خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها با زنان انصار ـ جلسه پنجم

پنجمین جلسه بحث «خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها با زنان انصار» با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار شد که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه حضرت صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها و روحی له الفداه صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال این گفت و شنید ناقابل و نشست و برخواست بی‌قیمت را به کَرَمِ خودش از ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرجِ حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار بدهد، ان شاء الله توفیقِ دیدارِ روی پُربرکتِ حضرت، خدمت و نوکریِ آستانِ شریفِ ایشان، تمهیدِ مقدّماتِ ظهورِ مبارکِ ایشان و شهادتِ در راهِ ایشان نصیبِ همه‌ی ما، جدّ و آبادِ ما، نسل و ذریّه‌ی ما تا قیامت بشود صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

محضرِ مبارکِ شما عرض  کردیم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک کارِ بسیار سختی را انجام دادند، در فضایی که قدرت با اجتماعِ قریش، با کینه‌توزیِ یهود، با همراهیِ منافقین تبانی کرده بود، هزاران نفر آمده بودند و در یک فضای خفقان از مردم بیعت گرفته بودند و کسی هم جرأت نمی‌کرد حرف بزند، حداقلِ آن این بود که با چوب به بینیِ طرف می‌زدند و سرِ او را می‌شکستند، شکستنِ این فضا کارِ خیلی سختی بود، آن هم کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام دادند.

هنوز حساس‌ترین، پُرتنش‌ترین اقدامی است که در فضای دینی در تاریخ اسلام انجام شده است.

«شهرستانی» که یک محققِ اشعری است و البته بعداً به سمتِ اسماعیلیّه آمده است در کتاب «الملل و النحل» خود که آنجا بعنوانِ یک عالِمِ سنّیِ اشعری این کتاب را نوشته است، بعداً یک تفسیری نوشته است که دیگر در آن فضا نیست و تغییرِ مذهب داده است، انسانِ تندی هست، بر علیهِ ما هست و با ما هم خوب نیست؛ آنجا می‌گوید: «مسئله‌ی امامت پنجمین مسئله‌ی مورد اختلافی است که بینِ مسلّمین است»، یعنی به ترتیب می‌شمارد، اما بعد که به امامت می‌رسد می‌گوید: «و این اولین اختلاف بین مسلّمین است»، بعد می‌گوید: «در هیچ مسئله‌ی دینی اینقدر شمشیر از غلاف بیرون کشیده نشد و خون ریخته نشد که در مسئله‌ی امامت شد».

هنوز این مسئله سخت‌ترین و شدیدترین است، جایی که «شدیدترین» باشد هر کسی جرأت نمی‌کند وارد شود، نفس‌ها در سینه حبس می‌شود، مخصوصاً اگر فضای دینداریِ دینداران مثلِ امثالِ من باشد.

آیا «دینداری» فقط برای بقیّه خوب است؟

گاهی دیندارها از خیر و برکت خوششان می‌آید، از جهاد خوششان می‌آید، از نفاق بدشان می‌آید، از تنبلی و سستی و ترس در راهِ خدای متعال بدشان می‌آید، ولی برای دیگران!

یعنی مادامی که شماها بروید و بجنگید و من یک گوشه‌ای باشم از جهاد خوشم می‌آید، ولی اگر بنا بر این باشد که من هم به جهاد بیایم دیگر صدای من درمی‌آید.

این موضوع را کاملاً در مسائلِ روزمان می‌یابیم.

مثلاً می‌گوییم این سیلی که زده‌ایم را باید محکم‌تر می‌زدیم، حال شما بگو ببینم که آیا شما حاضرید که برویم و محکم‌تر بزنیم؟ یا بقیّه بروند و بزنند؟ می‌گوید: نه دیگر! بقیّه بزنند و ما اینجا تشویق کنیم!

اساساً علّتِ اینکه ما تا بحال قریب به سی مورد نزده‌ایم همین بوده است. ما یک قراردادِ بین المللی با مؤمنین بستیم و بعد طرفِ مقابل خیلی راحت نقض عهد کرد، ولی مطالبه‌ی ما از دولتمان این نبود که تو هم از عهد خارج شو، چون اگر اینطور بود مطالبه رُخ می‌داد و او هم از این عهدِ یک طرفه خارج می‌شد، چون ما مطالبه نکردیم او هم از این عهدِ یک طرفه خارج نشد. سه گام برداشتند و آن‌ها کمی ترسیدند… الآن گامِ چندم هستیم؟ گامِ پنجم! گامِ چهارم را اعلام کرد اما عمل نکرد، وقتی گامِ چهارم را عمل نکرد دیگر طرفِ مقابل از گامِ پنجم هیچ ترسی نداشت، اگر صد گامِ دیگر هم بردارید دیگر او نمی‌ترسد، چرا؟ چون به حرف زدن نیست! چون می‌داند که فقط گفته می‌شود و عمل در کار نیست.

هواپیماهای اسرائیلی رسماً نیروهای ما را در سوریه زدند، ما مطالبه نکردیم که پاسخ بدهند، تازه اگر می‌زدند خودِ ما می‌گفتیم که این‌ها جنگ‌طلب بودند و امنیتِ کشور را به خطر انداختند! حدودِ سی اتّفاقِ اینطوری افتاد، دور از جانِ شما اگر شما جای آن مستکبر بودید آیا طمعِ شما بیشتر نمی‌شد؟ شک نکنید که اگر این مرتبه هم نزده بودیم همانطور که گفته بودند «پاستور» و جاهای دیگر را می‌زدند و دیگر خط قرمزی نداشتند.

حال ما یک ضربه زده‌ایم، آیا بیشتر بزنیم؟ بسم الله! از همین امشب به خانه برویم و هر کجایی که مظهرِ قدرتِ این یزید است کنار بگذاریمف حداقل از این به بعد به او کمک نکنیم، مشکل اینجاست که می‌گوییم: او بزند اما ما زندگیِ خودمان را می‌کنیم.

برای همین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أَصْبَحْتُ وَ اَللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُنَّ»[4]، بخدا از دنیای شما بیزار هستم.

یعنی یا کلاً در یک فضای دیگری هستید و یا اگر هم در فضای ما هستید اینطور نیست که بنشینید و فقط بقیّه کار کنند، دیده‌اید که بعضی‌ها میهمانی می‌گیرند و یک نفر جوجه کباب را درست می‌کند و می‌آورد و عدّه‌ای هم فقط می‌خورند! بعد آن عدّه می‌گویند که ما خیلی دوست داریم که به پارک و جنگل برویم و جوجه کباب بخوریم!

