روی دو زانوی خود بلند شده است و دست­های خود را هم بالا برده است، می­گویید کارد به استخوان او رسیده است…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو» اولین کسی که روی دو زانوی خود بلند می­شود و می­گوید خیلی به من ظلم کرده­اند، من هستم…

این یعنی بیشترین ظلم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شده است که اولین دادگاه است…

امام صادق علیه الصلاة و السلام فرمودند: اولین موضوع دادگاه در قیامت، محسن بن علی علیه السلام است…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی غیور بود، خانمی از شوهر خود فرار کرد، شوهر او عصبانی شده بود که او را بزند، آن خانم به حضرت رسید و حضرت رفتند که این­ها را آشتی بدهند، آنجا روایت دارد که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این بانو را به خانه فرستاد، شمشیر خود را غلاف کرد! یعنی وقتی یک زنی از شوهر خود ترسیده بود، به نقلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روی آن مرد شمشیر کشیده است…

حال این امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک لحظه برگشت و دید چندده نفر به سمت صدیقه طاهره سلام الله علیها هجوم برده­اند… خیلی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سخت گذشته است، خود حضرت هم فرموده است که «صَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً! اَرى تُراثى نَهْباً»،[21] دیدم دار و ندار مرا می­برند… وقتی غیور اول عالم وجود برگشت و دید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زیر دست و پا هست، خیلی سخت گذشته است…

فرمود: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ اَلرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ»…

اینجا مرحوم آیت الله خرسان عبارتی دارند که خیلی جانسوز است، حضرت محسن سلام الله علیه را خطاب قرار داده است… حضرت محسن علیه السلام هم به تجربه باب الحوائج است… در موضوع باب الحوائج کربلا، جگر امام حسین علیه السلام خیلی سوخت… اینجا جگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی سوخت…

مرحوم آیت الله خرسان به این آقازاده خطاب کرده است، توضیح از من است، می­گوید مقابل چشم برادران و خواهران شما به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هجوم بردند، همه­ی این­ها دیدند، ولی تو یک تفاوت داری، آن هم این است که هر چیزی که آن­ها دیدند، تو هم مانند مادرت چشیدی… «وَاسَیتَ اُمَّکَ فِیمَا قَد ألَمَّ بِهَا»،[22] هر دردی که مادرت چشید، تو هم چشیدی… با او مواسات کردی… «حَتَّى بِقَبرِكَ إذ تَخفَى مَغَانِيهِ»، حتّی قبرت هم مانند مادرت مخفی است… همه را با مادرت مواسات کردی…

این ایام ایامی است که بی­بی دو عالم، بعد از آن حوادث، بستری است، دیگر صدا جوهر ندارد، «ذَابَ لَحْمُهَا»،[23] گوشت بدن آب شد، «وَ نَحَلَ جِسْمُهَا» جسم از دست رفت، «صَارَتْ كَالْخَيَالِ» مانند شبهی از یک بدن بود…

این ایام بود که عباس عموی پیامبر خواست به عیادت بیاید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: وضع او وخیم است و نمی­خواهم کسی فاطمه­ی مرا در این حالت ببیند… وضع بی­بی طوری بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند دوست ندارم او را در این حال ببینند…

روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانه آمدند، آن محبّت عجیبی که بین این دو بزرگوار بود، وقتی این حادثه رخ داده بود، آمد و دید صدیقه طاهره سلام الله علیها صدا ندارد ولی گریه می­کند، آمد و سر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به دامان گرفت، همانطور که شما در دعای توسل می­گویید «یَا سَیِّدَتَنَا وَ مَولَاتَنَا»، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فرمودند: «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ»،[24] چرا اینطور گریه می­کنی؟ این جمله یعنی آیا درد داری؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي» برای غربت تو گریه می­کنم، نه برای دردهای خودم…

دستم اگر شکسته شد در ره یاری­ات چه غم

آن به آن و دَم به دَم محسن و من فدای تو

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان

قال و مقال عالمی می­خرم از برای تو

اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم جواب داد و فرمود: «إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ»، برای من آسان است، من تحمل می­کنم، تو خودت را اذیت نکن، تو به اندازه­ی کافی درد داری…

من عرض می­کنم: آقا جان! اینجا شما فرمودید که من تحمل می­کنم…

اما وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالای قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشسته بود، آن کسی که دَرِ قلعه­ی خیبر را کَند و نلرزید، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: «وَ عَفَا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ تَجَلُّدِي»،[25] یا رسول الله! علی دیگر نمی­تواند روی پای خود بایستد…

روزگاری گذشت، تحمل کرد، ولی برای حضرت این داغ سخت بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شب­ها برای زیارت زهرایش می­رفت، ولی روزها چه کند؟ روزها بین قبور بقیع راه می­رفت، «مَا لِيَ وَقَفْتُ عَلَى الْقُبُورِ مُسَلِّمًا»، بین قبرها راه می­رفت و سلام می­کرد، به چه کسی؟ «قَبْرَ الْحَبِيبِ فَلَمْ يَرُدَّ جَوَابِي؟»… فاطمه جان! می­دانی چند روز است که صدای تو را نشنیده­ام؟!…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه کهف، آیه 27 (وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ ۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا)

[5] سوره مبارکه یوسف، آیه 24 (وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ)

[6] سوره مبارکه انفال، آیه 17 (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)

[7] سوره مبارکه واقعه، آیه 64

[8] سوره مبارکه قصص، آیه 76 (إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيْهِمْ ۖ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ)

[9] سوره مبارکه آل عمران، آیه 170 (فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ)

[10] سوره مبارکه قصص، آیه 77 (وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ ۖ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا ۖ وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ ۖ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ)

[11] سوره مبارکه قصص، آیه 78 (قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِنْدِي ۚ أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا ۚ وَلَا يُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ)

[12] سوره مبارکه قصص، آیه 79 (فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ ۖ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ)

[13] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۰، صفحه ۳۴۹ (عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : عِنْدَ ذِكْرِ اَلصَّالِحِينَ يَنْزِلُ اَلرَّحْمَةُ وَ عِنْدَ قَطْعِ اَلْعَلاَئِقِ عَمَّا دُونَ اَللَّهِ.)

