بانوانِ مدافعِ حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان 1441 هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز سه شنبه مورخ 16 اردیبهشت ماه 1399 مصادف با سحر یازدهمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «بانوانِ مدافعِ حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.

 

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فایل تصویری این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏»

مقدّمه

آیه‌ای که امشب در طلیعه‌ی بحث خودمان به محضرِ همه‌ی عزیزان عرض می‌کنیم آیه چهل و ششم سوره مبارکه سبأ هست، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى»، ای پیغمبرِ من! به این‌ها بگو که حضرت حق برای شما یک توصیه و موعظه و سفارش دارد و آن هم این است که در راهِ خدا و برای خدا قیام کنید، یک نفر یک نفر، دو نفر دو نفر.

یعنی برای خدا قیام کنید ولی بدونِ غوغا و شلوغ‌کاری، بدونِ جار و جنجال، در آرامش باشد، فکر کنید و برای خدا قیام کنید و از تنهایی نهراسید.

موضوعِ «قیام» اینجا در این آیه چیست؟«ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ»، بعد در موردِ این رسولِ من فکر کنید، چهل سال با او همشهری بودید، چقدر از او خدمات دیدید، آقایی دیدید، بزرگواری دیدی، آیا جای دارد که بعضی از مشرکان به او نستجیربالله نسبتِ مجنون بودن و جن‌زده بودن بدهند؟

«إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ» او تنها یک انذاردهنده و بیم‌دهنده است که شما را از عذابِ شدید نجات بدهد.

تفسیرِ امام باقر علیه السلام درباره آیه 46 سوره سبأ

آیه بصورتِ عام هم در دفاع از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و هم تشویقِ مؤمنان بدونِ اینکه لزوماً همه با آن‌ها همراهی کنند در راهِ خدا قیام کنید، حال اینکه در راه خدا قیام کنید، نهی از منکر کنید، امر به معروف کنید، با ربا مبارزه کنید، به فقرا کمک کنید، هر قیامِ کوچکی را شامل می‌شود، ولی اگر بخواهیم در این آیه تأمل کنیم، کمااینکه خودِ آیه هم درواقع درباره‌ی قیام برای دفاع از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، امام باقر صلوات الله علیه در موردِ این آیه می‌فرمایند: «إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَلاَيَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ هِيَ اَلْوَاحِدَةُ اَلَّتِي قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ»[1].

به عبارتی این «ولایت» می‌تواند نقطه‌ی شروع است و هم مصداقِ أتَمّ «قیام» است، اگر انسان برای نهی از منکرهای کوچک‌تر هم قیام کند خیلی خوب است ولی کدام نهی از منکر و امر به معروف بهتر از امرِ به ولایتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است؟

درواقع سرحلقه و فرمانده و قطبِ مدافعانِ ولایتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شهیده‌ی راه خدا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، منتها ما چون امشب از بانوانِ بزرگوارِ غیرِ معصوم سخن می‌گوییم احتراماً امشب نامی از ایشان نمی‌برم و ان شاء الله یک شبِ دیگری به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌پردازیم، شأنِ ایشان أجل از این است که در کنارِ دیگران قرار بگیرد.

سلام امام صادق علیه السلام بر یاورانِ حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

وقتی امام صادق صلوات الله علیه در زیارتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه می‌فرمایند: غسل کنید و اینطور به کنارِ قبر مبارکِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بروید و بعد صلواتی برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با عباراتِ زیبایی بیان می‌کنند، بعد می‌فرمایند اینطور بگویید: «السَّلَامُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ قَامُوا بِأَمْرِكَ»[2] سلام بر مؤمنینی که در راهِ خدا قیام کردند «وَ وَازَرُوا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ» و اولیاء خدا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را یاری کردند، بعد به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه سلام می‌کنند.

دفاعِ حیرت‌انگیز امّ المؤمنین حضرت امّ سلمه سلام الله علیها از حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

امشب می‌خواهیم راجع به این عزیزانی صحبت کنیم که در راه خدا قیام کردند، بعد از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آن بانویی که واقعاً حیرت‌انگیز از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دفاع کردند و هزینه دادند، هم پسرِ خود را به جنگ فرستادند و هم از مواهبِ مادی محروم شدند، یک شب هم به بخشی از فرمایشاتِ ایشان پرداختیم مادرِ ما حضرت امّ المؤمنین حضرت امّ سلمه سلام الله علیها هستند، قبلاً عباراتی را عرض کردیم، امشب هم چند جمله به آن عبارات اضافه می‌کنیم.

وقتی حضرت امّ سلمه سلام الله علیها دیدند که سرانِ جمل در حالِ رفتن به سمتِ بصره هستند و ممکن است جنگِ بزرگی رُخ بدهد با این‌ها صحبت کردند، فرمودند: «و الله ما أستطیع أزعم أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم خلف یوم قبض خیرا منه»[3] بخدا اصلاً نمی‌شود باور کرد که شما فکر کنید وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفتند بهتر از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را بعنوانِ خلیفه قرار داده باشند، مگر بهتر از ایشان هم داریم؟ مگر شایسته‌تر از ایشان هم داریم؟ تقوا پیشه کنید، به حبل الله معتصم باشید که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است.

گفتگو کردند و نتیجه نگرفتند، بعد حضرت امّ سلمه سلام الله علیها اینطور فرمودند: من دیگر با شما سخنی نمی‌گویم، ظاهراً موعظه فایده‌ای ندارد، من برای آینده‌ی شما و عاقبتِ شما نگران هستم.

بعد یک آیه‌ای در قرآن کریم داریم که می‌فرماید: «وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ»[4]، خدای متعال ناصرانِ خود را یاری می‌کند. کدام ناصر و یاوری از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نسبت به خدای متعال ناصرتر است؟

حضرت امّ سلمه سلام الله علیها فرمودند: «و لینصرن الله ابن أبی طالب» من یقین دارم که خدای متعال پسرِ ابوطالب یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را یاری خواهد کرد «و ستعرفین عاقبة ما أقول» و شما هم بعداً به عاقبتِ کارِ خودتان خواهید رسید، من می‌بینم که هم شکست می‌خورید و هم اوضاع خراب می‌شود.

یک زمانی یک نفر به محضرِ ایشان آمد و گفت: مادر جان! من در جنگ جمل دچارِ شک شدم، در نهایت به دلِ من افتاد که از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دفاع کنم. ایشان فرمودند: بهترین کار را کردی، از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم: «مَنْ حَارَبَ عَلِيّاً فَقَدْ حَارَبَنِي»[5] هر کسی با علی بجنگد با من جنگیده است.

کسی که با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌جنگد یعنی اول باید برود و دوباره شهادتینِ خود را بررسی کند.

یک نفر وجودِ مبارکِ حضرت امّ سلمه سلام الله علیها بودند که شب‌های گذشته هم به ایشان پرداختیم.

«اُمُّ الخَیر سلام الله علیها» سردارِ حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفّین

یک نفر هم… من واقعاً خاکسار و بیچاره‌ی شخصیتی بنامِ «اُمُّ الخَیر» هستم، حتّی نامِ مبارکِ ایشان معلوم نیست که چیست، چون کنیه‌ی ایشان «اُمُّ الخَیر» است.

زنان و مردانی در طولِ تاریخ از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دفاع کرده‌اند، سربازِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بوده‌اند و نامِ آن‌ها معلوم نیست، ولی تاریخ کلماتِ آن‌ها را ثبت کرده است و قیامت خواهیم دید که زیرِ پرچمِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستند.

ان شاء الله خدای متعال به ما هم روزی کند که از فرصت‌های خود استفاده کنیم.

ایشان از آن کسانی بود که وقتی گاهی سپاه معاویه ملعون در جنگ صفّین حمله می‌کرد، بعضی اوقات سپاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بصورتِ مقطعی پیروز بودند و بعضی روزها هم سپاهِ معاویه.

یک روز یک گوشه‌ای از سپاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در حالِ فرار کردن بودند، اوضاع خراب شد، مالک اشتر رحمة الله تعالی علیه یک طرف را کمک کرد تا برگردند و یک طرف هم ظاهراً این بانو کمک کرده‌اند.

یک بانو که در جنگ صفّین حاضر است!

معاویه به حاکمِ کوفه نامه نوشت و گفت: به «اُمُّ الخَیر» بگویید بیاید، خیلی هم ایشان را تحویل گرفتند، علّتِ آن هم این بود که برای اینکه از آن سخنوریِ ایشان استفاده کنند شاید بالاخره با پول دادن او هم یک چیزی به نفعِ این طرف بگوید، یا حدّاقل دیگر بر علیهِ این‌ها صحبت نکند، خلاصه می‌خواستند ایشان را بخرند، معاویه استادِ این کار بود، جناب اُمُّ الخَیر سلام الله علیها را با یک تشریفات و تکریم و غذای خوبی تا شام آوردند، چند روز از ایشان پذیرایی کردند و بعد او را به حضورِ معاویه ملعون بردند.

معاویه گفت: آن روزی که عمّار کشته شد و گوشه‌ای از سپاه فرار کردند، کلامِ تو چه بود؟

اُمُّ الخَیر سلام الله علیها فرمود: من آن لحظه بِلارَویّه (یعنی فکر نشده) یک چیزی گفتم، اصلاً هم در خاطر ندارم، بعداً هم نگفتم… مسلّماً جناب اُمُّ الخَیر سلام الله علیها احتیاط می‌کردند، بعد از اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به شهادت رسیده‌اند و معاویه حاکم شده است و قدرتمند است و اگر یک کلمه حرف می‌زد ایشان را می‌کشتند، برای همین فرمودند: در خاطر ندارم.

معاویه به یارانِ خود گفت: کدامیک از شما سخنانِ او را در یاد دارید؟ یکی از یارانِ او دست بلند کرد و عبارتِ عجیبی گفت، گفت: من به گونه‌ای که سوره‌ی حمد را حفظ هستم در یاد دارم! او طوری گفته است و جگرِ ما را سوزانده است که انگار در سینه‌ی من حک شده است، اصلاً من الآن تصویرِ آن را در ذهن دارم که روی یک شتری نشسته بود و لباسِ او را در خاطر دارم، (یعنی عمقِ نفوذِ کلامِ او را نشان می‌دهد)، «و هي كالفحل يهدر في شقشقته»[6] مثلِ یک شیرمردی که فریادِ او در گلوی او طنین‌انداز است و عالَم را گرفته است فریاد می‌زد: «يا أَيُّهَا اَلنّاسُ اِتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ اَلسّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ» ای مردم! از خدا بترسید، از زلزله‌ی روز قیامت بترسید که چیزِ عجیبی است، حق روشن شده است، باطل معلوم شده است، وقتی جناب عمّار علیه السلام شهید شدند هم حق روشن شد و هم باطل، به دنبالِ چه چیزی هستید؟ «أ فرارا عن أمير المؤمنين أم فرارا من الزحف» از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرار می‌کنید؟ از ترسِ جنگ و سختیِ جنگ فرار می‌کنید؟ از اسلام روی گردانده‌اید، ارتداد شما را بیچاره کرده است، آیا کلامِ خدای متعال را نشنیده‌اید که «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتّى نَعْلَمَ اَلْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ اَلصّابِرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ»[7]؟ خدای متعال در حالِ آزمایشِ شماست، خدای متعال در حالِ دیدنِ شماست که کدامیک از شما مجاهد هستید و کدامیک از شما صابر هستید، کدامیک از شما فرار می‌کنید و… بعد دست به آسمان گرفت و گفت: خدایا! جمعِ ما را از این حالتِ تفرقه به سمتِ الفت قرار بده، قلوبِ ما را با تقوا هدایت کن، بعد گفت: «هلموا رحمكم الله».

این‌ها را یک مردی در حضورِ امّ الخیر سلام الله علیها تعریف می‌کند که در آنجا بوده است، و دیده است که آن عدّه‌ای که از گوشه‌ی سپاهِ حضرت در حالِ فرار کردن بوده‌اند با سخنانِ امّ الخیر سلام الله علیها برگشته‌اند، اصلاً انگار این وقایع را ضبط کرده است.

گفت: «هلموا رحمكم الله» بندگانِ خدا! بشتابید «إلى الإمام العادل و التّقی الوفي و الصديق الوصی» به امامِ عدل و باتقوای باوفا و صدیق و وصیِ رسول خدا صلی الله علیه و آله.

بعد در میانِ آن نبرد شروع کرد به تحلیلِ واقعه، «إنها إحن بدرية» این‌ها کینه‌های بدر است، این‌ها دعواهای دوره‌ی جاهلیت را دارند، این‌ها احقادِ اُحُدی است، معاویه می‌خواهد بابتِ کشته شدنِ برادر و دایی و پدربزرگِ خود بدستِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه خونخواهی کند و انتقام بگیرد.