اینجا هم همینطور است، همه می‌گویند: بزنیم! آیا بزنیم؟ بسم الله! از شما توقّع نمی‌رود که دستِ خودتان را روی ماشه بگذارید و بزنید، آیا شما حاضر هستید ده درصد از حقوقِ خودتان را بدهید؟ آیا حاضرید کمی فشارِ بیشتری را تحمّل کنید؟ مسلّماً وقتی ما مدام بزنیم او هم می‌زند، آیا شما حاضر هستید؟

این یک محاسبه‌ی ساده است که همیشه بوده است، چرا من از این مثال استفاده می‌کنم؟ چون ذهنِ شما درگیرِ این موضوع است.

وقایعِ ایّامِ شهادتِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم

آن روزی که مردم ایستادند و دیدند درِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شلوغ شده است هم همین محاسبه را کردند، آن روز بحثِ موشک و آمریکا نبود، ولی دیدند یک جمعی آمده‌اند تا بیعت بگیرند، این طرف هم «بیت الوحی» است، آن‌ها هم مسلّماً همان لحظه‌ی اول نزدند، آن‌ها هم مسائلِ سیاسی را می‌فهمیدند.

مانندِ همین مثالی که زدم که از کجا شروع شد و قدم قدم پررو شدند، آن‌ها هم همین کار را کردند. زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ»[5] منافقین می‌ترسیدند که سوره‌ای بر علیهِ آن‌ها نازل بشود، لذا خیلی شفاف نبودند، اصلاً دوست داشتند کسی آن‌ها را نشناسد، چون می‌دیدند که قدرت زیاد است و حکومت به دستِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و ایشان برخورد می‌کنند.

روزهای آخرِ عمرِ شریفِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایشان خواستند وصیّت کنند… اصلاً شما حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را کنار بگذارید، اصلاً فکر کنید من در حالِ مردن بودم و چهار نفر بالای سرِ من بودند و من بگویم یک کاغذ به من بدهید که یک چیزی بنویسم تا هرگز گمراه نشوید، انصافاً برای من اهمیّت قائل می‌شوید، مثلاً می‌گویید این شخص منبریِ هیئت‌مان است و ببینیم دقایقِ آخر می‌خواهد چه بگوید، کسی که در حالِ رفتن از دنیاست حتّی اگر پیغمبر هم نباشد قاعدتاً حواسِ خود را بیشتر جمعِ آخرت می‌کند تا به دنیا، پیغمبرِ خاتمی که همه‌ی انبیاء دیگر نوکرِ ایشان هستند فرمودند: «اِئْتُونِي بِدَوَاةٍ وَ كَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»[6] تا هرگز گمراه نشوید، این فرمایشِ خیلی مهمّی است؛ بعد جسارت کردند.

اگر وقتی جسارت کردند یک نفر همانجا او را مجازات می‌کرد قاعدتاً دیگر کسی جسارت نمی‌کرد، ولی اینطور نشد، عینِ صراحتِ روایات است که دو دستگی شد، اعضای آن جامعه دو دسته شدند. عدّه‌ای گفتند که بگذارید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخن بفرمایند، ایشان خاتمِ انبیاء هستند، ایشان هر فرمایشی کنند مانندِ این است که خدای متعال با شما سخن بگوید، فرصت در حالِ تمام شدن است، معلوم نیست ایشان تا چه زمانی زنده هستند، درِ وحی در حالِ بسته شدن است، دیگر ارتباطِ مستقیمِ شما با خدای متعال قطع می‌شوم، هر یک کلامِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گنجی است که با هیچ چیزی قابل قیاس نیست.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بودند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند، حضرت امّ سلّمه سلام الله علیها بودند، اما آن طرفی‌ها هم کم نبودند؛ خوب دقّت کنید، یک نفر بیان کرد اما او فقط یک نفر نبود، یک نفر گفت و خط را شکست و جسارت کرد، ان شاء الله خدای متعال جزای او را به او بدهد، یک نفر گفت اما بقیّه هم همراهی کردند، و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدند که دیگر فرمودنِ این فرمایش به درد نمی‌خورد، چون طبیعتاً آن‌ها می‌خواهند به این حساب بگذارند که نستجیربالله العظیم این فرمایشان در حالتِ غیرسلامت بیان شده است، یعنی مدام توهین روی توهین اضافه می‌شود.

یعنی یک مرتبه زدند و نزدیم، جامعه‌ی اسلامی جوان نداد، باز هم فردای آن روز حمله نکردند. این‌ها حساب و کتاب دارد.

بعد وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ملکوت اعلی پیوستند آن‌ها درگیر شدند تا به سراغِ این بروند که چه کسی مسئول بشود، بدنِ مطهّرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روی زمین ماند.

تشییعِ هر پنج معصومِ ما غریبانه است، بدن مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چند روز روی زمین ماند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شبانه تشییع شدند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شبانه و مخفیانه تشییع شدند، امام حسن مجتبی علیه السلام با تیرباران، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام بدونِ تشییع.

آمدند و شروع کردند به بیعت گرفتن، اهل بیت علیهم السلام هم مشغولِ تجهیز بودند، بالاخره بدنِ مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حرمت دارد.

«ابن قیّم» پسرخوانده‌ی «ابن تیمیّه» است، او که هیچ چیزی نمی‌فهمد، از او می‌پرسند: آیا عرش برتر است یا بدنِ پیغمبر؟ می‌گوید: بدن که هیچ! آن قبرِ پیغمبر که بدنِ پیغمبر در آن است ارزشِ بالاتری از عرش دارد! یعنی شاگردِ «ابن تیمیّه» هم این را می‌فهمد، یعنی خیلی استعدادی نمی‌خواهد.

این‌ها شروع کردند از مردم بیعت بگیرند، کاری هم به خانه‌ی اهل بیت علیهم السلام نداشتند.

می‌دانید که اینجا یک دعوایی هست که چه روزی به خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حمله شد؟ شاید این موضوع الآن حسّاس نباشد، اما چه زمانی حسّاس است؟ آن چند روز بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم.

یک بزرگواری حفظه الله فرموده است: سه روز بعد، بعضی از بزرگانِ دیگر هم گفته‌اند همان چند روزِ اول، اگر نام ببرند می‌بینید که از جناح‌های مختلف هم هستند، بعضی‌ها گفته‌اند روزِ اول، بعضی‌ها گفته‌اند سه روزِ اول، یعنی این موضوع تحلیلی است، آن‌هایی هم که قائلِ به روزهای اولیّه هستند انسان‌های خیلی درشتی هستند، سه آدمِ بزرگ از سه جهت، یکی از آن‌ها یک مرجع تقلید بزرگ در قم، یکی از آن‌ها هم دوره‌ی جوانیِ ولی فقیه، یکی دیگر هم یک استاد اخلاق برجسته در تهران که اهل تاریخ هستند، هر سه بزرگوار فرموده‌اند روزهای اول این اتّفاق افتاده است، ولی این تحلیل است، یعنی سندی ندارد.

