درنگی بر نهج البلاغه ـ جلسه چهاردهم

روز جمعه مورخ 26 آذر 1400، چهاردهمین جلسه از سلسله جلسات درنگی بر نهج البلاغه با موضوع «حقوق متقابل مردم و حکومت» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

خدای متعال را به حرمت حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه قسم می‌دهیم هر مضطرّی که گرفتار گناه است و مانند من نمی‌تواند ترک کند، بیمار دارد و مضطر است، مشکل مالی دارد و گرفتار است، خدای متعال را به اضطرار حضرت زینب کبری سلام الله علیها و اضطرار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مانند این روزها قسم می‌دهیم که ان شاء الله خدای متعال به حرمت امام زمان ارواحنا فداه اذهان و مشغولیت‌های ما را به نحو احسن برطرف کند و ذهن ما فقط مضطر غیبت حضرت حجّت ارواحنا فداه باشد صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسه گذشته

موضوع بحث ما خطبه 216 یا 214 یا 207 یا این حوالی نهج البلاغه بود، متن اصلی و کامل در مجلد آخر کافی شریف که به روضه موسوم است، شاید به این دلیل «روضه» گفته‌اند که دیگر باب‌بندی ندارد و خلاصه گلستانی از گل‌هاست، متفرق همه‌ی مطالب است و مطالب مختلفی در آن هست، از جمله خطبه‌های مهمّی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

جلسه گذشته هم متن را از کافی شریف خواندیم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در این خطبه‌ای که به حضرت نسبت داده شده است که کلمات بسیار مهمّی در آن هست، همین یک خطبه کافی است که قدر و قیمت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به کسانی که توهّم هم‌آوردی و رقابت با حضرت را داشتند معلوم بشود و مشخص شود که فاصله چقدر است، اصلاً قابل قیاس نیستند، بقیه کجا هستند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کجا هستند، از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عذرخواهی می‌کنم که این حرف را هم زدم، مقایسه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با غیر از معصومان، ولو اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را برتر بدانیم جسارت به محضر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

همانطور که زشت است من به شما بگویم شما از فلان حیوان (دور از محضر شما) شعور بیشتری دارید، این توهین است، گرچه من شما را تفضیل داده باشم، قیاسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با غیرمعصومین، ولو اینکه تفضیل بدهیم جسارت است و بلکه از این هم فاحش‌تر است.

اصلاً افضلیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به اقران خودشان بی‌ادبی است، منتها چه کنیم که گرفتار روزگاری بودیم و هستیم که… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را باید با انبیای قبل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ملائکه و اوصیاء قیاس کرد و تفضیل داد، پایین‌تر از این اصلاً جسارت است، چون درواقع محل قیاس نیست.

این را هم برای توجّه به کلام حضرت عرض کردم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از اینجا شروع کردند: «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اَللَّهُ تَعَالَى لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوَلاَيَةِ أَمْرِكُمْ»،[4] خدای متعال برای اینکه من ولی امر شما شدم حقی برای من قرار داده است.

اینجا منظور حضرت از اینکه «من ولی امر شما شدم» این نیست که من امام معصوم شما شدم، آن حقوق خیلی بیشتر دیگری دارد، اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعنوان حاکم بیان می‌فرمایند، در جامعه‌ای که حضرت سخن می‌فرمایند، آن هم در صفین، اکثریت مردم حضرت را امام معصوم نمی‌دانستند، حضرت برای آن‌ها می‌فرمایند که من ولی امر شما شدم، از این جهت که امارت و امیر، صفت مشبهه از امارت، که مثلاً بر شما حاکم هستم، یا چون حکومت معمولاً با امر و نهی اداره می‌شود ولی امر هستم، مانند قلمرو حکومت که وقتی می‌نویسند این قلم می‌رود، تا کجا توسعه دارد، تا کجا فرمان این قلم را می‌خوانند، بعنوان فرماندهی یا هر امر مهمی یا به هر جهتی، وقتی من ولی امر شما شدم خدای متعال برای من حقی قرار داده است که مهم‌ترین آن‌ها اطاعت است، حاکم اگر مشروع باشد باید مطاع باشد، یعنی باید اطاعت بشود. یکی از حقوق حاکم مشروع این است که باید اطاعت بشود، اگر قرار باشد اطاعت نشود… حضرت در جاهای دیگر هم فراوان دارند که فرمان می‌دهند و گوش نمی‌دهند، همین را می‌فرمایند، اگر قرار بر این باشد که من اطاعت نشوم عملاً کاری پیش نمی‌برد، حاکم باید بر اموری که قانون می‌گذارد و رویه تعیین می‌کند باید اطاعت بشود، این واجب است، منتها به شروطی که بعضی از آن‌ها را اشاره خواهم کرد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بلافاصله فرمودند: «وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ اَلْحَقِّ مِثْلُ اَلَّذِي لِي عَلَيْكُمْ» این حق دوطرفه است، شما هم حقوقی دارد.

اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعنوان حاکم سخن می‌فرمایند، یعنی وقتی من وظایف خودم را انجام می‌دهم باید اطاعت کنید، و امور دیگر که در جاهای دیگری از نهج البلاغه هم فرموده‌اند، از آن طرف من هم باید حقوقی از شما را به رسمیت بشمارم و تکالیفی بعهده دارم.

اگر حاکمی عادل نیست حق اطاعت هم ندارد، این حق دو طرفه است، وقتی می‌خواهد اداره کند و زیر این بار برود حتماً باید اطاعت و همراهی بشود، حق دو طرفه است.

«وَ اَلْحَقُّ أَجْمَلُ اَلْأَشْيَاءِ فِي اَلتَّوَاصُفِ» همه راحت راجع به حق حرف می‌زنند «أَوْسَعُهَا فِي اَلتَّنَاصُفِ»، این همان عبارتی است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جاهای دیگری فرموده‌اند که «انَّ فی العَدل سَعَه»، اگر مردم پای انصاف و عمل بایستند دچار ضیق و تنگی نمی‌شوند، یعنی اگر عدالت بیاید مردم خفه نمی‌شوند، نترسید، نگویید که به ما سخت می‌گیرد.

به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌گفتند که به ما سخت می‌گیرد، مثلاً حقوق ما که از بیت المال بیشتر بود را کم کرد که حق عده‌ی دیگری را بدهد.

اگر عدل برقرار بشود خیال شما راحت می‌شود که حق تو را نمی‌خورند. اگر در یک جایی می‌بینید که حضرت مطالبه می‌کنند، در ده جای دیگر هم به نفع تو می‌فرمایند.

بعد فرمودند: هر کسی که حق و حقوقی دارد، هیچ کدام از این حقوق فردی نیست، علیه او هم هست، قوانین برای همه است.

بعد فرمودند: «لاَ يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ وَ لاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ ذَلِكَ لَهُ وَ لاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» اگر قرار بود یک سری حقوق باشد و یک طرفه باشد، این‌ها برای خدای متعال بود نه برای بقیه.

یک سری حقوق برای خدای متعال یک طرفه است، مثلاً خدای متعال می‌تواند از باطن افراد حرف بزند و این‌ها را افشاء کند، خدای متعال می‌تواند برای عده‌ای سخت بگیرد، خدای متعال می‌تواند برای عده‌ای گشایش ایجاد کند.

