ویژه برنامه ی بزرگداشت شهید اول – نهم اسفند 1393

مراسم بزرگداشت سالروز شهادت شهید اول در حوزه علمیه امام خمینی (ره) با سخنرانی حجت الاسلام کاشانی برگزار گردید.

برای دانلود صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

 «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه‌ی بحث در مورد شهید اوّل

خدا را شاکر هستیم که به عنوان یک طلبه‌ی ناچیز یک روز فرصت شده در مدّت اندکی درباره‌ی شخص شخیص شهید اوّل (سلام الله علیه) که حقّ حیات به گردن حوزه‌ها دارند با هم گفتگو کنیم. در حقیقت بنده لایق نیستم راجع به آن بزرگوار صحبت کنم منتها خود استقبال کردم به جهت این‌که شاید اسم ما را به عنوان ارادتمندان به این بزرگوار بنویسند. بحث ما إن‌شاء‌الله بیشتر راجع به دوران شهید است کمتر به مسائل علمی پرداخته شده‌ی شهید در کتب او می‌پردازیم.

MG_8956-300x200

سال تولّد شهید اوّل

اوّلین نکته‌ای که باید به آن توجّه کرد این است که مشهور است مورّخین تولّد این بزرگوار را 734 قمری نوشته‌اند. جهت اهمّیّت آن را الآن عرض می‌کنم چیست. 734 قمری از پسر این بزرگوار شهید ثانی نقل می‌کند که محمّد یکی از سه پسر آن بزرگوار می‌نویسد: پدر ما در سال 734 به دنیا آمد. تعجّب سال 734 عباراتی است که بزرگان شیعه درباره‌ی ایشان نوشته‌اند. یکی از عبارات عبارات مرحوم فخر المحقّقین است.

جایگاه فخر المحقّقین

فخر المحقّقین آن عظیم الشأنی که می‌دانید کثیر علمای شیعه قائل هستند ایشان در 10 سالگی به اجتهاد رسیده است. مرحوم آقای دوانی که ادّعا می‌کند آقایان اشتباه کرده‌اند ادلّه می‌آورد می‌گوید ایشان در 17 سالگی نیاز به استاد داشتن را به اتمام رساندند. این خیلی فرقی نمی‌کند، یعنی مرحوم آقای دوانی با شدّت و حدّتی سعی می‌کنند تمام حرف‌هایی که گذشتگان گفته‌اند مرحوم فخر المحقّقین پسر علّامه حلّی در 10 سالگی نیازمند اساتید دیگر نبود را ایشان به 17 سالگی جا به جا کند.

کسی که خود در 17 سالگی نیازمند به اساتید دیگر نبوده، مرحوم فخر المحقّقین فرزند علّامه حلّی سال 682 به دنیا آمده است. تک استاد او علّامه حلّی بوده، شاگرد خصوصی علّامه حلّی نابغه بوده، خود نابغه است 682 به دنیا آمده است. 682 تا 754 قریب به 70 و چند سال سنّ استاد شهید است.

نظر فخر المحقّقین در مورد شهید اوّل

این عالم ربانی نابغه در مورد جناب شهید ببینید چه می‌گوید. مرحوم فخر المحقّقین در عباراتی که در سال 756 از مرحوم شهید اوّل می‌خواهند صحبت کنند، 756 یعنی در 22 سالگی شهید، می‌فرماید: سیّد فضلاء بنی آدم، اعلم علماء و سیّد فضلای بنی آدم.

سال تولّد دقیق شهید اوّل

آقایان از نوشته‌های شهید به تکاپو افتاده‌اند، از اجازه ‌نامه‌هایی که صادر کرده دیدند اگر سنّ شهید این باشد که نوشته‌اند باید در 20 سالگی به علمای حجاز اجازه نامه داده باشد. استبعاد کردند بررسی کردند این هم دست خطّ پسر او است. یک نظر هم این‌جا پیدا شده که آقای رضا مختاری می‌فرماید: سال 734 تصحیف شده این 724 بوده، چون همه‌ی محقّقین مثل ابن الجزری می‌گویند قطعاً شهید اوّل محمّد بن مکّی بعد از 720 به دنیا آمده است.

جمله‌ی فخر المحقّقین در مورد شهید اوّل

در سنّی حدود 30، 32 ساله عالم ربّانی شاگرد خصوصی علّامه حلّی، خود او نابغه است، در 70 و چند سالگی به او می‌گوید: اعلم علمای عصر و سیّد فضلای بنی آدم.

MG_8958-300x200

نظر محقّق ثانی در مورد شهید اوّل

این عبارات انسان را تحریک می‌کند که ببیند شهید چه کرده، در چه دورانی بوده است. محقّق ثانی که مدّ نظر همه‌ی آقایان هست جامع المقاصد او مهم است، بعضی از آقایان او را اعلم علمای تاریخ شیعه می‌دانند می‌فرماید که «الإِمام شیخُ الإِسلامِ وَ المُسلِمین عَلَّامَةُ المُتِقَدِّمین وَ المُتِأَخِّرین حَلَّالُ المُشکلات وَ کَشَّاف المُعضَلات». ما می‌دانیم این بزرگان یک لفظ، یک کلمه برای کسی کم و زیاد نمی‌گویند، انسان باید دقّت کندکه چه بوده راجع به او این‌طور گفته‌اند. مرحوم محقّق ثانی به او می‌فرماید: «أَفضَلُ المُتِقَدِّمینَ وَ المُتِأَخِّرین».

نظر محقّق خوانساری در مورد شهید اوّل

ما نگاه می‌کنیم می‌بینیم صاحب شرح دروس محقّق خوانساری می‌فرماید: در طول تاریخ گذشته مثل شهید نیامده است. این‌ها انسان‌هایی نیستند که کسی را ندیده باشند، شیخ مفید دیده‌اند، شیخ طوسی دیده‌اند، علّامه حلّی دیده‌اند. انسان باید فکر کند شهید چه کاری انجام داده بود.

فواید اجازه‌ نامه‌هایی که در آخر کتاب بحار جمع‌آوری شده است

من یک نکته‌ی دیگر هم عرض کنم موضوع بحث را راجع به دوران شهید ببرم. الآن که فضای عدم اختلاف است… البتّه یک نکته هم از آن طرف می‌خواهم محضر شما عرض کنم عالمی به اسم شمس الائمّة که من این کتاب را عرض کرده بودم برای رفقای جوان‌تر بیاورند، ممکن است اگر کسی حوصله کرد کتاب بحار را یک دور تورّق کند اواخر آن یک جاهایی تایپ هم نشده حالت دست خطّی هم هست. گاهی شما می‌بینید اواخر کتاب بحار به این شکل است کار خود علّامه مجلسی هم نیست کار ملّا عبد الله افندی شاگرد ایشان است. این‌ها به چه کاری می‌آید این‌جا زده‌اند؟ خواسته‌اند کاغذ پر کنند؟ این‌ها اجازه‌ نامه‌هایی است که علماء به هم داده‌اند و مرحوم علّامه مجلسی این‌ها را جمع کرده به خاطر فواید زیادی که دارد. من یکی را برای شما می‌خوانم.

اجازه نامه یک سنّی شافعی به شهید اوّل

یکی از این‌ها اجازه‌ نامه‌ای است که یک سنّی شافعی به شهید اوّل داده است. در دوران شهید تقیّه برای عموم شیعه این‌قدر نبود که ابراز تشیّع نکنند، در منطقه‌ای که شهید در شام و لبنان زندگی می‌کرد شیعه‌ها می‌گفتند ما شیعه هستیم، علمای خاص مثل شهید نمی‌توانستند ابراز کنند چون در معرض خطر قرار می‌گرفتند. نگاه کنید شهید چگونه رفتار کرده که یک عالم 70 و چند ساله به شهید 20 ساله یا اگر نظر آقای مختاری درست باشد نهایتاً 30 ساله، این عبارات را یک سنّی درباره‌ی شهید به کار برده، اسم او شمس الائمّه‌ی کرمانی شافعی است. مرحوم مجلسی جمع‌آوری کرده اواخر بحار چاپ شده، این اجازه نامه را یک وقتی فرصت کنید تورّق کنید یکی از ویژگی‌های این اجازه نامه‌ها نکات مهمّی است که راجع به علماء وجود دارد، از جمله تعابیری که علماء از هم دارند.

MG_8963-300x200

تعبیر یک عالم سنّی در مورد شهید اوّل

یکی این است «إِمَامُ الأَئِمَّة صَاحِبُ الفَضلین مَجمَعُ المَناقِب وَ الکَمَالاتِ الفَاخِرَة جَامِعُ علومِ الدُّنیا وَ الآخِرَة». این را یک سنّی راجع به او گفته، معلوم است شهید در دورانی که زندگی می‌کرده تعامل داشته است.

عبارت شهید ثانی در مورد شهید اوّل

من از عبارت شهید ثانی خیلی شگفت زده شدم وقتی داشتیم این کار را منتشر می‌کردیم که به شهید می‌گوید: «مُحیی مَا دَرَسَ عَن سُنَنِ المُرسَلین». این‌ها حرف‌هایی نیست که فرض کنید برای سلطان بروند مدّاحی کنند، شهید چه کاری انجام داده است؟ من خبر ندارم شهید چه کاری انجام داده، چه کاری انجام داده که شهید ثانی با آن عظمت خود می‌گوید او «مُحیی مَا دَرَسَ عَن سُنَنِ المُرسَلین»، نه علمای گذشته‌ی ما. یا باید بگوییم گزافه گفته که چه کسی جرأت می‌کند به فقیه فحلی مثل شهید ثانی این‌طور بگوید یا باید رجوع کنیم ببینیم ما گویی این بزرگان را نشناخته‌ایم.

نظر آیت الله شبیری در مورد شهید اوّل

مثلاً این عبارت شگفت انگیزی که اگر بچّه‌ای مثل من بگوید تعجّب ‌انگیز نیست می‌گویند تازه به دوران رسیده است این را می‌گوید، یک وقت فقیه مدقّقی مثل حضرت آیت الله شبیری می‌فرماید: کسی که یک دور جواهر را با دقّت ببیند هم مستغنی از این نیست که دروس را برود ببیند. این خیلی عجیب است. جواهر قریب به 600 سال بعد از دروس نوشته شده، فقه زمان شهید کجا فقه زمان صاحب جواهر کجا، عمق آن کجا. می‌فرماید: این‌قدر مطالب زیاد و ابتکاری دارد که اگر کسی جواهر را هم احاطه پیدا کند به دروس نیاز دارد.

ارتباط شهید اوّل با علمای غیر شیعه در سنّ جوانی

این بزرگوار روی این حسابی که در حدود 20 سالگی طبق نظر مشهور یا 30 سالگی طبق نظر بقیّه به علمای حجاز غیر شیعه اجازه نامه صادر کرده، امروز آیا علمای اهل سنّت از معروف‌ترین مراجع ما اجازه می‌خواهند؟ امروز که سایت داریم، ماهواره داریم، ابزار ارتباطی راحت است. الآن فرض کنید من می‌خواهم با یک عالمی ارتباط بگیرم فرانسوی زبان است، من این کار را در این چند سال اخیر انجام دادم، شاید 12، 13 سال پیش در یک رشته‌ای که کمی مطالعات می‌کردیم کتاب یک آقایی را نداشتیم می‌خواستیم برای ما بفرستند، فرانسوی، آلمانی، می‌گفتیم کسی که بلد بود فرانسوی بنویسد یک ایمیل پیدا می‌کرد، بالاخره با طرف می‌شود ارتباط گرفت. زمانی که شهید بود این خبرها نبود، چقدر باید یک نفر در شام شهرت پیدا کند که علمای حجاز 40 نفر از او درخواست اجازه کنند سنّ شهید بالاترین عددی که یکی دو نفر از محقّقین قائل هستند این‌جا 30 سال است.

فضای دوران زندگی شهید اوّل در زمان نوشتن کتاب لمعة

این عبارت خیلی عبارت جالبی است که وقتی با بعضی بزرگان شیعه گفت و گو می‌کند، نمی‌دانم شاید ایشان از بزرگان شیعه هم تقیّه می‌کرده، چون مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: از کرامات شهید اوّل این است که وقتی می‌خواست کتاب لمعة را بنویسد، لمعة مشهور است افواه می‌گویند در زندان نوشته در حالی که تحقیق نشان می‌دهد در زندان نوشته نشده است، تنها کتاب مختصر النّافع هم پیش او نبوده، این‌ها نیست. چون اجازه نامه‌هایی که شش، هفت سال قبل از شهادت شهید است، حداقل پنج سال است، در این‌ها هست که این کتاب را اجازه داده است.

MG_8989-300x200

شناخته شدن شهید اوّل به عنوان شافعی

منتها چیزی که مسلّم است این است ایشان در فضایی زندگی می‌کرده که شافعی او را می‌شناختند و دائم با علماء در ارتباط بوده است. این‌طور نبوده که یک جایی میز کاری داشته شد شخص غریبه‌ای در آن نیاید. لذا می‌فرماید: من گفتم چه کنم می‌خواهم یک کتاب برای سربداران در خراسان بنویسم؟ شهید را دعوت می‌کنند نمی‌دانیم چرا شهید قبول نمی‌کند برود و به عنوان ولیّ فقیه آن سامان باشد، نامه‌ای که پاسخ شهید را حاوی است به دست ما نرسیده است.

عدم مراجعه‌ی غیر به شهید در زمان نوشتن کتاب لمعة

می‌فرماید: من برای این‌که غیر رجوع نکند چون می‌خواهم فقه اهل بیت را در لمعة بنویسم توسّل کردم و در طول هفت روزی که من نوشتم احدی بر من وارد نشد. شهید ثانی در مقدّمه‌ی روضة البهیة می‌فرماید: این از کرامات شهید است. تصرّف کرده با این‌که خیلی کثرت رفت و آمد داشته و محلّ مراجعه بود شش هفت روزی فراغت پیدا کند.

نوشته شدن کتاب لمعة در هفت روز

حیرت ‌‌انگیز است که در هفت روز یک نفر بتواند یک دور فقه بنویسد. تمام فقه از طهارت و دیات در ذهن او باشد آن هم با این جزئیّات، واقعاً حیرت ‌انگیز است. وقتی با بعضی از علمای شیعه گفتگو می‌کند و آن‌ها حیرت زده می‌شوند، عاجز می‌شوند، بحث ناتمام می‌ماند، می‌گویند چه شد شما این‌طور شدید؟ می‌فرماید که «سَحَرنا وَ أَضعتم»، ما شب‌ها نخوابیدیم شما شب‌ها خوابیدید، افتادید. یعنی انسان وقتی نگاه می‌کند برای این‌که اسم ما را جزء طرفدارهای ایشان بنویسند واقعاً سر و دست می‌شکنیم. 600 سال یک نفر بتواند پرچم فقه شیعه را به دست بگیرد خیلی عجیب است. این بزرگوار در شرایطی که داشته به چشم می‌آید.

شرایط و دوران زندگی شهید اوّل

باقی را می‌خواهم از دوران ایشان عرض کنم. چون مردم شام چند مرتبه این خطر را دیده بودند که اگر علمای شیعه راه بیفتند جریان‌سازی می‌کنند، از جمله این‌که تیمور لنگ برای این‌که چه بسا یار جمع کند وقتی به فلسطین آن روز یعنی شام حمله کرد به عنوان من کسی هستم که می‌خواهم خون ‌خواهی از حسین بن علی کنم به آن‌جا رفت و خیلی مراقب بودند عالم شیعه‌ای رشد نکند. دوران شهید هم یک دوران ویژه‌ای است.

نظر شیخ حر در مورد دوران زندگی شهید اوّل

مرحوم شیخ حر می‌نویسد، شما نگاه کنید اگر اهل روستا باشید خبر دارید برای کفن و دفن میّت گاهی مشکل دارند. مرحوم شیخ حر می‌نویسد: دوران شهید دورانی بود که اگر یک شخصی از دنیا می‌رفت 70 نفر مجتهد مسلّم از شیعه بالای سر میّت حاضر بود، در یک منطقه‌ی کوچک.

دلایل ترس از جایگاه علمای شیعه

منتها شهید به چشم آمد، شهید به چشم آمد به شدّت هم تقیّه می‌کرد. یک نمونه از تقیّه‌های او را هم برای شما می‌خوانم. درصدد بودند که به یک شکلی زیر آب شهید را بزنند، هم از نظر رقابتی به چشم می‌آمد شخصیّت مهمّی بود هم این‌که می‌ترسیدند از نظر علمی پادشاه را جا به جا کند. بعضی به یاد داشتند که پادشاه مغول را، سلطان محمّد خدا بنده را علّامه حلّی تغییر مذهب داد، آن‌ها می‌ترسیدند یا احاطه‌‌ای که سیّد مرتضی و شیخ مفید روی پادشاهان و ولات عصر خود داشتند. تا این‌که یک بی‌انصافی در شیعه پیدا شد که یا حسادت کرد یا نوشته‌اند مرتد شد، یک شخصی ترسید چون شهید ظاهراً بسطیّت پیدا کرده بود. خیلی نصوص در دوران شهید مبهم است عرض می‌کنم اهل سنّت اسم از او نبرده‌اند.

اسم نبردن از شهید اوّل در کتاب‌های نوشته شده

آقایان الآن به ما می‌گویند راجع به شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) سند بیاورید ما می‌گوییم شما تحریف کرده‌اید، حضرت زهرا (سلام الله علیها) که هیچ بزرگ‌ترین فرد تاریخ است، راجع به شهید اوّل کار آن‌ها این است که تراجم بنویسند، مثل کتاب‌هایی که ذیل البدایة و النّهایة نوشته شده، کتاب الدرر الکامنة اعلام قرن الثامنة، یعنی نوشته علمای قرن هشتم را معرّفی کرده، یکی از آن‌ها هم علّامه حلّی است. ابن حجر عسقلانی است سنّی است نوشته بزرگان قرن هشتم را معرّفی کرده است، فراوان از این کتاب‌ها داریم، شذرات الذّهب ابن حماد حنبلی و کسان دیگر. عمده‌ی این‌ها اسم از شهید نیاوردند چون کشتنی که بحث آن خواهد شد یک آبروریزی برای اهل سنّت بود و این بی‌انصاف‌ها تحریف کردند.

MG_8992-300x200

نوشته عماد حنبلی در مورد شهید اوّل

حتّی آن‌جایی که می‌خواهند اسم ببرند ابن حماد حنبلی یک خطّ و نیم راجع به شهید صحبت می‌کند و می‌گوید او معتقد به حلول شد و به مذهب نُصِیریه درآمد. مذهب نصیریه برای محمّد بن نمیر نصیری است که این‌ها از غلاتی هستند که بزرگان شیعه، حتّی آن کسانی که متّهم به غلو شده‌اند این‌ها را تکفیر کردند. نصیری‌ها اهل نماز و روزه نبودند، یعنی اهل بیت را معاذ الله خدا می‌دانستند، حلولی بودند و بزرگان شیعه این‌ها را تکفیر می‌کردند. یعنی حتّی کسانی که خود متّهم به غلوّ شدند درباره‌ی نصیری‌ها که کافر هستند و خارج از اسلام هستند حرفی ندارند. این علوی‌های امروز سوریّه در واقع استحاله شده‌ی نصیری‌ها هستند. یعنی با اتّهام کفر نه اتّهام تشیّع، دقّت کنید، با اتّهام کفر کشتند.