[14] سوره مبارکه قصص، آیه 80 (وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ)

[15] سوره مبارکه قصص، آیه 81 (فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِينَ)

[16] سوره مبارکه قصص، آیه 82 (وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ ۖ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا ۖ وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ)

[17] سوره مبارکه قصص، آیه 83 (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)

[18] سوره مبارکه مریم، آیه 28 (يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا)

[19] نهج البلاغه، حکمت 333 (وَ قَالَ (عليه السلام) فِي صِفَةِ الْمُؤْمِنِ: الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَيْءٍ نَفْساً، يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ، طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ، كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ، شَكُورٌ، صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ، نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.)

[20] شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، جلد ۱، صفحه ۵۰۳ (أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ اَلْبَالَوِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو سَعِيدٍ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْوَهَّابِ اَلْقُرَشِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَيُّوبَ بْنِ يَحْيَى اَلرَّازِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ مُعَاذٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُعْتَمِرُ [بْنُ سُلَيْمَانَ اَلتَّيْمِيُّ] عَنْ أَبِيهِ ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مِجْلَزٍ [لاَحِقُ بْنُ حُمَيْدٍ] ، عَنْ قَيْسِ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَنَّهُ قَالَ: أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ اَلرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ . قَالَ قَيْسٌ : وَ فِيهِمْ أُنْزِلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ: هٰذٰانِ خَصْمٰانِ اِخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ  قَالَ: هُمُ اَلَّذِينَ بَارَزُوا يَوْمَ بَدْرٍ ، عَلِيٌّ وَ حَمْزَةُ وَ عُبَيْدَةُ أَوْ أَبُو عُبَيْدَةَ – بْنُ اَلْحَرْثِ ، وَ شَيْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ ، وَ عُتْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ وَ اَلْوَلِيدُ بْنُ عُتْبَةَ .)

[21] خطبه شقشقیه

[22] المحسن السّبط مولود أم سقط،  صفحه 566

[23] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۲، صفحه ۳۶۱ (رُوِّينَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَنَّهَا أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَالَهَا مِنَ اَلْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ اَلْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَبْعِينَ يَوْماً فَلَمَّا اُحْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ كَيْفَ أُحْمَلُ وَ قَدْ صِرْتُ كَالْخَيَالِ وَ جَفَّ جِلْدِي عَلَى عَظْمِي قَالَتْ أَسْمَاءُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنْ قَضَى اَللَّهُ إِلَيْكِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَكِ شَيْئاً رَأَيْتُهُ فِي بَلَدِ اَلْحَبَشَةِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ اَلنَّعْشُ يَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ اَلسَّرِيرِ عَلَى اَلْمَيِّتِ يَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا اِفْعَلِي فَلَمَّا قُبِضَتْ عَلَيْهَا السَّلاَمُ صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَكَانَ أَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِي اَلْإِسْلاَمِ .)

[24] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ اَلْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْكِي فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ يُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّيْخَيْنِ فَفَعَلَ .)

[25] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۵۸ (أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ رَحِمَهُ اَللَّهُ رَفَعَهُ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ اَلشَّيْبَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي اَلْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْهُرْمُزَانِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ دَفَنَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ سِرّاً وَ عَفَا عَلَى مَوْضِعِ قَبْرِهَا ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ عَنِ اِبْنَتِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ اَلْبَائِتَةِ فِي اَلثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ اَلْمُخْتَارِ اَللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ عَفَا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ تَجَلُّدِي إِلاَّ أَنَّ لِي فِي اَلتَّأَسِّي بِسُنَّتِكَ فِي فُرْقَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ نَفْسُكَ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي بَلَى وَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ لِي أَنْعَمُ اَلْقَبُولِ «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ»  قَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ وَ أُخْلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ اَلْخَضْرَاءَ وَ اَلْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ وَ هَمٌّ لاَ يَبْرَحُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو وَ سَتُنْبِئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلاً وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اَللَّهُ «وَ هُوَ خَيْرُ اَلْحٰاكِمِينَ»  سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ وَاهَ وَاهاً وَ اَلصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ وَ اَللَّبْثَ لِزَاماً مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ اَلثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ اَلرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقَّهَا وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا وَ لَمْ يَتَبَاعَدِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلَقْ مِنْكَ اَلذِّكْرُ وَ إِلَى اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ فِيكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَحْسَنُ اَلْعَزَاءِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ اَلرِّضْوَانُ .)

مطالب مرتبط

مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
الهیات شکست؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه چهارم
الهیات شکست؛ جلسه چهارم
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه سوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *