سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه سوم

142

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی بامداد روز سه شنبه مورخ 16 فروردین 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مروری بر جلسات گذشته

موضوع بحث ما سیر تکوّن عقاید شیعه است، یا تاریخ اندیشه امامیه، با تسامحی که بالاخره در فضای مجلس هستیم و فرصت مانند کلاس درس نیست.

به محضر عزیزان عرض کردیم که عقاید ما در یک بستر زمانی در یک فرآیندی با سؤالاتی یک یک در جامعه مطرح شده است.

بعضی از این مسائل را خودِ قرآن کریم هم با «یَسألُونَکَ» یا «یَسألونَ» مطرح می‌کند، یعنی مثلاً الآن در جامعه «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ»[4] یا «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ»[5] و یا… و پاسخ می‌دهد، معمولاً این‌ها اینطوری است، موضوعات اعتقادی در یک بستری و فرآیندی در جامعه شکل گرفته است، یعنی ما نمی‌خواهیم به اصل عقایدی که بوده است بپردازیم، اینکه چگونه در جامعه تبیین شده است موضوع بحث ماست، چون هم اثر اعتقادی دارد و هم این شیوه در باور کمک می‌کند و هم با بحثِ تاریخ تکوّن، سؤال‌های زمینه‌ای مطرح می‌شود، کأنّه انگار صدها شبهه را پاسخ داده‌ایم.

به اینجا رسیدیم که اولین چیزی که جامعه اسلامی را دچار دو دستگی کرد، مسلمین را، منظور از مسلمین هم کسانی هستند که شهادتین می‌گفتند، یا ایمان آورده بودند، حال آیا واقعاً ایمان آورده بودند، آیا شل ایمان بودند، آیا «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[6] بودند، آیا منافق بودند، بالاخره بنحوی شهادتین گفته بودند. تمام کسانی که ظاهراً در میان مسلمین بودند، از مؤمنان تا شل ایمان‌ها تا «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» تا منافقان.

زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اولین جایی که این‌ها دو دسته شدند در موردِ خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، و اصلاً اصلِ تحزب و تفرّع در اسلام در یک موضوع فکری، موضوعِ خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه فکر می‌کند؟ چگونه رفتار می‌کند؟ چقدر تحت تأثیر عوامل خارجی است؟ چقدر می‌شود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از بیرون مدیریت کرد و برای حضرت تصمیم‌سازی کرد؟ آیا می‌شود یا نمی‌شود؟

در هر دو طرف مسلمانِ واقعی هم هست، منتها چه بسا شل ایمان باشد.

ممنوعیت نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم!

در مسند احمد روایتی هست که جاهای دیگر هم نقل شده است، از نظر آقایان غیرشیعه صحیح هم هست.

این روایت از عبدالله بن عمروعاص نقل شده است، این شخص کسی است که عنصر فرهنگی مهم بنی امیه است، خیلی هم اهل جنگ نبوده است، روایات مهمی هم دارد. از او می‌پرسند چرا بعد از ماجرای حدیث عمار در صفین شرکت کردی؟ می‌گوید: چون پیغمبر فرمود که تو به حرف پدرت گوش بده! «وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»،[7] من هم دیگر…

این شخص عنصر فرهنگی است و خیلی هم ضربه زده است، اگر بیش از پدرش ضربه نزده باشد کمتر ضربه نزده است.

او می‌گوید: «كُنْتُ أَكْتُبُ كُلَّ شَيْءٍ أَسْمَعُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»،[8] من هرچه از پیغمبر می‌شنیدم می‌نوشتم، نمی‌خواستم چیزی از من فوت بشود، «أُرِيدُ حِفْظَهُ» می‌خواستم آن‌ها را حفظ کنم، «فَنَهَتْنِي قُرَيْشٌ عَنْ ذَلِكَ» قریش گفتند این کار را نکن…

چرا؟ قریش یعنی یکی از آن دو گروه، شب‌های گذشته عرض کردیم که همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم دو حزب بودند، حضرت امّ سلمه سلام الله علیها و حضرت مَیمونه سلام الله علیها و حضرت سوده سلام الله علیها یک طرف هستند، زینب بنت جحش و دیگران هم یک طرف دیگر هستند، این‌ها زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو حزب هستند. در بعضی از روایاتِ دستگاه خلفا دعوای این دو حزب همسران پیغمبر را در حد گیس و گیس‌کشی تقلیل داده‌اند. اتفاقاً خودِ آن هم در همین موضوع است، چون وقتی می‌خواهد پیغمبر را یک آدم بشدّت عادی جلوه بدهد که با یک خشم بهم می‌ریزد، با یک چشم زیبا بهم می‌ریزد، باید این پیغمبر عادی باشد، این کسی که در خشم یکطور است، در رضا یکطور است و… یک آدم عادی است، اتفاقاً در آن مسیر اینطور است که مثلاً اگر دعوا بود هم برای این بود که پیغمبر بیش از سهم همسری کنار او بود! برای همین هم دعوا می‌شده است!!!

می‌بینید که این خزعبل چقدر سخیف است، اتفاقاً خودِ این نقل در موضوع است، می‌خواهد بگوید پیغمبر یک آدم عادی مثل بقیه است.

«فَنَهَتْنِي قُرَيْشٌ عَنْ ذَلِكَ» قریش گفت این کار را نکن، چرا؟ می‌دانید که بعدها ادّعایی مطرح شد که اصلاً نباید هر کسی روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بنویسد، اما آیا به این جهت بود؟ اگر این بود که این شخص زمان خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواستند به او می‌فرمودند که ننویس!

این عبدالله بن عمروعاص می‌گوید می‌خواستم بنویسم که بماند ولی قریش مرا از این کار نهی کرد.

قریش یعنی چه کسی؟ آیا یعنی قبیله قریش؟ مسلّماً نه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم از قریش هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم از قریش هستند، منظور گروهی از قریش هستند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خدای متعال عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيک عَلَى قُرَيْشٍ».[9]

قریش یک گروه هستند، جلسه اول عرض کردم که همان نفر به ابن عباس گفت که قریش قبول نمی‌کند که خلافت با نبوت در یک جا برود.

قریش یعنی چه کسی؟ اگر به قریش در نظر بگیری که نبی جزو قریش است، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم خلیفه بشوند از قریش هستند، پس قریش بعنوان یک قبیله چه اشکالی دارد؟ قبیله‌ی قریش قبیله‌ی خیلی بزرگی است…

آن شخص گفت: قریش قبول نمی‌کند که خلافت با نبوت در یک جا برود.

این که به نفع قریش است! منظور از قریش «گروهی از قریش» هستند، و چون خیلی قریش قریش می‌کنند که اگر فرصت شد پرده‌ی دیگری از آن را عرض می‌کنم، می‌بینند نه نبوت از ماست و نه خلافت، دیگر زیر بار خلافت نمی‌روند.