افرادی هم که بیان کرده‌اند: بیست ـ سی روز بعد این واقعه رخ داده است سندی ندارند ولی در مجموعه از دلایل به نظر نمی‌رسد این واقعه در روزهای اولیه بعد از وفات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رخ داده باشد. چرا؟ چون در روایات داریم که فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد وفات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر هفته دو مرتبه در روزهای دوشنبه‌ و پنجشنبه به زیارت قبور شهدای اُحُد تشریف می‌بردند، درحالی که بعد از هجوم امکانِ رفتنِ این راه طولانی توسط حضرت وجود نداشت و اساتید بزرگواری که عقیده دارند در روزهای اولیه رخ داده است باید جواب این سوال را بدهند.

این روایت در کافی شریف دو طریق دارد که هر دو یا حداقل یکی از این دو روایت قطعا صحیح السند است، البته نکات فنی دارد که رد می‌شوم.

یا اینکه در روایات وجود دارد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سه روز یا چهل روز به درِ خانه انصار تشریف می‌بردند، در نتیجه باید این اتّفاقات قبل از واقعه‌ی هجوم رخ داده باشد.

یا شما خطبه فدکیه با آن تفصیل را ببینید، اولاً بعد از آن هجوم کسی نمی‌تواند آن خطبه را قرائت کند، ثانیاً حضرت در آن خطبه اشاره‌ای به هجوم نفرمودند، موضوع خطبه حضرت غصبِ خلافت و بعد از آن غصبِ فدک است، هجوم و ضرب و امثال اینها در اآن نیست.

عزیزان ما و بزرگواران هم چیزهایی می‌فرمایند، به طور مثال: دیدند که سرِ مبارکِ حضرت زهرا سلام الله علیها به سمت جلو خم است یا اینکه چادر ایشان بر روی زمین کشیده می‌شود و قصّه تعریف کرده‌اند که اینها جزو سخنان عجیب و غریب است! لباسِ عرب بلند است، اگر من همین الان پایین بیایم و راه بروم خواهید دید که عبای من بر زمین کشیده می‌شود، مدل ِلباسِ عرب اینگونه است.

بلاتشبیه (ذهنتان جای نرود.) در زمان‌های قدیم… دیده‌اید که چندین نفر لباس بعضی از عروس‌ها را نگه می‌داشتند؟ در بعضی از روایات وجود دارد که لباس خود را اینقدر بلند نگیرید که اسراف است.

عرب لباس را بلند می‌گرفت حتی فرض کنید باید 32 نفر پشت آن لباس را می‌گرفتند تا او راه برود و این را کلاس حساب می‌کردند.

اینکه سرِ مبارک ایشان به سمت جلو خم بود، چون این شیوه‌ی راه رفتن پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی می‌خواستند راه بروند گویی که می‌خواستند از سربالایی به سمت پایین بروند، کمی به سمت جلو خم می‌شدند، نوع گام برداشتنِ ایشان گام برداشتن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود. موارد دیگر را هم بیان کردند که ترس آن دارم که وارد روضه شود که آن موارد هم نیست، خلاصه دلیلی برای آن‌ها نداریم.

روایتی نداریم که هجوم در چه تاریخی رخ داده است، هر فردی که گفته است فقط حدس زده است، حدس هر فردی هم برای خودِ او محترم است.

بعد از آنکه سقیفه صورت گرفت، صدیقه طاهره سلام الله علیها شروع به حرکت کردند. شب‌ها، سه شب یا بیشتر، تا چهل شب هم روایت داریم، شما همان چند شبِ اول را فرض کنید، حضرت به درِ خانه‌ی انصار رفتند و تحرّک کردند و اینها را تحریک کردند، دیدند که جواب نداد، اگر بین انصار و مهاجرین یک خروشی رخ می‌داد، اصلاً معلوم نبود که این اتفاقات رخ دهد. دیدند که نتیجه نداد، ارزیابی کردند، دیدند اگر در دست فاطمه زهرا سلام الله علیها با این سخاوت پول باشد خیلی اتّفاقات رخ می‌دهد، ممکن است ایشان افراد را جمع کند. در نتیجه زمین‌های حاصلخیز را از حضرت گرفتند نه هر چیزی که دست ایشان بود. حضرت یک سخنرانی حیرت‌انگیز کردند.

مثل همین دشمنانِ معاصرِ ما که لحظات اول جفنگ می‌گویند و بعد که حالشان جا می‌آید، آغوش باز می‌کنند، یک ملعونی که لعنه الله علیه درهمان مناظره فدک یک جسارتی بسیار شنیعی به حضرت کرد، که اصلاً نگفتنی است.

به چه کسی جسارت کرد؟ به کسی جسارت کرد که حتی قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها هم می‌داند که او برترین فرد بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، به کسی که یقین دارد اگر او را ناراحت کند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ناراحت کرده است، به کسی که جنگ با او جنگِ با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، این روایات هم فقط مطالب ما نیست.

اینطور معلوم می‌شود ضربه‌ای که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در فدک زده‌اند آنقدر شدید است که او وادار به واکنش شده است، بعد از این واقعه دیگر آن غلط کننده لعنه الله علیه چنین غلطی نکرد.

هزار مرتبه عرض کردم که همه‌ی معارف شیعه قابل بیان در جلسات عمومی نیست، در بعضی موارد باید گفت: آقا! فلان کتاب را بخوانید.

ولی در حالِ ارزیابی هم بودند که ببینند حالا که گفتیم، چه اتفاقی رخ داد؟! به قدری این حرف سنگین بود که وقتی حضرت به محضر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمدند فرمودند: کاش به این دنیا نیامده بودم.

بعد از این واقعه، قباله‌ی فدک را دادند؛ آن یکی محاسبه کرد و گفت: حال که قباله را دادی و گفتی «راست می‌گوید، راست می‌گوید، راست می‌گوید» پس‌ فردا می‌آید و می‌گوید: حاکم، شوهر من است. گفتند: حالا که قباله را دادیم چکار کنیم؟ می‌رویم و پس می‌گیریم، آمدند پس بگیرند، مردم مدینه ایستادند و نگاه می‌کنند.

شاید در همین مردم افرادی هم مثلِ امروز بودند که می‌گفتند: برویم و سخت انتقام بگیریم ولی «بگیرید»، ما تخمه می‌شکنیم، شما بروید انتقام بگیرید و بیایید. چون برای اینکه «برویم و انتقام بگیریم» باید هزینه بدهیم.

حضرت «امّ سلّمه» سلام الله علیها یک کلمه بیان فرمود و یک سال حقوقِ ایشان را ندادند و ایشان به عُسرَت افتادند، چون همسر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند و نمی‌توانستند با کسی ازدواج کنند، درآمدی هم نداشتند و حقوق‌ ایشان را هم از بیت المال قطع کرده‌ بودند که حواسِ خود را جمع کنند!

