کدام حسین (علیه السلام)؟ کدام کربلا؟ (جلسه سوم)

حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه نهم مردادماه 1401، مصادف با شب سوم محرم الحرام، به سخنرانی با موضوع «کدام حسین (علیه السلام)؟ کدام کربلا؟» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحتِ مقدّس و مبارکِ حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسه گذشته

عرض کردیم که ما با روایت با کربلا و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مواجه هستیم، منظور ما از «روایت» یعنی یک سیر و قصه و نگاه و منظری به موضوع که نه خودمان شاهد بودیم و نه شاهد مستقیمی از حادثه را می­شناسیم. روایت­ها هم با یکدیگر در جنگ و نبرد هستند و تفاوت دارند.

در میان شیعیان روایات متعدد است، از قیام، تشکیل حکومت، تا فرار، تا کشته شدن برای شفاعت، از هر منظر سیاسی و اجتماعی وارد بشوند نگاهی به کربلا دارند، یعنی درواقع بخاطر عظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و نفوذ حضرت در قلب­ها، هر جریانی به دنبال این است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را برای فکر خودش مصرف کند، حال اینکه چه کسی راست می­گوید و چه کسی راست نمی­گوید، باید بحث کرد.

ما با کدام حسین بن علی صلوات الله علیهما، با کدام عاشورا طرف هستیم؟

جلسه گذشته بعنوان ورودیه­ای که نقطه شروع بحث نیست کمی توضیح دادم.

نکته دوم اینکه اگر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قیام کردند، قیام کردند چه طاغوتی را اسلامی کنند؟ کدام موضوع اسلامی نبود؟ کدام فریضه روی زمین مانده بود؟

یا اگر حتّی گفته بشود که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قیام نکردند، معلوم است که حضرت در ابتدای امر بیعت نکردند، چرا بیعت نکردند؟ مشکل آن­ها در چه بود؟

مانند عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه، چون یزید نماز اول وقت را به تأخیر می­انداخت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قیام کردند یا بیعت نکردند؟

این دو تلقّی که مقدّمه­ی بحث است بسیار مهم هستند، برای اینکه بتوانیم بعداً این را تحلیل کنیم، ما از یک نقطه­ای شروع کردیم.

مجموعه آیاتی از جاهای مختلف قرآن کریم کنار هم عرض کردیم، که مشکل ابلیس «نفهمیدن امر» نبود، مشکل ابلیس این نبود که خیال کرده باشد من مستثنی هستم و لازم نیست سجده کنم، مشکل ابلیس این نبود که فکر کرده باشد وقت دارد بعداً سجده کند، مشکل ابلیس این بود که گفت «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»،[4] یک مغالطه اینجا بود که گفت من بهتر هستم؛ حال تو بهتر هستی یا نیستی چه ربطی به موضوع دارد؟ دوم هم اینکه «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» من از آتش هستم و انسان از خاک است؛ واقعاً این هم چه ربطی دارد؟

یعنی می­خواست به خدای متعال بگوید: فهمیدم چه می­گویی ولی غلط می­گویی.

لذا داریم که «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ»،[5] که عرض کردیم اگر بخواهیم به کسی نسبتِ کفر بدهیم خیلی آداب دارد، ما نمی­خواهیم در این بحث به کسی نسبت کفر بدهیم، اما حقیقت کفر یعنی اینکه ما حقیقتی را بشناسیم و زیر بار نرویم. بالاترین حقیقت توحید و نبوّت و ولایت است، تا حقوق پایین­تر، حق همسایه، در حد یک جای پارک، حق همسر، اگر بفهمیم حق است و زیر بار نرویم به همان میزان وارد وادی کفر شده­ایم که هیچ بخشش و توبه ندارد، برای اینکه جای توجیه ندارد. برای اینکه دانسته خلاف و انکار شده است.

بعد از این مثال قرآنی که قدری توضیح دادیم، عرض کردیم کسانی بودند که…

خدای متعال نمی­آید در قرآن کریم یک آیه تمثیلی بگوید که هیچ ربطی به ما نداشته باشد، اگر یک شخصی پیدا بشود که یکی از احکام واضح دین را انکار کند، همان مسیر ابلیس است، مانند کسی که بگوید من حجاب را قبول ندارم، من ربا را قبول ندارم، من خمس را قبول ندارم، این همان مسیر است.

الآن نمی­خواهم وارد نقد بعضی از افراد بشوم، اگر کسی پیدا بشود که بگوید این حرف­ها باعث دین­گریزی می­شود و نباید از جهنّم صحبت کرد، این همان مسیر است، ما در قرآن کریم این همه آیه جهنّم داریم، بالاخره خود خدای متعال تشخیص داده است که از جهنّم هم حرف بزند، اینکه در قرآن کریم گفته است جهنّم پُر می­شود، برای کسانی جاودانگی در جهنّم هست، ما این­ها را در قرآن کریم داریم، اگر من بگویم من صلاح نمی­دانم این­ها خوانده بشود، این همان وادی است.

زمانی هست که شما در مسئله شک دارید، در تطبیق و مصداق و مورد مسئله شک دارید، جلسه گذشته هم عرض کردیم که موضوع این نیست، آنجایی است که می­دانی قرآن کریم بیانی دارد، مثلاً طرف بگوید من مصلحت نمی­دانم جهنّم را محل عذاب بدانم و آن را بیمارستان می­دانم. در اینصورت باید تکلیف خودت را معلوم کنی که به کدام شیوه عمل می­کنی.

خدای متعال به ابلیس می­فرماید سجده کن، ابلیس می­گوید من بهتر هستم!

عرض کردیم زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسانی بودند که نه در امور مادی، حتّی در امور معنوی هم خودشان را کارشناس­تر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­دانستند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: فلانی! برو و فلانی را که خودش را از همه برتر می­داند و بعضی خلاف­ها را کرده است را بکش، رفت و دید او نماز می­خواند، برگشت و گفت او نماز می­خواند! «فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ فِي نَفْسِهِ: إِنَّ لِلصَّلَاةِ حُرْمَةً وَحَقًّا».[6]

یعنی وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­فرمایند او مهدورالدم است، او می­گوید اشتباه می­کند، او را پُر کرده­اند، بد برداشت کرده است، خشمگین است، حال او فلان­طور است، یعنی درواقع می­گوید عوارض بیرونی روی تصمیم خدا یا پیغمبر اثر می­گذارد.

این همان وادی ابلیس است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نفر بعد را می­فرستد، نفر بعد می­بیند او به سجده رفته است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است باید او را بکشی، نفر بعد می­بیند او به سجده رفته است.

ما نمی­خواهیم موضوع را خیلی تشریح کنیم که همین­ها بعداً به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کردند، اما صریح این است که می­گوید این شخص سجده طولانی دارد!

یعنی نه تنها در امور دنیا، که در امور معنوی هم خودش را کارشناس می­داند.

اگر می­گفت: «یا رسول الله! من فکر کردم می­گویید اگر نماز نمی­خواند او را بکشم» مشکلی نبود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم می­فرمودند: «نه! در هر حالی که هست او را بکش»، بعد هم او چشم می­گفت و انجام می­داد.

اما گفت: فهمیدم چه گفتید، پیام رسید، نمی­خواهم انجام بدهم، چون غلط می­گویی.

ممکن است در ذهن شما این باشد که این یک مسیری است که مثلاً قدیمی­ها اینطور بودند، الآن من سریع بحث را تا معاصر می­آورم.

مؤمنین و ابلیس در روز غدیر مقابل هم بودند

قبل از آن یک یادگاری از «الاقبال» مرحوم سید به شما عرض کنم.

امام رضا صلوات الله علیه فرمودند: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِی قَبُولِهِمْ وَلَاءَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فِی یَوْمِ غَدِیرِ خُمٍّ»[7] مؤمنینی که ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با جان و دل پذیرفتند «كَمَثَلِ اَلْمَلاَئِكَةِ فِي سُجُودِهِمْ لِآدَمَ» مانند آن ملائکی هستند که «إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»، «وَ مَثَلُ مَنْ أَبَى وَلاَيَةَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ اَلْغَدِيرِ» مثال آن کسانی که ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در روز غدیر نپذیرفتند «مَثَلُ إِبْلِيسَ».

حضرت امروز را نمی­فرمایند، امروز اختلافات زیادی هست، سند و صدور و… خیلی­ها از خیلی چیزها خبر ندارند، اما حق برای آن­هایی که ایستاده بودند و روز غدیر را می­دیدند روشن شد، آن­هایی که نپذیرفتند و نخواستند که بپذیرند.

پیغمبری که کلام ناحق می­گوید!

روایتی از کتاب صحیح مسلم برای شما می­خوانم با یک جمله از شارح صحیح مسلم، بعد در ادامه یک مثال معاصر می­زنم که شما ببینید اگر کسی به دنبال این باشد که بفهمد برای اینکه اختلافات مسلمین درمان بشود بایستی چکار کرد، باید بداند مسلمین بر سر چه چیزی اختلاف دارند، مسلمین بر سر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اختلاف دارند، اصلاً مسلمین درواقع بالذات درباره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اختلافی ندارند، اختلاف بر سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ناشی از اختلاف بر سر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است نه بر سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه. چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ممثل و نماینده تام الاختیار و مشابه و مثل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­دانند بر سر ایشان اختلاف است، وگرنه اختلاف بر سر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، حال روایت را ببینید.

