«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
هدیه به ارواح طیّبهی شهدا، شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که از این دنیا رفتهاند، امام راحل، شهدای اخیر، شهید باعظمت و منتظرالمهدی علیه السلام، تراز تشیّع در عصر ما، شهید نصرالله، صلوات دیگری محبّت کنید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
اهمیت آسیبشناسی نوع و افق نگاه ما به موضوع دینداری
اگر کسی فرصت داشته باشد و یک بحث دامنهداری مطرح کند، باید یکی از موضوعات «آسیبشناسی نوع و افق نگاه ما نسبت به بعضی از موضوعات» باشد.
اساساً دینداری کارکردهایی دارد که بخشی از نفع آن، خودش را بصورت آنی و بزودی در زندگی ما نشان میدهد.
یک مؤمن و یک غیرمؤمن در همین زندگی عادی روزمرهشان معلوم است که با یکدیگر تفاوت دارند، نه تفاوت از جنس عُجب یا تکبّر دینداران، بلکه معلوم است که باورها در آن زندگی جای خود را باز کرده است.
اگر اینطور بشود، آیات الهی را دائماً و لحظه به لحظه میبیند، لذا مؤمن حقیقتاً تشویش ندارد.
الآن نوعاً در بین ما اینطور نیست که مؤمنین تشویش نداشته باشند، بلکه اگر به عزیزان برنخورد، در گروهها نِقزنیِ دائمی و غُر زدنِ مکررِ مستمر، شاکی بودن از همه جا و همه چیز و همه کس، توقع بیش از حد از همه، و تعریف نکردن نقش جدی برای خود، امروز جزو ویژگیهای خیلی از کسانی است که خودشان را هستهی سخت میدانند. درواقع در خیلی از موارد هستهی سخت به هستهی سختِ غُرزن تبدیل شده است.
من کاری به جنبههای سیاسی موضوع ندارم، بلکه از نگاه دینی به موضوع نگاه میکنم.
تفاوت مؤمن و غیرمؤمن در رفتار و نوع زندگی، در این موارد است. اساساً اگر دینداری من به سمت کمال حرکت نکند، مابقی کارها هم خراب است و یک ویترین است و اثر ندارد و مؤثر نیست.
این چیزی که شما در این روزهای اخیر و ماههای اخیر مشاهده میکنید که در شرایطی که هر کسی ده درصد عقل اجتماعی دارد، میداند که کشور در یک شرایط حاد سختی است و آدمهایی از اینطرف و آنطرف، بعضی از مسائل اجتماعی را نبش قبر میکنند که ذهن جامعه را از یک روند جدی در برابر یک دشمن مستحکمِ درظاهر، به موضوعات فرعی دیگر پرت کنند، و وسط این خطر عظیم که ان شاء الله خدای متعال با عنایت امام زمان ارواحنا فداه ما را به ساحل آرامش برساند، درواقع آتش تهیه برای انتخابات و کشیدن به سمت خودشان تهیه میکنند.
مانند بچههای یک خانهای که دود آمده است و علائم آتشسوزی وجود دارد و ساختمان در حال شروع آتشسوزی است و باید این آتشسوزی را مهار کنند، اما یقهی یکدیگر را گرفتهاند که مثلاً پاککن یا تراش من دست توست!
البته بنده در مضوعات کلان، این بلاهت را از بزرگترها باور نمیکنم، ممکن است ناخواسته طرحی از دشمن باشد.
اتفاقاً اینها موضوع بحث بنده نیست، میخواهم عرض کنم که اگر ما به سوی دین و کلام خدا برگردیم، آنوقت با آن، سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نگاه کنیم، میبینیم آنها طور دیگری عمل میکنند.
وقتی در سیاست به دین توجّه نشود
آیاتی از سوره مبارکه قصص هست که اگر به آنها توجه و دقت کنیم، در خیلی از جهات تصوّر میکنیم که برای امروز است، البته نمیخواهم از این آیات، برداشت سیاسی کنم.
سیاست یک بخش کوچکی از دینداری ماست، اگر درست عمل شود آثار و منافع آن بزرگ است، ولی دینداری مقدماتی دارد تا انسان پا به عرصهی مسائل سیاسی بگذارد، وگرنه همین اتفاقی رخ میدهد که رخ داده است، که مباحث سیاسی مملو از بهتان و غیبت و بیادبی و گستاخی و هتک حرمت است، و عدهای از اهل تقوا را وادار میکند که به همه بگویند از سیاست فرار کنید.
وقتی سیاست نوعاً عمل حرام شود، آنوقت دیندار حقیقی آدمها را به احتیاط دعوت میکند، و شما نمیتوانید او را مذمت کنید، چون تصویر شما از سیاست، چیزی است که قالباً گناه و سوءظن و بهتان است، و به انسان هم مجوز میدهد که این کار را کند!
ما در این روزگار خودمان که شاید چند ضربه هم از دنیا خوردهایم، وقتی کمی هم به اطراف نگاه میکنیم، احساس میکنیم بعضی از مستکبران فعلاً قوّت دارند، به نظرم آمد که مختصری این آیات را با یکدیگر ملاحظه کنیم، که شاید حضرت حق بخواهد با ما هم حرف بزند.