اتّهام زدن به شهید اوّل

آن چیزی که عجیب و حیرت ‌انگیز است این است که 70 نفر شیعه یا طرفداران آن فرد، ابن یحیی نامی است، امضاء کردند عباراتی جمع کردند مثلاً این‌ها فتاوای شهید است، هزار سنّی هم زیر آن را امضاء کردند و وقتی بردند به دادگاه دادند هر چه مرحوم شهید گفت من این حرف‌ها را نگفته‌ام قبول نکردند. مرحوم علّامه دوانی خیلی طرفدار وحدت است ولی این‌جا می‌گوید این هم عاقبت کسانی است که با اهل سنّت رفاقت می‌کنند. یعنی نامردی کردند، شهید این همه خدمت کرد. تا بوده همین بوده، بعضی تصوّر می‌کنند ما که بحث از وحدت می‌کنیم معتقد هستیم لزوماً باید محبّت از دو طرف باشد، خیر، آن کسی که اعتقاد به اسلام حقیقی دارد دنبال ترویج حقیقت دین است وگرنه تا بوده از این قتل‌ها و بی‌انصافی‌ها بوده است. خود مرحوم دوانی که چندین همایش وحدت برگزار کرده خیلی با لسان شاید جانسوخته‌ای ماجرای شهادت شهید را می‌گوید. چون بالاخره شهید را یک سال به زندان می‌اندازند.

ماجرای اعدام کردن شهید اوّل

چون در فقه شافعی نمی‌توانند مرتد را اعدام کنند باید یک سال او را به زندان بیندازند. عبّاد بن جماعة که قاضی القضات شافعی است و نمی‌تواند مرتد اعدام کند، شهید هم مرتد نیست یک اتّهامی زده‌اند، می‌گوید من بری هستم من که اصلاً شافعی هستم این‌ها برای من نیست. نمونه‌های تقیّه‌ی شهید را عرض خواهم کرد. قبول نمی‌کنند می‌گویند هزار و هفتاد نفر امضاء کرده‌اند مگر می‌شود قبول نکنی؟ این‌ها فتواهای تو است. می‌گوید نیست.

حکم اعدام شهید اوّل توسّط یک مالکی

بعد از یک سال زندان وقتی شهید را به دادگاه می‌آورند چون بعد از یک سال باید دوباره محاکمه کنند یا توبه کند یا او را ببخشند. عباد بن جماعة می‌بیند نمی‌تواند حکم اعدام صادر کند مرتد را شافعی‌ها نمی‌توانند اعدام کنند. به یک قاضی مالکی حکم می‌کند که وظیفه‌ی تو است فتوا بدهی، مالکی‌ها می‌توانند اعدام کنند و بعد هم تهدید می‌کند که تو را عزل می‌کنم. او هم بلند می‌شود دو رکعت نماز می‌خواند و فتوا به قتل می‌دهد.

چگونگی اعدام کردن شهید اوّل

آن بزرگوار را گردن می‌زنند بدن مبارک بی‌سر او را آویزان می‌کنند سنگسار می‌کنند، جز برای کینه کسی این‌‌طور رفتار نمی‌کند. بعد بدن مبارک او را یک صبح تا عصر روی دار نگه می‌دارند، بدن سنگسار شده‌ی بی‌سر را، بعد می‌آورند آتش می‌زنند. باز به این هم اکتفا نمی‌کنند خاکستر او را بر باد می‌دهند. لذا آن بزرگوار قبری ندارد قبر او در قلوب مؤمنین و شیعیان است.

شعری که شهید برای پادشاه فرستاد

این از این طرف، حالا دوران شهید را نگاه کنید. شهید در اشعاری که دارد حتّی خیلی نمی‌تواند ابراز محبّت اهل بیت کند. عرض کردم شیعه داشتیم ولی عالمی در این سطح نمی‌توانسته ابراز کند. یکی از جاهایی که به نظر من در تقیّه‌ی شهید خیلی شگفت است این شعری است که در زندان فرموده، شعری که در زندان فرموده عبارات آن را می‌خوانم نگاه کنید. این را برای پادشاه فرستاده بلکه او را ببخشند.

«یَا أَیُّهَا المَلِکَ المَنصور بیدَمِرُ               بِکُم خوارزم وَ الأَقطار تَفتَخِرُ

«إِنِّی‌ اَرَاعَ لَکُم فِی کُلِّ آوَنَةٍ                  وَ مَا جَنَیتَ لِعُمری کَیَف أَعتَذَرُ»

«وَ مَا جَنَیتُ لِعُمری»، من جرمی مرتکب نشدم، جنایتی نکردم، «کَیفَ أَعتذِرُ». چون می‌دید اگر بخواهد توبه کند ارتداد او اثبات شده که توبه کرده بنابراین او را راحت می‌کشتند. می‌گوید من چیزی نگفتم.

«لَا تَسمَعَنَّ فِی أَقوالِ الوُشَاة فَقَد‌«، این حرف‌هایی که بدگوها، وشاة یعنی آن کسانی که سعایت کردند، بر علیه ما توطئه کردند. این حرف‌هایی که آن‌ها گفته‌اند از من نخواهی شنید. «بَاؤوا‌ بِـزورٍ‌ وَ إِفـکٍ لَیسَ یَنحَصِرُ»، این‌ها قول زور یعنی شهادت ناحق دادند، حرف نا به جا زدند، من از این حرف‌ها نگفتم. «وَ اللهِ وَ اللَّهِ أَیماناً مؤکَّدَتاً»، به خدا سوگند این‌ها قسم‌هایی است که مؤکّداً می‌خورم. «إِنِّی بَریءٌ مِنَ الإِفکِ الَّذِی ذَکرَوا»، من بیزار هستم از آن چیزی که این‌ها می‌گویند.

«عَقیدَتِی مُخَلِصاً حُبُّ النَّبِی‌ وَ مَن‌‌                     أَحَبَّهُ‌ وَ صَحَابٍ‌ کُلُّهُم‌ غُرَرُ‌«

عقیده‌ی من محبّت به پیامبر و آن کسانی است که پیامبر را دوست دارند و اصحاب بزرگوار رسول خدا است.

«یَکفِیکَ فِی فَضلٍ صِدِّیق وَ صَاحِبُهُ                            فَارِقَةُ الحَقَّ فِی أَقوَالِهِ عُمَرُ»

می‌گوید «یَکفیکَ»، در فضیلت صدّیق و صاحب او «فارِقَةُ الحَقّ» این است که «جَوَارَ أَحمَداً فِی دُنیا وَ آخِرَةً»، این‌ها در دنیا و آخرت در جوار رسول خدا هستند. «وَ آَیَةَ الغَار لِلأَلبـابِ تُعتَبَرُ»، آیه‌ی غار هم درباره‌ی خلیفه‌ی اوّل است برای همه واضح است، معتبر است در فضیلت…

«وَ الخَـیرُ عُثمَانُ و المَنعوثُ حَیدَرَةٌ                             وَ طَلحَةٌ وَ زُبـَیرٌ فَـضلَهُم شَـهَروا‌«

راجع به عثمان است خیر و حیدر کرّار و طلحه و زبیر که فضل همه مشهور است.

«سَعدَاهُمُ وَ إِبن عوفٍ ثُمَّ  عَاشِرُهُم                            أَبو عُبیدَةِ قومٍ بِالطُّغی فُخِروا»

ابو عبیده و سعد بن ابی وقّاص.

«الفِقهُ وَ النَّحوِ وَ التَّفسیر یَعرِفُنی‌                        ثُمَّ الأُصولانُ وَ القُرآن وَ الأَثَرُ»

همه می‌شناسند که من در نحو و فقه و تفسیر و اصول عقاید و اصول فقه و تفسیر و حدیث ید طولایی دارم. تا

«ثُمَّ الصَّلَاةُ عَلَی المُختَارِ سَیِّدِنَا                         وَ الآلِ وَ الصَّحبِ طَُراً بَعدَهُ زُمَرُ»

نامه را می‌دهد. می‌گوید من مملوک مظلوم شما به خدا سوگند محمّد بن مکّی شامی هستم که امیدوار هستم من را ببخشید و این تهمت را بردارید که نمی‌پذیرند.

البتّه تتبّع یک چیز نایاب است در دوران امروز ما کمیاب شده است. دیدید این عبارات گرچه تقیّتاً است خیلی تعجّب انگیز است، خیلی‌ها هم این را نقل کرده‌اند ولی یک نفر متفطّن شده که شهید این‌جا چه کرده است.

_MG_8992

مقبره‌ی مرحوم صاحب روضات الجنّات

مرحوم صاحب روضات الجنّات همان بزرگواری که اگر شما به اصفهان تخت فولاد تشریف برده باشید می‌بینید که آل خوانسار یک مقبره‌ی عظیمی دارند در تخت فولاد مسجد مانند است ولی ایشان صاحب روضات الجنّات بیرون دفن است و خیلی هم برائتی است، به قول معروف خیلی وَلَوی است. ایشان به خاطر مرحوم کشیک‌چی که باربری در بازار اصفهان بوده و سر یک ماجرایی او را بیرون دفن می‌کنند وقتی باخبر می‌شود می‌گوید من را در تخت فولاد زیر قبّه‌ای که اجداد من دفن هستند ولی نزدیک او دفن کنید.

اگر شما تخت فولاد تشریف ببرید امروز می‌بینید دو قبّه برای آل خوانسار وجود دارد یکی محقّق خوانساری و آقا جمال و آقا حسین خوانساری بزرگ هستند یکی برای ایشان ساخته‌اند به خاطر این‌که او را کنار یک باربری دفن کرده‌اند که معتقد بوده از یاران حضرت حجّت است.

نظر صاحب روضات الجنّات در مورد شعر شهید اوّل به پادشاه

ایشان می‌گوید من خیلی تعجّب کردم شهید این‌قدر تقیّه کرده است؟ تا رسیدم به اشعاری که بعضی از غیر شیعه سرودند شعری که غیر شیعه سرودند از این‌جا شروع شده: «عَقیدَتِی مُخَلِصاً حُبُّ النَّبِی‌ وَ مَن‌‌«، از این‌جا که اصحاب را یکی یکی شمرد، تا آن‌جایی که راجع به این عشره‌ی مبشرّه صحبت شد. می‌گوید شهید این‌جا توریه کرده، چطور توریه کرده است؟ شعر را که من خواندم شما متوجّه نشدید چون من ترتیب شهید را خواندم که توریه ببینید چه شد. می‌گوید شهید این‌طور گفته: «وَ اللهِ وَ اللَّهِ أَیماناً مؤکَّدَتاً»، به خدا سوگند این‌ها قسم‌های با تأکیدی است که «إِنِّی بَریءٌ مِنَ الإِفکِ الَّذِی ذَکرَوا»، من بیزار هستم از این تهمت‌هایی که می‌زنند، این تهمت‌ها چیست؟ این را یک شاهدی گفته باقی شعر از خود شهید نیست، شش هفت بیت را تضمین از کسی آورده می‌گوید نه از آن تهمت‌هایی که به من زده‌اند بری هستم من از این شعرهایی که می‌خواهم بگویم بری هستم. «عَقیدَتِی مُخَلِصاً… یَکفِیکَ فِی فَضلٍ صِدِّیق».

توریه‌ی شهید اوّل در شعری که برای پادشاه فرستاده است

این هم توریه‌ی فوق العاده زیبایی است هم بالاخره خفقان عجیب زمان شهید را نشان می‌دهد، این‌قدر خفقان که او مجبور است بگوید و الله دین من دین شافعی است، بعد هم بگوید منظور من از شافعی توریه است و معنای لغوی آن است معتقد به شفاعت سیدنا رسول الله هستم و حنفی هم منظور من دین حنیف است. یعنی این‌قدر فضا خفقان است.

مقایسه فضای آن روز بر علیه تشیّع و امروز

برای این‌که شما ببینید و با فضای آن روز متوجّه شوید یک نامه را خیلی جستجو کردم که اصل آن را بیاورم برای شما بخوانم. کتاب ابن تیمیّه‌ی محمّد ابو زهره را من دارم و این نامه در آن بود منتها ابو زهره معاصر است برای این‌که کسی باور کند عبارات این نامه‌ای که می‌خواهم برای شما بخوانم فضای دوران شهید را نشان می‌دهد، فضای تخریب تشیّع را نشان می‌دهد، تهمت‌هایی که به شیعه می‌زدند به چه شکل شیعه‌کشی را داشتند در جامعه رواج می‌دادند. ببینید چقدر شبیه امروز است، بحث شیعه‌ی انگلیسی چقدر امروز دارد دقیق… همان رفتاری که آن روز ابن تیمیّه علیه شیعه انجام می‌داد امروز یک عدّه به اسم شیعه انجام می‌دهند، توپخانه را داخل تشیّع آورده‌اند.