اگر بروید و روایات شروع نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببینید، آنجا می‌بینید همین قریش، یعنی همین گروهی از قریش، یعنی زهره و بنی مخزوم، این‌ها بودند، تیم و عدی هم قاذورات هستند، یعنی قبیله محسوب نمی‌شوند، طایفه‌ی بزرگی نیستند.

چون این‌ها خیلی قریش قریش می‌کنند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به معاویه می‌فرمایند که «لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ»،[10] من که نَسَبَم واضح و روشن است با تو که الصاقی هستی، ما اصلاً مانند هم نیستیم.

این که اصلاً برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برتری نیست، حضرت می‌خواهند ماهیتِ او را روشن کنند، تو که مدام قریش قریش می‌کنی اساساً حتّی قریشی هم نیستی!

«فَنَهَتْنِي قُرَيْشٌ عَنْ ذَلِكَ» قریش مرا از این کار نهی کردند، «وَقَالُوا: تَكْتُبُ وَرَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ فِي الْغَضَبِ وَالرِّضَا؟ فَأَمْسَكْتُ»، او که هرچه می‌گوید تو نباید بنویسی! او بشر است! در خشم یکطور است و در رضا یکطور. برای همین من هم ننوشتم. «حَتَّى ذَكَرْتُ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟»، آمدم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدند من نمی‌نویسم و خودم هم گفتم ببخشید که می‌نوشتیم، دیگر نمی‌نویسم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «اكْتُبْ، فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، مَا خَرَجَ مِنْهُ إِلَّا حَقٌّ» بنویس! قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، بجز حق از این دهان خارج نمی‌شود.

این یک نگاه بود در یک گروهی که زیاد هم بودند، گسترده هم بودند.

نگاه یک گروه هم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور نبود که عرض خواهیم کرد.

وارثان نواصب!

اینجا اختلاف بر سر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شروع شد، کدام پیغمبر؟ پیغمبرِ ساده‌لوح یا پیغمبر عالم به همه چیز؟

ان شاء الله اگر زنده باشم در جلسات آینده عرض می‌کنم که نه پیغمبر، که اصلاً نگاه اصحاب حدیث از برادران غیرشیعه که اصحاب حدیث وارثان نواصب هستند، به همه‌ی انبیاء سخیف است.

توجّه بفرمایید که در میان غیرشیعه همه اصحاب حدیث نیستند، مثلاً فخررازی اصحاب حدیث نیست، حال اگر ما به او انتقادی هم داریم، این انتقاد که الآن گفتم به او وارد نیست، اصحاب حدیث اینگونه هستند، متخصصان حدیث نزد برادران غیرشیعه وارث نواصب هستند.

اگر بعداً حوصله داشتید و احساس کردم به بحث ربط دارد عرض خواهم کرد.

یعنی در نگاه مورخان قرن یکم و دوم و سوم اگر در جایی دیدید که می‌گوید «محدثان می‌گویند»، نگو شیخ المحدثین شیخ صدوق؛ نخیر! معمولاً منظور او نواصب هستند. از عمر سعد که قاتل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است روایت نقل می‌کنند.

مسئله بر سر تقدّسِ حجّتِ خدا است

پس نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باعث ایجاد دو حزب و جریان و گروه شد، این دائماً بود، آیا در تقسیم غنائم نعوذبالله خیانت می‌کند یا نمی‌کند؟ درست عمل می‌کند یا غلط عمل می‌کند؟ در همه چیز… علم، عبادت…

در جلسات آینده برخی از آیات قرآن کریم که ذیل آن چه فجایعی نسبت به انبیاء علیهم السلام گفته‌اند را عرض می‌کنم که شما ببینید اگر بخواهم کلّی‌تر بگویم مسئله بر سر تقدّسِ حجّتِ خدا است. اصلاً مسئله بر سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، به طبع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مسئله بر سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، جریان نفاق نمی‌تواند تقدّس را تحمّل کند، چون مردم وقتی دست در دست یک فردی که او را مقدّس می‌دانند داشته باشند و به دامان او چنگ بزنند، شایعات علیه او را به این راحتی باور نمی‌کنند.

اگر راجع به من بگویند که فلانی دزدی کرده است شگفت‌زده می‌شوید! ولی اگر اینجا کسی بیاید و بگوید نعوذبالله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه… می‌گویید: خفه شو! یعنی نمی‌گویید دچار شبهه شدم. وقتی مقدّس است یک حاله‌ای دور اوست که اجازه نمی‌دهد اذهان در برابر او خراب بشود، کار منافق هم اصلاً شایعه است، ارجاف است، بهم زدنِ حواس است، خالی کردن دل است، لمز کردن است، طعنه زدن است، بدبین کردن است. لذا اگر مردم به آدمی خیلی مطمئن نباشند، این ضرباتی که منافق پُتک‌وار بر سر عقیده‌ی آدم‌ها می‌زند باعث شل شدن او می‌شود و بعد شک می‌کند.

تقدّس را شکستند که لشگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در میان صفین گفتند صبر کنید تا ببینیم چه کسی حق است!

در جامعه اسلامی تقدّس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در رأس است، در انبیاء گذشته هم انبیاء.

لذا اختلاف اصلی که در جامعه اسلامی پیش آمد بر سر حجّت خدا بود، یعنی انبیاء، به طبع آن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

ان شاء الله جلسات آینده با یکدیگر می‌خوانیم که شما ببینید آیات قرآن کریم را… وقتی سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه با دیگران درگیر است، سیّد مرتضی علیه الصلاة و السلام، هم از دو طرف امامزاده است و هم عالم است، سال 436 از دنیا رفته است، یعنی بیش از هزار سال قبل، هنوز بسیاری از کتب سیّد مرتضی کتاب مهم علمی آن رشته است! ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما هم باقی بمانیم.

سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه در کتاب «تنزيه الانبياء و الائمه» به دنبال این است که بگوید حضرت یوسف علیه السلام معصوم بود و زناءکار نبود! طرف مقابل هم چیز دیگری می‌گوید. حضرت موسی علیه السلام ترسو و دزد و بی‌عرضه و خشمگین نبود…

سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه در حال پاسخ به شبهه‌ی چه کسانی است؟ آتئیست‌ها؟ بت‌پرست‌ها؟ سابعین؟ منجمان آن زمان که فال می‌گرفتند؟ نه! با مسلمین طرف است! بسیاری از اوقات با مسلمان‌ها طرف است.

یک جهت در عصمت انبیاء علیهم السلام صحبت می‌کند، یک جهت در خطا و زناء و دزدی و دروغ انبیاء.

زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، بعد هم بود، بین چه کسانی؟ نه بین شیعه و سنّی، بین شیعیان و برخی متفکّران غیرشیعه با اصحاب حدیث.

مثلاً فخر رازی هم در عصمت انبیاء علیهم السلام کتاب دارد و مانند ما دفاع کرده است.

دعوا بر سر این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه است، آیا حضرت ابراهیم علیه السلام دروغ گفته است یا نه؟ و…

همانطور که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی می‌خواهند بهتان بزنند، لزوماً همه‌شان بت‌پرست نبودند، عده‌ای هم بودند که شهادتین‌گو بودند.

شناخت دو جریان

اینجا برای اینکه بشود این دو خط را شناخت، چون این دو خط طیف داشتند، رأس یک جهت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، سلمان و ابوذر و مقداد و حذیفه و حضرت امّ سلمه سلام الله علیها هستند تا اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که آدم‌های خوبی هستند و ممکن است خطا و گناه هم بکنند ولی این خط را قبول دارند، این‌ها کم هستند.

یک جریان جریانی هستند که نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگاه کاملاً بشریِ عادی، بلکه دون دارند. رأس این‌ها منافقین هستند، پایین‌تر بیماردلان هستند، «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» هستند، پایین‌تر آدم‌هایی هستند که تحت تأثیر این‌ها هستند.

جمعیت حاضر در غدیر چه شدند؟

جمعیت این‌ها از جمعیت آن گروه اول بیشتر است، چرا؟ چون این‌ها حدیث العهد بالجاهلیه هستند.

عزیزی سؤالی پرسیده است، می‌گویند: یک استادیوم آدم در غدیر بودند، پس چرا اینطور شد؟

آیا این یک استادیوم آدم هم‌فکر بودند یا نه؟ باهم بودند یا نبودند؟ یک نگاه داشتند یا نداشتند؟ اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمودند «من کنت مولاه فعلی مولاه» در ذهن آن‌ها خطور نمی‌کرد که این پارتی‌بازی است؟ یا فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حکم الله می‌دیدند؟

اینکه شما صد هزار نفر را با افکار مختلف جمع کنید، مگر همه بعد از یک سخنرانی یک نتیجه می‌گیرند؟

ما چند سال است که راجع به وحدت و استراتژیک بودن و اصل بودن و فرع نبودن آن صحبت می‌کنیم و در نهایت هم ما را ضدوحدت تلقّی می‌کنند! توضیح دادن که دلیلی برای قبول کردن طرف مقابل نیست.

مجدداً اگر یک جایی رهبری بفرمایند که وحدت اصل است و فرع نیست، هشتگ کاشانی می‌زنند. ما که ده مرتبه خودمان این جمله را گفته‌ایم، اگر هم می‌خواهید نقد کنید باید یاد بگیرید کمی به خودت زحمت بدهی حرف طرف را نقد کنی، نه اینکه مانند پهلوان پنبه یک چرندی بگویی و بعد بگویی این حرف اشتباهی است!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بین تعداد زیادی مسئله غدیر را فرمودند، بخشی از آن‌ها دشمنان بودند.

شما تصوّر کنید مثلاً وسط خط مقدم در عملیات بیت المقدس یک لحظه جنگ را نگه دارند و بگویند همه‌ی دو لشگر بیایند و بعد بگویند امام خمینی رضوان الله تعالی علیه فرموده‌اند شهید همّت انسان بسیار خوبی است، آیا آن سرباز بعثی خیلی تحت تأثیر قرار می‌گیرد؟

می‌گویند جمعیت زیاد بود، بله جمعیت زیاد بود اما مگر همه یک فکر و یک تیپ بودند؟

منطق قرآن کریم چیست؟ قرآن کریم اصلاً به دنبال کثرت نیست، اصلاً قرآن کریم بر خلاف ما کثرت‌گریز است، ما می‌خواهیم با هر بهانه‌ای به دنبال جذب فالور باشیم، خدای متعال به دنبال ریزش است، نه اینکه آدم‌های خوب را بریزد، ولی خدای متعال ما را دائم غربال می‌کند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همینکه بر کرسی حکومت نشستند فرمودند: «لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً»،[11] غربال می‌کنم تا معلوم بشود چه کسی راست می‌گوید.

«مَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ»،[12] «قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ»،[13] کجا قرآن کریم کثرت را… اصلاً کثرت ملاک نیست، معمولاً اهل حق و عقل و فکر، آدم‌هایی که عقلشان بر شهوتشان قاهر است کم هستند، اما اینکه بگویی بر اساس عقلت درست عمل کن، این سخت است. همه‌ی ما تجربه‌ی نعوذبالله خطا کردن و توبه کردن را داریم، چرا خطا کرده‌ام؟ آیا نمی‌دانستم؟ خیلی از جاها می‌دانستم و خطا کردم، نفس است.

جمعیت زیاد بود! بر اساس قرآن کریم جمعیت زیاد کجا تأیید شده است؟

در خاطر دارم که یک مرتبه یک جمعیت زیادی تأیید شده است، آن هم بعد از ماجرای در شرف عذاب بودنِ قوم حضرت یونس علیه السلام است، بقیه‌ی جاها را در یاد ندارم.

برعکس را در یاد دارم، «أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»،[14] «أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»،[15] «أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»،[16] چرا؟ برای اینکه اگر کسی بخواهد عقلانی و با کفّ نفس عمل کند کار خیلی سختی است به نسبت اینکه رها باشد و هر کاری که دوست دارد انجام بدهد.

مخصوصاً این‌ها حدیث العهد بالجاهلیه بودند، یعنی این‌ها در دوره جاهلیت وضع افتضاحی داشتند، وقتی یک قبیله با قبیله‌ی دیگر اختلاف پیدا می‌کرد دختر آن قبیله را می‌دزدیدند، باید حواس خودت را جمع می‌کردی، همه کاری می‌کردند، ضمناً افتخار هم می‌کردند، اگر به ناموس یکدیگر تعدّی می‌کردند افتخار هم می‌کردند. وقتی این‌ها به دوره اسلام آمدند، منافقین که منافق هستند، آن‌هایی که تازه اسلام آورده بودند به این راحتی نمی‌توانستند باور کنند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»[17] هستند. طرف تا دیروز فرزند خودش را زنده به گور می‌کرد، حال که نمی‌شود امروز به او بگویی پیغمبر رحمة للعالمین و حبیب اله العالمین و طبیب نفوس است، آن‌ها که این حرف‌ها را نمی‌فهمیدند، برای همین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی صدمه دیدند و سختی کشیدند.

برای اینکه متوجه شما شوید عرض می‌کنیم، این همه فضای مجازی و فجازی و بهتان و… هست، الحمدلله تابحال شما ندیده‌اید راجع به نعوذبالله ناموس یک مرجع تقلید حرف بزنند، ولی ناموس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و بهتان به ایشان حرف می‌زدند! وضع خیلی خراب بود.

این که می‌گویند پس این صد هزار نفر در غدیر چه شدند، شما خواسته یا ناخواسته نگاه آن گروهی را می‌گویی که از ابتدا پیغمبر را خیلی پیغمبر ویژه‌ای نمی‌دیدند.

اساس فکری دو جریان

مرحله‌ی بعدی این بود، آن‌هایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ویژه می‌دیدند، اساس همراهی‌شان با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شایستگی‌ها بود.

فعلاً دو گروه آدم داریم، عدّه‌ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ویژه و معصوم و حق می‌بینند، یک گروه دیگر هم پیغمبر را آدم عادی می‌بینند، کسی که حتّی نمی‌تواند شهوت خود را کنترل کند، در عبادت او حواس‌پرتی هست، پرخطاست.

در آن گروه دوم برای اینکه بخواهد کسی رشد کند به او لقب می‌دادند با گارانتی لایف تایم!

گروه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که حق محض می‌دیدند برای هیچ کسی گارانتی قائل نیستند، آیاتی هم که به آن استناد می‌کنیم این است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ»،[18] مؤمنون چه کسانی هستند؟ «الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ» کسانی که ایمان می‌آورند، «وَرَسُولِهِ» به رسول خدا هم ایمان می‌آورند، «ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا» شک نمی‌کنند که دروغ می‌گوید یا نه، خیانت کرده است یا نه، مؤمن واقعی این‌ها هستند، «وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ» با مال و جانشان جهاد می‌کنند، هم جهاد مالی می‌کنند، خمس و زکات و انفاق و صدقه، و فی سبیل الله جان می‌دهند، «أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»، نه هر کسی که در آن استادیوم بود. همه «أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» نبودند، آن‌هایی که اوصافی داشتند.

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ».[19]

اگر امروز در جامعه اسلامی کشوری را پیدا کردید که با اسرائیل دشمن نیست، این کجا همراهِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است؟ چون خیلی واضح است که اسرائیل دشمن شماره یک اسلام است، هر کشوری که برای شل کردن خشم مسلمین نسبت به این رژیم فاسق فاجر کار کند، باید اصلاً در اسلام او شک کرد، اسلام نیست، باید حتماً «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» باشد، باید حال او از کفار بهم بخورد.

اگر سوره مبارکه ممتحنه را نگاه کنید، در آنجا واضح‌تر هم می‌فرماید، رده‌ی یک آن منظور کفار در حال دشمنی با ما هستند. یکی اگر کسی نسبت به یکی از مظاهر قدرت دشمن مسلمین محبت داشته باشد، این شخص باید در ایمان خود شک کند.

«رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»، با خودی‌ها رفیق هستند. وقتی با خودی‌ها رفیق هستند مسلماً معصوم نیستند و ممکن است اشتباهاتی هم داشته باشند، اما با یکدیگر دشمنی نمی‌کنند، جهت دشمنی با کافر بیرونی است. منظور از کافر بیرونی هم کسی نیست که در حال زندگی شخصی خودش است، همانطور که عرض کردم در آنجا فرموده است که اولویت با آن کسی است که در حال جنگ با ماست، دندان تیز کرده است، یا جنگ اقتصادی، یا جنگ نظامی، یا جنگ فرهنگی، دندان تیز کرده است.

این اسرائیل ملعون رسماً می‌گوید ما زده‌ایم و ما می‌زنیم.

مؤمنین «تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا» اهل عبادت هستند، گروهی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حق محض می‌داند، یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را اگر این شرایط را داشته باشد خیلی محترم می‌دارد، «یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا» امید آن‌ها فقط به خدای متعال است، «سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» اگر به چهره‌ی او نگاه کنی آثار سجده و عبادت و بندگی در او می‌بینی، «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» آن‌هایی که از این‌ها ایمان می‌آورند و عمل صالح انجام می‌دهند «مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا».

گروهی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حق محض می‌دانند برای اصحاب پیغمبر که این ویژگی‌ها را دارند… هر کسی که نسبت به کسانی که متصف به این صفات هستند بیزار باشد اصلاً نامسلمان است.

اما اگر کسی شراب فروش بود و دزد بود و زناء محصنه داشت و قاتل اولیای خدا بود چطور؟ این شخص هم چون پیغمبر را دیده بود صحابی است؟

گروه دوم که پیغمبر را پرخطا می‌بینند، وای بحال اطرافیان پیامبر! اما نسبت به این‌ها گارانتی لایف تایم می‌دهند! می‌گویند صحابه از پل گذشته‌اند.

می‌گوییم طلحه در برابر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جنگیده است، امروز تقریباً تمام مسلمین قائل هستند که حق با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، می‌گوییم پس طلحه چه شد؟ می‌گویند لابد توبه کرده است! می‌گوییم در معرکه جنگ کشته شد! می‌گویند: قاعده این است که توبه کرده است! چرا؟ چون پیغمبر را دیده است!

طلحه که هیچ! معاویه هم همینطور! چون پیغمبر را دیده است! عمروعاص هم همینطور، چون پیغمبر را دیده است.

این کتاب را به تازگی از نمایشگاه کتاب عمان خریده‌ایم، می‌گوید: امام ربّانی‌مان گفته است که وحشی قاتل حمزه [سلام الله علیه] از اویس قرنی افضل است!!!

توجه کنید که وحشی فقط یک مرتبه برای اینکه او را نکشند اسلام ظاهری آورد!

منطق چیست؟ منطق عمل و شایسته سالاری را قبول ندارند، چون عمل و شایستگی نداشتند، اگر پای جنگ بیاید این‌ها فراری هستند، اگر پای مسئله علمی بیاید این‌ها جاهل هستند، اگر پای زهد بیاید این‌ها ولع دارند، اگر پای عفّت و نَسَب بیاید… برای همین نمی‌تواند روی شایستگی بایستد، چه شایستگی‌ای؟

لذا می‌آید و می‌گوید هر کسی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را یک مرتبه دید دیگر کار او تمام است!

قرآن کریم چه می‌فرماید؟ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا»،[20] ای کسانی که اسلام آوردید و شهادتین هم گفتید، باید مدام اصلاح کنید و جلو بروید، نایست! نباید امروز تو مانند دیروز تو باشد.

مانند اینکه بگویی هر کسی که فلان دانشگاه قبول شد فلان…

این شخص باید واحدها را پاس کند، باید پایان‌نامه بنویسد، بعد باید صلاحیت اخلاقی داشته باشد، وگرنه هر کدام از این‌ها نباشد او را بیرون می‌کنند.

همه‌ی این کارها را با زحمت انجام می‌دهد و به او مثلاً پروانه پزشکی یا شماره نظام پزشکی می‌دهند، وقتی خطا کند مجوز او را لغو می‌کنند. مسلّماً آن مجوز دائمی نیست، کجای دنیا دائمی است؟

گروه اول که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در آنجا می‌بیند، آدم‌ها را هم بر اساس شایستگی‌ها رده‌بندی می‌کند و خوب‌ها را دوست دارد، گروه دوم که سران آن منافقان هستند… عرض کردم که در گروه دوم همه منافق نیستند، سه گروه شل ایمان، «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» و منافقان هستند، منظور از منافقان هم کسانی هستند که حرفه‌ای هستند و می‌فهمند در حال چه کاری هستند.

این گروه که اصلاً شایستگی ندارند…

می‌گویند اساس بر سبقت در ایمان و سبقت در جهاد و علم آموزی و قرآن و تقوا و… است، وقتی این‌ها را ندارد باید چکار کند؟ این باید بگوید که گارانتی داریم، من پیغمبر را دیده‌ام و شما ندیده‌اید، من هر کاری کنم، فسق و فجور کنم، صد هزار نفر را بکشم، یا شما صد هزار مرتبه انسان‌ها را از مرگ نجات بدهید، غبار داخل بینی اسب من از تو بهتر است! یعنی غبار داخل بینی خر وحشی از بهترین مؤمنین تابعین برتر است! چرا؟ چون این پیغمبر را دیده است!

آیا قرآن کریم اینطور گفته است؟ قرآن کریم این همه صفت گفته است، بعد هم لحظه‌ای است، «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا»،[21] اگر برگردی برمی‌گردم، گارانتی نداریم.

شیطان 6000 سال عبادت کرد، «رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي»[22] گفت خدایا تو مرا فریب دادی! «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا»، اگر برگردی برمی‌گردم.

ماه رمضان روزه می‌گیری، من کمک می‌کنم، بعد می‌گویی قبول ندارم، در این صورت کاری با تو ندارم. گارانتی نداریم.

این گروه مجبور است، چون مجبور است چنین منطقی دارد، منطق این‌ها نه بر اساس کمّیت است و نه بر اساس کیفیت.

می‌گوید مسلمان‌ها «أقل امم عمل و عمرا»، مسلمان‌ها نسبت به یهودی‌ها و مسیحی‌های راستین عمر کمتری دارند، اعمالشان هم از نظر کمّی کمتر می‌شود، امّت را در بگیر، یعنی درواقع در حال تیم‌کشی است! می‌گوید: «فهم أقل امم عمل و عمرا و اکثرهم ثوابا واجرا»، ولی بیشترین ثواب را به پیغمبر و یاران پیغمبر می‌دهند… بنده کاری به قسمت «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم» ندارم، یاران را عرض می‌کنم، یعنی مسلمان‌ها… «کان الرجل من الامم السابقه اعبد من هذه الامة بثلاثین ضعفاً»، سی برابر من عبادت کرده است ولی من سی برابر او اجر می‌برم، یعنی نسبت آن نهصد برابر می‌شود! یعنی اگر او دو رکعت نماز بخواند و من دو رکعت نماز بخوانم، به من نهصد برابر بیشتر می‌دهند! چرا؟ چون من مسلمان هستم!

آن بیچاره‌ای که گفته است حضرت موسی علیه السلام پیغمبر خداست و هرچه بفرماید روی چشم من، این آدمی که صد در صد پای کار حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام بود، این شخص اگر زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، با توجّه به اینکه جذّابیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی بیشتر از حضرت موسی علیه السلام است، کلاس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عند الله خیلی بالاتر از حضرت موسی علیه السلام است، این بیچاره آنجا هم همراه می‌شد، کسی که حضرت موسی علیه السلام را دربست و واقعی قبول کرده است، برای چه باید فضیلت این شخص از او بیشتر باشد؟

«و افضل امّة النبی»، افضل امّت نبی کیست؟ «القرن الاول»، آن‌هایی که در قرن اول هستند از همه بهتر هستند!

مثلاً یک شرابخوار دزد رباخواری هست که در برهه‌ی اول است، برهه‌ی دوم کسی هست که صد هزار نفر را از مرگ نشان داده است و پانصد هزار نفر را تربیت کرده است، اما در این منطق دیگر قابل رقابت نیست! مانند ژنتیک است، دیگر تو نمی‌توانی به آن‌ها برسی و کار تمام شده است! ژن تو برای قرن اول نیست، برای قریش نیست. این منطق را دارند که هر کاری که آن‌ها کردند درست است، در حالی که در قرآن کریم می‌فرماید که هر کسی که کار درست کرد درست است.

در این منطق می‌گوید هر کاری که امّت کرد درست است، نه هر کاری که مؤمنین کردند. خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: هر کسی که مسیر مؤمنان را نرود «وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا»،[23] اگر کسی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم درگیر بشود و مسیر مؤمنان را نرود، ما می‌دانیم با او چه کنیم، پس همه باید مسیر مؤمنان را بروند. این‌ها می‌گویند پس اجماع امّت!

ما جلسه گذشته عرض کردیم که «يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ»،[24] نه هر کسی که گفت لا اله الا الله، چون در آن‌ها منافق هست. «يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ أی مُحِبِّ الأمیرالمؤمِنین».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «يَا عَلِيُّ لاَ يُحِبُّكَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ».[25]

آن مسیر می‌گوید: نه! هر اتّفاقی در امّت افتاد درست است، لذا اتّفاقی که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم افتاد درست بود! بعد از آن هم درست‌ترین کار بود، بعد از آن هم درست‌ترین کار بود، بعد از آن هم درست‌ترین کار بود!

بعد گیر می‌کند و مجبور است دلیل بیهوده بیاورد، چون شما مدام مثال نقض می‌آورید و مجبور است بنحوی جواب بدهد.

در مسیر دوم اینگونه نیست، در مسیر دوم اگر به فرض محال اثبات بشود که امیرالمؤمنین گناه کرده است برای ما با یک آدم عادی تفاوتی ندارد، البته مجددا می‌گویم که عرض کردم بر فرض محال اثبات بشود.

اگر حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علامت ایمان است و بغض امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علامت نفاق است بر حسب پارتی‌بازی نیست، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معصوم هستند حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علامت ایمان است و بغض امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علامت نفاق، چون خطا نمی‌کند، چون جهل ندارد، چون در جنگ ترس ندارد، چون وقتی به مال برسد زهد دارد، چون به بیت المال چشم ندارد، چون ظالم نیست، نه اینکه تو برو و هر کاری که دوست داری انجام بده، پدر هر کسی که با تو مخالفت کند هم در می‌آورم!

علی [سلام الله علیه] خودِ من است!

وظیفه نهی از منکر است، اگر نعوذبالله بنا بر گنهکاری ایشان بود باید عدّه‌ای ایشان را نهی از منکر می‌کردند، در حالی که نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسیدید و خواستند ظاهراً به نام نهی از منکر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تخریب کنند، عرض کردیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بدون بررسی فرمودند:…

این روایت در «مسند ابی یعلی الموصلی» آمده است که مصعب بن سعد بن ابی وقاص می‌گوید: «كُنْتُ جَالِسًا فِي الْمَسْجِدِ»،[26] در مجلس نشسته بودیم، «أَنَا وَرَجُلَانِ، مَعِي» با دو نفر دیگر، «فَنِلْنَا مِنْ عَلَيٍّ» پشت سر علی نسبت بیهوده دادیم، «فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَضْبَانَ، يُعْرَفُ فِي وَجْهِهِ الْغَضَبُ» خشم در صورت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیدا بود «فَتَعَوَّذْتُ بِاللَّهِ مِنْ غَضَبِهِ» ترسیدیم آیه نازل بشود و بدبخت بشویم و عذاب بر سرمان نازل بشود، «فَقَالَ: مَا لَكُمْ وَمَا لِي؟ مَنْ آذَى عَلِيًّا فَقَدْ آذَانِي»، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: با من چکار دارید؟ هر کسی علی را اذیت کند مرا اذیت کرده است.

پشت سر من حرف می‌زنید؟ پشت سر من تهمت می‌زنید؟ شما مسلمان هستید؟ پشت سر پیامبرتان حرف می‌زنید؟

هر کسی به میان میدان می‌رفت که دفاع کند رجز هم می‌خواند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در احد یک تنه می‌جنگیدند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رجز می‌خواندند، یدالله شمشیر می‌زد و لسان الله هم رجز می‌خواند.

فرمودند: یک تنه در برابر لشگر ایستاده بودم، من جلوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شمشیر می‌زدم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم رجز می‌خواندند.

قصیده راعیه «ابن عرندس حلّی»

مرحوم علامه امینی سلام الله علیه ادّعایی کرده‌اند، می‌فرمایند اگر کسی این قصیده راعیه «ابن عرندس حلی» را در مجلسی بخواند امام زمان ارواحنا فداه تشریف می‌آورند.

آرزو که ایراد ندارد، یا صاحب الزّمان! ما شنیده‌ایم علامه امینی به جدّتان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تکیه کرد، مریض آوردند و گفتند: تو که ادّعا می‌کنی عمر خودت را برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گذاشته‌ای، این شخص مریض است. علامه امینی رضوان الله تعالی علیه در کاغذ نوشتند: باذن الله این مریض شفاء یافت. کاغذ را به دست این‌ها داد و گفت: بروید که او خوب می‌شود.

آقا جان! ما که توقع نداریم ولی علامه امینی رضوان الله تعالی علیه چنین ادّعایی کرده‌اند.

من چند بیت از این قصیده «ابن عرندس حلّی» را می‌خوانم، جابجا هم می‌خوانم. امیدوارم که ان شاء الله ادّعای علامه امینی رضوان الله تعالی علیه درست باشد.

«يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ».[27]

خود شما از همه بیشتر می‌دانید که ما حقیقتاً فقیر هستیم، عَبدُک بِبابِک…

مسیحی‌ها، ابن ابی الحدید معتزلی، همه می‌دانند اگر می‌خواهید اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شما را نگاه کنند از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شروع کنید…

بولس سلامه گفت: آقا جان! این کتابی که من برای شما نوشتم در شأن شما نیست، مانند سنگ‌ریزه‌هایی در برابر کوه اورست است، شن‌ریزه است. شأن این را ندارد که بگویم از من قبول کنید، اما من پای این ابیات برای حسین تو اشک ریخته‌ام…

ابن ابی الحدید هم در انتهای قصیده‌ی عینیّه که الآن روی ضریح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است می‌گوید: مرا قبول کن، «و لقد بکیت لقتل آل محمد»، من گریه‌کنِ پسرِ شما هستم…

ما هم ابتدا از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌خوانیم، آن‌هایی که مانند من دلشان برای حرم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تنگ است، می‌گوید:

فَیَا ساکنی أَرْضِ الطُّفُوفِ عَلَیْکُمْ      سَلامُ مُحِبُّ مَا لَهُ عَنْکُمْ صَبْرٍ

ای کسانی که ساکن کربلا هستید، بر شما باد محبّی که بر شما سلام می‌کند، دیگر هم فراق او را اذیت می‌کند و هم نمی‌تواند داغ شما را تحمّل کند.

إِمَامُ الْهُدَى سِبْطِ النُّبُوَّةِ وَالِدُ الْأَئِمَّةِ   رَبُّ النَّهْیِ مَوْلًى لَهُ الْأَمْرِ

به امام حسین علیه السلام عرضه می‌دارد: امام هدایت! سبط نبوّت! پدرِ امامان! ولی امر و نهی!

إِمَامُ أَبُوهُ الْمُرْتَضَى عَلَمُ الْهُدَى         وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ الصِّنْوِ وَ الصِّهْرِ

هم وصی پیغمبر بود، هم پسر پیغمبر بود، هم داماد پیغمبر بود…

إِمَامُ بَکَتْهُ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ والسما      وَ وَحْشَ الفلا وَ الطَّیْرِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ

جن و انس و آسمان و زمین و خشکی و دریاها و پرنده‌ها بر تو گریه کردند

لَهُ الْقُبَّةِ الْبَیْضَاءِ بالطف لَمْ تَزُلْ         تَطُوفَ بِهَا طَوْعاً مَلَائِکَةُ غَرَّ

آن قبّه‌ی نورانی تو که همواره ملائکه دور آن طواف می‌کنند…

وقتی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه دیدند با اسب به سمت قتلگاه رفتند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: چرا در حال جان دادن هستی؟ حضرت فرمودند: ببین با بدن حجّت خدا چکار می‌کنند… حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: نگاه نکن که ما اینجا غریب هستیم، اهل آسمان به او سلام می‌کنند…

لَهُ تُرْبَةُ فِیهَا الشِّفَاءِ وَ قُبَّةٍ                یُجَابُ بِهَا الدَّاعِی إِذَا مَسَّهُ الضُّرَّ

تربت او شفاء است و قبّه‌ی او جایی است که هر بیچاره‌ای تحت آن قرار بگیرد خدای متعال به او جواب می‌دهد…

أَ یُقْتَلُ ظَمْآناً حُسَیْنِ بکربلا            وَفِی کُلُّ عُضْوٍ مِنْ أَنَامِلِهِ بَحْرٍ؟

من باور نمی‌کنم! آیا تو را تشنه کشتند؟ با هر حرکت انگشتان تو دریا دریا آب بود، چطور می‌شود تو را تشنه کشت؟

وَ وَالِدُهُ الساقی عَلَى الْحَوْضِ فِی غَدٍ                        وَ فَاطِمَةَ مَاءِ الْفُرَاتِ لَهَا مَهْرٍ

پسرِ ساقی کوثر را کشتند، فراتی که برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود بر او بستند…

بعد از اینکه مصیبت را می‌خواند می‌گوید: ما از کربلا داغ دیدیم…

فَلَیْسَ لِأَخْذِ الثار إِلَّا خَلِیفَةَ             یَکُونُ لکسر الدِّینِ مِنْ عَدْلِهِ جُبِرَ

طالب خون تو کسی نیست بجز آن خلیفه‌ای که می‌آید و تمام ظلم‌ها را جبران می‌کند.