مسلم بن حجاج که سال 261 از دنیا رفته است و نویسنده مشهوری است یک روایتی در «کتاب البر و الصلة و الادب» آورده است، به بخش­های صحیح مسلم «کتاب» می­گویند، پنجاه و ششمین کتاب، کتاب البر است، باب­هایی دارد، باب 24 آن «بَابُ مَنْ لَعَنَهُ النَّبِيُّ» است.

بحث این بود که ممکن است گاهی خدا و رسول اشتباه کنند، او می­گوید غلط می­گویی که بکش چون نماز می­خواند.

نام آن «بَابُ مَنْ لَعَنَهُ النَّبِيُّ»[8] است، یعنی باب اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسی را لعن کند، «أَوْ سَبَّهُ» یا دشنام بدهد، «أَوْ دَعَا عَلَيْهِ» یا او را نفرین کند، «وَلَيْسَ هُوَ أَهْلًا لِذَلِكَ» ولی آن کسی که مورد لعن و فحش و نفرین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرار گرفته است اهل نیست، یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نباید او را لعن و فحش و نفرین می­کرد، یعنی درواقع نعوذبالله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اشتباه کرده است، اگر این کار را کند «كَانَ لَهُ زَكَاةً وَأَجْرًا وَرَحْمَةً»، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر کسی را بی­جهت، غیر درست لعن کند، منزلت او بالا می­رود.

روایت 6720 در این باب این می­گوید:…

ما در قرآن کریم آیه­ای داریم مبنی بر «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»،[9] یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در همه چیز نسبت به مسلمین اولَی است، که این را بعداً توضیح می­دهیم.

ابن عباس می­گوید که «كُنْتُ أَلْعَبُ مَعَ الصِّبْيَانِ»[10] من در خیابان در حال بازی کردن با کودکان بودم «فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَتَوَارَيْتُ خَلْفَ بَابٍ» پیامبر اکرم آمد و من هم رفتم و پشت دری ایستادم، مثلاً چون خجالت کشیدم، «فَجَاءَ فَحَطَأَنِي حَطْأَةً، وَقَالَ: اذْهَبْ وَادْعُ لِي مُعَاوِيَةَ» پیامبر فرمود برو و معاویه را صدا کن «فَجِئْتُ فَقُلْتُ: هُوَ يَأْكُلُ» رفتم و آمدم به پیغمبر گفتم که او در حال خوردن است، «ثُمَّ قَالَ لِيَ: اذْهَبْ فَادْعُ لِي مُعَاوِيَةَ قَالَ: فَجِئْتُ فَقُلْتُ: هُوَ يَأْكُلُ» دوباره به من فرمودند که برو و معاویه را صدا کن، رفتم و برگشتم و گفتم او در حال خوردن است…

در «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در همه چیز مقدم است، یعنی اگر در حال غذا خوردن هستی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تو را صدا می­کند، حق غذا خوردن نداری، باید سریع بروی تا ببینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه می­فرمایند.

او نشسته بود و در حال خوردن بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «لَا أَشْبَعَ اللهُ بَطْنَهُ» خدا شکم او را سیر نکند.

این روایت را در کدام باب آورده است؟ پیغمبر هر کسی را لعن کند و نفرین کند و دشنام بدهد که نستجیربالله ناحق است؛ این زکات و برکت و قرب به خدا می­شود!!! پس این نفرین به نفع معاویه است!!!

آیا این فهم من است؟ نخیر! آقای نووی می­گوید، برای همین شرح مسلم را آوردم که فقط روایت را نخوانم، نووی می­گوید: «قَدْ فَهِمَ مُسْلِمٌ رَحِمَهُ اللَّهُ مِنْ هَذَا الْحَدِيثِ»،[11] چرا مسلم این روایت را در این باب آورده است؟ فهم او این بوده است: «أَنَّ مُعَاوِيَةَ لَمْ يَكُنْ مُسْتَحِقًّا لِلدُّعَاءِ عَلَيْهِ» معاویه مستحق چنین نفرینی نبود، «فَلِهَذَا أَدْخَلَهُ فِي هَذَا الباب» برای همین در این باب آورده است «وجعله غيره» غیر از مسلم دیگران این روایت را کجا قرار داده­اند؟ «من مناقب معاوية» در باب مناقب معاویه آورده­اند که پیغمبر او را نفرین کرده است، «لانه فِي الْحَقِيقَةِ يَصِيرُ دُعَاءً لَهُ» چون درواقع این باعث قرب شد.

ما قبلاً دو جلسه مفصل حرف زده­ایم، نمی­خواهم آن­ها را در اینجا تکرار کنم، گرچه ممکن است شما در یاد نداشته باشید که ما هشت سال قبل چه گفته­ایم، اما خودم در یاد دارم، که مثلاً گفتند دنیا و آخرت معاویه با این نفرین آباد شد، در دنیا مدام می­خورد چون سیر نمی­شد، در آخرت هم بالا می­رفت!

یعنی در این دیدگاه باید دعا کنی که نفرین رسول خدا شامل حال انسان بشود!

واقعاً آیا می­شود توهینی بالاتر از این کرد؟ اگر شما بخواهید نستجیربالله یک نفر را گزافه­گو کنی آیا می­توانی از این واضح­تر بگویی؟

می­گوید: شیخ! این حرف برای سال 261 است، من می­گویم ذهبی هم که قرن 8 است، ابن کثیر هم قرن 8 است، ابن عساکر هم قرن 5 است، یک کتاب معاصر هم برای شما می­آورم، نام این کتاب «منزلة معاویة بن ابی سفیان عند اهل السنّة و الجماعة» برای وهابیت است، کتاب برای سال 1436 است، نویسنده معاصر است.

البته شایان ذکر است که نووی و ذهبی و… وهابی نیستند، ولی این کتاب برای وهابی­ها است.

بحث اول «منزلت معاویه من خلال القرآن» یعنی مناقب قرآنی معاویه است، بحث دوم «منزلت معاویه من خلال الاحادیث» است، فضائل معاویه در احادیث را نوشته است.

صفحه 405 جلد اول این کتاب همان روایت را آورده است که «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: كُنْتُ أَلْعَبُ مَعَ الصِّبْيَانِ، فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَتَوَارَيْتُ خَلْفَ بَابٍ، قَالَ فَجَاءَ فَحَطَأَنِي حَطْأَةً، وَقَالَ: اذْهَبْ وَادْعُ لِي مُعَاوِيَةَ قَالَ: فَجِئْتُ فَقُلْتُ: هُوَ يَأْكُلُ، قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِيَ: اذْهَبْ فَادْعُ لِي مُعَاوِيَةَ قَالَ: فَجِئْتُ فَقُلْتُ: هُوَ يَأْكُلُ، فَقَالَ: لَا أَشْبَعَ اللهُ بَطْنَهُ»، در ادامه می­گوید: «هذا الحدیث هو اصح» این حدیث صحیح­ترین روایت «ما روی فی فضل معاویة» در فضیلت معاویه است!

شوخی نکرده است، در مدح معاویه نوشته است! کتاب معاصر است!

«کما ذکر ذلک الحافظ ابن عساکر»، چون این حرف را ابن عساکر گفته است، و…

این حرف یک حرف مشهوری است، یعنی اگر شما در یاد داشتید باید از این به بعد بگویید ای کاش ما زمان پیغمبر بودیم و پیغمبر را اذیت می­کردیم که ما را لعن کند تا ما به قرب الهی برسیم!

مسئله بر سر این است که پیغمبری را معرفی می­کنند که دیگران کلام او را ناحق می­بینند.

پیامبر بر همه چیز مقدّم است

نقطه شروع بحث اینجاست که ابلیس کلام خدا را می­فهمد که خدای متعال می­فرماید «سجده کن»، ولی می­گوید «سجده نمی­کنم چون غلط می­گویی».

آنجا آن شخص می­فهمد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­فرمایند برو و او را بکش، می­گوید: «شنیدم ولی چون نماز می­خواند اشتباه می­گویی».

می­گوید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فلانی را نفرین کرد، اما در این دیدگاه می­گویند خوشا به سعادت نفرین شونده! این منقبت معاویه است!

در حالی که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک منطق دیگری بود که با اخذ این آیه که «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» می­گفت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در همه­ی امور مقدّم است، جان و مال و ناموس، در همه چیز، حتّی امور کم ارزش، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در همه چیز مقدّم است.