کمااینکه یزید ملعون بالای سرِ مطهّرِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام گفت: «لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا» ای کاش بزرگانِ ما بودند و می‌دیدند که ما در حالِ انتقام گرفتن هستیم.

معاویه می‌خواهد انتقام بگیرد، بعد رو کرد به سپاه و گفت: «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ اَلْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ»[8]، این‌ها اصلاً به قسم‌ها و وعده‌های خود توجّهی ندارند، «صبرا معشر الأنصار و المهاجرين»… یک کاری کرد که مهاجرین و انصار برگشتند.

اشاره کرد به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه که از این سرِ میدان به آن سرِ میدان می‌رفتند و گفت: «ها هو مفلق الهام و مكسر الأصنام» اوست که سرها را از بدن‌ها جدا می‌کند و بت‌ها را شکسته است، «إذ صلى و الناس مشركون» وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نماز می‌خواندند همه مشرک بودند، چون سه سال زودتر از همه اسلام آوردند، «أطاع و الناس مخالفون مرتابون» همه‌ی مردم در شک بودند، او بود که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اطاعت می‌کرد.

خلاصه کاری کرد که در نهایت معاویه گفت: بس است! خدا می‌داند که این حرف‌ها را گفتی که مرا بکشند، یعنی این‌ها را یک طوری تحریک کردی که این‌ها برگشتند و دوباره جنگ شدّت گرفت و سپاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه پیروزِ نظامی شد.

معاویه گفت: اگر من تو را بکشم هیچ حَرَجی بر من نیست، درواقع من یک سردارِ علی را کشته‌ام، تا معاویه ملعون این را گفت جناب امّ الخیر سلام الله علیها فرمودند: هیچ چیزی مرا بیشتر از این شاد نمی‌کند که در راهِ خدا بوسیله‌ی تو کشته بشوم، من سعادتمند بشوم و تو هم شقاوتمند!

این قدرت بسیار حیرت انگیز است.

ما کسانی را می‌بینیم که وقتی جلوی سلاطین می‌آمدند زبان‌های آن‌ها از گفتن بازمی‌ماند و دندان‌قروچه آن‌ها را بیچاره می‌کرد، جناب امّ الخیر سلام الله علیها اینطور نبودند.

رفتارِ معاویه با این نوع بانوان اینطور بود که اگر این‌ها را می‌کشت در تاریخ ثبت می‌شد، و معاویه خیلی دوست داشت که یک شخصِ بردبار جلوه کند، منتها وقتی این‌ها را دعوت می‌کرد و آن‌ها سخنوری می‌کردند و بعد پولی به این‌ها می‌داد، آن‌ها هم نمی‌توانستند نگیرند، چون خودِ نگرفتنِ عطای سلطان جسارت است، این کار را برای این می‌کرد که این‌ها دیگر بر علیهِ او سخنی نگویند. خلاصه بدنبالِ این بود که این طرف و آن طرف فضا را به نفعِ خود تعدیل کند، فلذا به دنبالِ این‌ها می‌گشت، جالب است که کمتر به دنبالِ مردها بود، اصلاً ما کتابی بنامِ «اخبار الوافدات من النساء علی معاویه بن ابی سفیان» داریم، یعنی زن‌هایی که پیشِ معاویه آمده‌اند و سخنوری کرده‌اند.

دفاعِ حیرت‌انگیز «دارمیه‌ حجونیّه سلام الله علیها» از حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

شخصیتی بنامِ «دارمیه حجونیّه» داریم، وقتی معاویه برای حج آمده بود گفت این شخص را پیدا کنید تا ببینیم آیا او زنده است یا مرده، این شخص در این طرف و آن طرف خیلی حرف می‌زند.

بعد هم چون این بزرگواران در اوجِ فصاحت و بلاغت سخن می‌گفتند… مثلاً شعرِ حافظ را ببینید، اگر مثلاً حافظ یک بیتی بر علیهِ یک نفر بگوید هزار سال باقی می‌ماند. لذا گفت: او را پیدا کنید و ببینید که آیا او زنده است یا مرده.