حضرت فرمودند: این حق فقط برای خدای متعال است، به دو جهت، «لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ» برای اینکه به کسی بدهکار نیست. این حقوق دو طرفه باعث می‌شود که ما زندگی کنیم، اما خدای متعال که به کسی بدهکار نیست، از طرفی «لِعَدْلِهِ» خدای متعال عادل است، عدل محض است، حقیقتِ عدل است. این حقوق و تکالیف را قرار داده‌اند که به کسی ظلم نشود، او که عدل محض است، لذا لازم نیست که حقی در مقابل او باشد و کسی برای او حقی قرار بدهد.

بعد فرمودند: «لَكِنْ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى اَلْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ»، این نعماتی که خدای متعال به مردم داده است را اینطور قرار داده است که از او اطاعت بشود، وقتی هم اطاعت می‌شود وظیفه است که از او اطاعت کنند، منعم است، ابتدایی هم منعم است، هر چه داشتیم از او داریم، هیچ چیزی نداریم، هیچِ هیچ.

خدای متعال با اینکه هیچ وظیفه‌ای ندارد در قبال اطاعت کردن از او انجام بدهد «جَعَلَ كَفَّارَتَهُمْ عَلَيْهِ بِحُسْنِ اَلثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ وَ تَطَوُّلاً بِكَرَمِهِ» اما از روی تفضل و اکرام و آقایی و بزرگواری، اگر کسی اطاعت الهی را کند خدای متعال ثواب چند برابر قرار می‌دهد، «وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ اَلْمَزِيدِ لَهُ أَهْلاً».

ادامه درنگی بر خطبه 216 نهج البلاغه

بعد فرمودند: خدای متعال از بین حقوقی که قرار داده است، بعضی از آن‌ها حقوقی است که مردم بر مردم است، «فَجَعَلَهَا تَتَكَافَى فِي وُجُوهِهَا» این‌ها را مقابل هم قرار داده است. مانند حق شوهر در مقابل حق همسر، حق همسایه، حق کارفرما و کارگر که دو طرفه است. «يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً» هر کدام وظیفه‌ای انجام دادند حقی پیدا می‌کنند که طرف مقابل باید انجام بدهد، بالعکس هم همینطور است، «وَ لاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ» و اگر اینطور باشد که یکی از طرفین از این حق عدول کند و وظیفه‌ی خود را انجام ندهد… مثلاً وقتی کارگری قرارداد می‌بندد اما کار نمی‌کند، مسلماً این شخص حقوق هم ندارد، بعد فرمودند: «فَأَعْظَمُ مِمَّا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْ تِلْكَ اَلْحُقُوقِ حَقُّ اَلْوَالِي عَلَى اَلرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ اَلرَّعِيَّةِ عَلَى اَلْوَالِي» در بین این حقوق بالاترین حقی که خدای متعال قرار داده است حق حاکم بر مردم و حق مردم بر حکومت است.

چرا بالاتر است؟ اگر حقوقی بین زن و شوهر تضییع بشود که بسیار خطرناک است و همین امر برای عاقبت به خیر نشدن انسان نعوذبالله کافی است، اگر آسیبی بخورد دو نفر هستند و یک خانواده. بین یک کارگر و یک کارفرما، دو نفر هستند یا چند نفر هستند. هرچه توسعه پیدا کند تعداد افراد بیشتری محق و طلبکار می‌شوند، اگر یک کارمندی در اداره مالیات تخلف کند، چون به جمع بیشتری آسیب می‌زند گناه بزرگتری است، حق بزرگتری است و مطالبه بزرگتری می‌خواهد. تولیدکننده‌ی خودرو برای مردم بیچاره‌ای که مجبور هستند فقط از یک یا دو برند استفاده کنند با این توجیه که شاید می‌توانست توجیه خوبی باشد که برای اینکه مثلاً جامعه مسلمین را تقویت کنیم و از خطرات تحریم دشمن خارجی مستقل باشیم مردم ضعف‌های ساختاری و کیفیت آن ماشین را تحمل کنند، اما تولید کننده از همه چیز آن ماشین هرچقدر که می‌تواند کم بگذارد! این‌ها از حقوقی است که معلوم است که دیگر حق یک خانواده و دو خانواده نیست. خود کارمندهای این خودروسازها بایستی حداقل مطالبه کنند که این مالِ ما آغشته به حرام هست یا نه، حال اگر کسی بر اثر این ماشین‌ها کشته بشود که چیزهای دیگری هم هست، اگر کشته هم نشود همینکه آن محصولی که تولید شده است بی‌ارزش یا کم‌ارزش است یا کمتر از حدی است که خودِ همین سازنده‌ی داخلی می‌تواند تولید کند، یعنی می‌تواند بهتر از این تولید کند ولی این آشغال را تولید می‌کند، حداقل این است که کارمندهای آن مجموعه‌ها باید نگران باشند و هر یک نفر بگوید من وظیفه‌ی خودم را درست انجام می‌دهم.

هرچه حق تضییع شده گسترده‌تر باشد موضوع مهم‌تر می‌شود، چرا حق حکومت از همه مهم‌تر است؟ برای اینکه تصمیمات و رفتارها و اعمال قدرت برای سرنوشت همه‌ی مردم است و برای همین از همه بزرگتر است، شاید یک دلیل این است. دلیل دیگر این است که اصلاً کلانِ دینداری، عزّت دین به صلاح حکومت‌هاست، که البته این یک امر طرفینی است. یک زمانی ممکن است حاکمی صالح و سالم و عادل باشد اما مردم بخواهند به او فشار بیاورند و او را از طریقِ عدل و عدالت خارج کنند، حداقل در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جامعه بشری اینطور بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواستند عدالت برقرار کنند ولی جلوی ایشان را می‌گرفتند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواستند اصلاح‌گری کنند ولی جلوی حضرت را می‌گرفتند، حضرت فرمودند: این از همه‌ی حقوق بالاتر است، «فَأَعْظَمُ مِمَّا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ» بالاترین و عظیم‌ترین چیزی که خدای متعال واجب کرده است حق حاکم بر مردم و حق مردم بر حاکم است.

این درست است که حق الناس است اما از جهتی حق الله هم هست، یعنی خودم هم مطالبه می‌کنم. چون هدایت و رفاقت مردم و ساختار اجتماعی به این رابطه مرتبط است، اگر این رابطه درست باشد خیلی چیزها سر جای خود است و اگر نباشد هیچ چیزی سر جای خود نیست، مردم با همسایه‌ی خود هم دعوا می‌کنند، هنگامی که مثلاً یک معلم به یک دانش‌آموز بی‌استحقاق نمره می‌دهد و به دانش‌آموز دیگر نمره نمی‌دهد، زنگ تفریح آن دو دانش‌آموز با هم دعوا می‌کنند. یعنی اگر حاکم حق را درست رعایت نکند بین مردم هم دعوا و تفرقه پیش می‌آید. اصلاً این یک شیوه است که هوای عده‌ای را داشته باشند و هوای عده‌ی دیگری را نداشته باشند و این‌ها بر سر یکدیگر بزنند.

در زمان حکومت قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حقوق ایرانی‌ها را از بیت المال نمی‌دادند اما وقتی می‌خواستند مالیات بگیرند ایرانی‌ها می‌رفتند و از اعراب مالیات می‌گرفتند که هرچه کینه داشتند اینجا انتقام بگیرند و مالیات بیشتری بگیرند. یعنی درواقع با شقاقی که ایجاد می‌کردند حکومت می‌کردند.

«فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ» همگان بر همگان. لذا اگر کسی بگوید جامعه و حکومت و وضع مردم برای من مهم نیست… نمی‌شود، ناگزیر هستیم، همه با هم در یکجا هستیم و نمی‌شود کسی مهم نباشد.

بعد فرمودند: «فَجَعَلَهَا نِظَامَ أُلْفَتِهِمْ» این را یک سازمان و ساختاری برای الفت مردم قرار دادیم. یعنی اگر این حق والی و حاکم و مردم بصورت دو طرفه درست اجراء بشود رفاقت هست، هم بین مردم و مسئولان و هم بین مردم با خودشان، «فَجَعَلَهَا نِظَامَ أُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ»، دین مردم عزیز و محکم می‌شود.

اگر نباشد، یعنی هر دو لنگ است، هم بین مردم دعواست، هم بین مردم و مسئولین، در این صورت عزّت دینی آسیب می‌خورد، احساس ضعف می‌کند.

یک جهتِ این درخواست و دعا و شکایت و شکوه‌ی ما نسبت به آن کسی که معزّ اولیاء و مذل اعداء است همین است، وقتی بیاید همه‌ی روابط را کامل تنظیم می‌کند.

«فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ» جامعه درست نمی‌شود تا زمانی که حکومت درست بشود، اما این یک طرفه نیست، «وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ اَلرَّعِيَّةِ» حاکمان هم تا زمانی که مردم نخواهند درست نمی‌شوند، یعنی جامعه باید به آن سمت برود که همه بخواهند.

یکی از بزرگترین مشکلات ما در دوران غیبت که اگر این درست نشود ممکن است نعوذبالله و نستجیربالله از عوامل تأخیر غیبت باشد، دینداری فردی است.

دینداری فردی یعنی چه؟ یعنی می‌گویند تمام هم و غم و عمل من خودم و زن و بچه‌ی من است. مقدمه‌ی آمادگی برای حضور حضرت که من نمی‌خواهم بگویم اگر ما آماده باشیم حضرت حتماً ظهور می‌کنند، چون عوامل غیبت حضرت متعدده است، اما ممکن است ما در تأخیر این امر نقش داشته باشیم، ممکن است در تعجیل این امر هم نقش داشته باشیم، اما همه‌ی عوامل به ما وابسته نیست.

تا زمانی که دینداری ما فردی است یعنی ما آماده‌ی آن عدل کلّی نیستیم، دینداری باید اجتماعی باشد، یعنی هم و غم من در دعاکردنِ من که درونِ من را بروز می‌دهد، یا در رفتار و سلوک من، باید خیرخواهی برای جمع مؤمنان باشد.

حال اینکه به دنبال تشکیل حکومت باشم یا نباشم یک بحث دیگری است، اما اینکه نسبت به جمع مؤمنان… بزرگترین مشکل ما الآن این است که نسبت به جمع مؤمنان حساسیت نداریم، معمولاً اگر گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم احساس سعادت و خوشبختی می‌کنیم، این بخاطر نگاه فردی است. آن کسی که جمعی نگاه می‌کند، فقط امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیستند که به حضرت می‌گویند چرا شما در عراق که وضعیت خوبی دارد اینطور غذا میل می‌کنید؟ حضرت فرمودند: چون ممکن است کسی در دوردست‌ها کسی باشد که به لقمه‌ی نانی دست پیدا نکند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور نیستند که چون حاکم هستند اینطور هستند، امام صادق صلوات الله علیه که حاکم نبودند، گندم مرغوب برای سال خریده بودند، گندم گران شد. دو نقل هست، یک سال گندم گران شد، یک سال گندم خوب نبود. به حضرت عرض کردند که گندم خوب نیست، حضرت به انباردارشان فرمودند: برو و این گندم‌ها را به قیمتی که خریدی بفروش و به قدر احتیاج هفتگی نگه دار.

امام صادق علیه السلام در کدام جامعه چنین فرمودند؟ در مدینه! نه شیعه هستند، نه آنقدر محب!

اگر امام صادق علیه السلام در تهرانِ کنونی زندگی می‌کردند که کار دیگری می‌کردند، بر فرض که حکومت هم حکومت معصومین و عادل و شرعی و شاگردان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نبود!

مدینه! مدینه‌ی دوران منصور دوانیقی یا مدینه‌ی دوره‌ی بنی امیه، مدینه‌ی مردمی که اصلاً کاری با حضرت نداشتند، اصلاً ما شیعه‌ی مهمّی در مدینه نمی‌شناسیم که اهل مدینه باشد!

حضرت فرمودند: برو و بفروش، گران هم نفروش، به همان قیمتی که خریدیم بفروش.

یعنی با هموطنان خودشان مواسات می‌کنند، با ملّتی غیر از ملّتِ خودشان!

یک سال هم گندم گران شد و مردم نمی‌توانستند بخرند، مجدداً حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: برو و به همان قیمتی که خریدی بفروش و به اندازه‌ی ارزاق روزانه یا هفتگی نگه دار، ما هم می‌رویم و مانند مردم می‌خریم.

حضرت در مورد قبلی فرمودند که ما هم مانند مردم گندم نامرغوب می‌خوریم، با اینکه خودشان خریده بودند! ما الآن این امر را برای خودمان حق می‌دانیم، اگر الآن ما احساس کنیم که چیزی می‌خواهد گران بشود و در دسترس مردم نیست، چون فردی زندگی می‌کنیم صف می‌کشیم و ده کارتن خرید می‌کنیم! چون فردی زندگی می‌کنیم.

امام صادق علیه السلام در جامعه‌ای که از نظر کیش و آیین به ایشان کار و ربطی ندارند فردی زندگی نمی‌کنند، ضمناً در نظر داشته باشید که امام صادق علیه السلام حاکم هم نیستند، چون حاکم ویژگی‌های دیگری هم دارد، حاکم بایستی اصلاً تنظیم کند، حاکم وظیفه‌ی اصلاح ساختاری دارد که قیمت‌ها را کنترل کند، حاکمیت در مورد قدرت خرید وظیفه دارد، آن یک کار دیگری است، حال ما، ما که کاره‌ای نیستیم، چه در حکومت مسلمین بودیم و چه در حکومت غیرمسلمین بودیم، حضرت فردی زندگی نمی‌کنند بلکه اجتماعی زندگی می‌کنند.

گاهی اوقات حکومت اموال معصومین صلوات الله علیهم أجمعین را مصادره می‌کرد، نقل است که زمانی همین اتفاق برای امام سجاد علیه السلام افتاده بود و بنی امیه اموال حضرت را مصادره کرده بودند، فقیر نزد حضرت رسید و شروع کرد به گله کردن، حضرت روی خاک نشستند و شروع کردند به گریه کردن. آن کسی که همراه حضرت بود گفت: وضع آقا الآن طوری نیست که بتوانند پول بدهند ولی تحمل شنیدن هم ندارند.

این موضوع چقدر بین ما اصلاً از بین رفته است؟

حضرت سجّاد سلام الله علیه فرموده بودند که در همه‌ی مدینه حتّی بیست خانه ما را دوست ندارد! حضرت با آن‌ها اینطور هستند.