حال این کتاب را نگاه کنید، این کتاب صحیح بخاری است، حرف خوبی دارد، در باب یک «کتاب التفسیر» صحیح بخاری که سوره فاتحه است، در اولین روایت اینطور است که «أَبِي سَعِيدِ بْنِ المُعَلَّى» می­گوید: «كُنْتُ أُصَلِّي فِي المَسْجِدِ»[12] من در حال نماز خواندن در مسجد پیامبر بودم که «فَدَعَانِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ أُجِبْهُ» پیغمبر مرا دید و صدا زد و من جواب ندادم، چون در حال نماز خواندن بودم، سریع نماز خود را خواندم که نماز را نشکنم، چون شکستن نماز حرام است، سریع نزد پیامبر رفتم و «فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي كُنْتُ أُصَلِّي» عرض کردم در حال نماز خواندن بودم، «فَقَالَ: أَلَمْ يَقُلِ اللَّهُ: اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: مگر نشنیده بودی که خدای متعال فرموده است «اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ»،[13] چه نمازی را ادامه دادی؟ کدام نماز را؟ وقتی من تو را صدا زدم که دیگر نمازی نبود! من تو را صدا زدم و امر من به آن کار تو مقدّم است، اصلاً این نماز که شکستن نداشت، تو باید می­آمدی.

درواقع این همان «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» است، باید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مقدّم داشت، آن کسی که در جنگ فرار می­کند، یعنی من به پیغمبر مقدّم هستم.

در کتاب صحیح بخاری هست که یکی از زمامداران بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفت: یا رسول الله! من بعد از خودم شما را خیلی دوست دارم.

یعنی «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» کشک!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: این که به درد نمی­خورد، نکته اینجاست که وقتی تیر می­آمد من را سپر خودت می­کنی یا خودت را سپر من؟ خودت را فدای من می­کنی یا من را فدای خودت می­کنی؟

در همه­ی جنگ­ها هم روشن بود که چه کسی را فدای چه کسی می­کردند.

کسی که خودش به «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» مقیّد نیست آیا می­شود بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» باشد؟ این تناقض است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در روز غدیر فرمودند: «أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ  قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اَللَّهِ»،[14] آیا من در همه چیز مقدّم نیستم؟ گفتند: بله! هستید. بعد فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلاَهُ» در نتیجه حالا علی هم «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» است.

اگر شما بروید و تاریخ را نگاه کنید، آن کسی که در همه­ی امور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مقدّم می­کرد خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، فلذا اگر قرار باشد کسی «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» باشد باید حداقل خود او به این «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» ایمان داشته باشد و هم به این «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» عمل کرده باشد، نمی­شود که خودش به «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» اعتقاد نداشته باشد یا عمل نکرده باشد و بعد خودش مولای دیگران بشود!

کسی که قبول ندارد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اولَی است، آیا خودش می­تواند اولَی بشود؟

بحث این است که نظر پیغمبر یا نظر من؟ قول پیغمبر یا قول من؟ تصمیم پیغمبر یا تصمیم من؟ هر چیز پیغمبر مقدّم است یا من؟

گفتم دو طیف بودند، رأی یک طیف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند تا ابوذر و مقداد و سلمان و عمّار و حذیفه و بلال و جویریه و… که این اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مقدّم بر همه چیز می­دانستند، حتّی آن طیف­های پایینشان که گنهکار بودند. ما هم ممکن است که خدای نکرده گناهی کنیم ولی از نظر عقیده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بر همه چیز مقدّم می­دانیم، ولو اینکه ممکن است من در جایی خطا کنم، ولی دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نستجیربالله بر اثر شهوت یا غفلت زیر پا بگذارم و گناهی کنم، اما اگر از من بپرسند چرا این کار را کردی می­گویم: غلط کردم و دعا کنید که من درست شوم، یعنی از سر استکبار نیست، شیطان به من غلبه کرده است، نه اینکه بگویم نعوذبالله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم غلط گفت و من بیشتر می­فهمم، می­گویم اشتباه کردم و غلط کردم و توبه می­کنم و گریه می­کنم.

طیف دیگری هم بودند که همه­ی آن­ها منافق نبودند، رأس آن منافقین بودند، بدنه­ی آن «فی قلوبهم مرض» بودند، پایین­ترها کسانی بودند که تحت تأثیر این­ها قرار می­گرفتند. اشعار شعرای این­ها را می­خواندند و باور می­کردند، تبلیغات این­ها را نگاه می­کردند و باور می­کردند، می­گفتند عوارض روی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اثر می­گذارد، اگر عصبانی باشد یکطور است و اگر خوشحال باشد یکطور است، راجع به اقوام خودش یکطور حکم می­کند و راجع به غریبه­ها یکطور، راجع به عرب یکطور و راجع به عجم یکطور، راجع به سیاه یکطور و راجع به سفید یکطور، این­ها هم یک طیف بودند.

معرفتِ ابورافع نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و پاداش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به او

ابونُعَیم اصفهانی که حلیة الاولیاء دارد انسان مهمّی است، خیلی هم معمّر است، کتابی به نام «معرفة الصحابه» دارد، در جلد اول این کتاب یک روایتی دارد که روایت بسیار زیبایی است، اصلاً اگر می­خواهید ببینید «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» یعنی چه، یعنی این.

این روایت را هم از کتاب «معرفة الصحابه» ابونُعَیم اصفهانی می­خوانم که نگویید فقط بدها را از اهل سنّت خواند، خوب­ها را هم می­خوانم، چون ما با کسی دعوا نداریم، ما بحث داریم، بحث منطقی است.

شخصی را داریم که «ابورافع» نام دارد، که خود او و پسران او، همه شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، خیلی هم باکلاس هستند.

شما شنیده­اید که در کربلا آنهایی که ایستادند تا از نماز حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه محافظت کنند، وقتی تیر بیاید انسان خودش را نجات می­دهد، دست خود را جلوی صورت خود می­گیرد که صورتش آسیب نخورد، وقتی از یک بلندی می­افتد دست خود را می­گیرد، دست بشکند ولی صورتم زمین نخورد، انسان دست و پای خود را سپر می­کند که صورت خود را حفظ کند، بدن خود را سپر می­کند که جان خود را نجات بدهد.

این­هایی که در کربلا ایستادند تا از نماز حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه محافظت کنند، درواقع جانشان امام حسین علیه السلام بود، برای همین خودشان را سپر کردند که جانشان که امام حسین علیه السلام بود را حفظ کنند، برای همین اگر تیر به سمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می­آمد آنقدر سر خود را جابجا می­کرد که با صورت خودش جان خودش که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود را حفظ کند.

آن کسی که فرار می­کند هم درواقع می­خواهد جان خود را حفظ کند.

تفاوت محبِ عاشق با آن کسی که فرار می­کند در این است که آن فراری خودش را دوست دارد ولی محبِ عاشق مولا را دوست دارد، این عملاً «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» را قبول دارد.

کربلا یک جریان استثنائی نیست، این همان جریان زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

احد شد و عده­ای فرار کردند و از کوه و کمر بالا رفتند و عده­ای هم مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و ابودُجانه و… دور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایستادند تا تکه پاره شدند ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حفظ کردند.

درواقع آن فراری جان خود را حفظ کرد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم جان خودشان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود را حفظ کردند. اینطور شد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نفس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه. وگرنه شانسی نیست که همینطوری القاب را تقسیم کنند. واقعاً نفسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، در همه جا اینطور بود، برای همین هم لقب نفس الرسول را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دادند. هم او نفس تو است و هم تو نفس او. مسلّماً به فراری جنگ احد که لقب «نفس الرسول» نمی­دهند، چون نیست، چون او خودش را حفظ کرده است.

آن کسی که در کربلا صورت خود را به سمت تیر گرفت که به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اصابت نکند، پیرو این مکتب است.

ببینید ابورافع چه می­گوید، می­گوید: «دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ نَائِمٌ، أَوْ يُوحَى إِلَيْهِ»،[15] وارد شدم و دیدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابیده­اند یا به ایشان وحی می­شود، یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ظاهراً در حال خود نیستند که ملتفت من باشند، «وَإِذَا حَيَّةٌ فِي جَانِبِ الْبَيْتِ» دیدم یک مار در گوشه­ی خانه است، «فَكَرِهْتُ أَنْ أَقْتُلَهَا وَأُوقِظَهُ» دیدم اگر بخواهم مار را بکشم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نجات بدهم مزاحم می­شوم و اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواب باشند از خواب می­پرند، دیدم راه دیگری هم هست، «فَاضْطَجَعْتُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْحَيَّةِ» رفتم بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که خوابیده بودند و آن مار خوابیدم، گفتم اگر آن مار خواست بیاید و من را بزند اما مزاحمتی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایجاد نکند.

این یعنی جان من فدای خواب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، این یعنی «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم».

بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و این مار خوابیدم، «فَإِنْ كَانَ شَيْءٌ كَانَ بِي دُونَهُ» گفتم اگر آن مار بخواهد کسی را بزند من را می­زند، «فَاسْتَيْقَظَ وَهُوَ يَتْلُو هَذِهِ الْآيَةَ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیدار شدند و در حال خواندن این آیه بودند، حال یا این آیه وحی شده بود و یا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به مناسبت این آیه را می­خواندند: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»[16] یعنی ولی شما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، یعنی «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم»، ولی شما آن آقایی است که در رکوع زکات می­دهد.

بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ؛ فَرَآنِي إِلَى جَانِبِهِ» الحمدالله، کنار خود را نگاه کردند و دیدند من کنار حضرت خوابیده­ام، سپس فرمودند: «مَا أَضْجَعَكَ هَا هُنَا؟» چرا اینجا خوابیده­ای؟ «قُلْتُ: لِمَكَانِ هَذِهِ الْحَيَّةِ» عرض کردم: برای آن مار، فرمودند: «قُمْ إِلَيْهَا فَاقْتُلْهَا، فَقَتَلْتُهَا» برو و آن مرا را بکش. من هم رفتم و آن مار را کشتم، «ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي» دست مرا گرفتند، (این عنایت است)…

بالاخره این ابورافع معرفتی نشان داده است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بایستی برای این معرفت چه فرموده باشند؟ جایزه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ابورافع با این کلاس معرفتی چیست؟ فرمودند: «يَا أَبَا رَافِعٍ، سَيَكُونُ بَعْدِي قَوْمٌ يُقَاتِلُونَ عَلِيًّا رَضِيَ اللهُ عَنْهُ» بعد از من عده­ای با علی می­جنگند، «حَقًّا عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ جِهَادُهُمْ» از جانب خدا جنگ با دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حق است، «فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ جِهَادَهُمْ بِيَدِهِ فَبِلِسَانِهِ» اگر توانستی بجنگی می­جنگی وگرنه با زبان خودت باید از حقانیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کنی، «فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ بِلِسَانِهِ فَبِقَلْبِهِ» اگر نتوانستی با زبان خودت بجنگی، مثلاً جایی زبان تو را می­برند، اگر در جایی موضع تقیّه بود، باید قلباً مدافع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشی.

جایزه ابورافع این است که حالا که تو فهمیدی «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم»، باید بفهمی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم». «لَيْسَ وَرَاءَ ذَلِكَ شَيْءٌ» چیز دیگری هم نیست.

کامل مشخص است که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو جریان هستند، آن هم به این معنا که جان من فدای خوابِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، جان من فدای هر چیزی که متعلّق به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

وقتی جمل رخ داد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از مدینه به بصره آمدند و از بصره هم به کوفه رفتند، یعنی به مدینه برنگشتند. ابورافع هم با فرزندانش خانه خود را فروختند و به دنبال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد و در سپاه حضرت است، ابورافع و فرزندانش کاتب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند. تا وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زنده بودند که در کوفه محضر حضرت بود، وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به شهادت رسیدند او به محضر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رفت.

اگر شما اهل معرفت باشید، آن بزرگواران معدن وفا هستند.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهید شدند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شش ماه خلیفه و حاکم ظاهری بودند و بعد مجبور شدند به مدینه بروند، ابورافع هم به مدینه برگشت.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می­توانستند یک خانه برای ابورافع بخرند، ولی ثلث خانه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیوار کشیدند و فرمودند: خانه­ای که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در آن زندگی می­کردند را به تو می­بخشم!

اگر کسی اهل مرام و معرفت باشد، به نفع خود اوست، اگر بفهمد «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم»، آن حضرات هم با او به شیوه­ی خودش رفتار می­کنند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خانه­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به ابورافع دادند و فرمودند: در خانه­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زندگی کن، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در اینجا نماز می­خوانده­اند.

دلیل نبوّت مصطفوی به برکت رفتار مرتضوی

من تا روز مباهله امسال این روایت را جایی نخوانده بودم، برای اینکه بیان مناسبی برای آن پیدا نمی­کردم که برای مردم روشن باشد.

این روایت در جاهای زیادی آمده است، من آن را از «شرح مشکل الآثار» طحاوی که یک حنفی مهم است و مانند ما شیعیان قبول دارد این روایت درست است نقل می­کنم.

«اَسْماء بِنت عُمَیس» می­گوید که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نماز ظهر را خواندند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را پی کاری فرستادند، بعد نماز عصر را خواندند، یعنی دیگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبودند، بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگشتند، «فَوَضَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَأْسَهُ فِي حِجْرِ عَلِيٍّ»[17] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در آغوش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا روی پای مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آرمیده بودند و استراحت می­کرند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در پی امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به دنبال کاری بودند و نماز عصر نخوانده بودند، «فَلَمْ يُحَرِّكْهُ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابیدند، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می­خواستند بلند شوند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از خواب بیدار می­کردند، از آن طرف هم نماز واجب است…

بر طبق بعضی از روایات مانند این روایتی که نوشته­اند، «مَنْ فَاتَتْهُ صَلاَةُ اَلْعَصْرِ فَكَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ»[18] انگار همه­ی کس و کار خود را از دست داده است، قضا شدن نماز عصر اینقدر خسارت دارد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نماز عصر نخوانده­اند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم در آغوش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند.

با آن منطقی که می­گوید اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شاد باشد یکطور است و اگر غمگین باشد یکطور است، باید بگوید بلند شو که نماز من قضا شد. اما با آن منطق دوم «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم»، نماز خودت را هم رها کن و بیا و ببین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه می­فرماید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در اینجا حُباً نباید تکان می­خوردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از جای خود تکان نخوردند، «لَمْ يُحَرِّكْهُ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ»، در منابع ما آمده است و در اینجا هم شبیه به آن­ها آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: «اللَّهُمَّ اِنَّ عَلِیّاً کَانَ فِی طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِکَ»[19]

نماز نخواندن عصیان است اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه واجب اهم را انجام داده­اند…

«اللَّهُمَّ اِنَّ عَلِیّاً کَانَ فِی طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِکَ فَارْدُدْ عَلَیْهِ الشَّمْسَ»؛ این از دلایل نبوّت است، از معجزات نبوی است، دلایل نبوّت مصطفوی به برکت رفتار مرتضوی. یعنی معجزه نبوّت است و فضیلتِ امامت. لذا بعضی­ها سعی کرده­اند که با این روایت دربیفتند و قبول نکنند، خیلی­ها هم قبول کرده­اند.

موضوع این است که خواب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به همه چیز اولَی است، چه برسد به امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، چه برسد به دستور دینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، چه برسد به امر و نهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم.

اگر شما مسئله را دقیق ندانید و منقطع ببینید، خیال می­کنید یک مرتبه استثنائاً در آن پنجشنبه­ی قبل از شهادتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ناگهان یک نفر مخالفت کرد. نه! دو مسیرِ پُرتکرار بود، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم پُرتکرار بود، اصلاً رده­بندی مسلمین بر اساس نگاهشان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است نه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، مسلمین نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رده­بندی می­شوند که چه نگاهی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارند، نه نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

کسی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دارای خطا ببیند معلوم است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را هم دارای خطا می­بیند، تعجّب نکنید که کسانی به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کردند که به کوفه نرو. یک جریانی زمانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نهی می­کردند و می­گفتند خطا و اشتباه کردی، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را توبیخ می­کردند! معلوم است که به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم چنین می­گویند. وقتی موضوع را به سراغ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ببریم نمی­توانیم موضوع را حل کنیم، باید برویم و مسئله را سر جای آن ببینیم.

حال شما نگاه کنید، اگر کسی این ماجرا را فهمیده باشد و درست متوجه شده باشد، اگر به سراغ غدیر برود می­بیند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آنجا در بین همه جملات یک چیز اصلی فرمودند، نفرمودند علی حاکم و خلیفه و امام است، بالاتر از آن را فرمودند، فرمودند: «أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ»؟ گفتند: بله! فرمودند: «فَمَنْ کُنتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِیٌ مَوْلاهُ».

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ» است یعنی چه کسی امام است؟ چه کسی حاکم است؟ چه کسی مقدّم است؟ چه کسی تصمیم بگیرد؟ چه کسی مدیر است؟ چه کسی مربّی است؟

در همه چیز مولا اوست نه کس دیگری، اتفاقاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لفظ خیلی دقیقی انتخاب کرده­اند، اگر می­فرمودند شاه بعد از من علی است که فایده نداشت.

در علم و عمل و عبادت و ایثار و… یک نفر مولاست، همانطور که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او مولاست.

اینجا اختلاف پیدا شد، زمان خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بود. ان شاء الله مابقی موضوع را بعداً عرض می­کنم.

روضه و توسّل به حضرت رقیّه سلام الله علیها

روضه امشب روضه خیلی سختی است، یا اباعبدالله…

برای عده­ای مکرر تشرّف حاصل شده است و گرفتار بوده­اند و حضرت آن­ها را به این دخترشان حواله داده­اند، دیگر جزئیات آن را عرض نمی­کنم.

بنده در این موضوع تجربه­ی شخصی دارم، اینجا از آن جاهایی است که می­توانید امتحان کنید، گرچه امتحان کردن حضرات ائمه علیهم السلام و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خوب نیست.

جان من است او…

هم برای اینکه نمی­توانم خیلی به حادثه نزدیک بشود و هم باید فضای آنجا را به شما منتقل کنم، از زاویه­ای می­گویم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روضه امشب را خوانده باشند.

برای اینکه شما ببینید چه کرده­اند، اصلاً لازم نبود… اصلاً تعجّب است که این بی­بی چطور تا اوایل صَفَر ماندند، نباید زنده می­ماندند…

فقط یک مورد را می­گویم تا شما ببینید، ما اصلاً درکی از این موضوع نداریم که چه بلایی بر سر فرزندان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آورده­اند… روضه­ای که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خوانده­اند را می­خوانم و اشاره می­کنم.