البته جسارتِ فدک و ماجرای بعد از آن عمومی نبود ولی خبر آن به مردم می‌رسید، دیدند مردم نیامدند، معاذالله! خدا آن روز را نیاورد اگر هر کسی که به نفس خود رجوع کند و خود را جای آن غاصبان بگذارد، می‌بیند آن‌ها احساس امنیّت کردند و گفتند: حالا دیگ ی‌توانیم برویم هم جلوی او را بگیریم و هم از علی هم انتقام بگیریم، هم او را ساکت کنیم، دیگر اتّفاقی نخواهد افتاد، چون اگر قرار بود اتّفاقی بیفتد دفعه‌های پیشین افتاده بود، لذا هجوم رخ داد.

قطعاً اینگونه نبود که همه‌ی مردمِ مدینه از این اتفاق خوشحال باشند، ما آیات داریم، بالاخره مؤمنان که یک نفر یا دو نفر که نیستند، ایمان دارند و جایگاه حضرت زهرا سلام الله علیها را می‌دانند ولی در آمدنِ به این میدان محاسبه کردند، می‌اَرزد یا نمی‌اَرزد، چه کار کنیم و چه کار نکینم، دیدند که نمی‌اَرزد.

طبیعتاً حکومت ارتباطات مردم را کنترل می‌کرد، افراد کم شدند، چندین مرتبه از بنده شنیدید که حتّی برای عیادت هم نرفتند…

اگر مؤمن غریب شود

حالا می‌خواهم به یک مورد اشاره کنم که خیلی چیزِ عجیبی است که در محرم هم به آن پرداختم، آن هم این است که وقتی کار بر مؤمن سخت گرفته ‌می‌شود و مؤمن غریب می‌شود، حتّی اگر یک نفر هم به عیادت بیاید و یک کلمه‌ی نرم بگوید اثر دارد.

ما سخت‌تر از ابوذر رحمه الله علیه نمی‌شناسیم که عرب بادیه‌نشین بودند، بسیار انسان محکمی بودند. یک تنه در حکومت عثمان، پدرِ عثمان و معاویه را درآورده بود. صبح تا شب علیه ابوذر رحمه الله علیه پست می‌گذاشتند که این دیوانه است، شعور ندارد، اقتضائاتِ حکومتِ روز را نمی‌فهمد، این دهاتی، بادیه‌نشین و کپر‌نشین بوده است و اقتضائاتِ حکومتِ شهری را نمی‌فهمد، به طور مداوم او را می‌زدند، از نظرِ فرهنگی شبانه روز او را به رگبار می‌بستند، اما او نمی‌ترسید،چه زمانی که در مدینه و شام بود!

تا اینکه او را به شام تبعید کردند و او پدر معاویه را درآورد تا دوباره ایشان را به مدینه برگرداندند و نمی‌دانستند با او چه کار کنند، دیگر تصمیم گرفتند ایشان را به ربذه تبعید کنند.

یکی از نقل‌های عجیب این است که گفت: عثمان! اگر دیگر کاری نداری به بیابانی می‌روم! معاذالله می‌خواهند بگویند: اصلاً حالِ او خوب نبود.

دیده‌اید که این ایّام این کارها را انجام می‌دهند، برخی از افرادی را که فضای رسانه‌ای و مجازی او را می‌کوبند اگر به طور خصوصی بشناسید حیرت می‌کنید که این چه ولیّ خدایی است ولی در فضای جامعه مردم او را با چیز دیگری می‌شناسند، تا از نزدیک نبینید باورتان نخواهد شد. یکی از این افراد را من می‌شناسم و من، مثلِ او در تهران ولیّ‌خدا نمی‌شناسم ولی فضای رسانه‌ای او را شخم زده است.

جناب ابوذر سلام الله علیه هم همینگونه بودند، این را بگویم تا به عرایض خود برگردم، ابوذر سلام الله علیه را تبعید کردند، هنگامی که می‌رفت گفتند: بدرقه‌ی او ممنوع است و هیج کس حق ندارد برای بدرقه‌ی ایشان برود، در تاریخ ثبت شد که فقط چهار نفر عبارتند از: حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، امام حسن مجتبی علیه السلام، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام و عمّار سلام الله علیه به بدرقه او رفتند. هیچ کسی نرفت! هر یک از این چهار بزرگوار قدری با ابوذر صحبت کردند، کلام امام حسن علیه السلام اینگونه است که فرمودند:
عموجان! (به به! انسان یک عمر در راه خدا فحش بخورد ولی این تعبیر را از امام حسن مجتبی علیه السلام را بشنود، همینطور رفاقتی) در راه خدا از ملامتِ ملامت‌کننده و از دشنام‌ها نهراس، شانه‌های جناب ابوذر سلام الله علیه با آن محکمی که باید کوه را به او مثال بزنند نه جناب ابوذر سلام الله علیها را به کوه؛ شروع به لرزیدن کرد و صورت او خیس اشک شد. یعنی آدم غریب اگر ابوذر باشد درد را احساس می‌کند.

با وجود اینکه چهارنفر برای بدرقه ابوذر رفتند، صدیقه طاهره سلام الله علیها هیچ… بلکه طبیعتاً آن فضای جسارتی که عرض کردم نمی‌توانم بیان کنم برای تخریب حضرت فعّال است.

وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها غریب شدند

یک روایت داریم که ظاهراً در «تهذیب» شیخ طوسی است که یک روزی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: دلم برای اذانِ بِلال تنگ شده است، چرا بِلال اذان نمی‌گوید؟ گفتند: بلال گفته است که من بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای کسی اذان نمی‌گویم، ظاهراً بلال برای اینکه نخواهد مؤذن حکومت جدید باشد، چنین حرفی زده بود.

«امّ اَیمَن» خادم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به او بشارت بهشت داده است، با حضرت زهرا سلام الله علیها هم خیلی رفیق بوده است، شاهدِ فدک هم است. کسی که بیاید و در فدک برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شهادت دهد یعنی انسانِ قابلِ اعتمادی است. به قدری داغ، مثلِ امروز و امشب سنگین بوده است که از جناب «امّ اَیمَن» نقلی داریم که می‌فرمایند: من بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمی‌توانم از داغ و غربت در مدینه بمانم، نزدِ قوم خود می‌روم، خوب دقّت کنید که یعنی تحمّلِ زندگی در مدینه را ندارد!

آیا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌تواند این کار را انجام بدهد؟ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام «امام» هستند، «امام» که بازنشستگی ندارد، مرخصی ندارد که بگوید رها کنیم بجای دیگری برویم. امام «امام» است و نمی‌تواند جامعه را رها کند.