توجّه به ادبیات قرآن کریم
خدای متعال در آیات 76 به بعد سوره مبارکه قصص راجع به شخصیتی صحبت میکند که…
البته بنده در یاد دارم که در ماه مبارک رمضانی، در همین جلسه موضوع مفصلی عرض کردم، شاید بعداً هم بیش از بیست جلسه در جاهای دیگر پیگیری کردم، الآن در یک جمله عرض میکنم، آن هم این است که قرآن کریم یک کتاب قصه نیست که ما همانطور که مثلاً افسانهی هومر را میخوانیم، یا میبینیم فردوسی راجع به رستم چه گفته است، قرآن کریم هم بعنوان یک کتابی که تاریخ گذشتگان را با نگاه خودش گفته است ببینیم. آن چیزی که مثلاً ما در شاهنامه یا حماسهنامهها و افسانههای تمدنها و مکاتب دیگر میبینیم، یک مفاهیمی هست، ولی ممکن است بصورت مستقیم به امروز ما ربط نداشته باشد.
قرآن کریم یک کتاب خیلی مختصر است، خدای متعال این کتاب مختصر را برای هدایت همه قرار داده است، به پیامبر خود میفرماید «وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»،[4] تو که پیامبر هستی و پشت و پناه عالم وجود هستی، و انبیاء به تو پشتگرم هستند، تو پشتگرمیای بجز این کتاب نداری.
این کتاب، کتابی است که امام زمان ارواحنا فداه و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواندند و رشد میکردند، البته در سطح خودشان رشد میکردند؛ به ما هم گفته شده است که این قرآن را بخوانیم.
نام این کتاب «قرآن» است، یعنی خواندنی، یعنی خوانید، قرآن را بخوانید تا ببینید با شما چکار دارد.
وقتی من آیات را میخوانم، میبینم که مخاطب نوع آیات من هستم، مگر موارد اندکی که شاید به پنجاه آیه نرسد، که آنها ربطی به من ندارد، وگرنه مابقی آیات به ما مربوط است، و اگر ما بدانیم که این آیه راجع به من حرف میزند، نوع استفادهی ما از قرآن کریم متفاوت خواهد شد.
خدای متعال نخواسته است قصههای بنی اسرائیل را برای ما تعریف کند که مثلاً اوقات فراغت ما را پر کند، اگر میخواست این کار را کند که قصهها را جذابتر تعریف میکرد. آنجا توضیح دادیم که قرآن کریم عمداً بعضی از جذابیتها را حذف کرده است.
چون زمانی میخواهند قصه بخوانند که توجه کسی مثلاً دو ساعت به قصه باشد، اما زمانی قصهای میگویند که این قصه را کانال و معبری قرار میدهند که ذهن شما را به یک حقیقتی منتقل کنند، وقتی قرار است این مورد دوم باشد، نباید ذهن شما در قصه گیر کند. لذا نوعا قصههای قرآن کریم جزئیات ندارد، تعلیق ندارد، آخر قصه را زود میگوید، جذابیتهای قصه را میچیند، برای اینکه ذهن شما در قصه نرود.
خیلی از مفسران فکر کردهاند حال که قرآن کریم جزئیات نگفته است، جزئیات را از جاهای دیگر را ذیل آن داستان آوردهاند! درواقع قرآن کریم نمیخواسته است که آن جزئیات را بگوید، چون ذهنها با آن جزئیات دور میشود.
اگر کسی به سراغ جزئیات برود، همینکه نام ماجرای حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السلام را ببرید، زلیخا به ذهن او تبادر میکند؛ درصورتیکه اگر شما نزد امام معصوم بروید و نام ماجرای حضرت یوسف را ببرید، میفرمایند موضوع انتظار بین دو انسان کامل، یعنی حضرت یعقوب و حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیهما السلام است.
اگر شما به سراغ پیچ و خَمهای قصهها بروید و بعد آنجا عشق مثلثی ایجاد کند و عزیز مصر و زلیخا و یوسف و… به سراغ این جزئیات برود و قدری هم داستان و آداب سناریو نویسی و… این چیز دیگری است، خروجی این دیگر آن چیزی نیست که خدای متعال میخواسته است، خدای متعال نمیخواسته است که این کار را کند.
در اوج حساسترین و جنسیترین لحظهی آن آیه، میفرماید: «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ»،[5] اگر یوسف برهان رَبّ را نمیدید، میافتاد.
برهان رَبّ چیست؟ برهان رَبّ که یک علامت ظاهری نیست، یک پیام از غیب نیست، بلکه مؤمن با نگاهی که به حقایق عالم دارد، برهان رَبّ را میبیند، و با آن نگاه دیگر همّت به خطا نمیکند. این همان چیزی است که خدای متعال در جنگ به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بیان میکند، مؤمن دائما فاعل عالم را خدای متعال میبیند، در همهی لحظهها خدای متعال را درنظر میگیرد.
بازیگری که در حال بازی در نقشی هست و کارگردان صحنهها را چیده است، بازیگر در مقابل کارگردان که ناگهان باور نمیکند قصه واقعی است، بلکه میداند همهی این صحنهها طراحی کارگردان است.
توجّه به مبدأ و تکیهگاه حقیقی عالم
مؤمن همهی این عالم را طراحی خدای متعال میبیند، همه را از او میبیند، و خودش را یک بازیگر میبیند که میشد نقش مرا به شخص دیگری بدهند.
لذا آنجایی که میاندازد هم میگوید: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»،[6] مدام فاعلیت را از خودش نفی میکند و میگوید من کارهای نیستم.
در حالی که ما بسرعت و دائمی، توهم همهکاره بودن داریم.
در جنگ دوازده روزه، هر دو نفری که با هم صحبت میکردند، یا از F35 آنها صحبت میکردند و یا از وضع پدافند ما!
حرفی نیست که نیروهایی وظایفی دارند و باید آن کارها را درست انجام دهند، ولی وظیفهی یک شهروند در وسط جنگ این است که خدا را رصد کند، وگرنه قرار نبود من پشت سیستم پدافند بنشینم، یا اینکه شلیک موشک که با من نبوده است.