ممکن است آن طرف نفهمد، ممکن است آن آدم‌ها پسران ناخلفی باشند ولی امام پدر امّت است، امام که پدر بودنِ خود را فراموش نمی‌کند، ولو اینکه پسری ناخلف باشد.

فرمودند: «جَعَلَهَا نِظَامَ أُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ» اصلاً خدای متعال این رابطه‌ی حاکم و مردم را قرار داده است که بین مردم و حاکمیت و بین مردم با خودشان رفاقت باشد، به یکدیگر فکر کنند و دغدغه داشته باشند، نه اینکه جَوزده بشوند.

مثلاً اوایل کرونا بسته و آبمیوه به در بیمارستان‌ها می‌دادند، خیابان‌ها را ضد عفونی می‌کردند و بسته‌ی ارزاق می‌دادند و… آن بسته‌ی ارزاقی که من و شما دادیم مثلاً چند روزِ آن خانواده را می‌توانست اداره کند؟ دو سال است که اقتصاد خیلی از مردم بیش از قبل بهم ریخته است و گرانی هم که مشخص است. واقعاً وای بحال مسئولان، اینکه کسی بیاید و پُستی را قبول کند واقعاً خیلی عجیب است، مگر اینکه بتواند خدمتی کند، عادتاً عاقل نباید زیر بار برود، عرفاً اگر متوجه بشود نباید زیر بار برود، همینطور نمی‌توانیم وظایف فردی خودمان نسبت به مردم را بجا بیاوریم، حال یک نفر زیر بار بیاید…

حال وضع معیشت عده‌ای تنگ شده است که نباید بشود، اما عده‌ای بیچاره شده‌اند، هر یک مرتبه‌ای که این مرد با گام‌های لرزان به خانه برود آن مسئولان بیچاره هستند.

یکی از تلخ‌ترین حوادث روزگار این ولع نامزدهای متعدد انتخابات‌هاست، آقایی که اگر صوت مرا بشنود می‌داند کیست گفته بود: دیوانه فلان وزارت را قبول نمی‌کند، اما همین شخص مسئولیت فلان وزارتخانه را قبول کرد! اگر نظر تو این است که کار اینقدر سخت است چرا بدون تجربه آنچنانی قبلی زیر بار رفتی؟ کأنه طرف مست است و متوجه نیست.

اگر این رابطه درست برقرار بشود بین مردم رفاقت می‌شود، اگر از سر معرفت باشد دین عزیز می‌شود، نه اینکه جَو بدهیم و دو ماکارانی به در خانه‌ی فقرا بدهیم، مگر این بسته‌ی ارزاق چند روز کار می‌کند؟ الآن دو سال شده است! ان شاء الله خدای متعال به همه‌ی ما رحم کند، بخواهیم یا نخواهیم همه‌ی ما به اندازه‌ی خودمان شریکِ وضعِ فعلی هستیم. آن خدایی که مثقال ذره را حساب می‌کشد، به آن خدا پناه می‌بریم که بخواهد ما را مؤاخذه کند، و خواهد کرد.

حضرت فرمودند: اگر رعایت کنند این دین عزیز می‌شود، اگر رعایت نکنند دین‌گریزی زیاد می‌شود.

هرچه قیمت‌ها بالا می‌رود و فشار به مردم می‌آید، هفتگی نسبت به این عرایض ناقابل ما پیامی به برنامه می‌فرستند، مثلاً هزار پیام می‌آید، یا تعریف می‌کنند و یا ممکن است انتقاد کنند، مثلاً بگویند این بحث سخت بود یا آسان بود یا خوب نبود. همینکه مشکل اقتصادی مردم زیاد می‌شود، بعضی از موارد را نمی‌توانم بگویم، صلاح نیست، واقعاً بیچاره کننده است، اما بخشی از آن این است که مردم شروع می‌کنند به فحش دادن به دین. انسان می‌فهمد که «جَعَلَهَا نِظَامَ أُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ» یعنی چه، وقتی به مردم فشار می‌آید دیگر تحمل شنیدن از سیره‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم ندارند، بنحوی هم راست می‌گوید، می‌گوید من در زندگی روزمره خود گیر هستم، تو چه می‌گویی؟ این حرف‌ها را جمع کن!

خطرناک‌ترین چیز هم همین است، یعنی شما هر استدلالی برای امور دینی بیاوری، اگر دینداری فردی و اجتماعی کارآمد نداشته باشیم می‌گوید همه‌ی این‌ها کشک است! تو که می‌گویی دیندار هستی خانواده و همسایه و همکارها از تو ناراضی هستند، تو می‌گویی دیندار هستی و این وضع حکومت توست! یعنی هم فردی و هم اجتماعی.

یعنی اگر ما در طول سال برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سیاه بپوشیم و عزاداری کنیم ولی این وضع طلاق زن و شوهرها باشد، این وضع خودروسازی باشد، یعنی هم فردی را می‌گویم و هم حکومتی را، کسی باور نمی‌کند که این دینداری سعادتِ دنیا و آخرت بهمراه دارد. وقتی دینداری سعادت دنیا و آخرت دارد که یک بچه‌هیئتی را بعنوان الگوی آرامش و سعادت دنیا بشناسند.

بعضی از بزرگان و ربّانیّین از علما که نه چهره‌ی زیبایی داشتند و نه پول زیادی داشتند، اهل عبادت بودند و به هیچ کسی هم کاری نداشتند محبوب هستند، چون مردم می‌گویند درست است که کاری به مردم ندارد، یعنی غرق در مسائل خودش است، چون اصلاً انگار پای او روی زمین نیست… البته آن‌ها به مردم کار داشتند اما کسی نمی‌فهمید، ما دیده بودیم که می‌گفتند فلان قدر به خانه‌ی فلانی بدهید،  همان مقداری که او نیاز داشت! اما ظاهر ایشان اینطور بود که اصلاً انگار در این دنیا نبودند، اما برای مردم محبوب بودند، چرا؟ چون می‌گفتند این شخص آرامش دارد.

وقتی دینداری فردی دینداری است که شما ببینید یک هیئتی در زندگی فردی خودش موفق است، یک خانواده‌ی بسامانی، یک ارتباط خوبی با زن و بچه‌ی خود، با پدر و مادر، با اقوام زن و شوهر، با همسایه‌ها دارد، در محل کار خود یک آبرویی دارد، محترم است، چون می‌بینند که سر او به تن او می‌ارزد و دست و پای او به خیر است و اهل ظلم و تعدّی نیست.

همین شهدا سلام الله علیهم أجمعین که بخش زیادی از آن‌ها برای همین جنوب تهران هستند یقه‌ی ما را می‌گیرند و می‌گویند ما از خیلی چیزها گذشتیم و شما چهره‌ی دین را به سمتی بردید که دیگر اگر راجع به امام معصوم علیه السلام هم حرف بزنید ممکن است عده‌ای بخاطر فشاری که تحمّل می‌کنند فحش بدهند.

«جَعَلَهَا نِظَامَ أُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ»، تا زمانی که ما اجتماعی فکر نکنیم، این مقدمه‌ی امر است، یعنی اگر بگویند چه چیزی به تو بدهیم خوشبخت هستی؟ بگوید آن لقمه‌ای که من می‌خورم را همه داشته باشند، نه اینکه من این را داشته باشم، من این ماشین را داشته باشم، اینطوری بشوم، زن من اینطور بشود، بچه‌ی من اینطور بشود، یعنی فقط خودم. وقتی فقط به خودم فکر می‌کنم رشوه می‌گیرم و رشوه می‌دهم، وقتی به خودم فکر می‌کنم ممکن است از هر فرصتی برای ظلم و تعدّی استفاده کنم.

شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه می‌گوید که دختر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند آن کسی که آمده بود تا اموال ما را در خیمه‌ی نیم‌سوخته غارت کند گریه می‌کرد، به او گفتم: ملعون! چرا گریه می‌کنی؟ گفت: چون شما دختران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستید. گفتم: پس این کار را نکن، گفت: اگر من این کار را نکنم کس دیگری می‌آید و…

وقتی فردی نگاه می‌کند می‌گوید من باید برای دخترم گوشواره ببرم، حال از هر جا! اگر پول دارم بروم و بخرم و اگر ندارم بروم و بدزدم.

گاهی فیلم منتشر می‌شود، این‌ها از آن علائم خطر است، یعنی اگر قرار باشد آژیر خطر برای یک جامعه بکشند، یک مورد این است، کامیونی چپ کرده بود که در آن جعبه‌های مواد غذایی وجود داشت، عده‌ای هم با موبایل فیلم می‌گرفتند، از ماشینِ داخلی تا ماشین‌های خیلی گران قیمت خارجی ایستاده بودند، نه اینکه بگویم همه‌ی مردم دزد هستند ولی این قاب این تصویر را نشان می‌داد، این مردم با خنده می‌رفتند و برمی‌داشتند، گاهی ارزش ماشین آن فردی که در صندوق ماشین خود می‌گذاشت چند میلیارد بود، یعنی دزدی و پست‌فطرتی به دارایی نیست، ممکن است فقیر یا ثروتمندی لئیم باشد یا کریم، به داشته‌ی بالفعل آن‌ها نیست.

وقتی فردی نگاه کند اینطور است، می‌گوید من جیب خودم را می‌چسبم و کاری به بقیه ندارم.

توجیهات نابخشودنی

اگر زمانی در ذهن شما بود که چطور زمان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نزد چشم امام معصوم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت می‌کردند و خودِ امام مجبور بودند دفاع کنند، این مردم چه توجیهی داشتند؟ به روزگار خودمان برگردید، همین توجیهاتی که امروز من و شما داریم که از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دفاع نکنیم، آن زمان هم همینطور بود. چون دقّت نظر نداریم ما را بازی می‌دهند.

«اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»[5]… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ جمل این دعا را خوانده‌اند، با اینکه خود حضرت امام معصوم هستند…

«اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا [إِمَامِنَا] وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا»… همین قلّت عدد هم که داریم منسجم نیستیم، آنجایی هم که باید منسجم باشیم یقه‌ی یکدیگر را می‌کشیم، «وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا»

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

این ایامی که در آن هستیم، اگر تقریباً هفتاد و پنج روز بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مرغ روح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به عالم بالا پر کشیده باشد، که روایات زیادی هم هفتاد و پنج روز را گفته‌اند، مانند بعضی از اقوال دیگر نیست، که عده‌ای دوست دارند بسازند، یعنی مناسبت‌سازی نیست، هفتاد و پنج روز خیلی روایت معتبر دارد، بنده نمی‌خواهم بگویم یعنی فردا حتماً سالگرد شهادت است، اما خیلی روایت معتبر دارد، بسیاری از بزرگان ما هم فردا را روز شهادت اصلی می‌دانستند.

اما اگر فردا روز شهادت باشد، اگر امروز به خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سر بزنید… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هجده سال دارند، دیگر خیلی سعی کردند تلاش کنند که بگویند ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قبل از اسلام باشد، غیرشیعیان اقوال مختلفی نقل کرده‌اند، همه‌ی آن‌ها هم می‌خواهند بگویند که قبل از اسلام است، علّت این امر هم این است که اگر بعد از اسلام باشد، آن روایات که نشان می‌دهد ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک مسئله‌ی الهی و آسمانی و معراجی است، مقدّمات دارد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که طهر طاهر مطهّر هستند برای مقدّمه‌ی وجود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باید چهل روز طهارت و عبادت بیش از قبل داشته باشند، برای اینکه این موضوع را از بین ببرند سعی کرده‌اند که بگویند قبل از بعثت بوده است، حال یک سال قبل از بعثت یا پنج سال قبل از بعثت، یعنی تلاش شده است که بگویند ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قبل از بعثت بوده است که ایشان قبل از ولادت معراجی نباشند، حال این هم که آن‌ها می‌گویند باشد که نیست، در این صورت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیست و هشت سال سن دارند.

در حالت عادی بدن مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها لطیف بود و در روایات هست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تحمل دستاس گرداندن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نداشتند… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خانه آمدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال چرخاندن آسیاب هستند، با یک دست بچه بغل کرده‌اند و با یک دست هم آسیاب می‌چرخانند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شروع کردند به گریه کردن.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدند در خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ظرف سفالی و زبر است… وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روز ازدواج خواستند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ببرند و دست در دست بگذارند، شیخ ابوالفتوح رازی می‌گوید همینکه دیدند این ظرف‌ها زبر است شروع کردند به گریه کردن…

یا رسول الله! شما برای کاسه‌ی زبرِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم گریه کردید، کاری کردند که دیگر مانند این ایام بود که عباس عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: می‌خواهم برای عیادت بیایم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیغام دادند و فرمودند به عموی من بگویید که وضع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وخیم است و شرایط عیادت نداریم و نمی‌توانیم میهمان بپذیریم… بدن آب شده بود، چیزی از جسم باقی نمانده بود، «حَتَّى صَارت كَالْخَيَال» مانندِ شبهی از یک بدن شده بودند…

ان شاء الله خدای متعال برای مردی نیاورد که لازم باشد همسری از مرد خود دفاع کند، کار به جایی رسیده بود که باید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع می‌کردند.

روایتی در کافی هست که می‌گوید وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بین در و دیوار به هوش آمدند و دیدند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را برده‌اند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی تلاش کردند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نبرند، تا زمانی که آن دست را نشکستند دست مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دامان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رها نشد… هنگامی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به هوش آمدند و دیدند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بردند، می‌دانستند که احتمال قتلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جدّی است، آن بانویی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روایت کرده‌اند اگر نابینا می‌آمد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمی‌خواستند نابینا نفس کشیدنِ ایشان را حس کند، به جلوی مسجد رفتند و یقه‌ی آن ملعون را گرفتند، یعنی بیان این میزان تحرّک و نزدیک شدن به نامحرم، آن هم عینِ خباثت، خیلی سخت است و نمی‌توانم بیان کنم… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را برنگردانید نفرین می‌کنم، می‌دانید اگر من دعا کنم حتماً اجابت می‌شود…

اما هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مادری کردند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به سلمان اشاره کردند که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بگو علی می‌گوید نفرین نکن…

یک دلیل این امر این بود که امام صادق علیه السلام فرمودند عده‌ای باید به این دنیا بیایند و به ولایت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین متولّی بشوند که هنوز نیامده‌اند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند بگو فاطمه نفرین نکند…

سُلیم بن قیس می‌گوید بعد از اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را سالم به خانه برگرداندند دیگر ملازم فراش شدند…