عرب جاهلی یک اخلاق بسیار زشت شنیعی داشت که بنی امیه این کار را زیاد تکرار می­کرد، اگر بنی امیه می­خواست از کسی انتقام بگیرد با ناموس او انتقام می­گرفت، این اخلاق عرب جاهلی بود، در قرآن کریم دو مرتبه به آن اشاره شده است، اگر یک نفر مثلاً خیلی سخاوت داشت و خیلی به چشم می­آمد و وضع مالی او خیلی خوب بود، خود او را یا زن و بچه­ی او را می­دزدیدند، که این شخص نداند زن و بچه­ی او کجا هستند و چه بلایی بر سرشان آمده است، که این تشویش اعصاب او را خرد کند، قرآن کریم «تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ»[20] دارد. خدای متعال می­فرماید: در یاد داشته باشید زمانی که در جاهلیت قرار داشتید آنقدر در ناامنی بودید که می­ترسیدید مردم شما را بدزدند. این از عادات عرب جاهلی و حرامیان بود.

می­خواستند «عمرو بن حمق خزاعی» که از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است را بگیرند، او فرار کرد، زن او را گرفتند و شکنجه کردند.

«سعید بن قیس حمدانی» که از چهار رکن لشگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، برای اینکه او را بشکنند، او را مضطر کردند که دختر خود را به یک ناصبی بدهد.

«غصب ناموس» از عادات بنی امیه به تبع عرب جاهلی است.

این روایت خیلی عجیب است، در حاشیه باب 88 کامل الزیارات، شاگرد ابن قولویه رضوان الله تعالی علیه این روایت را نوشته است، داستان طولانی است، من به این قسمت می­روم که حضرت زینب کبری سلام الله علیها می­فرمایند: من چیزهایی از اُمِّ أیمَن، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و مادرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شنیده بودم، که با ما چه خواهند کرد، ولی دلم نمی­آمد که از پدرم بپرسم، چون پدرم یک مرتبه مصیبت هجوم به خانه را درک کرده بود، این داغ در دل من بود و از پدرم نمی­پرسیدم، تا اینکه پدرم ضربت خورد و در بستر بیماری بود و وصیت کرد و رنگ چهره مبارک پدرم تغییر کرد، فهمیدم که پدرم ساعتی بیشتر زنده نیست، مدام از هوش می­رفت و به هوش می­آمد. به محضر پدرم رفتم و عرض کردم: بابا! اُمِّ أیمَن از مادرم و جدّمان چیزهایی نقل کرده است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: چه نقل کرده است؟

معلوم است که اُمِّ أیمَن هم همه چیز را نگفته بوده است…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها عرض کردند: اُمِّ أیمَن گفته است که با حسین سفری به عراق می­روی، وسط روز، با تکبیر، او را احاطه می­کنند، با لب تشنه، او را می­کشند و ناموس پیغمبر را به اسارت می­برند…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها می­فرمایند: همینکه من این را عرض کردم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ»، در این مسیر اسارت کاری با شما می­کنند، فضایی ایجاد می­کنند که شما هر لحظه می­­گویید می­خواهند بچه­ها را بدزدند… زینبم! «كَأَنِّي بِكِ ‏وَ بِنِسَاءِ أَهْلِكِ»[21] تو و دخترانم را می­بینم که «أَذِلَّاءَ خَاشِعِينَ»…

من از این فضا رد می­شوم…

این بزرگواران را در این فضا بردند، یعنی سعی کردند به نگاه خودشان تحقیر کنند، «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا»،[22] اما آن­ها از هر کاری توانستند کردند… تا به دروازه شام رسیدند، لذا ناموس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی آسیب خورده بود، روحشان خسته بود.

در خطبه حضرت زینب کبری سلام الله علیها هست، اما طاقت ندارم جمله­ی ایشان را بگویم…

این بزرگواران را به این شکل از دهم محرّم تا یکم صفر… یعنی بیست روز این عملیات روانی بود و این دختربچه در فراق پدر می­سوخت.

گاهی انسان یک صحنه را می­پندارد و نمی­داند چه بلایی بر سر این بزرگواران آوردند، تا اینکه یک ماه صفر رسید، این بزرگواران را پشت دروازه نگه داشتند، بدن­ها خسته بود…

وقتی ابوذر را از شام با شتر بی جهاز به مدینه آوردند، با اینکه او عرب بادیه­نشین بود و قَدَر قدرت بود دیگر نمی­توانست روی پای خود بایستد…

کدام حرامزاده جلو می­آمد و دست این بزرگواران را می­بست و باز می­کرد؟…

تا اینکه یکم صفر وارد شام شدند، همه­ی شام استقبال و پذیرایی کردند، به یکی از آن­ها اشاره می­کنم که گفتن آن آسانتر است، حضرت زین العابدین صلوات الله علیه فرمودند: ما را با داستانی که واقعاً گفتنی نیست از ورودی شهر به جلوی کاخ آوردند، رأس مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به درِ ورودی کاخ آویزان کردند و تاب می­دادند، هر یک از این دخترها می­خواست گریه کند او را با چوبه­ی نیزه می­زدند… حضرت زین العابدین صلوات الله علیه فرمودند: عمه­ام ام کلثوم سلام الله علیها همینکه گریه کرد یک حرامزاده…

خلاصه اینکه سعی کردند غرور این­ها را بشکنند، این بزرگواران را با این وضع واردِ مجلس کردند، چه مجلسی!

این بزرگواران خانواده­ای نیستند که گله کنند، اما حضرت زینب کبری سلام الله علیها گله کردند… وارد شدند و دیدند آن ملعونِ مست نشسته است و یک طرفِ مجلس را پرده زده­اند، سفرای کشورها نشسته­اند، آنجا پرده زده­اند، خواهر و همسر و کنیزان آن ملعون پشت پرده بودند، این طرف… برای اینکه این بزرگواران را بشکند مِخصَرِه بدست گرفت، مِخصَره چوب دستی است که پایین آن از آهن است… دیگر نیاز نیست چیزی بگویم… کار به جایی رسید که دل دختر آب شد… مدام روی پا ایستاد و دید چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است…

وقتی به خرابه رفتند دیگر این دختر خانم مانند مارگزیده به خود می­پیچید…

دیده­اید وقتی دختربچه­ها ناراحت بشوند و قهر کنند به گوشه­ای می­روند و می­خوابند… حضرت رقیّه سلام الله علیها صورت مبارک خود را کف خرابه گذاشتند…

وقتی هتک حرمت صورت می­گیرد عفیفه­ها با هم حرف نمی­زنند، همه ساکت هستند، هر کسی در گوشه­ای نشسته است، ناگهان دیدند این دختر بلند شد، سراسیمه گفت پدرم را می­خواهم…

مقابل ایشان یک تشت گذاشتند… باید خودتان بروید و ببینید چه نوشته­اند… وقتی این روبند را کنار زد در ابتدا عقب عقب رفت، باورنکردنی بود… ترسید، خوف کرد، صحنه­ی دلخراش برای نزدیکان آدم اینطور است که از شدّت دلخراشی قابل دیدن نیست… عقب عقب رفت… ولی همانطور که پدرش به خانه می­رفت و به مادرش می­گفت: «اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَةً طَیبَةً کاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّی»،[23] جلو آمد، دست به صورت کشید، «مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي»…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه اعراف، آیه 12 (قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ)

[5] سوره مبارکه بقره، آیه 34

[6] مسند أبي يعلى الموصلي ، جلد 6 ، صفحه 340 (3668 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَكَّارٍ، حَدَّثَنَا أَبُو مَعْشَرٍ، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ زَيْدِ بْنِ طَلْحَةَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: ذُكِرَ رَجُلٌ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَهُ نِكَايَةٌ فِي الْعَدُوِّ وَاجْتِهَادٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَا أَعْرِفُ هَذَا»، قَالَ: بَلْ نَعْتُهُ كَذَا وَكَذَا، قَالَ: «مَا أَعْرِفُهُ»، فَبَيْنَمَا نَحْنُ كَذَلِكَ إِذْ طَلَعَ الرَّجُلُ فَقَالَ: هُوَ هَذَا يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «مَا -[341]- كُنْتُ أَعْرِفُ هَذَا، هَذَا أَوَّلُ قَرْنٍ رَأَيْتُهُ فِي أُمَّتِي، إِنَّ فِيهِ لَسَفْعَةً مِنَ الشَّيْطَانِ»، فَلَمَّا دَنَا الرَّجُلُ سَلَّمَ فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ هَلْ حَدَّثْتَ نَفْسَكَ حِينَ طَلَعْتَ عَلَيْنَا أَنْ لَيْسَ فِي الْقَوْمِ أَحَدٌ أَفْضَلَ مِنْكَ؟»، قَالَ: اللَّهُمَّ نَعَمْ، قَالَ: فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فَصَلَّى، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأَبِي بَكْرٍ: «قُمْ فَاقْتُلْهُ»، فَدَخَلَ أَبُو بَكْرٍ فَوَجَدَهُ قَائِمًا يُصَلِّي، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ فِي نَفْسِهِ: إِنَّ لِلصَّلَاةِ حُرْمَةً وَحَقًّا، وَلَوْ أَنِّي اسْتَأْمَرْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَجَاءَ إِلَيْهِ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَقَتَلْتَهُ؟»، قَالَ: لَا، رَأَيْتُهُ يُصَلِّي، وَرَأَيْتُ لِلصَّلَاةِ حُرْمَةً وَحَقًّا، وَإِنْ شِئْتَ أَنْ أَقْتُلَهُ قَتَلْتُهُ، قَالَ: «لَسْتَ بِصَاحِبِهِ، اذْهَبْ أَنْتَ يَا عُمَرُ فَاقْتُلْهُ»، فَدَخَلَ عُمَرُ الْمَسْجِدَ فَإِذَا هُوَ سَاجِدٌ فَانْتَظَرَهُ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ فِي نَفْسِهِ: إِنَّ لِلسُّجُودِ حَقًّا، وَلَوْ أَنِّي اسْتَأْمَرْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَدِ أَسْتَأْمَرَهُ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي، فَجَاءَ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «أَقَتَلْتَهُ؟» قَالَ: لَا، رَأَيْتُهُ سَاجِدًا، وَرَأَيْتُ لِلسُّجُودِ حَقًّا، وَإِنْ شِئْتَ أَنْ أَقْتُلَهُ قَتَلْتُهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَسْتُ بِصَاحِبِهِ، قُمْ يَا عَلِيُّ أَنْتَ صَاحِبُهُ إِنْ وَجَدْتَهُ»، فَدَخَلَ فَوَجَدَهُ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ، فَرَجَعَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «أَقَتَلْتَهُ؟» قَالَ: لَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَوْ قُتِلَ الْيَوْمَ مَا اخْتَلَفَ رَجُلَانِ مِنْ أُمَّتِي حَتَّى يَخْرُجَ الدَّجَّالُ»)