او را پیدا کردند، معاویه گفت: آیا می‌دانی تو را برای چه صدا کردم؟ جناب دارمیه حجونیّه سلام الله علیها فرمود: «لا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّه»[9] کسی بجز خدای متعال غیب نمی‌داند، معاویه ملعون گفت: تو را صدا کردم که ببینم چرا با من دشمن هستی و با علی دوست؟! چرا در راهِ او خدمت می‌کنی و با من دشمنی؟ مگر من با تو چکار کرده‌ام؟ جناب دارمیه حجونیّه سلام الله علیها فرمود: عفو کن، رها کن، سؤالِ دیگری بپرس، گفت: نه! نمی‌شود. گفت: حال که مرا مجبور می‌کنی صحبت می‌کنم.

چرا من حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را دوست دارم؟ «إِنِّي أَحْبَبْتُ عَلِيّاً عَلَى عَدْلِهِ فِي اَلرَّعِيَّةِ» ایشان عادل بودند «وَ قِسْمَتِهِ بِالسَّوِيَّةِ» ایشان بینِ من و دخترِ خود در تقسیمِ بیت المال فرق نمی‌گذاشت.

«وَ أُبْغِضُكَ عَلَى قِتَالِكَ مَنْ هُوَ أَوْلَى مِنْكَ» برای این با تو دشمن هستم که بر علیهِ امامِ خودت شوریدی، یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه، «وَالَيْتُ عَلِيّاً عَلَى حُبِّهِ لِلْمَسَاكِينِ» من حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را دوست دارم چون ایشان مساکین را دوست داشتند، ما را دوست داشتند، شما چه زمانی ما را آدم حساب کردید؟ «وَ إعطَائِهِ أهلَ السَّبیل»، کسانی که در راه مانده بودند و کسی به این‌ها توجّه نداشت و آشنا و فامیلی نداشتند از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ناامید نبودند، «فِقهِه فِی الدّین وَ إعظَامِهِ لِأهلِ الدّین» زمانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دینداران محترم بودند، نه اینطور مثلِ زمانِ تو که بنی‌امیّه را بر سرِ ما سوار کرده‌ای.

زمانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه انسانیت، اخلاق و خوبی‌ها حاکم بود.

«ما عَقَدَ لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنَ اَلْوَلاَيَةِ» من از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم «مَن کُنتُ مَولاه فَعَلی مَولاه». گفتنِ این حرف‌ها خیلی هزینه داشت… «وَ عَادَيْتُكَ عَلَى إرادَتُکَ الدُّنیا» من از تو بیزارم، چون تو دنیادوست هستی، خون‌ریز هستی، تو تفرقه‌افکن هستی.

معاویه یک جسارتِ بدی به او کرد، جناب دارمیه حجونیّه سلام الله علیها فرمودند: این حرف‌ها را در دورانِ جاهلیّت در موردِ مادرِ تو می‌گفتند! یعنی حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها کجا و شما کجا؟ شما خانوادگی اینطور بودید! ما که خانواده‌ی شما را می‌شناسیم.

معاویه گفت: آیا علی را دیده بودی و کلامِ او را شنیده بودی؟ فرمود: بلی! ایشان با ما بودند، مثلِ ما بودند، مثلِ تو نبودند که تو در قصر باشی و دستِ ما به تو نرسد، وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه سخن می‌گفتند دل‌ها روشن می‌شد.

معاویه گفت: اگر حاجتی داری بگو، گفت: صد شترِ سرخ‌مو و هزار گوسفند می‌خواهم، معاویه گفت: این همه را برای چه می‌خواهی؟ فرمود: می‌خواهم به صغیر و کبیر پول بدهم تا من هم آدم‌حسابی بشوم! یعنی تو چیزی نداری، تو فقط پول داری، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه خصالِ حمیده داشتند، تو فقط پول و زور داری، معاویه گفت: اگر این‌هایی را که خواستی به تو بدهم من هم همان جایگاهی که علی در ذهنِ تو دارد پیدا می‌کنم؟

جناب دارمیه حجونیّه سلام الله علیها فرمودند: سبحان الله! ما که با پول با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه معامله نکرده‌ایم!