واکنش ما در آنجایی که ضربه میخوریم «انتقام» است، گاهی با این نظرات پدر نیروی خودمان را هم درمیآوریم، در حالی که ما باید در آن لحظه «أینَ بَقِیَّةُ الله؟» بگوییم، اگر ضربه خوردیم، ما صاحب داریم، باید «یَا رَبّ» بگوییم، وقتی بوی مرگ میآید باید به یاد گناهان خود بیفتیم، این جنینی که الان یک آدم شده است و باید او را به قیامت تحویل دهند، آیا به مقصد رسیده است یا نه؟
طرف در این میان فقط «انتقام، انتقام» میکند! شما چهکاره هستید که مدام «انتقام، انتقام» میکنید؟
مسئلهی من موضوع انتقام نیست، بلکه من باید در آن لحظه به مبدأ خود توجّه کنم، باید به آن تکیهگاه خود توجّه کنم، وگرنه اگر خودم را منسلخ از آن ببینم، بیپناهی مرا بیچاره میکند.
بعد میبینید طرف مدام غر میزند!
البته ممکن است که نیروهای ما هم خطاهایی داشته باشند، اما نوع کسانی که مدام در گروهها غر میزنند، اینها کلاً تجربهی هیچ چیزی ندارند ولی غر میزنند! اصلاً فراموش کردهاند که جایگاه من کجاست؟
وقتی اوضاع به جنگ میرسد، واضح است که هر کسی باید در حد توان خود تلاش کند، اما قرآن کریم میفرماید نباید موضوع را از خودش ببیند، «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»، مؤمن هیچ چیزی را از خودش نمیبیند.
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خاطرات خود را تعریف میکرد، وقتی به فتح خیبر رسید، فرمود: «لَمَّا فَتَحَهُ اللهُ بِیَدَی» وقتی خدای متعال خواست با دست من قلعهی خیبر را باز کند!
وقتی حضرت آن درِ عظیم را از جای خود کَند، همه حیرت کردند، حضرت بلافاصله از آقایی و از اینکه حضرت عبد صالح هستند، این موضوع را از خودشان نفی کردند و فرمودند: «وَاللهَ مَا قَلَعتُ بَابَ خَیبَر بِقُوَّةٍ جَسُدَانِیَّة» با دست و بازو و ماهیچه که نمیشد این در را از جای خود کَند، حضرت حق خواسته است که این کار را کند، به دست من این کار را کرده است!
مؤمن آن لحظهای هم که چیزی بدست میآورد، خودش را یک فقیری میداند که حضرت حق منت گذاشته است، وقتی خواسته است کار را پیش ببرد، به نام این شخص انجام داده است.
مانند ماجرای بدر… وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواستند ماجرای کشتن عَمرو بن عَبدود را تعریف کنند، فرمودند «لَمَّا قَتَلَهُ اللهُ بِیَدَی» وقتی خدا خواست عَمرو را بدست من بکشد!
یعنی وظیفهی من این بود که این شمشیر را ببرم و بیاورم، اما مابقی امر بدست من نیست، «أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»،[7] شما یک دانه را در خاک قرار میدهید، وگرنه شما که زارع نیستید.
قرآن کریم دائم به دنبال این است که به ما بگوید تو فاعل نیستی، تو اثربخش نیستی، کار بدست تو نیست، تو کارهای نیستی. تو وظیفهای که فکر میکنی را انجام بده، اوست که باید مابقی امور را پیش ببرد.
قارون نعمت را از خدا نمیدید
حضرت حق در اواخر سوره قصص، آیات 76 به بعد فرمود: «إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى»،[8] قارون از قوم موسی بود، «فَبَغَى عَلَيْهِمْ» بر اینها بغی کرد، «وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ»، البته اینجا بحث است که کلید گنجها اینقدر زیاد بود که کلیدها را در صندوق قرار دادند و نمیتوانستند صندوقها را بلند کنند، یا گنجها آنقدر سنگین بودند که آدمهای قویپنجه نمیتوانستند بردارند، درمجموع یعنی خیلی پول داشت…
اگر شما نگاه کنید، در روزگار ما، ثروتمندان و قدرتمندانی هستند که دردنیا مشهور هستند، یعنی مثلاً فلان شخص ردهی یک ثروت است، و چقدر چشم به سوی اوست…
این آیات را نگاه کنید، انگار خدای متعال با ما صحبت کرده است که در این روزگار چکار کنیم.
یا لشکر جرار این وحشی که ان شاء الله خدای متعال نابودی صهیونیستها را در روزگار ما قرار بدهد، ظاهراً قوتی دارد، شما نگاه میکنید که در چند جبهه میجنگد و موفقیتهای ظاهری بدست میآورد، آنجا مؤمن باید چکار کند؟ خدای متعال اینجا فرموده است.
خدای متعال میفرماید: «إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى»، قارون از قوم موسی بود، «فَبَغَى عَلَيْهِمْ» بر اینها بغی کرد، طغیان کرد، غلط زیادی کرد، تجاوزکاری کرد، خیلی هم ثروت داشت، من هم این ثروت را به او داده بودم، «إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ»…
این «لَا تَفْرَحْ» به همهی ما برمیگردد، موشک داری «لَا تَفْرَحْ»، سامانهی باور داری «لَا تَفْرَحْ»، «لَا تَفْرَحْ» یعنی اینکه این را از خودت نبین، با تکبر شاد نشو؛ وگرنه برای خود شاد بودن که حرفی نیست، مؤمنین در قیامت «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»،[9] ولی در بهشت دیگر عقل کل شدهاند و عقل سالم دارند و میفهمند همه چیز از خداست، لذا اگر آنجا فرحین هستند، در حالی که موحد هستند فرحین هستند!
فرعون اینطور نبود، بلکه هرچه قدرت و ثروت دارد، به سوی خودش اشاره میکند، لذا این فرح او بوی شرک و تکبر میدهد، تخیل و توهم بزرگی دارد.
شما این موضوع را کاملاً در بین مستکبرین مشاهده میکنید، آن ملعون موزرد که مدام توییت میزند و احساس بزرگی دارد؛ خدای متعال به ما فرموده است که باید به نسبت به اینها چطور نگاه کنیم.
قوم فرعون به او گفتند: «لَا تَفْرَحْ»، اینطور شادی نکن، «إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ»، «وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ»،[10] این همه ثروت و قدرت که در اختیار داری، برای قیامت هم هست! «وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا»، بدبخت! تو بعداً حسرت اینها را خواهی خورد، فراموش نکن که زمان تو در این دنیا محدود است، این زمان را برای کاری خرج کن که بعداً حسرت نخوری، «وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ»… اینها به او گفتند این همه خدا به تو عطا کرده است، کمی خرج کن! «وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ»، بجای اینکه شاکر باشی و فرصت را غنیمت بشماری و به بشریت خدمتی کنی، فساد میکنی؟
خدای متعال هم فرموده بود که «وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ»!
این قارونِ گیج گفت: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي»[11] اینهایی که به دست من رسیده است، بخاطر علم من است!
یعنی قارون نعمت را از خدا ندید!
لازم نیست انسان رسماً مشرک باشد، گاهی ما مقدار کمی پول یا سواد یا توان یا مقام داریم، ناگهان این را به خودمان میگیریم.
جلوتر عرض خواهم کرد که کجای این آیات را برای شما میخوانم.
خدای متعال میفرماید: «أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا»، این بدبخت نمیدانست و فکر میکرد انتهای کار و نفر اول است، خدای متعال میفرماید: تو نمیدانی که قبل از تو کسانی بودند که بیشتر از تو داشتند.
برای حضرت حق که غنیّ بالذات است، این شخص هرچقدر ثروت داشته باشد هم، میتواند چند برابر بیشتر از او هم باشد.
حال میبینید کسی با یک پراید مختال است و خیلان دارد، البته اینکه «پراید» گفتم، اگر بنز هم باشد، تفاوتی ندارد، یعنی اینکه کسی ذرهای از این عالم وجود را بزرگ ببیند، حال این ذرّه هر چیزی باشد.
بعد «فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ»،[12]…
شما این آیات را نگاه کنید، مستکبران امروز دنیا را در قالب یک قارون دیگر مشاهده کنید!
«فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ»، وقتی میآمد، با زینت و ویترین و تبختر و نمایش خود…
همهی آیات را برای این قسمت خواندم.
وقتی مستِ تماشای قارون شوی
گاهی ما هم در این میان، اینطور میشویم! پناه بر خدا!
«قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا»… ممکن است مؤمن هم بوده باشند، ولی دنیا میخواستند.
یکی از چیزهایی که ان شاء الله خدای متعال روزی کند ما با شهدا رفاقت کنیم، این است که وسط زندگیای مانند زندگی ما، با بچههایی بهتر از بچههای من، با همسری شاید بهتر از همسر من، با رفاقت بین زن و شوهری بین بیشتر از رفاقت من و همسرم، در اوج اینکه میتوانست در این دنیا غرق شود، یک لگد به دنیا زده است!
اصلاً یکی از جهاتی که «عِنْدَ ذِكْرِ اَلصَّالِحِينَ يَنْزِلُ اَلرَّحْمَةُ»[13] است، همین است، شما نگاه میکنید و میبینید یک شهید یا یک عالم ربّانی، ناگهان برعکس میل ذاتی آدمهای کوچک عمل کرده است، ناگهان به مسیر دیگری رفته است.
وقتی این قارون میآمد، مؤمن اگر مؤمن باشد، باید دل او برای این آدم بسوزد، بگوید این بدبخت را ببین که چقدر گیج است که «وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ» را به خودش گرفته است! درواقع این شخص رئیس المتوهمین است، یعنی بجای اینکه یارو به دنبال صلح نوبل بگردد، باید به او نوبل توهّم بدهند!
ولی شما میبینید که عدهای با او، بالا و پایین میشوند؛ حتّی ممکن است مسلمان هم باشند. حال گاهی حتّی با رئیس هم اینطور نیستند، طرف با یک گوشی اینطور میشود و دل او میرود.
«قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ»؛ هر کسی به خودش مراجعه کند، وقتی یک صاحب قدرت یا یک صاحب مکنتی یا یک صاحب قدرتی را دید، در ذهن او چه چیزی میآید؟ اگر میگوید «ای کاش من هم از اینها داشتم»، این شخص هم در توهم است.
چون ما با یک خدایی طرف هستیم که خیلی اوقات فراموش میکنیم که این خدا أرحم الرّاحمین و أقدر القادرین و أعلم العالمین و أکرم الأکرمین و غنی است، اگر چیزی برای سیر و رشد من لازم بود و این خدا به من نمیداد، در فیاضیت و جوادیت او خلل وجود داشت؛ خیلی از اوقات ما ناخواسته به خدا فحش میدهیم.
این مردم در آن لحظه بجای اینکه بغی و تبختر و توهّم قارون را ببینند، اینها «قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ».
مگر این قارون چه چیزی دارد؟ درواقع این قارون هیچ چیزی ندارد، این شخص قوم موسی بوده است، باید بجای هارون قرار میگرفته است، اگر آنقدر به حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام قرب پیدا میکرد که حضرت موسی او را انتخاب میکرد، آنوقت «إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ» بود، وگرنه الآن چه چیزی ذاتیِ اوست؟ آن طلاها که ذاتیِ او نبود.