[7] إقبال الأعمال ، جلد ۱ ، صفحه ۴۶۴ (رَوَاهُ عَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ زُفَّتْ أَرْبَعَةُ أَيَّامٍ إِلَى اَللَّهِ كَمَا تُزَفُّ اَلْعَرُوسُ إِلَى خِدْرِهَا قِيلَ مَا هَذِهِ اَلْأَيَّامُ قَالَ يَوْمُ اَلْأَضْحَى وَ يَوْمُ اَلْفِطْرِ وَ يَوْمُ اَلْجُمُعَةِ وَ يَوْمُ اَلْغَدِيرِ وَ إِنَّ يَوْمَ اَلْغَدِيرِ بَيْنَ اَلْأَضْحَى وَ اَلْفِطْرِ وَ اَلْجُمُعَةِ كَالْقَمَرِ بَيْنَ اَلْكَوَاكِبِ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي نَجَا فِيهِ إِبْرَاهِيمُ اَلْخَلِيلُ مِنَ اَلنَّارِ فَصَامَهُ شُكْراً لِلَّهِ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي أَكْمَلَ اَللَّهُ بِهِ اَلدِّينَ فِي إِقَامَةِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيّاً أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَماً وَ أَبَانَ فَضِيلَتَهُ وَ وِصَاءَتَهُ فَصَامَ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ وَ إِنَّهُ لَيَوْمُ اَلْكَمَالِ وَ يَوْمُ مَرْغَمَةِ اَلشَّيْطَانِ وَ يَوْمُ تُقْبَلُ أَعْمَالُ اَلشِّيعَةِ وَ مُحِبِّي آلِ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي أَكْمَلَ اَللَّهُ اَلدِّينَ يَعْمَدُ اَللَّهُ فِيهِ إِلَى مَا عَمِلَهُ اَلْمُخَالِفُونَ فَيَجْعَلُهُ هَبٰاءً مَنْثُوراً  وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي يَأْمُرُ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْ يَنْصِبَ كُرْسِيَّ كَرَامَةِ اَللَّهِ بِإِزَاءِ بَيْتِ اَلْمَعْمُورِ وَ يَصْعَدُهُ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ تَجْتَمِعُ إِلَيْهِ اَلْمَلاَئِكَةُ مِنْ جَمِيعِ اَلسَّمَاوَاتِ وَ يُثْنُونَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِشِيعَةِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ مُحِبِّيهِمْ مِنْ وُلْدِ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي يَأْمُرُ اَللَّهُ فِيهِ اَلْكِرَامَ اَلْكَاتِبِينَ أَنْ يَرْفَعُوا اَلْقَلَمَ عَنْ مُحِبِّي أَهْلِ اَلْبَيْتِ وَ شِيعَتِهِمْ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ مِنْ يَوْمِ اَلْغَدِيرِ وَ لاَ يَكْتُبُونَ عَلَيْهِمْ شَيْئاً مِنْ خَطَايَاهُمْ كَرَامَةً لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ اَلْأَئِمَّةِ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي جَعَلَهُ اَللَّهُ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ [ عَلِيٍِّّ ] وَ ذَوِي رَحْمَتِهِ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي يَزِيدُ اَللَّهُ فِي حَالِ مَنْ عَبَدَ فِيهِ وَ وَسَّعَ عَلَى عِيَالِهِ وَ نَفْسِهِ وَ إِخْوَانِهِ وَ يُعْتِقُهُ اَللَّهُ مِنَ اَلنَّارِ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي يَجْعَلُ اَللَّهِ فِيهِ سَعْيَ اَلشِّيعَةِ مَشْكُوراً وَ ذَنْبَهُمُ مَغْفُوراً وَ عَمَلَهُمْ مَقْبُولاً وَ هُوَ يَوْمُ تَنْفِيسِ اَلْكَرْبِ وَ يَوْمُ تَحْطِيطِ اَلْوِزْرِ وَ يَوْمُ اَلْحَبَاءِ وَ اَلْعَطِيَّةِ وَ يَوْمُ نَشْرِ اَلْعِلْمِ وَ يَوْمُ اَلْبِشَارَةِ وَ اَلْعِيدِ اَلْأَكْبَرِ وَ يَوْمٌ يُسْتَجَابُ فِيهِ اَلدُّعَاءُ وَ يَوْمُ اَلْمَوْقِفِ اَلْعَظِيمِ وَ يَوْمُ لُبْسِ اَلثِّيَابِ وَ نَزْعِ اَلسَّوَادِ وَ يَوْمُ اَلشَّرْطِ اَلْمَشْرُوطِ وَ يَوْمُ نَفْيِ اَلْغُمُومِ [اَلْهُمُومِ] وَ يَوْمُ اَلصَّفْحِ عَنْ مُذْنِبِي شِيعَةِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ يَوْمُ اَلسُّبْقَةِ وَ يَوْمُ إِكْثَارِ اَلصَّلاَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ يَوْمُ اَلرِّضَا وَ يَوْمُ عِيدِ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ يَوْمُ قَبُولِ اَلْأَعْمَالِ وَ يَوْمُ طَلَبِ اَلزِّيَادَةِ وَ يَوْمُ اِسْتِرَاحَةِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ يَوْمُ اَلْمُتَاَجَرَةِ وَ يَوْمُ اَلتَّوَدُّدِ وَ يَوْمُ اَلْوُصُولِ إِلَى رَحْمَةِ اَللَّهِ وَ يَوْمُ اَلتَّزْكِيَةِ وَ يَوْمُ تَرْكِ اَلْكَبَائِرِ وَ اَلذُّنُوبِ وَ يَوْمُ اَلْعِبَادَةِ وَ يَوْمُ تَفْطِيرِ اَلصَّائِمِينَ فَمَنْ فَطَّرَ فِيهِ صَائِماً مُؤْمِناً كَانَ كَمَنْ أَطْعَمَ فِئَاماً وَ فِئَاماً إِلَى أَنْ عَدَّ عَشْراً ثُمَّ قَالَ أَ وَ تَدْرِي مَا اَلْفِئَامُ قَالَ لاَ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ وَ هُوَ يَوْمُ اَلتَّهْنِيَةِ يُهَنِّي بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَإِذَا لَقِيَ اَلْمُؤْمِنُ أَخَاهُ يَقُولُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي جَعَلَنَا مِنَ اَلْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلاَيَةِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ هُوَ يَوْمُ اَلتَّبَسُّمِ فِي وُجُوهِ اَلنَّاسِ مِنْ أَهْلِ اَلْإِيمَانِ فَمَنْ تَبَسَّمَ فِي وَجْهِ أَخِيهِ يَوْمَ اَلْغَدِيرِ نَظَرَ اَللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ بِالرَّحْمَةِ وَ قَضَى لَهُ أَلْفَ حَاجَةٍ وَ بَنَى لَهُ قَصْراً فِي اَلْجَنَّةِ مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ وَ نَضَّرَ وَجْهَهُ وَ هُوَ يَوْمُ اَلزِّينَةِ فَمَنْ تَزَيَّنَ لِيَوْمِ اَلْغَدِيرِ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُ كُلَّ خَطِيئَةٍ عَمِلَهَا صَغِيرَةً أَوْ كَبِيرَةً وَ بَعَثَ اَللَّهُ إِلَيْهِ مَلاَئِكَةً يَكْتُبُونَ لَهُ اَلْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعُونَ لَهُ اَلدَّرَجَاتِ إِلَى قَابِلِ مِثْلِ ذَلِكَ اَلْيَوْمِ فَإِنْ مَاتَ مَاتَ شَهِيداً وَ إِنْ عَاشَ عَاشَ سَعِيداً وَ مَنْ أَطْعَمَ مُؤْمِناً كَانَ كَمَنْ أَطْعَمَ جَمِيعَ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ اَلصِّدِّيقِينَ وَ مَنْ زَارَ فِيهِ مُؤْمِناً أَدْخَلَ اَللَّهُ قَبْرَهُ سَبْعِينَ نُوراً وَ وَسَّعَ فِي قَبْرِهِ وَ يَزُورُ قَبْرَهُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ يُبَشِّرُونَهُ بِالْجَنَّةِ وَ فِي يَوْمِ اَلْغَدِيرِ عَرَضَ اَللَّهُ اَلْوَلاَيَةَ عَلَى أَهْلِ اَلسَّمَاوَاتِ اَلسَّبْعِ فَتَسْبِقُ إِلَيْهَا أَهْلُ اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَةِ فَزَيَّنَ بِهَا اَلْعَرْشَ ثُمَّ سَبَقَ إِلَيْهَا أَهْلُ اَلسَّمَاءِ اَلرَّابِعَةِ فَزَيَّنَهَا بِالْبَيْتِ اَلْمَعْمُورِ ثُمَّ سَبَقَ إِلَيْهَا أَهْلُ اَلسَّمَاءِ اَلدُّنْيَا فَزَيَّنَهَا بِالْكَوَاكِبِ ثُمَّ عَرَضَهَا عَلَى اَلْأَرَضِينَ فَسَبَقَتْ مَكَّةُ فَزَيَّنَهَا بِالْكَعْبَةِ ثُمَّ سَبَقَتْ إِلَيْهَا اَلْمَدِينَةُ فَزَيَّنَهَا بِالْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ سَبَقَتْ إِلَيْهَا اَلْكُوفَةُ فَزَيَّنَهَا بِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَرَضَهَا عَلَى اَلْجِبَالِ فَأَوَّلُ جَبَلٍ أَقَرَّ بِذَلِكَ ثَلاَثَةُ أَجْبُلٍ [أَجْبَالٍ] اَلْعَقِيقُ وَ جَبَلُ اَلْفَيْرُوزَجِ وَ جَبَلُ اَلْيَاقُوتِ فَصَارَتْ هَذِهِ اَلْجِبَالُ جِبَالَهُنَّ وَ أَفْضَلَ اَلْجَوَاهِرِ ثُمَّ سَبَقَتْ إِلَيْهَا جِبَالٌ أُخَرُ فَصَارَتْ مَعَادِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ مَا لَمْ يُقِرَّ بِذَلِكَ وَ لَمْ يَقْبَلْ صَارَتْ لاَ تُنْبِتُ شَيْئاً وَ عَرَضَتْ فِي ذَلِكَ اَلْيَوْمِ عَلَى اَلْمِيَاهِ فَمَا قَبِلَ مِنْهَا صَارَ عَذْباً وَ مَا أَنْكَرَ صَارَ مِلْحاً أُجَاجاً وَ عَرَضَهَا فِي ذَلِكَ اَلْيَوْمِ عَلَى اَلنَّبَاتِ فَمَا قَبِلَهُ صَارَ حُلْواً طَيِّباً وَ مَا لَمْ يَقْبَلْ صَارَ مُرّاً ثُمَّ عَرَضَهَا فِي ذَلِكَ اَلْيَوْمِ عَلَى اَلطَّيْرِ فَمَا قَبِلَهَا صَارَ فَصِيحاً مُصَوِّتاً وَ مَا أَنْكَرَهَا صَارَ أَخْرَسَ مِثْلَ اَللَّكَنِ وَ مَثَلُ اَلْمُؤْمِنِينَ فِي قَبُولِهِمْ وَلاَءَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ كَمَثَلِ اَلْمَلاَئِكَةِ فِي سُجُودِهِمْ لِآدَمَ وَ مَثَلُ مَنْ أَبَى وَلاَيَةَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ اَلْغَدِيرِ مَثَلُ إِبْلِيسَ وَ فِي هَذَا اَلْيَوْمِ أُنْزِلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ  وَ مَا بَعَثَ اَللَّهُ نَبِيّاً إِلاَّ وَ كَانَ يَوْمُ بَعْثِهِ مِثْلَ يَوْمِ اَلْغَدِيرِ عِنْدَهُ وَ عَرَفَ حُرْمَتَهُ إِذْ نَصَبَ لِأُمَّتِهِ وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً مِنْ بَعْدِهِ فِي ذَلِكَ اَلْيَوْمِ .)