معاویه گفت: می‌دانی که اگر علی بود حتّی یک مورد از این‌ها که خواستی هم به تو نمی‌داد، جناب دارمیه حجونیّه سلام الله علیها فرمودند: بله! نه اینکه یک مورد هم نمی‌دادند، بلکه یک تار موی پشم پوستِ گوسفندی را هم به من نمی‌دادند، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه مالِ مردم‌خور نبودند که بیت المال را همینطور برای جمع کردنِ اطرافیان خرج کنند!

معاویه ملعون در یک حادثه‌ی شبیه به این گفت: می‌دانی که تو در خونِ همه‌ی کسانی که علی کشته است شریک هستی، تو جزوِ سربازانِ او هستی، می‌دانی که چطور سربازانِ او را تحریک کرده‌ای!

همینکه این را گفت جناب دارمیه حجونیّه سلام الله علیها فرمودند: «أحسَن اللهُ بشَارَتَک»، من خودم را کوچکتر از آن می‌دانستم که سربازِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه باشم، حال که تو اعتراف می‌کنی من سربازِ ایشان هستم، بهتر از این نمی‌شد به من بشارت بدهی!


[1] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۲۰

[2] کامل الزیارات، زیارت مطلقه اول حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه

[3] الجمل، مفید، صفحه 238 (و الله ما أستطیع أزعم أن رسول الله ص خلف یوم قبض خیرا منه و لا أحق بهذا الأمر منه فاتقوا الله عباد الله فإنا نأمرکم بتقوی الله و الاعتصام بحبله و الله ولینا و ولیکم. قال فتقاعد کثیر عن طلحة و الزبیر عند سماع هذا الخبر و القول من أم سلمة ثم أنفذت أم سلمة إلی عائشة فقالت لها قد وعظتک فلم تتعظی و قد کنت أعرف رأیک فی عثمان و أنه لو طلب منک شربة من ماء لمنعتیه ثم أنت الیوم تقولین إنه قتل مظلوما و تریدین أن تثیری لقتال أولی الناس بهذا الأمر قدیما و حدیثا فاتقی الله حق تقاته و لا تتعرضی لسخطه فأرسلت إلیها أما ما کنت تعرفنیه من رأی فی عثمان فقد کان و لا أجد مخرجا منه إلا الطلب بدمه و أما علی فإنی آمره برد هذا الأمر شوری بین الناس فإن فعل و إلا ضربت وجهه بالسیف حتی یقضی الله ما هو قاض فأنفذت إلیها أم سلمة أما أنا فغیر واعظة لک من بعد و لا مکلمة لک جهدی و طاقتی و الله إنی لخائفة علیک البوار ثم النار و الله لیخیبن ظنک و لینصرن الله ابن أبی طالب علی من بغی علیه و ستعرفین عاقبة ما أقول و السلام)

[4] سوره مبارکه حج، آیه 40 (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا ۗ وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ)