در کتاب «تَهذیب» یا در «مَن لایَحضُرُه اَلفَقیه» وجود دارد که زهرای مرضیه سلام الله علیها فرمودند: علی جان! بِلال را پیدا کنید؛ بِلال را صدا کردند، گفت: آقا جان! من دیگر اذان نمی‌گویم. گفتند: دلِ دختر پیغمبر سلام الله علیها برای اذان تو تنگ شده است، گفت: چشم، می‌آیم! وقتی آمد حضرت فرمودند: چرا به ما سر نمی‌زنی؟

غربتِ اهل بیت علیهم السلام فقط برای قَتَله‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها که نیست، آن‌ها کشتند و بعضی در حد عیادت هم نیامدند!

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نتوانستند اذان را تا آخر تحمل کنند…

نباید «ذلّت» را برای ما تئوریزه کنند

آدمی بیشتر فشار را حسّ می‌کند…

گاهی در جبهه‌ی حق یک نفر وجود ندارد که فضا را بشکند، لذا می‌گوییم: بزنند! خُب اگر بزنند شما باید اول سینه سپر کنید، آیا شما حاضر هستید یک سیلی بخورید که می‌گوید: آنها بزنند.

اینکه خیال کنید آن‌ها می‌زنند و لِه می‌کنند و شما قرار نیست سیلی بخورید، در این صورت جهاد در راه خدا ارزشی نداشت! من می‌گفتم: «علی برکت الله» بزنند… اگر قرار باشد بزنید، می‌خورید. البته مهم نیست اگر کسی بفهمد جهاد است می‌گوید: «إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ»[7] یا شهید می‌شوم و یا پیروز می‌شوم.

اما اگر بگوییم: «نه! زندگیمان بهم نخورد»… اگر بر این باشد که زندگی من بهم نخورد مسلّماً من محتاط می‌شوم و حمایت نمی‌کنم و اگر باشد من حمایت نکنم بقیه‌ی افراد هم همانند من هستند، آدمی ذلّت را تئوریزه می‌کند، تا دیروز ذلّت می‌دید، الان نمی‌گوید ذلّت است، الان می‌گوید: «بلاخره کمی عقلانیّت، حکمت لازم است»، یعنی ذلت را تئوریزه می‌کند.

ما هم نمی‌گویم: بی‌کلّه باش! وظیفه‌ی ما این است که به وظیفه خود عمل کنیم و وظیفه‌ی ما این است که جوانب کار را ببینیم، ولی به قول طلبه‌ها قاعده «لا ضَرَر» برای جنگ نیست، همه‌ی جنگ ضرر است، در جنگ دست و پا می‌دهید، قاعده «لا ضَرَر» می‌گوید: آقا! ضرر نداشته باشد، ضرر مُتَنابِه نداشته باشد، حَرَجی نباشد، یک قاعده‌ی دیگر «حَرج» است، اما همه جنگ ضرر و حَرَج است. یا من باید داغِ پدر و برادرم را ببینم و یا خدای‌ نکرده شما باید داغ ببینید، بالاخره در جهاد فی سبیل الله زخم و خون وجود دارد.

بزنیم! می‌زنیم ولی باید بدانید که شکلات نمی‌دهند، آنها هم می‌زنند، وعده خدای متعال صادق است، مخصوصاً ما که «إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» هستیم، یعنی یا به احتمال بیشتر پیروز هستیم یا شهید می‌شویم؛ ولی خُب وقتی می‌گویید «بزنیم» یعنی به میدان خواهید آمد؟ بسم الله به میدان بیاید!

اینکه ما برویم و بقیه فقط نگاه کنند نمی‌شود، همه باید بیایم، خداوند امام را رحمت کند، می‌فرمود: «هَمَه با هَم»، کار یکی یا دو نفر نیست، کار همه با هم است، و من اگر حال نداشته باشم یا بترسم، در آن صورت «ذلّت» را تئوریزه می‌کنم، و اسم آن را اعتدال، حکمت و عقلانیّت می‌گذارم.

بنده نمی‌خواهم بگویم که همیشه کوتاه آمدن به معنای ذلّت است، جایی که راهی جز کوتاه آمدن نباشد و شکست قطعی باشد «ذلّت» نیست، امّا بقیه زمان‌ها نه! «ذلّت» را تئوریزه می‌کنیم، یا می‌گوییم بقیه بروند.

شما جنگ‌های حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببینید، در کدام جنگِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود که به محض اندکی افزایشِ فشارِ دشمن عدّه‌ای فرار نکردند؟ تا آخرین لحظات اینطور بود که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را رها می‌کردند و می‌رفتند. در تمام جنگ‌ها به محض افزایش اندکی شدّت عدّه‌ای فرار کردند.

بعد همان افراد می‌گویند: برویم جنگ کنیم! «برویم» یعنی «علی جان! شما بروید و جهاد کنید و برگردید». بله اینکار را می‌کنند…

من یک مثال برای شما بزنم که به فهم شما از روضه و به حرفی که دو شبِ قبل زدم کمک می‌کند.

دو شبِ قبل گفتیم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با سه قوم یهود که خیانت کردند برخورد کردند، گفتیم که «بنی‌نَضیر» در قلعه بودند و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دو ـ سه روز نبودند و با سرِ فرمانده‌ی «بنی‌نَضیر» آمدند و وقتی «بنی‌نضیر» دیدند که کار تمام است به خیبر رفتند.

یکی از خائنین که از فرماندهان اصلی بود آن روز در مدینه نبود، او هم به خیبر رفت، در نقل‌ها وجود دارد که امیرالمومنین صلوات الله علیه چند روزی رفتند و او را در همان‌جا گیر انداختند (یعنی کسی که را که به امنیت مسلمین ضرر زده‌ بود و از «بنی‌نضیر» فاصله گرفته ‌بود و مجرم بود) و کشتند و تشریف آوردند ولی با بقیه‌ی مردم کاری نداشتند، مردم رفتند، ولی آن کسی که فرمانده بود را همانجا زدند.

«اصلاح» را باید از خودمان شروع کنیم

اینطور نمی‌شود که بگوییم «حالا همیشه علی جان! بسم الله این سمت را بزن، آن سمت را بزن. ما هم هستیم!»، همینکه سرِ بزنگاه می‌شود باید پای کار ایستاد، لذا ما باید به خودمان رجوع کنیم.

اگر مطالبه‌ی ما از «حق مداری» و «عم ِ حق» انتقام سخت است… جای دیگری از قوّه قضاییه توقع داریم که با دزدها برخود کند، قدم اوّل آن است که من در کار خود حرام نخورم و حرام انجام ندهم، در هیچ کاری به هیچ آدمی رو نزنم و واسطه جور نکنم، در هیچ کاری آشنا بازی و پارتی بازی انجام ندهم، اگر جامعه به این سمت برود قوّه قضاییه مجبور است که پای کار شما بیاید ولی اگر قرار باشد که من بگویم ایشان را بگیرید و دَمار از روزگار او دربیاورید و بعد خودِ من به محض هر اتفاقی بگویم: «در شعبه فلان، دادگاه فلان شعبه ندارید؟» تا وقتی اینگونه باشد، این مطالبه نیست.