[8] صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 2007 (بَابُ مَنْ لَعَنَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَوْ سَبَّهُ، أَوْ دَعَا عَلَيْهِ، وَلَيْسَ هُوَ أَهْلًا لِذَلِكَ، كَانَ لَهُ زَكَاةً وَأَجْرًا وَرَحْمَةً)

[9] سوره مبارکه احزاب، آیه 6 (النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا ۚ كَانَ ذَٰلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا)

[10] صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 2010 (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى الْعَنَزِيُّ، ح وَحَدَّثَنَا ابْنُ بَشَّارٍ، – وَاللَّفْظُ لِابْنِ الْمُثَنَّى – قَالَا: حَدَّثَنَا أُمَيَّةُ بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الْقَصَّابِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: كُنْتُ أَلْعَبُ مَعَ الصِّبْيَانِ، فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَتَوَارَيْتُ خَلْفَ بَابٍ، قَالَ فَجَاءَ فَحَطَأَنِي حَطْأَةً، وَقَالَ: «اذْهَبْ وَادْعُ لِي مُعَاوِيَةَ» قَالَ: فَجِئْتُ فَقُلْتُ: هُوَ يَأْكُلُ، قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِيَ: «اذْهَبْ فَادْعُ لِي مُعَاوِيَةَ» قَالَ: فَجِئْتُ فَقُلْتُ: هُوَ يَأْكُلُ، فَقَالَ: «لَا أَشْبَعَ اللهُ بَطْنَهُ» قَالَ ابْنُ الْمُثَنَّى: قُلْتُ لِأُمَيَّةَ: مَا حَطَأَنِي؟ قَالَ: قَفَدَنِي قَفْدَةً)

[11] شرح النووي على مسلم ، جلد 16 ، صفحه 156 (عن بن عَبَّاسٍ قَالَ كُنْتُ أَلْعَبُ مَعَ الصِّبْيَانِ فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَتَوَارَيْتُ خَلْفَ بَابٍ فَجَاءَ فَحَطَأَنِي حَطْأَةً وَقَالَ اذْهَبِ ادْعُ لِي مُعَاوِيَةَ) وَفَسَّرَ الرَّاوِي أَيْ قَفَدَنِي أَمَّا حَطَأَنِي فَبِحَاءٍ ثُمَّ طَاءٍ مُهْمَلَتَيْنِ وَبَعْدَهَا همزة وقفدني بِقَافٍ ثُمَّ فَاءٍ ثُمَّ دَالٍ مُهْمَلَةٍ وَقَوْلُهُ حَطْأَةً بِفَتْحِ الْحَاءِ وَإِسْكَانِ الطَّاءِ بَعْدَهَا هَمْزَةٌ وَهُوَ الضَّرْبُ بِالْيَدِ مَبْسُوطَةٍ بَيْنَ الْكَتِفَيْنِ وَإِنَّمَا فَعَلَ هَذَا بِابْنِ عَبَّاسٍ مُلَاطَفَةً وَتَأْنِيسًا وَأَمَّا دُعَاؤُهُ عَلَى مُعَاوِيَةَ أَنْ لَا يَشْبَعَ حِينَ تَأَخَّرَ فَفِيهِ الْجَوَابَانِ السَّابِقَانِ أَحَدُهُمَا أَنَّهُ جَرَى عَلَى اللِّسَانِ بِلَا قَصْدٍ وَالثَّانِي أَنَّهُ عُقُوبَةٌ لَهُ لِتَأَخُّرِهِ وَقَدْ فَهِمَ مُسْلِمٌ رَحِمَهُ اللَّهُ مِنْ هَذَا الْحَدِيثِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ لَمْ يَكُنْ مُسْتَحِقًّا لِلدُّعَاءِ عَلَيْهِ فَلِهَذَا أَدْخَلَهُ فِي هَذَا الباب وجعله غيره من مناقب معاويةلانه فِي الْحَقِيقَةِ يَصِيرُ دُعَاءً لَهُ وَفِي هَذَا الْحَدِيثِ جَوَازُ تَرْكِ الصِّبْيَانَ يَلْعَبُونَ بِمَا لَيْسَ بِحَرَامٍ وَفِيهِ اعْتِمَادُ الصَّبِيِّ فِيمَا يُرْسِلُ فِيهِ مِنْ دُعَاءِ إِنْسَانٍ وَنَحْوِهِ مِنْ حَمْلِ هَدِيَّةٍ وَطَلَبِ حَاجَةٍ وَأَشْبَاهِهِ وَفِيهِ جَوَازُ إِرْسَالِ صَبِيِّ غَيْرِهِ مِمَّنْ يَدُلُّ عَلَيْهِ فِي مِثْلِ هَذَا وَلَا يُقَالُ هَذَا تَصَرُّفٌ فِي مَنْفَعَةِ الصَّبِيِّ لِأَنَّ هَذَا قَدْرٌ يَسِيرٌ وَرَدَ الشَّرْعُ بِالْمُسَامَحَةِ بِهِ لِلْحَاجَةِ وَاطَّرَدَ بِهِ الْعُرْفُ وَعَمَلُ الْمُسْلِمِينَ والله اعلم)