[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۶، صفحه ۳۴۶

[6] بلاغات النساء، جلد ۱ ، صفحه ۵۵ (حدثني عبد الله بن سعد قال: حدثنا إبراهيم بن عبد الله المقدمي قال: أخبرنا محمد بن الفضل المكي قال: أخبرنا إبراهيم بن محمد الشافعي عن خالد بن الوليد المخزومي عن سعد بن حذافة الجمحي و حدثونيه عن العباس بن بكار عن عبيد الله بن عمر الغساني عن الشعبي قال: كتب معاوية إلى واليه بالكوفة أن أوفد علي أم الخير بنت الحريش بن سراقة البارقية رحلة محمودة الصحبة غير مذمومة العاقبة و اعلم أني مجازيك بقولها فيك بالخير خيرا و بالشر شرا فلما ورد عليه الكتاب ركب إليها فأقرأها إياه فقالت أم الخير : أما أنا فغير زائغة عن طاعة و لا معتلة بكذب و لقد كنت أحب لقاء أمير المؤمنين لأمور تختلج في صدري تجري مجرى النفس يغلي بها غلي المرجل بحب البلسن يوقد بجزل السمر فلما حملها و أراد مفارقتها قال: يا أم الخير إن معاوية قد ضمن لي عليه أن يقبل بقولك في بالخير خيرا و بالشر شرا فانظري كيف تكونين قالت: يا هذا لا يطمعك و الله برك بي في تزويقي الباطل و لا يؤنسك معرفتك إياي أن أقول فيك غير الحق فسارت خير مسير فلما قدمت على معاوية أنزلها مع الحرم ثلاثا ثم أذن لها في اليوم الرابع و جمع لها الناس فدخلت عليه فقالت: السلام عليك يا أمير المؤمنين فقال و عليك السلام و بالرغم و الله منك دعوتني بهذا الاسم فقالت: مه يا هذا فإن بديهة السلطان مدحضة لما يحب علمه قالت: صدقت يا خالة و كيف رأيت مسيرك؟ قالت: لم أزل في عافية و سلامة حتى أوفدت إلى ملك جزل و عطاء بذل فأنا في عيش أنيق عند ملك رفيق فقال معاوية : بحسن نيتي ظفرت بكم و أعنت عليكم قالت: مه يا هذا لك و الله من دحض المقال ما تردي عاقبته قال: ليس لهذا أردناك قالت: إنما أجري في ميدانك إذا أجريت شيئا أجريته فاسأل عما بدا لك قال: كيف كان كلامك يوم قتل عمار بن ياسر ؟ قالت: لم أكن و الله رويته قبل و لا زورته بعد و إنما كانت كلمات نفثهن لساني حين الصدمة فإن شئت أن أحدث لك مقالا غير ذلك فعلت قال: لا أشاء ذلك ثم التفت إلى أصحابه فقال: أيكم حفظ كلام أم الخير ؟ قال رجل من القوم: أنا أحفظه يا أمير المؤمنين كحفظي سورة الحمد قال: هاته قال: نعم كأني بها يا أمير المؤمنين و عليها برد زبيدي كثيف الحاشية و هي على جمل أرمك و قد أحيط حولها حواء و بيدها سوط منتشر الضفر و هي كالفحل يهدر في شقشقته تقول« يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ اِتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ اَلسّٰاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ » إن الله قد أوضح الحق و أبان الدليل و نور السبيل و رفع العلم فلم يدعكم في عمياء مبهمة و لا سوداء مدلهمة فإلى أين تريدون رحمكم الله أ فرارا عن أمير المؤمنين أم فرارا من الزحف أم رغبة عن الإسلام أم ارتدادا عن الحق أ ما سمعتم الله عز و جل يقول:« وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتّٰى نَعْلَمَ اَلْمُجٰاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ اَلصّٰابِرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبٰارَكُمْ » ثم رفعت رأسها إلى السماء و هي تقول: اللهم قد عيل الصبر و ضعف اليقين و انتشر الرعب و بيدك يا رب أزمة القلوب فاجمع إليه الكلمة على التقوى و ألف القلوب على الهدى و اردد الحق إلى أهله هلموا رحمكم الله إلى الإمام العادل و الوصي الوفي و الصديق الأكبر إنها إحن بدرية و أحقاد جاهلية و ضغائن أحدية وثب بها معاوية حين الغفلة ليدرك بها ثارات بني عبد شمس ثم قالت:« فَقٰاتِلُوا أَئِمَّةَ اَلْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاٰ أَيْمٰانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ » صبرا معشر الأنصار و المهاجرين قاتلوا على بصيرة من ربكم و ثبات من دينكم و كأني بكم غدا لقد لقيتم أهل الشام كحمر مستنفرة لا تدري أين يسلك بها من فجاج الأرض باعوا الآخرة بالدنيا و« اِشْتَرَوُا اَلضَّلاٰلَةَ بِالْهُدىٰ » و باعوا البصيرة بالعمى« عَمّٰا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نٰادِمِينَ » حتى تحل بهم الندامة فيطلبون الإقالة انه و الله من ضل عن الحق وقع في الباطل و من لم يسكن الجنة نزل النار أيها الناس إن الأكياس استقصروا عمر الدنيا فرفضوها و استبطئوا مدة الآخرة فسعوا لها و الله أيها الناس لو لا أن تبطل الحقوق و تعطل الحدود و يظهر الظالمون و تقوى كلمة الشيطان لما اخترنا ورود المنايا على خفض العيش و طيبه فإلى أين تريدون رحمكم الله عن ابن عم رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و زوج ابنته و أبي ابنيه خلق من طينته و تفرع من نبعته و خصه بسره و جعله باب مدينته و علم المسلمين و أبان ببغضه المنافقين فلم يزل كذلك يؤيده الله عز و جل بمعونته و يمضي على سنن استقامته لا يعرج لراحة الدأب ها هو مفلق الهام و مكسر الأصنام إذ صلى و الناس مشركون و أطاع و الناس مرتابون فلم يزل كذلك حتى قتل مبارزي بدر و أفنى أهل أحد و فرق جمع هوازن فيا لها من وقائع زرعت في قلوب قوم نفاقا و ردة و شقاقا قد اجتهدت في القول و بالغت في النصيحة و بالله التوفيق و عليكم السلام و رحمة الله و بركاته فقال معاوية : و الله يا أم الخير ما أردت بهذا الكلام إلا قتلي و الله لو قتلتك ما حرجت في ذلك قالت: و الله ما يسوؤني يا ابن هند أن يجري الله ذلك على يدي من يسعدني الله بشقائه قال: هيهات يا كثيرة الفضول ما تقولين في عثمان بن عفان ؟ قالت: و ما عسيت أن أقول فيه استخلفه الناس و هم له كارهون و قتلوه و هم راضون فقال معاوية : إيها يا أم الخير هذا و الله أصلك الذي تبنين عليه قالت: لكن الله يشهد بما أنزل إليك أنزله بعلمه و الملائكة يشهدون« وَ كَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً » ما أردت لعثمان نقصا و لكن كان سباقا إلى الخيرات و إنه لرفيع الدرجة قال: فما تقولين في طلحة بن عبيد الله قالت: و ما عسى أن أقول في طلحة اغتيل من مأمنه و أوتي من حيث لم يحذر و قد وعده رسول الله صلّى اللّه عليه و آله الجنة قال: فما تقولين في الزبير ؟ قالت: يا هذا لا تدعني كرجيع الصبيغ يعرك في المركن قال: حقا لتقولن ذلك و قد عزمت عليك قالت: و ما عسيت أن أقول في الزبير ابن عمة رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و حواريه و قد شهد له رسول الله صلّى اللّه عليه و آله الجنة و لقد كان سباقا إلى كل مكرمة في الإسلام و إني أسألك بحق الله يا معاوية فإن قريشا تحدث أنك أحلمها فأنا أسألك بأن تسعني بفضل حلمك و أن تعفيني من هذه المسائل و امض لما شئت من غيرها قال: نعم و كرامة قد أعفيتك و ردها مكرمة إلى بلدها.)