کتاب العقود الدریّة و نامه‌ی ابن تیمیّه در آن

اسم این کتاب «العُقودُ الدُرِیَّة فی مَنَاقِبِ شیخُ الإِسلام إِبنِ تیمیّه» است. نامه خیلی جاها وجود دارد ولی انسان می‌گوید شاید نباشد. این نامه را از کتابی برای شما می‌خوانم که مؤلّف 705 تا 744 زندگی می‌کرده و خود او از شاگردان مبرّز ابن تیمیّه است، خود او شاگرد ابن تیمیّه بدون واسطه است، به او ابن عبد الهادی می‌گویند. دو سه جمله راجع به شخصیّت صاحب کتاب عرض کنم نا نامه‌ی ابن تیمیّه را برای توجیه شیعه‌کشی در دوران شیخ عرض کنم. چون می‌دانید با حدود 40، 50 سال اختلاف ابن تیمیّه و شهید اوّل زندگی کرده‌اند، یعنی مرگ ابن تیمیّه و شهادت شهید کمتر از 50 سال اختلاف دارد.

شخصیّت ابن عبد الهادی نویسنده کتاب العقود الدریّة

خیلی از بزرگانی که راجع به شهید مطلب نوشته‌اند به این نامه متفطّن شده‌اند و گفته‌اند این فضای آن دوران را نشان می‌دهد. این آقای ابن عبد الهادی که شاگرد ابن تیمیّه است و کتاب در مناقب استاد خود بی‌واسطه‌ نوشته کسی است که ابن کثیر سلفی معروف می‌گوید: «الشِّیخُ الإِمَامُ العَالِمُ العَلَّامَة النَّاقِد البَاریء فِی فنونِ العِلم حَصَلَ مِنَ العُلوم مَا لَا یَبلُغُهُ الشّیوخُ الکِبار». جوان مرده 39 ساله از دنیا رفته، می‌گوید به جایی رسید که شیوخ بزرگ هم نرسیدند. «تَفَنَّنَ فِی الحَدیثِ وَ النَّقل وَ التَّصریفِ وَ الفِقهِ وَ التَّفسیرِ وَ الأَصلین»، در اصول فقه و اصول عقاید و تفسیر و حدیث و فقه و این‌ها صاحب فن بود. ذهبی راجع به او می‌گوید: و الله هیچ گاه کنار او ننشستم الّا این‌که از او استفاده کردم. مَزی که از رجالیون برجسته‌ی اهل سنّت است و کتاب معروف او تهذیب الکمال است که استاد او است، او هم همین را می‌‌گوید، می‌گوید: بیشتر از این‌که او از من که استاد او هستم استفاده کند من از او استفاده کردم. همین‌قدر کفایت می‌کند.

 نامه‌ی ابن تیمیّه به سلطان به نقل از ابن عبد الهادی شاگرد او

ابن عبد الهادی می‌گوید استاد ما آقای احمد بن عبد الحلیم، شیخ الاسلام ابن تیمیّه (علیه ما یستحقّ و فیه ما فیه) نامه‌ای به سلطان می‌نویسد در نامه‌ای که به سلطان می‌نویسد ببینید چه می‌گوید. شروع این است نامه است منتها من خیلی خلاصه بعضی جملات آن را می‌خوانم تا فضا را متوجّه شوید. می‌گوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ مِنَ الدَّاعی»، از دعوت‌ کننده، «أَحمَدِ بنِ تیمیّه إِلَی سُلطانِ المُسلِمین»، اوّلین تقیّه این‌جا است. آقایان ما را به سبب تقیّه می‌کشند این نشان می‌دهد که این ملعون وقتی صحبت می‌کند تقیّه می‌کند. ابن تیمیّه در منهاج السنّة می‌گوید: سال‌ها است بعد از بنی عبّاس ما سلطان نداریم، سلطانی که بیاید حاکم همه‌ی جهان اسلام شود. ولی چون به پادشاه بخش خود دارد می‌نویسد نگاه کنید چه می‌‌گوید.

تقیّه کردن ابن تیمیّه در نامه نوشتن به سلطان

می‌گوید: «مِنَ أَحمَدِ بنِ تیمیّة إِلی سُلطانِ المُسلِمین»، تقیّه می‌کند خود او اعتقاد ندارد سلطان داریم. «وَ مَن أَیَّدَ الله فِی دولَتِهِ الدّین أَعَزَّ بِهَا عِبَادَهُ المُؤمِنین»، اهل آن که اهل مطالعه هستند به منهاج السنّة رجوع کنند می‌بینند آن‌جا ناله می‌زند از این‌که ما سلطان نداریم به  امور ما رسیدگی کند اسلام ضعیف شده است. «قَمَعَ فِیهَا الکُفّار وَ المُنَافِقین»، کفّار و منافقین را قلع و قمع کرده است. «وَ الخَوَارِجَ المَارِقین نَصَرَهُ الله وَ نَصَرَ بِهَا الإِسلَام أصلَحَ لَهُ وَ بِهِ أَمورَ الخَاصِّ وَ العَام أَقَامَ بِهِ شَرائِعَ القُرآن أَضَلَّ بِهِ أَهلَ الکُفرِ وَ الفُسوقِ وَ العِصیان سَلَامٌ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه‏ إِنَّا نَحمَد إِلَیکُم الله الَّذی لَا إِلَهَ إِلَّا هُو أَمَّا بَعد فَقَد صَدقَ اللهُ وَعدَه»، خدا وعده‌ی خود را تصدیق فرمود.