آن کسانی که اهل علم (علم حقیقی) بودند، میگفتند: «وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا»،[14] میگفتند چرا اینطور برعکس نگاه میکنی؟
این موضوع زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم بود، وقتی معاویه دَغَلبازی میکرد و عدهای را میخرید، عدهای به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگفتند: ببین چقدر زیبا آدمها را میخرد، یاد بگیر!
این همان است دیگر!
خدای متعال دید عدّهای گیج هستند و مست تماشای قارون هستند، فرمود: «فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ»،[15] خود او با دار و ندارش را به زمین فرو برد.
آن گیجها ناگهان مبهوت شدند.
سال پنجاه و هفت، عدهای بودند که تا شش ماه قبل از انقلاب هم مدام حرف از اعلی حضرت میزدند، وقتی یارو فراری شد و ساواکیها فرار کردند، اینها هر تلاشی کردند که انتسابشان را به او نفی کنند، چون دیگر ارتباط با او «ذلّت» بود.
حال ببینید اینها چکار کردند.
خدای متعال میفرماید که وقتی قارون و اموال او را به زمین فرو کرد، اینها گفتند: «وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ»،[16] این خداست که باید رزق بدهد! «لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا» اگر ما هم رفته بودیم و پول ما هم مانند قارون بود… چون اینها که هوسِ ثروت باتقوا نکرده بودند، دیده بودند قارون بغی میکند، با این حال میگفتند: «ولی او پول دارد»، بعد گفتند اگر ما هم مثل او بودیم… «لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ»، خدایا! تو را شکر میکنیم که به ما چنین ثروتی ندادی…
یعنی درواقع اینها برای آن چیزی که تا قبل از این ذلّت و حقارت و نداری بود، تشکر کردند، چون اینها یک چیزی را دیده بودند و خیلی چیزها را ندیده بودند.
حال اینجا موضوع ثروت قانون است، شما میتوانید قدرت نظامی یک قارون دیگر را درنظر بگیرید، قوّت تکنولوژی یک قارون دیگر را درنظر بگیرید، آن قوّت را کجا خرج میکند؟ در بسط توحید؟ در بسط سیطرهی الهی و کمک کردن به فقرا در عالم؟ خدمت کردن به انسانها؟ رشد انسانها؟ یا اینطور نیست و در جهت بغی است؟
بعد من باید ببینم که من به چه اندازهای به این موضوع کمک میکنم؟
قرآن کریم میفرماید: آنجایی که حتّی کمک نمیکند، بلکه آرزو دارد که شبیه او باشد، بعد که پردهها کنار برود، میگوید خدا رحم کرد که ما جزو اینها نیستیم!
خوشعاقبتی برای متقین است
بعد از همهی اینها آیهای دارد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی به این آیه استناد میکردند، گاهی میفرمودند: عجیب است! مگر اینها این آیه را ندیدهاند؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رو به قبله ایستاده بودند و میخواستند اقامه بگویند که نماز بخوانند، خوارج پشت سر حضرت فحش میدادند.
بازو بازوی حیدر کرار، حمایل هم ذوالفقار! اگر حضرت برگردند که آن شخص را دو نیم میکنند! آن شخص فحش میدهد و حضرت هم سلطان هستند، اما حضرت برنگشتند که اینها را نگاه کنند، بلکه همینطور که رو به قبله بودند فرمودند: «یَا عَلِی! إصبِر، إنَّ وَعدَاللهِ حَق»… اینها تو را نلغزانند… بعد جواب دادند که چرا اینطور فکر میکنند، فرمودند: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ»،[17] آن دارِ آخرت است! همنشینی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است! غرق شدن در رحمتِ الله است! «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ».
به ما نگفتهاند آیات را بخوانید و مدام جزءخوانی کنیم، البته آن کار هم ثواب دارد، اما به ما گفتهاند آیات را بخوانیم که استفاده کنیم، این آیات برای روزگار ماست.
توجّه کنید که مطلب زیادی از قارون به ما نفرمود، که شما بگویید این ماجرای قارون است، بلکه میگوید هر صاحب قدرت و قوت و ثروتی، که نگاه او توحیدی نیست…
یعنی من هم میتوانم بجای قارون قرار بگیرم، البته با مقیاسی کمتر با بیشتر.
یا گاهی به کسی نگاه میکنیم که او…
وسعت دید حضرت زینب کبری سلام الله علیها
شما حضرت زینب کبری سلام الله علیها را نگاه کنید، چقدر این بزرگواران عظیم الشأن هستند! آن لحظهای که دید اطرافیان یزید، او را صاحب اقتدار دیدند، و آنجا حضرت زینب کبری سلام الله علیها در مقام بلندگوی حق، حجّت را به اینها تمام کند. بخاطر همین فرمود: تو خیال کردی ما را اینطور کشاندی و آوردی و تو اینطور ظاهراً اقتدار داری، ما خوار شدیم؟
شما خواری را در چه چیزی میبینید؟ یعنی اگر خواری و ذلّت به تنهایی باشد، شما میخواهید قتلگاه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را چطور معنا کنید؟
سپس حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: ای بیچاره! به تو فرصت دادند، برای اینکه سنت املاء است، برای اینکه تو را بیشتر غرق کنند.
آن لحظهای که آن ملعون با چوبدستی میزد، حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: من آن قیامت را میبینم که تو به بازوی راست خودت نگاه میکنی و میگویی ای کاش که بریده شده بود!