یعنی زمانی که آدمی می‌گوید: بزن. باید پای کار باشد. بی‌تعارف باید بگویم که آن بالایی‌ها عصاره‌ی ما هستند، جامعه‌ای که هزار تومان مالِ حرام را قیبح بداند، بالادستیِ او دزدی نمی‌کند و هر دوی این‌ها بر هم اثر دارند، بعضی از آنها عصاره‌ی ما هستند و از ما بالا می‌روند و می‌خوردند، بعد مدل زندگی آنها عوض می‌شود، ما هم آن‌ها را الگو می‌کنیم، ما هم خراب می‌شویم، پس هر دو به یکدیگر ربط داریم ولی برای اصلاح باید از خودمان شروع کنیم.

من یک وقتی مشاورِ بچه‌های دبیرستانی بودم و خیلی حرص می‌خوردم. یکی ـ دو سال هم بیشتر فریب نخوردم، چون مشغول مطالعه بودم و وقت نمی‌کردم. یکی ـ دو سال هم دیدند ما جوان هستیم و ما را فریب دادند و فکر کردیم جهاد فی سبیل الله است و دیگر شبانه روز ما درگیر شد.

بعضی از این بچه‌ها اشکالات اخلاقی پیدا می‌کردند، بعضی اُفت تحصیلی داشتند و من به طور مداوم تلاش می‌کردم، هرچه تلاش می‌کردم بعضی خوب بودند و بعضی هم فرقی نمی‌کردند.

به یک بزرگواری رجوع کردم و گفتم: آقا! چه اتفاقی می‌افتد و چرا اینگونه است که من هر چه می‌گویم، آن‌ها گوش نمی‌دهند؟ گفت: آیا هر چه خدای متعال به تو می‌گوید تو گوش می‌دهی؟

بعد از آن کار برای من خیلی سخت شد، اصلاً آن کار را رها کردم، هر وقت می‌خواستم کسی که خطا کرده ‌است را ببینم به یادِ خودم می‌افتادم.

یعنی انسان باید در لحظه‌ی مطالبه ابتدا به خود رجوع کند.

یکی از اخلاق‌های خطرناکِ جامعه‌ی امروزِ ما این است که همه از همه چیز انتقاد می‌کنند ولی خیلی از افراد مثل من، وظیفه‌ی خود را خوب انجام نمی‌دهند. نه وظیفه خود را در بیان، نه در مطالعه قبل از آن، نه در خانواده داری، نه سرکارم خوب انجام می‌دهم. بعد از همه چیز هم ناراضی هستیم!

کارمندها که دیگر مسئولینِ رده بالای دولت نیستند، مثل من خورده‌پاها، اینها هم جواب مردم را نمی‌دهند و اگر همان فرد را بیاوردید و بنشانید می‌خواهد از سر تا پای مملکت انتقاد کند، باید از خودمان شروع کنیم.

دعا

خدایا! به ما توفیق بده تا برای اصلاح نفس خودمان قدمی برداریم.

خدایا! امام زمان سلام الله علیه را برای اصلاح نفسِ ما کمک بفرما.

این فاطمیه که ما در آن بودیم، شب‌هایی که ما مزاحم عزیزان بودیم، ان شاء الله رفقا بنده را حلال کنند، خدایا! تو را به حق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم می‌دهیم ما را در دنیا و آخرت شرمنده امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نگردان.

خدایا! توفیق دل کندن از تعلّقات‌مان در راه اهدافمان به ما عنایت بفرما.

خدایا! ترس از مرگ را از ما دور کن و ترس از اعمال‌مان را در ما زیاد کن.

خدایا! به ما توفیق بده آنچنان از تو بترسیم که گویی در حال دیدن تو هستیم.

حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در دعای عرفه، بعد از عبارت «اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ».[8] شروع می‌کنند، چند صفحه مدح خداوند را می‌فرمایند و بعد می‌فرمایند یک درخواست دارم: «اَللّهُمَّ اجْعَلْنى اَخْشاكَ كَانّى أَراكَ»، ما اگر ببینیم خدای متعال و حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف در حال نگاه کردن به ما هستند، رفتارمان طورِ دیگری می‌شود.

از همه آقایان و خواهران هم حلالیت می‌طلبم، این ایام گویی که سرِ انسان به جایی خورده باشد من حال مساعدی نداشتم، یعنی خدای متعال می‌داند که اگر می‌شد هیچ کجا به جلسه نمی‌رفتم، حلال بفرمائید.

روضه

4120

امشب شبِ خیلی سختی برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است… از لحظه‌ای که ایشان را در مسجد خبر کردند و حضرت سراسیمه آمدند و سرِ مقدّسِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بر دامن گرفتند… که من برای آن تعبیری ندارم که بگویم چه بلایی بر سرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمد… بالاتر از این بود که کمر ایشان شکست… خود ایشان فرمودند: رُکنِ من شکست…

من اصلاً نمی‌دانم باید چگونه این عبارت (رکن) را به فارسی ترجمه کنم…

این غمِ سنگین آمد… آقا! یک نفر فقط داغ می‌بیند… متأسفانه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مشکلاتِ دیگری هم داشتند، یکی اینکه چهار طفل چهار، پنج، شش و هفت ساله داشتند… اگر در یک خانه‌ای یک مادرِ جوانی از دنیا برود درحالی که فرزند خردسال دارد، قطعاً فرزندانِ او را از آن محیط دور می‌کنند… ولی چون حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باید مخفیانه بدنِ مبارکِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آماده کنند  نمی‌تواند جای دیگری بروند، در مقابلِ چشم فرزندانِ خویش هستند…

این بچه‌ها یکی دو روزِ اخیر وقتی تابوت را در کنار حیاط دیدند آب شدند، هر لحظه هر کدام منتظر هستند… تا به امروز رسید…

بعضی از مردم مدینه جمع شدند، خبر دادند و فرمودند: به تعویق افتاده است، مردم فکر کردند اینکه «به تعویق افتاده ‌است» یعنی صبح برگزار می‌شود، آنقدر هم نبودند که… ان شاء الله برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بمیرم…

این ایام یکی از چیزهای که ما را بیچاره کرد این بود که دیدیم چقدر مظلومیّت اهل بیت علیهم السلام زیاد است، مردم کرمان از ساعت 6 صبح امروز ایستادند و تا ساعت 6 فردا صبح تشییعِ پیکر شهید سلیمانی رحمة الله تعالی علیه را رها نکردند که بروند…

همینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام علیه السلام فرمودند: «به تعویق افتاده‌است» هیچ کسی پشتِ در نایستاد…