[12] صحیح بخاری، جلد 6، صفحه 17 (حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا يَحْيَى، عَنْ شُعْبَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِي خُبَيْبُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِي سَعِيدِ بْنِ المُعَلَّى، قَالَ: كُنْتُ أُصَلِّي فِي المَسْجِدِ، فَدَعَانِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ أُجِبْهُ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي كُنْتُ أُصَلِّي، فَقَالَ: ” أَلَمْ يَقُلِ اللَّهُ: {اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ} [الأنفال: 24]. ثُمَّ قَالَ لِي: «لَأُعَلِّمَنَّكَ سُورَةً هِيَ أَعْظَمُ السُّوَرِ فِي القُرْآنِ، قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ مِنَ المَسْجِدِ». ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي، فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ، قُلْتُ لَهُ: «أَلَمْ تَقُلْ لَأُعَلِّمَنَّكَ سُورَةً هِيَ أَعْظَمُ سُورَةٍ فِي القُرْآنِ»، قَالَ: {الحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِينَ} [الفاتحة: 2] «هِيَ السَّبْعُ المَثَانِي، وَالقُرْآنُ العَظِيمُ الَّذِي أُوتِيتُهُ»)

[13] سوره مبارکه انفال، آیه 24

[14] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۷ ، صفحه ۱۸۵ (رَوَى اِبْنُ اَلْمَغَازِلِيِّ فِي كِتَابِهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى عَطِيَّةَ اَلْعَوْفِيِّ قَالَ: رَأَيْتُ اِبْنَ أَبِي أَوْفَى فِي دِهْلِيزٍ لَهُ بَعْدَ مَا ذَهَبَ بَصَرُهُ فَسَأَلْتُهُ عَنْ حَدِيثٍ فَقَالَ إِنَّكُمْ يَا أَهْلَ اَلْكُوفَةِ فِيكُمْ مَا فِيكُمْ قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اَللَّهُ إِنِّي لَسْتُ مِنْهُمْ لَيْسَ عَلَيْكَ عَارٌ قَالَ أَيَّ حَدِيثٍ قَالَ قُلْتُ حَدِيثَ عَلِيٍّ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ قَالَ خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي حَجَّةِ اَلْوَدَاعِ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ وَ قَدْ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ  قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلاَهُ .)

[15] معرفة الصحابة ، جلد 1 ، صفحه 252 (حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا يَحْيَى بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فُرَاتٍ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ، ثنا عَوْنُ بْنُ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: ” دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ نَائِمٌ، أَوْ يُوحَى إِلَيْهِ، وَإِذَا حَيَّةٌ فِي جَانِبِ الْبَيْتِ، فَكَرِهْتُ أَنْ أَقْتُلَهَا وَأُوقِظَهُ، فَاضْطَجَعْتُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْحَيَّةِ، فَإِنْ كَانَ شَيْءٌ كَانَ بِي دُونَهُ، فَاسْتَيْقَظَ وَهُوَ يَتْلُو هَذِهِ الْآيَةَ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ الْآيَةَ فَقَالَ: «§الْحَمْدُ لِلَّهِ» فَرَآنِي إِلَى جَانِبِهِ فَقَالَ: «مَا أَضْجَعَكَ هَا هُنَا؟» قُلْتُ: لِمَكَانِ هَذِهِ الْحَيَّةِ، قَالَ: «قُمْ إِلَيْهَا فَاقْتُلْهَا» فَقَتَلْتُهَا، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي، فَقَالَ: «يَا أَبَا رَافِعٍ، سَيَكُونُ بَعْدِي قَوْمٌ يُقَاتِلُونَ عَلِيًّا رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، حَقًّا عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ جِهَادُهُمْ، فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ جِهَادَهُمْ بِيَدِهِ فَبِلِسَانِهِ، فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ بِلِسَانِهِ فَبِقَلْبِهِ، لَيْسَ وَرَاءَ ذَلِكَ شَيْءٌ»)

[16] سوره مبارکه مائده، آیه 55

[17] شرح مشكل الآثار ، جلد 3 ، صفحه 94 (حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُغِيرَةِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي فُدَيْكٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى، عَنْ عَوْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أُمِّهِ أُمِّ جَعْفَرٍ، عَنْ أَسْمَاءَ ابْنَةِ عُمَيْسٍ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى الظُّهْرَ بِالصَّهْبَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ عَلِيًّا عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي حَاجَةٍ فَرَجَعَ , وَقَدْ صَلَّى النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْعَصْرَ، فَوَضَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَأْسَهُ فِي حِجْرِ عَلِيٍّ فَلَمْ يُحَرِّكْهُ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ” اللهُمَّ إِنَّ عَبْدَكَ عَلِيًّا احْتَبَسَ بِنَفْسِهِ عَلَى نَبِيِّكَ فَرُدَّ عَلَيْهِ شَرْقَهَا ” قَالَتْ أَسْمَاءُ فَطَلَعَتِ الشَّمْسُ حَتَّى وَقَعَتْ عَلَى الْجِبَالِ وَعَلَى الْأَرْضِ , ثُمَّ قَامَ عَلِيٌّ فَتَوَضَّأَ وَصَلَّى الْعَصْرَ , ثُمَّ غَابَتْ وَذَلِكَ فِي الصَّهْبَاءِ فِي غَزْوَةِ خَيْبَرَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: فَاحْتَجْنَا أَنْ نَعْلَمَ مَنْ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمَذْكُورُ فِي إِسْنَادِ هَذَا الْحَدِيثِ، فَإِذَا هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمَدَنِيُّ الْمَعْرُوفُ بِالْفِطْرِيِّ وَهُوَ مَحْمُودٌ فِي رِوَايَتِهِ وَاحْتَجْنَا أَنْ نَعْلَمَ مَنْ عَوْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَذْكُورُ فِيهِ فَإِذَا هُوَ عَوْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَاحْتَجْنَا أَنْ نَعْلَمَ مَنْ أُمُّهُ الَّتِي رَوَى عَنْهَا هَذَا الْحَدِيثَ فَإِذَا هِيَ أُمُّ جَعْفَرٍ ابْنَةُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ. فَقَالَ قَائِلٌ: كَيْفَ تَقْبَلُونَ هَذَا وَأَنْتُمْ تَرْوُونَ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا يَدْفَعُهُ فَذَكَرَ مَا)

[18] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ، جلد ۱ ، صفحه ۱۲۹

[19] من لا یحضره الفقیه، جلد ۱، صفحه ۲۰۳، حدیث ۶۱۰ (عَنْ اَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ اَنَّهَا قَالَتْ بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نَائِمٌ ذَاتَ یَوْمٍ وَ رَاْسُهُ فِی حَجْرِ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) فَفَاتَتْهُ الْعَصْرُ حَتَّی غَابَتِ الشَّمْسُ فَقَالَ اللَّهُمَّ اِنَّ عَلِیّاً کَانَ فِی طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِکَ فَارْدُدْ عَلَیْهِ الشَّمْسَ- قَالَتْ اَسْمَاءُ فَرَاَیْتُهَا وَ اللَّهِ غَرَبَتْ ثُمَّ طَلَعَتْ بَعْدَ مَا غَرَبَتْ وَ لَمْ یَبْقَ جَبَلٌ وَ لَا اَرْضٌ اِلَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ حَتَّی قَامَ عَلِیٌّ (علیه‌السّلام) فَتَوَضَّاَ وَ صَلَّی ثُمَّ غَرَبَت)

[20] سوره مبارکه انفال، آیه 26 (وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)

[21] كامل الزيارات، صفحه 266‏ (قَالَتْ زَيْنَبُ فَلَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ أَبِي وَ رَأَيْتُ عَلَيْهِ أَثَرَ الْمَوْتِ‏مِنْهُ … فَقَالَ يَا بُنَيَّةِ الْحَدِيثُ كَمَا حَدَّثَتْكِ أُمُّ أَيْمَنَ وَ كَأَنِّي بِكِ ‏وَ بِنِسَاءِ أَهْلِكِ سَبَايَا بِهَذَا الْبَلَدِ أَذِلَّاءَ خَاشِعِينَ‏ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ‏ النَّاسُ‏ فَصَبْراً صَبْراً فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا لِلَّهِ عَلَى ‏ظَهْرِ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ وَلِيٌّ غَيْرُكُمْ وَ غَيْرُ مُحِبِّيكُمْ وَ شِيعَتِكُم‏.‏)

[22] سوره مبارکه یونس، آیه 65 (وَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ ۘ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا ۚ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ)

[23] حدیث کساء