اینجا یزید نمیدانست باید چکار کند! اگر میزد که حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند من آن قیامت را میبینم که تو به بازوی راست خودت نگاه میکنی و میگویی ای کاش که بریده شده بود؛ اگر نمیزد هم اطرافیان میگفتند به حرف حضرت زینب کبری سلام الله علیها گوش کرد!
ان شاء الله آیت الله اردوبادی به ما نگاهی کنند، اینجا در مورد حضرت زینب کبری سلام الله علیها میگوید: «بِجَلالِ أحمَدَ فِی مَهَابَةَ حَیدَرٍ» جلال و جبروت احمد صلی الله علیه و آله و سلّم و هیبتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، «قَد أنجَبَت أُمُّ الأئِمَّةِ زَينَبَا» ببینید امّ الأئمه سلام الله علیها چه چیزی به این دنیا آورده است.
یعنی اگر شما میخواهید عزّت را ببینید، باید بعنوان مثال، آن صحنه را ببینید که یک نفری که دستان او را به گردنش بستهاند، سر برادرش هم مقابل آن دشمن در تشت است، فریاد میزند و استدلال میکند و آن شخصی که ظاهراً شاه است، لال است!
میگوید این چه بود؟ دریای طوفانی بود؟ شمشیری در دست پهلوانی است که شمشیر را میگرداند؟ «أو أنَّ فِي غَابَ الإمَامَةَ لَبوَةً» یا این شیری است که در بیشهی امامت… «لِزَئيرِهَا عَنتِ الوُجُوهِ تَهَيُّبَا» یا نعرهی شیر است که ترسوها خودشان را جمع میکنند… چهرهها از هیبت او برگشته است… یعنی چون دستانش بسته است، از شمشیر او نترسیدهاند، از هیبت او ترسیدهاند، از حقیقتی که بیان میکند ترسیدهاند…
تا وقتی که مؤمن خدا را دارد…
مؤمن تا وقتی که خدا را دارد، اقتدار دارد، چه او را ببندند…
مثلاً شهید حججی رضوان الله تعالی علیه لاغراندام بود، تصویری که از او منتشر شده است، یک اسارت است، ولی شما از آن تصویر، هیبت و عزّت میبینید. کجای دنیا از یک اسارت، هیبت و عزّت میبینند؟ درواقع همه باید ذلّت ببینند، ولی شما از اسیرِ مع الله «عزّت» میبینید.
اگر آن بدبختها میدانستند، آن چند ثانیه را منتشر نمیکردند.
همهی تلاش دنیا برای این است که نوع نگاه ما را عوض کند و آدرس غلط بدهد تا احساس قدرت در یک قارونی داشته باشیم، یا احساس اصالت در یک قارونی داشته باشیم، بلکه تازه دلمان برای خودمان بسوزد که چرا ما از اینها نداریم.
روشن است که منظور من کمکاری و نکول و… نیست، بلکه هر کسی وظیفه دارد، باید وظیفهی خود را انجام دهد، ولی در هر صورت، نوع نگاه ماست که معلوم میکند آیا ما مؤمن و مسلمان هستیم یا فقط ظاهر اسلام داریم و هنوز توحید در گوشت و پوست ما نرفته است.
ان شاء الله خدای متعال به همهی ما بصیرت عطا کند.
روضه و توسّل به حضرت زهرا سلام الله علیها
این ایام ایامی است که صدیقه طاهره سلام الله علیها بستری است.
زهرای مرضیه سلام الله علیها در مدینه خیلی عظمت داشت و همه عظمت شخصیت ایشان را میدانستند، حتّی قاتل ایشان هم عظمت شخصیت و حرمت ایشان را میدانست…
ولی آن لحظهای که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تنها دید، از همه چیز خود گذشت، از آبروی خود گذشت… از همان روزگار جسارت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بوده است، تا روزگار ما.
امام صادق علیه الصلاة و السلام یک عبارتی دارند که من هرگز نگفتهام و نخواهم گفت، حضرت صادق علیه السلام اشاره کردهاند که چه بیربطترین حرفها را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نسبت دادهاند.
اینطور است، برای اینکه ما را خسته کنند… شما توجه کنید، میتوانستند به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بهتان خونریزی بزنند…
البته امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی مهربان بودند، اما بالاخره چون در جنگها آدم کشته بود، شاید میگفتی این تهمت و نسبت دروغ، یک وجهی دارد؛ اما میگفتند علی نماز نمیخواند! عمروعاص ملعون گفت علی به زنان جوان سلام میکند!
یعنی بیربطترین حرفها…
به حضرت مریم بتولِ عذرا سلام الله علیها گفتند: «مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا»،[18] چیزی به حضرت مریم سلام الله علیها نسبت دادند که بیربطترین بود…
از همین سنخ، به صدیقه طاهره سلام الله علیها هم نسبت دادند…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میداند که اگر بخواهد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کند، آنها قصد میکنند که حیثیت او را ببرند، ولی او که رئیس موحدین است…
به قول آن شاعر «هِیَ أحمَدُ الثّانِی وَ أحمَدُ عَصرِهَا *** هِیَ عُنصُرُ التَّوحِیدِ فِی عَرَصَاتِهَا»، عنصر توحید است…
به این موضوع کاری نداشت که شخصیت من چه میشود، حتّی به این موضوع هم توجّه نکرد که فرزندان من کوچک هستند… حتّی به این نظر نکرد که یک طفلی در رحم دارم… کار خود را کرد و از همه چیز خود گذشت…
بالاخره آنها که کوتاه نمیآمدند، بنابراین اقداماتی کردند…
من یک نذری دارم، تا جایی که مجبور نشوم، در این ایام فاطمیه فقط یک روضه میخوانم، این روضه را مجمل میخوانم که خیلی تلخ است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک عبارتی دارند… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی پهلوان است، مَردِ مردهاست، مَرد، آن هم آقای مردان عالم که گله نمیکند، «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ»،[19] اما اینجا یک گله کرده است… فرمودند: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ اَلرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ»[20] اولین کسی که در دادگاه الهی، روی دو زانوی خود بلند میشود و داد میزند و میگوید که حق مرا غصب کردهاند و خیلی به من ظلم شده است، من هستم.