در همه‌ی جنگ‌های اینطور بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سالم برمی‌گشتند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غرقِ زخم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همه را یکجا جبران کردند، غرق به خون، درهم شکسته، ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را سالم از زیر شمشیرها آوردند… وقتی خیال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها راحت شد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سالم هستند دیگر از بستر بلند نشدند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که خجل هستند از اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایشان را نجات داده است، البته این دستورِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، اگر دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمی‌توانستند تحمل کنند، هم عقل این را می‌گفت و هم دستور خاص داشتند، ولی مبتلا شده بودند، این دستور بقدری تلخ بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در کوچه‌ای حرکت می‌کردیم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پشت سر را نگاه می‌کردند، وقتی خلوت شد فرمودند: علی جان! می‌خواهم چیزی بگویم… سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جمله‌ای در گوش من فرمودند که من با صورت به زمین افتادم… یعنی اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمودند علی جان! باید تکه تکه بشوی که برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کاری نداشت، ولی اینکه فرمودند علی جان! تو باید صبر کنی، فاطمه وظایفی دارد و تو باید فعلاً صبر کنی، تو باید بمانی، باید معلوم بشود که شیوه‌ها بعد از پیامبر چه بوده است و تو از این جملات به مردم بگویی… تحمل این موضوع خیلی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تلخ بود…

