بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسات قبل دیدیم وقتی واضح شد معاویه اهل بغی و امیرالمومنین اهل حق است ، بهانه ی عجیبی درست کردند به نام اجتهاد. اجتهاد را هم شیعه و هم سنی قبول دارد. منتها اجتهاد ، آن جایی که ما از منابع استفاده می کنیم و به حق می رسیم و اگر یک حقِ آشکارِ صریحِ متواتر داشتیم ، خلاف آن حرف نمی زنیم ؛ مثلا کسی خلاف صریح یک آیه و روایت متواتر حرف نمی زند. اینها آمدند و گفتند معاویه اجتهاد کرده است که ما گفتیم این اجتهاد فایده ای ندارد و در آینده هم به آن می پردازیم. ابن بطّال (از قدیمی ترین شرّاح بخاری است) نمی گوید که معاویه اجتهاد کرده است. چرا؟ چون خودش می داند که معنا ندارد ، اجتهاد معاویه ، مقابل روایت متواتر قرار بگیرد. (حتی بعد از شهادت عمار و امیرالمومنین) لذا اصلا راجع به اجماع حرف نمی زند ، راجع به معاویه هم حرف نمی زند. می گوید یا خوارج بودند یا کفار بودند. من امروز به کلام ابن بطّال کار ندارم. شراح مثل عینی ببینید. چگونه تصریح نکردن ابن بطال به کلام پیامبر و دور شدن از حق را ادب می داند. کلام پیامبر اینست که معاویه امام اهل بغی است. ابن بطال حرف نمی زند و به جای تبعیت از پیامبر ، سکوت می کند. عجیب اینست ، طرفداران بنی امیه این سکوت را ادب می دانند. آیا معاذالله رسول خدا بی ادبی کرده است یا ما باید پیرو رسول خدا باشیم. این عبارت را ببینید: وقتی ابن بطال می گوید نمی شود که عمار آنها را به الله دعوت کند در حالی که اینها مسلمان باشند؛ اینها باید کافر باشند. یعنی معاویه از اهل الله خارج شده است؟ عینی می گوید کرمانی شارح بزرگ بخاری درباره ی روایت درست گفته است. عینی چه گفته است. گفته که حق با علی بود ، معاویه بغی کرد و ادامه داده است. عبارت عینی عجیب است. می گوید ظاهر الکلام یساعد الکرمانی ؛ روایت پیامبر طبق نظر کرمانی است. چه کسی حق است و چه کسی باطل است کاملا روشن است. ولکن ابن بطّال تادّب ؛ ابن بطال ادب کرد که اسم معاویه را نیاورد ؛ حیث لم یتعرض الی ذکر صفین ؛ حتی اسم صفین را نیاورد ؛ ابعاداً لاهلها ان نسبۀ البغی الیهم ؛ خواست ادب کند به معاویه و یارانش نسبت بغی ندهد. رسول خدا که نسبت داد معاذالله بی ادبی کرده است. انصافا اگر ما به کلام نورانی پیامبر توجه نکنیم و به کلام ابن بطال توجه کنیم ، به رسول خدا بی ادبی نکرده ایم؟