تملّق‌گویی ابن تیمیّه نسبت به سلطان

«وَ نَصَرَ عَبدَه وَ أَعَزَّ جُندَه وَ هَزَمَ الأَحزَابَ وَحده»، می‌بینید تملّق سلطانی را می‌گوید که خود او را سلطان نمی‌داند، می‌گوید پادشاه نداریم. نگاه کنید چه می‌گوید به کسی که او را خلیفه قلمداد نمی‌کند، می‌گوید: «ذَلِکَ السُّلطان أَتَمَّ الله نِعمَتَه حَصَلَ لِلأُمَّة بِیُمنِ وِلَایَتِه وَ حُسنِ نِیَّتِه وَ صِحَّةِ إِسلامِه وَ عَقیدَتِهِ وَ بَرکَةِ ایمانِهِ وَ مَعرِفَتِه وَ فَضلِ هِمَّتِه وَ شَجَاعَتِه». می‌بینید یا تقیّه می‌کند یا نفاق است چون خود او… «وَ نَتیجَةَ إِتِّبَاعِهِ لِکِتَابِ الله وَ حِکمَتِه»، نتیجه‌ی تبعیّت او از کتاب و حکمت، «مَا هُوَ شَبیهٌ بِمَا کَانَ یَجری فِی أَیَّامِ الخُلَفَاءِ الرَّاشِدین». این آقایان معتقد هستند که «لَغُبَارٌ فِی أَنفِ فَرَسِ مُعاویة»، غباری که داخل بینی اسب معاویه باشد افضل از 100 عمر بن عبد العزیز است. این‌جا چون دارد به سلطان نامه می‌نویسد و می‌خواهد شیعه‌کشی را رواج بدهد می‌گوید: تو کسی هستی که اعمال تو شبیه به اعمال خلفای راشدین است. می‌گوید: «أَهلُ الفُجورِ وَ الطُّغیان» زمان ما «صِنفان» هستند، دو گروه هستند یک عدّه که خارج از شریعت هستند و نامسلمان هستند مثل تاتار، مثل کفّار، «وَ صِنفُ الباقی أَهلُ البِدَعِ المَارِقون»، اهل بدعت هستند. «الضّلَالِ المُنَافِقون».

ترویج شیعه‌کشی ابن تیمیّه در نامه‌ی او به سلطان

از این‌جا می‌خواهد شیعه‌کشی را ترویج کند. شما و شهید اوّل را می‌گوید، «الخَارِجونُ عَنِ السُّنَةِ وَ الجَمَاعَة المُفارِقونَ لِلشَّرعَةِ وَ الطَّاعَة مَثَلُهَا أولئِکَ الَّذین غَضوا بِأَمرِ السُّلطان مِن أَهلِ الجَبَلِ». چون یک عدّه را کشتند می‌گوید این‌ها همان کسانی هستند که شما دستور دادید ما این‌ها را بکشیم. بعد می‌گوید: «أَنَّ هَولاء وَ جِنسَهُم مِن أَکَابِرِ المُفسِدین»، این‌ها از اکابر مفسدین هستند. «فَإِنَّ إِعتِقَادَهُم أَنَّ أَبابکرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثمان وَ أَهلَ بَدر وَ بَیعَةَ الرِّضوان وَ جُمهورَ المُهَاجِرینَ وَ الأَنصار وَ التَّابِعینَ لَهُم بِإِحسان وَ أَئِمَّةَ الإِسلام». می‌خواهم ببینید این فضایی که امروز آقایان دارند ایجاد می‌کنند زمان شهید هم باعث قتل شهید شده است. «وَ التَّابِعینَ لَهُم بِإِحسان»، خلفای ثلاث، صحابه، «أَئِمَّةَ الإِسلام وَ عُلَمَائِهِم أَهلِ المَذاهِبِ الأَربَعَة» و غیر این‌ها.

فریب‌کاری ابن تیمیّه برای گرفتن دستور قتل شیعیان

خود ابن تیمیّه علمای مذاهب اربعه را تکفیر می‌کند این‌جا برای این‌که دستور قتل شیعه‌ها را بگیرد می‌گوید علمای مذاهب اربعه و «مَشَایِخَ الإِسلام وَ عُبَّادَهُم وَ مُلوکَ المُسلِمین وَ أَجنَادَهُم وَ عَوامَ المُسلِمین وَ أَفرادَهُم»، عموم مسلمین، تک تک آن‌ها، «کُلَّ هؤلاء عِندَهُم کُفَّارٌ مُرتَدون»، می‌گوید چون این‌ها همه‌ی صحابه را، همه‌ی بزرگان را کفّار و مرتد می‌دانند به شکلی که «أَکفَر مِنَ الیَهودِ وَ النَّصاری». آن‌هایی که اهل هستند می‌بینند این جریانی که امروز وارد شده‌اند و صحبت می‌کنند همین‌طور می‌گویند، این‌ها هم می‌گویند نواصب فلسطین بدتر از یهود و نصاری هستند. خلاصه می‌گوید چون این افراد افرادی هستند که اهل نفاق هستند نفاق پروری می‌کنند باید کشته شوند.

توصیف نادرست ابن تیمیّه از شیعیان برای گرفتن مجوز قتل آن‌ها از سلطان

«لِأَنَّ عِندَهُم کُلِّ مَن لَم یُوَافِقهُم عَلَی ضِلَالِهِم فَهُوَ کَافِرٌ مُرتَد»، می‌گوید هر کسی که این ضلالت و گمراهی آن‌ها را نداشته باشد او را کافر و مرتد می‌شناسند. «وَ مَن إِستَحَلَّ الفُقَّاع فَهُوَ کَافِر وَ مَن مَسَحَ عَلَی الخُفَّین فَهُوَ عِندَهُم کَافر»، کسی که به کفش خود مسح کند این‌ها او را کافر می‌دانند. «وَ مَن حَرَّمَ المُتعَة فَهُوَ عِندَهُم کَافِر»، هر کسی که متعه را حرام بداند او را کافر می‌دانند. این‌ها همه تهمت است واضح است. ابن تیمیّه وقتی می‌خواهد راجع به شیعه صحبت کند می‌گوید: اصول ایمان نزد شیعه چهار تا است، توحید و نبوّت و امامت و عدالت، ولی معاد را نمی‌شمارد وقتی می‌خواهد راجع به ما دروغ بگوید. همین‌طور فضا را به گونه‌ای پیش می‌برد که سلطان دستور قتل شیعه را در بخشی از شام صادر می‌کند.

شباهت زمان ما و زمان شهادت شهید اوّل

شما اگر دقّت کنید این حرف‌ها حرف‌هایی است که امروز هم شبیه آن وجود دارد، فرق این است آن زمان شهید با تقیّه سعی می‌کند فضا را برگرداند امروز متأسّفانه یک عدّه پیدا شده‌اند همان تهمت‌هایی که به شیعه این آقایان می‌زنند رسانه دارند و می‌گویند بله ما می‌گوییم. شک نیست که این‌ها در قتل بزرگان شریک هستند.