ای کسانی که مظلوم هستید و سینه‌ی شما سنگین شده است و در فشار هستید و بیچاره هستید، از دست نفستان، ظلم به نفس کرده‌اید، از دست دیگران، از دست دشمنان…

تَحُفُّ بِهِ الْأَمْلَاکِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ       وَ یُقَدِّمَهُ الاقبال وَ الْعِزِّ وَ النَّصْرُ

ان شاء الله وقتی تشریف بیاورند نوکران ایشان ملائکه هستند، نیک‌بختی و عزّت و نصرت الهی با او همراه است.

عوامله فِی الدَّارِ عَیْنٍ شوارع          وَ حَاجِبَهُ عِیسَى وَ نَاظَرَهُ الْخُضْرِ

پرده‌دار او حضرت عیسی علیه السلام است…

وقتی می‌خواهند یک نفر را خیلی بالا ببرند می‌گویند او خیلی علم دارد، یعنی وقتی می‌خواند من را بالا ببرند می‌گویند مثلاً فلانی عالم است، می‌گوید:

مُحِیطُ عَلى عِلْمِ النُّبُوَّةِ صَدْرِهِ          فَطُوبَى لَعِلْمُ ضَمَّهُ ذَلِکَ الصَّدْرِ

این سینه علم نبوّت را در داخل خود دارد، خوشا بحال آن علم نبوّتی که منسوب شد بقیّة الله او را دارد و در سینه‌ی بقیّة الله سلام الله علیه است…

روضه و توسّل به حضرت رقیّه سلام الله علیها

می‌گوید: آن کسانی که همه‌ی عالم مُلک و ملکوت در دستشان بود…

أَ یُقْتَلُ ظَمْآناً حُسَیْنِ بکربلا            وَفِی کُلُّ عُضْوٍ مِنْ أَنَامِلِهِ بَحْرٍ؟

در میان دریای آب گوارا چطور تشنه بودند؟

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عبد بودند، نصر نازل شد… چه می‌گویی؟ آمده‌ای که مرا کمک کنی؟ ای جبرئیل! تو برای هر حرکتت باید از من کمک بگیری، به نصر من حرکت می‌کنی، آیا تو می‌خواهی نصر کنی؟

رخت بر کش دور شو ای محتشم               تا نسوزد شه‌پرت را آتشم

تو با چه قوّتی می‌خواهی مرا یاری کنی؟

امشب می‌خواهند به دختر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه توسّل کنند…

حضرت زین العابدین صلوات الله علیه فرمودند: «كَانَ يَزِيدُ يَتَّخِذُ مَجَالِسَ اَلشَّرَابِ»،[28] ما را یک مرتبه به مجلس شراب نبردند… هر میهمانی که می‌رسید بساط به پا می‌کردند… زنجیر به گردن… در سلسله… مردم به نظاره…

آن چیزی که باعث شد آن بی‌بی دو عالم که امیدوارم امشب به ما نظر کند از کوره در رفت، غرور ایشان شکست، بی‌تابی کرد و کاری کرد که شام سیاه را به یک قبّه‌ی نورانی تبدیل کرد، آنجا به مرکز مدافعان حرم تبدیل شد…

من یقین دارم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی نسبت به این دختر تعصّب دارند…

تصویرسازی ابن عرندس که شعر او را خواندم این است: می‌گوید بیا و مجلس را نگاه کن…

وَ رَمْلَةِ فِی ظِلِّ الْقُصُورِ مصونة        یناط عَلَى أقراطها الدُّرُّ وَ التِّبْرِ

خواهر یزید و معاویه در پرده نشسته است، در مقابل او هم سربازها چند ردیف ایستاده‌اند که کسی حتّی سایه‌ی این‌ها را هم نبیند، هم گوشواره به گوش دارد و هم گردنبند به گردن…

حال این طرف را ببین…

وَ آلِ رَسُولِ اللَّهِ تُسْبَى نِسَائِهِمْ        وَ مَنْ حولهن السِّتْرَ یَهْتِکُ والخدر

این‌ها را مانند….

 

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه انفال، آیه 1 (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ ۖ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ ۖ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ)

[5] سوره مبارکه اسراء، آیه 85 (وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا)

[6] سوره مبارکه بقره، آیه 10 (فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ)

[7] سوره مبارکه اسراء، آیه 23 (وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ۚ إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا)

[8] مسند احمد، جلد 11، صفحه 406 (حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ، عَنْ أَبِي مَالِكٍ يَعْنِي عُبَيْدَ بْنَ الْأَخْنَسِ، حَدَّثَنِي الْوَلِيدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ، عَنْ يُوسُفَ بْنِ مَاهَكَ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: كُنْتُ أَكْتُبُ كُلَّ شَيْءٍ أَسْمَعُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أُرِيدُ حِفْظَهُ [3] ، فَنَهَتْنِي قُرَيْشٌ عَنْ ذَلِكَ، وَقَالُوا: تَكْتُبُ وَرَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ فِي الْغَضَبِ وَالرِّضَا؟ فَأَمْسَكْتُ، حَتَّى ذَكَرْتُ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَ: ” اكْتُبْ، فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، مَا خَرَجَ مِنْهُ إِلَّا حَقٌّ “)

[9] نهج البلاغه، خطبه 217 (اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ، فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَئُوا إِنَائِي وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي، وَ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً. فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَيْتِي، فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّةِ فَأَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ جَرِعْتُ رِيقِي عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَارِ.)

[10] نهج البلاغه، نامه 17 (و من كتاب له (علیه السلام) إلى معاوية جواباً عن كتاب منه إليه: وَ أَمَّا طَلَبُكَ إِلَيَّ الشَّامَ، فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ لِأُعْطِيَكَ الْيَوْمَ مَا مَنَعْتُكَ أَمْسِ؛ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَكَلَتِ الْعَرَبَ إِلَّا حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِيَتْ، أَلَا وَ مَنْ أَكَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَكَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ؛ وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِي الْحَرْبِ وَ الرِّجَالِ، فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّكِّ مِنِّي عَلَى الْيَقِينِ وَ لَيْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ؛ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ، فَكَذَلِكَ نَحْنُ وَ لَكِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهَاشِمٍ وَ لَا حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لَا أَبُو سُفْيَانَ كَأَبِي طَالِبٍ وَ لَا الْمُهَاجِرُ كَالطَّلِيقِ وَ لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ وَ لَا الْمُحِقُّ كَالْمُبْطِلِ وَ لَا الْمُؤْمِنُ كَالْمُدْغِلِ، وَ لَبِئْسَ الْخَلْفُ خَلْفٌ يَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ.)

[11] نهج البلاغه، خطبه 16 (ذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ. أَلَا وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صلی الله علیه وآله) وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا.)