[7] سوره مبارکه محمد، آیه 31

[8] سوره مبارکه توبه، آیه 21

[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۳ ، صفحه ۲۶۰ (يف، [الطرائف] ، ذَكَرَ اِبْنُ عَبْدِ رَبِّهِ فِي كِتَابِ اَلْعِقْدِ فِي قِصَّةِ دَارَمِيَّةَ اَلْحَجُونِيَّةِ : أَنَّ مُعَاوِيَةَ قَالَ لَهَا أَ تَدْرِينَ لِمَ بَعَثْتُ إِلَيْكِ قَالَتْ لاَ يَعْلَمُ اَلْغَيْبَ إِلاَّ اَللَّهُ قَالَ بَعَثْتُ إِلَيْكِ لِأَسْأَلَكِ عَلاَمَ أَحْبَبْتِ عَلِيّاً وَ أَبْغَضْتِينِي وَ وَالَيْتِهِ وَ عَادَيْتِينِي قَالَتْ لَهُ أَ تُعْفِينِي قَالَ لاَ أُعْفِيكِ قَالَتْ أَمَّا إِذَا أَبَيْتَ فَإِنِّي أَحْبَبْتُ عَلِيّاً عَلَى عَدْلِهِ فِي اَلرَّعِيَّةِ وَ قِسْمَتِهِ بِالسَّوِيَّةِ وَ أُبْغِضُكَ عَلَى قِتَالِكَ مَنْ هُوَ أَوْلَى مِنْكَ بِالْأَمْرِ وَ طَلَبِكَ مَا لَيْسَ لَكَ بِحَقٍّ وَ وَالَيْتُ عَلِيّاً عَلَى مَا عَقَدَ لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنَ اَلْوَلاَيَةِ وَ عَلَى حُبِّهِ لِلْمَسَاكِينِ وَ إِعْظَامِهِ لِأَهْلِ اَلدِّينِ وَ عَادَيْتُكَ عَلَى سَفْكِ اَلدِّمَاءِ وَ جَوْرِكَ فِي اَلْقَضَاءِ وَ حُكْمِكَ بِالْهَوَى .)