یکی از معانی قیامت «جاثیه» است، یعنی همه به زانو درآمدهاند.
اگر شما ببینید کسی روی دو زانوی خود بلند شده است و دستهای خود را هم بالا برده است، میگویید کارد به استخوان او رسیده است…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو» اولین کسی که روی دو زانوی خود بلند میشود و میگوید خیلی به من ظلم کردهاند، من هستم…
این یعنی بیشترین ظلم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شده است که اولین دادگاه است…
امام صادق علیه الصلاة و السلام فرمودند: اولین موضوع دادگاه در قیامت، محسن بن علی علیه السلام است…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی غیور بود، خانمی از شوهر خود فرار کرد، شوهر او عصبانی شده بود که او را بزند، آن خانم به حضرت رسید و حضرت رفتند که اینها را آشتی بدهند، آنجا روایت دارد که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این بانو را به خانه فرستاد، شمشیر خود را غلاف کرد! یعنی وقتی یک زنی از شوهر خود ترسیده بود، به نقلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روی آن مرد شمشیر کشیده است…
حال این امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک لحظه برگشت و دید چندده نفر به سمت صدیقه طاهره سلام الله علیها هجوم بردهاند… خیلی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سخت گذشته است، خود حضرت هم فرموده است که «صَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً! اَرى تُراثى نَهْباً»،[21] دیدم دار و ندار مرا میبرند… وقتی غیور اول عالم وجود برگشت و دید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زیر دست و پا هست، خیلی سخت گذشته است…
فرمود: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ اَلرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ»…
اینجا مرحوم آیت الله خرسان عبارتی دارند که خیلی جانسوز است، حضرت محسن سلام الله علیه را خطاب قرار داده است… حضرت محسن علیه السلام هم به تجربه باب الحوائج است… در موضوع باب الحوائج کربلا، جگر امام حسین علیه السلام خیلی سوخت… اینجا جگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی سوخت…
مرحوم آیت الله خرسان به این آقازاده خطاب کرده است، توضیح از من است، میگوید مقابل چشم برادران و خواهران شما به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هجوم بردند، همهی اینها دیدند، ولی تو یک تفاوت داری، آن هم این است که هر چیزی که آنها دیدند، تو هم مانند مادرت چشیدی… «وَاسَیتَ اُمَّکَ فِیمَا قَد ألَمَّ بِهَا»،[22] هر دردی که مادرت چشید، تو هم چشیدی… با او مواسات کردی… «حَتَّى بِقَبرِكَ إذ تَخفَى مَغَانِيهِ»، حتّی قبرت هم مانند مادرت مخفی است… همه را با مادرت مواسات کردی…
این ایام ایامی است که بیبی دو عالم، بعد از آن حوادث، بستری است، دیگر صدا جوهر ندارد، «ذَابَ لَحْمُهَا»،[23] گوشت بدن آب شد، «وَ نَحَلَ جِسْمُهَا» جسم از دست رفت، «صَارَتْ كَالْخَيَالِ» مانند شبهی از یک بدن بود…
این ایام بود که عباس عموی پیامبر خواست به عیادت بیاید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: وضع او وخیم است و نمیخواهم کسی فاطمهی مرا در این حالت ببیند… وضع بیبی طوری بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند دوست ندارم او را در این حال ببینند…
روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانه آمدند، آن محبّت عجیبی که بین این دو بزرگوار بود، وقتی این حادثه رخ داده بود، آمد و دید صدیقه طاهره سلام الله علیها صدا ندارد ولی گریه میکند، آمد و سر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به دامان گرفت، همانطور که شما در دعای توسل میگویید «یَا سَیِّدَتَنَا وَ مَولَاتَنَا»، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فرمودند: «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ»،[24] چرا اینطور گریه میکنی؟ این جمله یعنی آیا درد داری؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي» برای غربت تو گریه میکنم، نه برای دردهای خودم…
دستم اگر شکسته شد در ره یاریات چه غم
آن به آن و دَم به دَم محسن و من فدای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میخرم از برای تو
اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم جواب داد و فرمود: «إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ»، برای من آسان است، من تحمل میکنم، تو خودت را اذیت نکن، تو به اندازهی کافی درد داری…
من عرض میکنم: آقا جان! اینجا شما فرمودید که من تحمل میکنم…
اما وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالای قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشسته بود، آن کسی که دَرِ قلعهی خیبر را کَند و نلرزید، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: «وَ عَفَا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ تَجَلُّدِي»،[25] یا رسول الله! علی دیگر نمیتواند روی پای خود بایستد…
روزگاری گذشت، تحمل کرد، ولی برای حضرت این داغ سخت بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبها برای زیارت زهرایش میرفت، ولی روزها چه کند؟ روزها بین قبور بقیع راه میرفت، «مَا لِيَ وَقَفْتُ عَلَى الْقُبُورِ مُسَلِّمًا»، بین قبرها راه میرفت و سلام میکرد، به چه کسی؟ «قَبْرَ الْحَبِيبِ فَلَمْ يَرُدَّ جَوَابِي؟»… فاطمه جان! میدانی چند روز است که صدای تو را نشنیدهام؟!…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه کهف، آیه 27 (وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ ۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا)
[5] سوره مبارکه یوسف، آیه 24 (وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ)
[6] سوره مبارکه انفال، آیه 17 (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)
[7] سوره مبارکه واقعه، آیه 64
[8] سوره مبارکه قصص، آیه 76 (إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيْهِمْ ۖ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ)
[9] سوره مبارکه آل عمران، آیه 170 (فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ)
[10] سوره مبارکه قصص، آیه 77 (وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ ۖ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا ۖ وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ ۖ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ)
[11] سوره مبارکه قصص، آیه 78 (قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِنْدِي ۚ أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا ۚ وَلَا يُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ)
[12] سوره مبارکه قصص، آیه 79 (فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ ۖ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ)
[13] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۰، صفحه ۳۴۹ (عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : عِنْدَ ذِكْرِ اَلصَّالِحِينَ يَنْزِلُ اَلرَّحْمَةُ وَ عِنْدَ قَطْعِ اَلْعَلاَئِقِ عَمَّا دُونَ اَللَّهِ.)