خدای متعال شاهد است که اگر کسی پشت در ایستاده بود مثلِ ماجرای «اَصبغ بن نُباته» و امیرالمومنین علیه السلام، او را صدا می‌کردند تا داخل بیاید… فرمودند «به تعویق افتاده است» و همه رفتند…

مردم برای حاج قاسم سلیمانی رحمه الله علیه 24 ساعت ایستادند و افرادی هم کشته‌ شدند ولی اگر نگاه می‌کردید ساعت 6 صبح وقتی در حالِ دفن کردن بودند یک جمعیتی ضجّه می‌زدند…

ان شاء الله همه‌ی عالم فدای صدیقه طاهره سلام الله علیها بشوند، مظلومیّتِ اهل بیت علیهم السلام با کسی قابل قیاس نیست… حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به تنهایی بدنِ مبارکِ حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را بر روی مُغتَسَل قرار دادند، دیگر بدنی از حضرت باقی نمانده بود…

حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها دستور داده‌ بودند که امر من باید مخفی باشد، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باید از زیر لباس آب می‌ریختند و دست می‌کشیدند…

آقا! اصلاً انسان نمی‌تواند این صحنه را تصور کند، مگر می‌شود در مقابلِ چند بچه مادرشان را غسل دهید و آنها تحمل کنند؟!…

اما در مدینه دیده بودند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام غریب هستند… آستین بر دهان گرفته‌ بودند، عقب ایستاده بودند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیش از این در این غربت اذیّت نشوند… یک لحظه حضرت امیرالمومنین علیه السلام دیدند که این فرزندان در حالِ جان دادن هستند ولی به احترام امیرالمومنین علیه السلام جلو نمی‌آیند… دلِ حضرت برای آن‌ها سوخت… صدا زدند. «يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ»[9]

بیخود نیست که می‌فرمایند: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة».[10]حضرت نگاه کردند و دیدند «فِضّه» سلام الله علیها هم ایستاده است و نمی‌تواند تحمل کند، او را هم صدا زدند «يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ» کنیزشان را هم صدا زدند و فرمودند: بیا، با مادر خود وداع کن…

من توان ندارم که اینجا بیشتر بگویم، اندکی شما را به جای دیگری می‌برم، امشب این بدن مُطَهر غریبانه دفن می‌شود، خلوت‌ترین جلسات فاطمیه از 7 نفر بیشتر است…

بعد از این روز که گذشت دیگر زندگی برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مدینه خیلی سخت شد…. هر روز باید به خانه‌ای بیایند که همه جای آن آثارِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است ولی دیگر خودِ آن حضرت تشریف ندارند…

مدتی که گذشت خانه را عوض کردند… آنطور که بخاطر دارم ظاهراً در بعضی از نقل‌ها جناب عمار نقل کرده است: حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به قبرستان بقیع تشریف می‌بردند و بین قبرها راه می‌رفتند و می‌فرمود:

مالِي وَقَفتُ عَلى القُبورِ مُسلّما         قَبرَ الحَبيبِ فَلَم يَرُدَّ جَوابي[11]

فاطمه جان! می‌دانی که چند روز است صدای تو را نشنیده‌ام… گاهی حضرت بلند بلند گریه می‌کردند… عمّار جلو آمد و گفت: آقاجان! شما امام ما هستید، ما از شما تبعیّت می‌کنیم، به ما امرِ به صبر داده‌اید اما گاهی خودتان به گونه‌ای ضجّه می‌زنید که ما بیچاره می‌شویم، آیا به یادِ چیزی می‌افتید؟ فرمودند: عمّار! حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خود را از من می‌پوشاندند، در مقابلِ من از درد گریه نمی‌کردند، دستور داده بودند از زیر لباس بر ایشان آب بریزم و باید دست می‌کشیدم، وقتی او را بر روی مُغتَسَل قرار دادم. «إنّی لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسِلِ وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً»[12]


پی نوشت:

[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4] الأمالي (للطوسی)، جلد 1، صفحه 374 (أَخْبَرَنَا اَلْحَفَّارُ ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَلدِّعْبِلِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْخَزَّازُ بِبَغْدَادَ بِالْكَرْخِ بِدَارِ كَعْبٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَهْلٍ اَلرَّفَّاءُ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّزَّاقِ ، قَالَ اَلدِّعْبِلِيُّ : وَ حَدَّثَنَا أَبُو يَعْقُوبَ إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ اَلدَّبَرِيُّ بِصَنْعَاءِ اَلْيَمَنِ فِي سَنَةِ ثَلاَثٍ وَ ثَمَانِينَ وَ مِائَتَيْنِ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّزَّاقِ ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ ، عَنِ اَلزُّهْرِيِّ ، عَنْ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ ، عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ ، قَالَ: دَخَلْتُ نِسْوَةٍ مِنْ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَعُدْنَهَا فِي عِلَّتِهَا، فَقُلْنَ لَهَا: اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ ، كَيْفَ أَصْبَحْتِ فَقَالَتْ: أَصْبَحْتُ وَ اَللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُنَّ، قَالِيَةً لِرِجَالِكُنِّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ عَجَمْتُهُمْ، وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِأُفُونِ اَلرَّأْيِ وَ خَطْلِ اَلْقَوْلِ وَ خَوَرِ اَلْقَنَاةِ، وَ «لَبِئْسَ مٰا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي اَلْعَذٰابِ هُمْ خٰالِدُونَ» وَ لاَ جَرَمَ وَ اَللَّهِ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا، وَ شَنِنْتُ عَلَيْهِمْ عَارَهَا، فَجَدْعاً وَ رَغْماً لِلْقَوْمِ اَلظَّالِمِينَ. وَيْحَهُمْ، أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ ! مَا نَقَمُوا وَ اَللَّهِ مِنْهُ إِلاَّ نَكِيرَ سَيْفِهِ، وَ نَكَالَ وَقْعِهِ، وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اَللَّهِ، وَ تَاللَّهِ لَوْ تَكَافُّوا عَلَيْهِ عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَيْهِ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لاَعْتَلَقَهُ، ثُمَّ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً ، فَإِنَّهُ قَوَاعِدُ اَلرِّسَالَةِ، وَ رَوَاسِي اَلنُّبُوَّةِ، وَ مَهْبِطُ اَلرُّوحِ اَلْأَمِينِ وَ اَلْبَطِينُ بِأَمْرِ اَلدِّينِ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ «أَلاٰ ذٰلِكَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِينُ» . وَ اَللَّهِ لاَ يَكْتَلِمُ خِشَاشُهُ، وَ لاَ يُتَعْتَعُ رَاكِبُهُ، وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً رَوِيّاً فَضْفَاضاً، تَطْفَحُ ضِفَّتُهُ، وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ خَثَرَ بِهِمُ اَلرَّيُّ غَيْرَ مُتَحَلٍّ بِطَائِلٍ إِلاَّ بِغَمْرِ اَلنَّاهِلِ وَ رَدْعِ سَوْرَةِ اَلسَّاغِبِ ، وَ لَفُتِحَتْ عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ سَيَأْخُذُهُمْ اَللَّهُ بِمٰا كٰانُوا يَكْسِبُونَ . فَهَلُمَّ فَاسْمَعْ، فَمَا عِشْتَ أَرَاكَ اَلدَّهْرُ اَلْعَجَبَ، وَ إِنْ تَعْجَبْ بَعْدَ اَلْحَادِثِ، فَمَا بِالْهَمِّ بِأَيِّ سَنَدٍ اِسْتَنَدُوا، أَمْ بِأَيَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا «لَبِئْسَ اَلْمَوْلىٰ وَ لَبِئْسَ اَلْعَشِيرُ» وَ بِئْسَ لِلظّٰالِمِينَ بَدَلاً . اِسْتَبْدَلُوا اَلذُّنَابَى بِالْقَوَادِمِ، وَ اَلْحَرُونَ بِالْقَاحِمِ، وَ اَلْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ، فَتَعْساً لِقَوْمٍ «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» ، «أَلاٰ إِنَّهُمْ هُمُ اَلْمُفْسِدُونَ وَ لٰكِنْ لاٰ يَشْعُرُونَ» ، «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى اَلْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ يَهِدِّي إِلاّٰ أَنْ يُهْدىٰ فَمٰا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَيْثَمَا تُنْتِجُ، ثُمَّ اِحْتَلَبُوا طِلاَعَ اَلْقَعْبِ دَماً عَبِيطاً وَ ذُعَافاً مُمِضّاً، هُنَالِكَ يَخْسَرُ اَلْمُبْطِلُونَ وَ يَعْرِفُ اَلتَّالُونَ غِبَّ مَا أَسَّسَ اَلْأَوَّلُونَ، ثُمَّ طِيبُوا بَعْدَ ذَلِكَ عَنْ أَنْفُسِكُمْ لِفِتْنَتِهَا، ثُمَّ اِطْمَئَنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأشاً، وَ أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ دَائِمٍ شَامِلٍ وَ اِسْتِبْدَادٍ مِنَ اَلظَّالِمِينَ، يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهِيداً، وَ جَمْعَكُمْ حَصِيداً، فَيَا حَسْرَةً لَهُمْ وَ قَدْ عُمِّيَتْ عَلَيْهِمُ اَلْأَنْبَاءُ «أَ نُلْزِمُكُمُوهٰا وَ أَنْتُمْ لَهٰا كٰارِهُونَ» .)