خلاصه اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خجل بودند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حجاب می‌کردند، تا زنده بودند حجاب می‌کردند، بعد هم فرمودند: علی جان! باید از زیر لباس غسل بدهی…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانه آمدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نه صدای با جوهره‌ای دارند، نه تحرّکی دارند، گوشه‌ای افتاده بودند، بگونه‌ای که انگار ملحفه روی زمین افتاده است، آمدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال گریه کردن هستند، شاید نعوذبالله بیچاره شدند، شاید فکر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به هزار جا رفت، آیا از شدّت درد گریه می‌کنند یا از وضع فرزندان خود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها معصوم هستند، چه چیزی ایشان را اذیت می‌کند که ایشان در حال گریه کردن هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمدند و سرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به دامان گرفتند، «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ»، برای چه چیزی گریه می‌کنید؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بلافاصله دفع شبهه کردند و فرمودند: «اَبْکی لِما تَلقی بَعْدی» برای غربت تو گریه می‌کنم…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الکافي ، جلد ۸ ، صفحه ۳۵۲ (عَلِيُّ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْمُؤَدِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلتَّيْمِيِّ جَمِيعاً عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْحَارِثِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلنَّاسَ بِصِفِّينَ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اَللَّهُ تَعَالَى لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوَلاَيَةِ أَمْرِكُمْ وَ مَنْزِلَتِيَ اَلَّتِي أَنْزَلَنِي اَللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ بِهَا مِنْكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ اَلْحَقِّ مِثْلُ اَلَّذِي لِي عَلَيْكُمْ وَ اَلْحَقُّ أَجْمَلُ اَلْأَشْيَاءِ فِي اَلتَّوَاصُفِ وَ أَوْسَعُهَا فِي اَلتَّنَاصُفِ لاَ يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ وَ لاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ ذَلِكَ لَهُ وَ لاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِصاً دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ ضُرُوبُ قَضَائِهِ وَ لَكِنْ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى اَلْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَ جَعَلَ كَفَّارَتَهُمْ عَلَيْهِ بِحُسْنِ اَلثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ وَ تَطَوُّلاً بِكَرَمِهِ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ اَلْمَزِيدِ لَهُ أَهْلاً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً فَرَضَهَا لِبَعْضِ اَلنَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَكَافَى فِي وُجُوهِهَا وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ فَأَعْظَمُ مِمَّا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْ تِلْكَ اَلْحُقُوقِ حَقُّ اَلْوَالِي عَلَى اَلرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ اَلرَّعِيَّةِ عَلَى اَلْوَالِي فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَامَ أُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ وَ قِوَاماً لِسُنَنِ اَلْحَقِّ فِيهِمْ فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ اَلرَّعِيَّةِ فَإِذَا أَدَّتِ اَلرَّعِيَّةُ إِلَى اَلْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى إِلَيْهَا اَلْوَالِي كَذَلِكَ عَزَّ اَلْحَقُّ بَيْنَهُمْ فَقَامَتْ مَنَاهِجُ اَلدِّينِ وَ اِعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ اَلْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا اَلسُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ اَلزَّمَانُ وَ طَابَ بِهِ اَلْعَيْشُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ اَلدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ اَلْأَعْدَاءِ وَ إِذَا غَلَبَتِ اَلرَّعِيَّةُ وَالِيَهُمْ وَ عَلاَ اَلْوَالِي اَلرَّعِيَّةَ اِخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ اَلْكَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَطَامِعُ اَلْجَوْرِ وَ كَثُرَ اَلْإِدْغَالُ فِي اَلدِّينِ وَ تُرِكَتْ مَعَالِمُ اَلسُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَى وَ عُطِّلَتِ اَلْآثَارُ وَ كَثُرَتْ عِلَلُ اَلنُّفُوسِ وَ لاَ يُسْتَوْحَشُ لِجَسِيمِ حَدٍّ عُطِّلَ وَ لاَ لِعَظِيمِ بَاطِلٍ أُثِّلَ فَهُنَالِكَ تَذِلُّ اَلْأَبْرَارُ وَ تَعِزُّ اَلْأَشْرَارُ وَ تَخْرَبُ اَلْبِلاَدُ وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ اَلْعِبَادِ فَهَلُمَّ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِلَى اَلتَّعَاوُنِ عَلَى طَاعَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلْقِيَامِ بِعَدْلِهِ وَ اَلْوَفَاءِ بِعَهْدِهِ وَ اَلْإِنْصَافِ لَهُ فِي جَمِيعِ حَقِّهِ فَإِنَّهُ لَيْسَ اَلْعِبَادُ إِلَى شَيْءٍ أَحْوَجَ مِنْهُمْ إِلَى اَلتَّنَاصُحِ فِي ذَلِكَ وَ حُسْنِ اَلتَّعَاوُنِ عَلَيْهِ وَ لَيْسَ أَحَدٌ وَ إِنِ اِشْتَدَّ عَلَى رِضَا اَللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِي اَلْعَمَلِ اِجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا أَعْطَى اَللَّهُ مِنَ اَلْحَقِّ أَهْلَهُ وَ لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى اَلْعِبَادِ اَلنَّصِيحَةُ لَهُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ اَلتَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ اَلْحَقِّ فِيهِمْ ثُمَّ لَيْسَ اِمْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي اَلْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ جَسُمَتْ فِي اَلْحَقِّ فَضِيلَتُهُ بِمُسْتَغْنٍ عَنْ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَقِّهِ وَ لاَ لاِمْرِئٍ مَعَ ذَلِكَ خَسَأَتْ بِهِ اَلْأُمُورُ وَ اِقْتَحَمَتْهُ اَلْعُيُونُ بِدُونِ مَا أَنْ يُعِينَ عَلَى ذَلِكَ وَ يُعَانَ عَلَيْهِ وَ أَهْلُ اَلْفَضِيلَةِ فِي اَلْحَالِ وَ أَهْلُ اَلنِّعَمِ اَلْعِظَامِ أَكْثَرُ فِي ذَلِكَ حَاجَةً وَ كُلٌّ فِي اَلْحَاجَةِ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرَعٌ سَوَاءٌ فَأَجَابَهُ رَجُلٌ مِنْ عَسْكَرِهِ لاَ يُدْرَى مَنْ هُوَ وَ يُقَالُ إِنَّهُ لَمْ يُرَ فِي عَسْكَرِهِ قَبْلَ ذَلِكَ اَلْيَوْمِ وَ لاَ بَعْدَهُ فَقَامَ وَ أَحْسَنَ اَلثَّنَاءَ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَا أَبْلاَهُمْ وَ أَعْطَاهُمْ مِنْ وَاجِبِ حَقِّهِ عَلَيْهِمْ وَ اَلْإِقْرَارِ بِكُلِّ مَا ذَكَرَ مِنْ تَصَرُّفِ اَلْحَالاَتِ بِهِ وَ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ أَنْتَ أَمِيرُنَا وَ نَحْنُ رَعِيَّتُكَ بِكَ أَخْرَجَنَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ بِإِعْزَازِكَ أَطْلَقَ عِبَادَهُ مِنَ اَلْغُلِّ فَاخْتَرْ عَلَيْنَا وَ أَمْضِ اِخْتِيَارَكَ وَ اِئْتَمِرْ فَأَمْضِ اِئْتِمَارَكَ فَإِنَّكَ اَلْقَائِلُ اَلْمُصَدَّقُ وَ اَلْحَاكِمُ اَلْمُوَفَّقُ وَ اَلْمَلِكُ اَلْمُخَوَّلُ لاَ نَسْتَحِلُّ فِي شَيْءٍ مَعْصِيَتَكَ وَ لاَ نَقِيسُ عِلْماً بِعِلْمِكَ يَعْظُمُ عِنْدَنَا فِي ذَلِكَ خَطَرُكَ وَ يَجِلُّ عَنْهُ فِي أَنْفُسِنَا فَضْلُكَ فَأَجَابَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلاَلُ اَللَّهِ فِي نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذَلِكَ كُلُّ مَا سِوَاهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اَللَّهِ عَلَى أَحَدٍ إِلاَّ زَادَ حَقُّ اَللَّهِ عَلَيْهِ عِظَماً وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ اَلْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ اَلنَّاسِ أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ اَلْفَخْرِ وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى اَلْكِبْرِ وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ اَلْإِطْرَاءَ وَ اِسْتِمَاعَ اَلثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اَللَّهِ كَذَلِكَ وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذَلِكَ لَتَرَكْتُهُ اِنْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ اَلْعَظَمَةِ وَ اَلْكِبْرِيَاءِ وَ رُبَّمَا اِسْتَحْلَى اَلنَّاسُ اَلثَّنَاءَ بَعْدَ اَلْبَلاَءِ فَلاَ تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ اَلْبَقِيَّةِ فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لاَ بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا فَلاَ تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ اَلْجَبَابِرَةُ وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ اَلْبَادِرَةِ وَ لاَ تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ وَ لاَ تَظُنُّوا بِي اِسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لاَ اِلْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي لِمَا لاَ يَصْلُحُ لِي فَإِنَّهُ مَنِ اِسْتَثْقَلَ اَلْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ اَلْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ اَلْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ فَلاَ تَكُفُّوا عَنِّي مَقَالَةً بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةً بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ مَا أَنْ أُخْطِئَ وَ لاَ آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اَللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ اَلضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى وَ أَعْطَانَا اَلْبَصِيرَةَ بَعْدَ اَلْعَمَى فَأَجَابَهُ اَلرَّجُلُ اَلَّذِي أَجَابَهُ مِنْ قَبْلُ فَقَالَ أَنْتَ أَهْلُ مَا قُلْتَ وَ اَللَّهُ وَ اَللَّهِ فَوْقَ مَا قُلْتَهُ فَبَلاَؤُهُ عِنْدَنَا مَا لاَ يُكْفَرُ وَ قَدْ حَمَّلَكَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رِعَايَتَنَا وَ وَلاَّكَ سِيَاسَةَ أُمُورِنَا فَأَصْبَحْتَ عَلَمَنَا اَلَّذِي نَهْتَدِي بِهِ وَ إِمَامَنَا اَلَّذِي نَقْتَدِي بِهِ وَ أَمْرُكَ كُلُّهُ رُشْدٌ وَ قَوْلُكَ كُلُّهُ أَدَبٌ قَدْ قَرَّتْ بِكَ فِي اَلْحَيَاةِ أَعْيُنُنَا وَ اِمْتَلَأَتْ مِنْ سُرُورٍ بِكَ قُلُوبُنَا وَ تَحَيَّرَتْ مِنْ صِفَةِ مَا فِيكَ مِنْ بَارِعِ اَلْفَضْلِ عُقُولُنَا وَ لَسْنَا نَقُولُ لَكَ أَيُّهَا اَلْإِمَامُ اَلصَّالِحُ تَزْكِيَةً لَكَ وَ لاَ نُجَاوِزُ اَلْقَصْدَ فِي اَلثَّنَاءِ عَلَيْكَ وَ لَمْ يُكَنَّ فِي أَنْفُسِنَا طَعْنٌ عَلَى يَقِينِكَ أَوْ غِشٌّ فِي دِينِكَ فَنَتَخَوَّفَ أَنْ تَكُونَ أَحْدَثْتَ بِنِعْمَةِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تَجَبُّراً أَوْ دَخَلَكَ كِبْرٌ وَ لَكِنَّا نَقُولُ لَكَ مَا قُلْنَا تَقَرُّباً إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِتَوْقِيرِكَ وَ تَوَسُّعاً بِتَفْضِيلِكَ وَ شُكْراً بِإِعْظَامِ أَمْرِكَ فَانْظُرْ لِنَفْسِكَ وَ لَنَا وَ آثِرْ أَمْرَ اَللَّهِ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَيْنَا فَنَحْنُ طُوَّعٌ فِيمَا أَمَرْتَنَا نَنْقَادُ مِنَ اَلْأُمُورِ مَعَ ذَلِكَ فِيمَا يَنْفَعُنَا فَأَجَابَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ وَ أَنَا أَسْتَشْهِدُكُمْ عِنْدَ اَللَّهِ عَلَى نَفْسِي لِعِلْمِكُمْ فِيمَا وُلِّيتُ بِهِ مِنْ أُمُورِكُمْ وَ عَمَّا قَلِيلٍ يَجْمَعُنِي وَ إِيَّاكُمُ اَلْمَوْقِفُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ اَلسُّؤَالُ عَمَّا كُنَّا فِيهِ ثُمَّ يَشْهَدُ بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَلاَ تَشْهَدُوا اَلْيَوْمَ بِخِلاَفِ مَا أَنْتُمْ شَاهِدُونَ غَداً فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ خَافِيَةٌ وَ لاَ يَجُوزُ عِنْدَهُ إِلاَّ مُنَاصَحَةُ اَلصُّدُورِ فِي جَمِيعِ اَلْأُمُورِ فَأَجَابَهُ اَلرَّجُلُ وَ يُقَالُ لَمْ يُرَ اَلرَّجُلُ بَعْدَ كَلاَمِهِ هَذَا لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَجَابَهُ وَ قَدْ عَالَ اَلَّذِي فِي صَدْرِهِ فَقَالَ وَ اَلْبُكَاءُ يَقْطَعُ مَنْطِقَهُ وَ غُصَصُ اَلشَّجَا تَكْسِرُ صَوْتَهُ إِعْظَاماً لِخَطَرِ مَرْزِئَتِهِ وَ وَحْشَةً مِنْ كَوْنِ فَجِيعَتِهِ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ شَكَا إِلَيْهِ هَوْلَ مَا أَشْفَى عَلَيْهِ مِنَ اَلْخَطَرِ اَلْعَظِيمِ وَ اَلذُّلِّ اَلطَّوِيلِ فِي فَسَادِ زَمَانِهِ وَ اِنْقِلاَبِ جَدِّهِ وَ اِنْقِطَاعِ مَا كَانَ مِنْ دَوْلَتِهِ ثُمَّ نَصَبَ اَلْمَسْأَلَةَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالاِمْتِنَانِ عَلَيْهِ وَ اَلْمُدَافَعَةِ عَنْهُ بِالتَّفَجُّعِ وَ حُسْنِ اَلثَّنَاءِ فَقَالَ يَا رَبَّانِيَّ اَلْعِبَادِ وَ 1 يَا سَكَنَ اَلْبِلاَدِ أَيْنَ يَقَعُ قَوْلُنَا مِنْ فَضْلِكَ وَ أَيْنَ يَبْلُغُ وَصْفُنَا مِنْ فِعْلِكَ وَ أَنَّى نَبْلُغُ حَقِيقَةَ حُسْنِ ثَنَائِكَ أَوْ نُحْصِي جَمِيلَ بَلاَئِكَ فَكَيْفَ وَ بِكَ جَرَتْ نِعَمُ اَللَّهِ عَلَيْنَا وَ عَلَى يَدِكَ اِتَّصَلَتْ أَسْبَابُ اَلْخَيْرِ إِلَيْنَا أَ لَمْ تَكُنْ لِذُلِّ اَلذَّلِيلِ مَلاَذاً وَ لِلْعُصَاةِ اَلْكُفَّارِ إِخْوَاناً فَبِمَنْ إِلاَّ بِأَهْلِ بَيْتِكَ وَ بِكَ أَخْرَجَنَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فَظَاعَةِ تِلْكَ اَلْخَطَرَاتِ أَوْ بِمَنْ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ اَلْكُرُبَاتِ وَ بِمَنْ إِلاَّ بِكُمْ أَظْهَرَ اَللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ اِسْتَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا حَتَّى اِسْتَبَانَ بَعْدَ اَلْجَوْرِ ذِكْرُنَا وَ قَرَّتْ مِنْ رَخَاءِ اَلْعَيْشِ أَعْيُنُنَا لِمَا وَلِيتَنَا بِالْإِحْسَانِ جَهْدَكَ وَ وَفَيْتَ لَنَا بِجَمِيعِ وَعْدِكَ وَ قُمْتَ لَنَا عَلَى جَمِيعِ عَهْدِكَ فَكُنْتَ شَاهِدَ مَنْ غَابَ مِنَّا وَ خَلَفَ أَهْلِ اَلْبَيْتِ لَنَا وَ كُنْتَ عِزَّ ضُعَفَائِنَا وَ ثِمَالَ فُقَرَائِنَا وَ عِمَادَ عُظَمَائِنَا يَجْمَعُنَا فِي اَلْأُمُورِ عَدْلُكَ وَ يَتَّسِعُ لَنَا فِي اَلْحَقِّ تَأَنِّيكَ فَكُنْتَ لَنَا أُنْساً إِذَا رَأَيْنَاكَ وَ سَكَناً إِذَا ذَكَرْنَاكَ فَأَيَّ اَلْخَيْرَاتِ لَمْ تَفْعَلْ وَ أَيَّ اَلصَّالِحَاتِ لَمْ تَعْمَلْ وَ لَوْ لاَ أَنَّ اَلْأَمْرَ اَلَّذِي نَخَافُ عَلَيْكَ مِنْهُ يَبْلُغُ تَحْوِيلَهُ جُهْدُنَا وَ تَقْوَى لِمُدَافَعَتِهِ طَاقَتُنَا أَوْ يَجُوزُ اَلْفِدَاءُ عَنْكَ مِنْهُ بِأَنْفُسِنَا وَ بِمَنْ نَفْدِيهِ بِالنُّفُوسِ مِنْ أَبْنَائِنَا لَقَدَّمْنَا أَنْفُسَنَا وَ أَبْنَاءَنَا قِبَلَكَ وَ لَأَخْطَرْنَاهَا وَ قَلَّ خَطَرُهَا دُونَكَ وَ لَقُمْنَا بِجُهْدِنَا فِي مُحَاوَلَةِ مَنْ حَاوَلَكَ وَ فِي مُدَافَعَةِ مَنْ نَاوَاكَ وَ لَكِنَّهُ سُلْطَانٌ لاَ يُحَاوَلُ وَ عِزٌّ لاَ يُزَاوَلُ وَ رَبٌّ لاَ يُغَالَبُ فَإِنْ يَمْنُنْ عَلَيْنَا بِعَافِيَتِكَ وَ يَتَرَحَّمْ عَلَيْنَا بِبَقَائِكَ وَ يَتَحَنَّنْ عَلَيْنَا بِتَفْرِيجِ هَذَا مِنْ حَالِكَ إِلَى سَلاَمَةٍ مِنْكَ لَنَا وَ بَقَاءٍ مِنْكَ بَيْنَ أَظْهُرِنَا نُحْدِثْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ شُكْراً نُعَظِّمُهُ وَ ذِكْراً نُدِيمُهُ وَ نَقْسِمْ أَنْصَافَ أَمْوَالِنَا صَدَقَاتٍ وَ أَنْصَافَ رَقِيقِنَا عُتَقَاءَ وَ نُحْدِثْ لَهُ تَوَاضُعاً فِي أَنْفُسِنَا وَ نَخْشَعْ فِي جَمِيعِ أُمُورِنَا وَ إِنْ يَمْضِ بِكَ إِلَى اَلْجِنَانِ وَ يُجْرِي عَلَيْكَ حَتْمَ سَبِيلِهِ فَغَيْرُ مُتَّهَمٍ فِيكَ قَضَاؤُهُ وَ لاَ مَدْفُوعٍ عَنْكَ بَلاَؤُهُ وَ لاَ مُخْتَلِفَةٍ مَعَ ذَلِكَ قُلُوبُنَا بِأَنَّ اِخْتِيَارَهُ لَكَ مَا عِنْدَهُ عَلَى مَا كُنْتَ فِيهِ وَ لَكِنَّا نَبْكِي مِنْ غَيْرِ إِثْمٍ لِعِزِّ هَذَا اَلسُّلْطَانِ أَنْ يَعُودَ ذَلِيلاً وَ لِلدِّينِ وَ اَلدُّنْيَا أَكِيلاً فَلاَ نَرَى لَكَ خَلَفاً نَشْكُو إِلَيْهِ وَ لاَ نَظِيراً نَأْمُلُهُ وَ لاَ نُقِيمُهُ .)

[5] دعای افتتاح