[14] سوره مبارکه قصص، آیه 80 (وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ)
[15] سوره مبارکه قصص، آیه 81 (فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِينَ)
[16] سوره مبارکه قصص، آیه 82 (وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ ۖ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا ۖ وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ)
[17] سوره مبارکه قصص، آیه 83 (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)
[18] سوره مبارکه مریم، آیه 28 (يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا)
[19] نهج البلاغه، حکمت 333 (وَ قَالَ (عليه السلام) فِي صِفَةِ الْمُؤْمِنِ: الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَيْءٍ نَفْساً، يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ، طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ، كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ، شَكُورٌ، صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ، نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.)
[20] شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، جلد ۱، صفحه ۵۰۳ (أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ اَلْبَالَوِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو سَعِيدٍ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْوَهَّابِ اَلْقُرَشِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَيُّوبَ بْنِ يَحْيَى اَلرَّازِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ مُعَاذٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُعْتَمِرُ [بْنُ سُلَيْمَانَ اَلتَّيْمِيُّ] عَنْ أَبِيهِ ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مِجْلَزٍ [لاَحِقُ بْنُ حُمَيْدٍ] ، عَنْ قَيْسِ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَنَّهُ قَالَ: أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ اَلرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ . قَالَ قَيْسٌ : وَ فِيهِمْ أُنْزِلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ: هٰذٰانِ خَصْمٰانِ اِخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ قَالَ: هُمُ اَلَّذِينَ بَارَزُوا يَوْمَ بَدْرٍ ، عَلِيٌّ وَ حَمْزَةُ وَ عُبَيْدَةُ أَوْ أَبُو عُبَيْدَةَ – بْنُ اَلْحَرْثِ ، وَ شَيْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ ، وَ عُتْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ وَ اَلْوَلِيدُ بْنُ عُتْبَةَ .)
[21] خطبه شقشقیه
[22] المحسن السّبط مولود أم سقط، صفحه 566
[23] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۲، صفحه ۳۶۱ (رُوِّينَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَنَّهَا أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَالَهَا مِنَ اَلْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ اَلْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَبْعِينَ يَوْماً فَلَمَّا اُحْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ كَيْفَ أُحْمَلُ وَ قَدْ صِرْتُ كَالْخَيَالِ وَ جَفَّ جِلْدِي عَلَى عَظْمِي قَالَتْ أَسْمَاءُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنْ قَضَى اَللَّهُ إِلَيْكِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَكِ شَيْئاً رَأَيْتُهُ فِي بَلَدِ اَلْحَبَشَةِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ اَلنَّعْشُ يَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ اَلسَّرِيرِ عَلَى اَلْمَيِّتِ يَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا اِفْعَلِي فَلَمَّا قُبِضَتْ عَلَيْهَا السَّلاَمُ صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَكَانَ أَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِي اَلْإِسْلاَمِ .)
[24] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ اَلْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْكِي فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ يُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّيْخَيْنِ فَفَعَلَ .)
[25] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۵۸ (أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ رَحِمَهُ اَللَّهُ رَفَعَهُ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ اَلشَّيْبَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي اَلْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْهُرْمُزَانِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ دَفَنَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ سِرّاً وَ عَفَا عَلَى مَوْضِعِ قَبْرِهَا ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ عَنِ اِبْنَتِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ اَلْبَائِتَةِ فِي اَلثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ اَلْمُخْتَارِ اَللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ عَفَا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ تَجَلُّدِي إِلاَّ أَنَّ لِي فِي اَلتَّأَسِّي بِسُنَّتِكَ فِي فُرْقَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ نَفْسُكَ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي بَلَى وَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ لِي أَنْعَمُ اَلْقَبُولِ «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ» قَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ وَ أُخْلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ اَلْخَضْرَاءَ وَ اَلْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ وَ هَمٌّ لاَ يَبْرَحُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو وَ سَتُنْبِئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلاً وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اَللَّهُ «وَ هُوَ خَيْرُ اَلْحٰاكِمِينَ» سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ وَاهَ وَاهاً وَ اَلصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ وَ اَللَّبْثَ لِزَاماً مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ اَلثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ اَلرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقَّهَا وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا وَ لَمْ يَتَبَاعَدِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلَقْ مِنْكَ اَلذِّكْرُ وَ إِلَى اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ فِيكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَحْسَنُ اَلْعَزَاءِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ اَلرِّضْوَانُ .)