[5] سوره مبارکه توبه، آیه 64 (يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ ۚ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ)

[6] المناقب، جلد 1، صفحه 235 (اِبْنُ بُطَّةَ وَ اَلطَّبَرِيُّ وَ مُسْلِمٌ وَ اَلْبُخَارِيُّ وَ اَللَّفْظُ لَهُ أَنَّهُ سَمِعَ اِبْنَ عَبَّاسٍ : يَقُولُ يَوْمُ اَلْخَمِيسِ وَ مَا يَوْمُ اَلْخَمِيسِ ثُمَّ بَكَى حَتَّى بَلَّ دَمْعُهُ اَلْحَصَى فَقَالَ اِشْتَدَّ بِرَسُولِ اَللَّهِ وَجَعُهُ يَوْمَ اَلْخَمِيسِ فَقَالَ اِئْتُونِي بِدَوَاةٍ وَ كَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً فَتَنَازَعُوا وَ لاَ يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رَسُولُ اَللَّهِ وَ فِي رِوَايَةِ مُسْلِمٍ وَ اَلطَّبَرِيِّ قَالُوا إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ يَهْجُرُ .)

[7] – سوره مبارکه توبه، آیه 52.(قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ ۖ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا ۖ فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ)

[8] – دعای عرفه

[9] – بحار الانوار، علامه مجلسی، ج43، ص179.( فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام وَ اللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ فِي أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِي قَمِيصِهَا وَ لَمْ أَكْشِفْهُ عَنْهَا فَوَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَتْ مَيْمُونَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَةِ حَنُوطِ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِي أَكْفَانِهَا فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ نَادَيْتُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ‏ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّةِ فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ هُمَا يُنَادِيَانِ وَا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ يَا أُمَّ الْحُسَيْنِ إِذَا لَقِيتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِيهِ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُولِي لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِينَا بَعْدَكَ يَتِيمَيْنِ فِي دَارِ الدُّنْيَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِيّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ يُنَادِي يَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَ اللَّهِ مَلَائِكَةَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِيبُ إِلَى الْمَحْبُوب‏. قَالَ فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا وَ جَعَلْتُ أَعْقِدُ الرِّدَاءَ وَ أَنَا أُنْشِدُ بِهَذِهِ الْأَبْيَات‏
فِرَاقُكِ أَعْظَمُ الْأَشْيَاءِ عِنْدِي وَ فَقْدُكِ فَاطِمُ أَدْهَى الثُّكُولِ‏
سَأَبْكِي حَسْرَةً وَ أَنُوحُ شَجْواً عَلَى خَلٍّ مَضَى أَسْنَى سَبِيلٍ‏‌‌‌‌
أَلَا يَا عَيْنُ جُودِي وَ أَسْعِدِينِي فَحُزْنِي دَائِمٌ أَبْكِي خَلِيلِي‏)

[10] – الامالی (للصدوق)، جلد 1، صفحه 657. (حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عِيسَى اَلْقُمِّيُّ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَاجِيلَوَيْهِ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ اَلْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلْعَبْدِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَخِي وَ وَارِثِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ أُمَّتِي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَمَاتِي مُحِبُّكَ مُحِبِّي وَ مُبْغِضُكَ مُبْغِضِي يَا عَلِيُّ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ يَا عَلِيُّ أَنَا وَ أَنْتَ وَ اَلْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِكَ سَادَةٌ فِي اَلدُّنْيَا وَ مُلُوكٌ فِي اَلْآخِرَةِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اَللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَنَا فَقَدْ أَنْكَرَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.)

[11] -دیوان امام علی علیه السلام، جلد 1، صفحه 89.

[12] – طرف من الأنباء والمناقب، جلد 1، صفحه 396 (حتّى قال عليّ عليه‌السلام لعمار بن ياسر : وإنّ أعظم ما لقيت من مصيبتها أنّي لمّا وضعتها على المغتسل وجدت ضلعا من أضلاعها مكسورا ، وجنبها قد اسودّ من ضرب السياط)