[12] سوره مبارکه هود، آیه 40 (حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ ۚ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ)

[13] سوره مبارکه سبأ، آیه 13 (يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِيَاتٍ ۚ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا ۚ وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ)

[14] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 63 (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ)

[15] سوره مبارکه یونس، آیه 55 (أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ أَلَا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ)

[16] سوره مبارکه روم، آیه 6 (وَعْدَ اللَّهِ ۖ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ)

[17] سوره مبارکه قلم، آیه 4

[18] سوره مبارکه حجرات، آیه 15 (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ)

[19] سوره مبارکه فتح، آیه 29 (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا)

[20] سوره مبارکه نساء، آیه 136 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا)

[21] سوره مبارکه اسراء، آیه 8 (عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ ۚ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا ۘ وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا)

[22] سوره مبارکه حجر، آیه 39 (قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)

[23] سوره مبارکه نساء، آیه 115

[24] سوره مبارکه نساء، آیه 115 (وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَىٰ وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا)

[25] کشف الغمة في معرفة الأئمة ، جلد ۱ ، صفحه ۳۹۴ (وَ عَنْ سُوَيْدِ بْنِ غَفَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: وَ اَللَّهِ لَوْ صَبَبْتُ اَلدُّنْيَا عَلَى اَلْمُنَافِقِ صَبّاً مَا أَحَبَّنِي وَ لَوْ ضَرَبْتُ بِسَيْفِي هَذَا خَيْشُومَ اَلْمُؤْمِنِ لَأَحَبَّنِي وَ ذَلِكَ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ يَا عَلِيُّ لاَ يُحِبُّكَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ)

[26] مسند أبي يعلى الموصلي، جلد 2، صفحه 109 (حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ خِدَاشٍ، حَدَّثَنَا مَرْوَانُ بْنُ مُعَاوِيَةَ، حَدَّثَنَا قَنَانُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النَّهْمِيُّ، حَدَّثَنَا مُصْعَبُ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: كُنْتُ جَالِسًا فِي الْمَسْجِدِ أَنَا وَرَجُلَانِ، مَعِي، فَنِلْنَا مِنْ عَلَيٍّ، فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَضْبَانَ، يُعْرَفُ فِي وَجْهِهِ الْغَضَبُ، فَتَعَوَّذْتُ بِاللَّهِ مِنْ غَضَبِهِ، فَقَالَ: «مَا لَكُمْ وَمَا لِي؟ مَنْ آذَى عَلِيًّا فَقَدْ آذَانِي»)

[27] سوره مبارکه یوسف، آیه 88 (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ)

[28] مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۱۰۳ (وَ كَانَ يَزِيدُ يَتَّخِذُ مَجَالِسَ اَلشَّرَابِ وَ اَللَّهْوِ وَ اَلْقِيَانِ وَ اَلطَّرَبِ وَ يُحْضِرُ رَأْسَ اَلْحُسَيْنِ بَيْنَ يَدَيْهِ. فَحَضَرَ مَجْلِسَهُ رَسُولُ مَلِكِ اَلرُّومِ وَ كَانَ مِنْ أَشْرَافِهِمْ فَقَالَ يَا مَلِكَ اَلْعَرَبِ هَذَا رَأْسُ مَنْ قَالَ مَا لَكَ وَ لِهَذَا اَلرَّأْسِ قَالَ إِنِّي إِذَا رَجَعْتُ إِلَى مَلِكِنَا يَسْأَلُنِي عَنْ كُلِّ شَيْءٍ شَاهَدْتُهُ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُخْبِرَهُ بِقَضِيَّةِ هَذَا اَلرَّأْسِ وَ صَاحِبِهِ لِيُشَارِكَكَ فِي اَلْفَرَحِ وَ اَلسُّرُورِ قَالَ هَذَا رَأْسُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ وَ مَنْ أُمُّهُ قَالَ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَالَ اَلنَّصْرَانِيُّ أُفٍّ لَكَ وَ لِدِينِكَ لِي دِينٌ أَحْسَنُ مِنْ دِينِكُمْ إِنَّ أَبِي مِنْ حَفَدَةِ دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ آبَاءٌ كَثِيرَةٌ وَ اَلنَّصَارَى يُعَظِّمُونَ قَدْرِي وَ يَأْخُذُونَ مِنْ تُرَابِ قَدَمَيَّ تَبَرُّكاً بِأَنِّي مِنَ اَلْحَوَافِدِ وَ قَدْ قَتَلْتُمُ اِبْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ وَ لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ إِلاَّ أُمٌّ وَاحِدَةٌ فَقَبَّحَ اَللَّهُ دِينَكُمْ. ثُمَّ قَالَ لِيَزِيدَ مَا اِتَّصَلَ إِلَيْكَ حَدِيثُ كَنِيسَةَ اَلْحَافِرِ قَالَ قُلْ قَالَ بَيْنَ عُمَانَ وَ اَلصِّينِ بَحْرٌ مَسِيرَةَ سَنَةٍ فِيهِ جَزِيرَةٌ لَيْسَ بِهَا عُمْرَانٌ إِلاَّ بَلْدَةٌ وَاحِدَةٌ فِي اَلْمَاءِ طُولُهَا ثَمَانُونَ فَرْسَخاً فِي ثَمَانِينَ مَا عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ مَدِينَةٌ مِثْلُهَا مِنْهَا يُحْمَلُ اَلْكَافُورُ وَ اَلْعَنْبَرُ وَ اَلْيَاقُوتُ أَشْجَارُهَا اَلْعُودُ وَ هِيَ فِي أَكُفِّ اَلنَّصَارَى فِيهَا كَنَائِسُ كَثِيرَةٌ أَعْظَمُهَا كَنِيسَةُ اَلْحَافِرِ فِي مِحْرَابِهَا حُقَّةُ ذَهَبٍ مُعَلَّقَةٌ فِيهَا حَافِرُ حِمَارٍ يَقُولُونَ كَانَ يَرْكَبُهُ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ حَوْلُ اَلْحُقَّةِ مُزَيَّنٌ بِأَنْوَاعِ اَلْجَوَاهِرِ وَ اَلدِّيبَاجِ يَقْصُدُهَا فِي كُلِّ عَامٍ عَالِمٌ مِنَ اَلنَّصَارَى وَ أَنْتُمْ تَقْتُلُونَ اِبْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ لاَ بَارَكَ اَللَّهُ فِيكُمْ وَ لاَ فِي دِينِكُمْ. فَقَالَ يَزِيدُ اُقْتُلُوهُ لِئَلاَّ يَفْضَحَنِي فِي بِلاَدِهِ فَلَمَّا أَحَسَّ بِالْقَتْلِ قَالَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي قَالَ نَعَمْ قَالَ اِعْلَمْ أَنِّي رَأَيْتُ اَلْبَارِحَةَ نَبِيَّكُمْ فِي اَلْمَنَامِ يَقُولُ يَا نَصْرَانِيُّ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ كَلاَمِهِ وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُهُ ثُمَّ نَهَضَ إِلَى اَلرَّأْسِ فَضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَهُ وَ بَكَى فَقُتِلَ)