اشاره نکردن شهید اوّل به محبّت اهل بیت در وصیّت‌ نامه‌ی خود

دوران شهید دورانی است که آن‌قدر این بزرگوار در خفقان به سر می‌برد حتّی نسبت به محبّت به اهل بیت به صورت علنی در مضیقه است، لذا وصیّت ‌نامه‌ی ایشان که در 24 فقره است و به همه چیز پرداخته من دو سه مورد از تیترهای آن را عرض می‌کنم با تعجّب کامل دیده می‌شود که در آن اشاره‌ای به اهل بیت ندارد. در حالی که انسان‌های عادی وقتی از دنیا می‌روند نسبت به اهل بیت، شفاعت اهل بیت صحبت می‌کنند. مخصوصاً این وصیّتی که ظاهراً شهید در زندان نوشته غالباً این‌طور از عبارات او فهمیده‌اند که این آخرین وصیّت‌ نامه‌ی شهید است، شهیدی که شک نیست هم صاحب فقه اهل بیت است هم کتاب المزار که ایشان دارد اگر رجوع کنید زیارت عاشوراء دارد، البتّه این کتاب فوق مخفی شهید است، زیارت امیر المؤمنین دارد، زیارت غدیریّه‌ی امام هادی را نقل کرده است.

آخرین وصیّت‌ نامه‌ی شهید اوّل در زندان

امّا این‌جا در شرایطی که در اوج خفقان زندگی می‌کرده شروع این‌طور است: «هَذِهِ وَصِیَّةُ العَبدِ الضَّعیف»، این آخرین کلمات شهید است، «کَاتِبُ هَذِهِ الأَحرُف مُحَمَّدِ بنِ مَکّی تَابَ اللهُ عَلَیهِ تَوبَةً نَصوحَا وَ كَانَ عَن هَفَوَاتِهِ وَ زَلَّاتِهِ صَفوحاً إِلَى إِخوَانِهِ فِي الله»، ما را می‌گوید، «وَ أَحِبَّائِهِ لِلََّه يَبدَأُ بِنَفسِهِ ثُمَّ بِهِم»، از خود شروع می‌کند بعد دیگران. «وَ هِيَ مُشتَمِلَةٌ عَلَى أُمورٍ أَوَّلُهَا تَقوَى الله تَعَالى فِيمَا يَأتون وَ يَذَرون وَ مُرَاقَبَتَهُ وَ مَخَافَتَهُ وَ الحَيَاءَ مِنهُ فِي الخَلَوات». از این‌جا شروع می‌کند.

دوم می‌فرماید: «ذِكرُهُ بِالقَلبِ عَلَى كُلِّ حَال التَّوَكُّلِ عَلَيه وَ تَفويضُ الأُمورِ إِلَيه التَّمَسُّك بِشَرَائِعِ الدِّين مُحَاسَبَةُ النَّفسِ عِندَ الصَّبَاحِ وَ المَسَاء کَفُّ اللِّسَان إِستِکثَار مِنَ النَّوَافِل مُسَاعِدَةِ الإِخوان الرِّضی بِالوَاقعِ الصَّبرَ فِی المَوَاطِن» تا بیست و چهارم که «مُعَاشِرَةُ النَّاس بِمَا يَعرِفون وَ کَظمِ الغَیظ». بعد هم می‌فرماید: «وَ مِلَاکُ هَذِهِ الأَمور کُلُّهَا تَقوَی الله». از اهل بیت اسم نمی‌برد این‌قدر این دوران خفقان است، این‌قدر این دوران شدید است.

نظر ابن الجزری در مورد شهید اوّل

ابن الجزری که اهل قرائت قرآن می‌دانند ایشان در اختلاف قرائت یکی از اعاجیب تاریخ قرائت قرآن است، کتابی به نام «النَّشر فِی القِرَائَاتِ العَشر» دارد که این کتاب درسی اختلاف قرائت است. شمس الدّین ابن الجزری سال 833 از دنیا رفته و اتّفاقاً کسی است که در کتاب «أَسنَی المَطالب» خود به امیر المؤمنین دو مرتبه به تواتر اسناد حدیث غدیر تصریح می‌کند. با این حال می‌گوید: وقتی من با شهید زندگی می‌کردم، چون شهید در حوزه‌های علمیّه‌ی آن‌ها درس می‌داده، رفت و آمد می‌کرده است. این‌که عرض کردیم بی‌انصافی آن‌ها این است که در تمام کتب تراجم اسمی از شهید و شهادت او نمی‌برند، این است که می‌فرماید: من در طول عمر که با او بودم بیش از 20 سال او را می‌شناختم یک مرتبه ندیدم «مَا یُخَالِفُ السُّنَّة» عمل کند. یعنی شهید کاملاً مانند یک غیر شیعه ظاهراً عمل می‌کرد. با این حال نتوانستند او را تحمّل کنند.

توجّه بسیار زیاد شهید اوّل به تفقّه فرزندان و خانواده‌ی خود

با این شرایط یک نفر کار را به جایی برساند که شهید اوّل شود، کسی که فرزندان او هم عجیب هستند. یک نکته عرض می‌کنم برای کسانی که اهل تربیت هستند، وقتی فرزندان شهید به دنیا می‌آیند و به قول معروف در قنداق هستند، خود او که بعدها به هر سه پسر خود اجازه داده هم همسر او عالم است. در علمای جبل عامل صاحب وسائل الشّیعة کتابی به نام «أَمَلُ الآمل» دارد و همان‌جا هم عنوان دختر شهید را فقیه و عابده یاد می‌کند هم همسر شهید را، زن و فرزند او، دختر و همسر او هم فقیه هستند چه برسد به پسرهای او. تاریخ ثبت کرده وقتی بچّه‌های شهید در قنداق هستند یعنی هنوز راه نیفتاده‌اند به علمای شهرهای مختلف نامه می‌نویسد و استجازه می‌کند، یعنی برای این‌ها طلب اجازه می‌کند که اتّصال طرق این‌ها به کتب قطع نشود. این‌قدر مراقب بوده، تا کجای آینده‌ی فرزندان را دیده است.

امثال من هم خود غوطه‌ور در دنیا هستیم هم به فکر فرزندان خود نیستیم، چیزی که برای شهید بیش از حساب بانکی و لباس مهم بوده خیلی برای من جالب بود که فرزندان او هنوز به سنتین، دو سال نرسیده‌اند به علمای مختلف نامه می‌نویسد و استجازه می‌کند برای این‌ها اجازه می‌گیرد. بالاخره هم نتیجه می‌دهد بیش از 24، 25 نفر عالم برجسته در تاریخ شیعه از فرزندان او هستند.


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌‌ی طه، آیه 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیة، ص 98.