درس امروز فاطمیه و جلسه ششم نقش فاطمیه در هویت شیعه

«نقش فاطمیه در هویت شیعه» عنوان سخنرانی حجت الاسلام کاشانی است که به مدت پنج شب در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام به آن پرداخت، و ادامه این بحث را در هیئت میثاق به شهدا در اختیار حضار قرار دادند. مشروح جلسه ششم تقدیم می گردد.

برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک کنید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري ‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

نفش فاطمیّه (سلام الله علیها) در هویّت تشیّع

موضوعی که می‌خواهم محضر شما ارائه کنم عنوان کلّی آن نقش فاطمیّه (سلام الله علیها) در هویّت تشیّع است. این بحث را پنج جلسه جای دیگر مطرح کردم. خلاصه‌ای از آن بحث را تقدیم شما می‌کنم. بنا بر این گذاشته بودم که بحث بسیار مهمی مطرح کنم که تا به حال هم فرصت نکردم روی منبر عرض کردم به عنوان چالش‌های فاطمیّه در دوران افشار و مسئله‌ی وحدت اسلامی که با توجّه به شرایط روزگار آن را به هفته‌ی دیگر به شرط حیات موکول می‌کنم و یک بخش دیگری از آن جریان فاطمیّه را که برای امروز ما درس است تقدیم می‌کنم.

Kashani-13941209-NaghsheFatemiyeDarHoviyateShie-3

درسی از قیام فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

نکته‌ی دیگری که به عنوان توصیه‌های امنیّتی عرض می‌کنم این است که مباحثی که می‌خواهم امروز عرض کنم خدایی نکرده به معنای تطبیق آن با مسائل روز اصلا و ابدا نیست. نه ادّعا دارم و داریم که (معاذ الله) ما حق مطلق هستیم، (معاذ الله) نماد امیر المؤمنین هستیم و نه مخالفان ما (معاذ الله) معاویه هستند. ولی در جریان قیام زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) برای امروز ما درسی است که دیدم در بحث ما جا دارد لذا آن را مطرح می‌کنم. با شهادت پیغمبر کسی باور نمی‌کرد کار از دست اهل البیت خارج شود، حتّی از اشعاری که فرزندان عباس سرودند این را گفتند که بر چه اساسی علی بن ابی‌طالب (سلام الله علیه) از این جامعه حذف شد؟ با آن همه تأکید کسی باور نمی‌کرد. یعنی آن جبهه‌ی قلیل خودی که رفتند و نابود شدند بعد از آن شهادت رسول خدا که بیچاره کرد و اعظم مصیبات بود آن‌ها ماندند که چه شد حکومت از دست ما رفت.

Kashani-13941209-NaghsheFatemiyeDarHoviyateShie-4

کادرسازی مکتب خلفا در مقابل اهل بیت (علیهم السّلام)

بلافاصله طرف مقابل یعنی مکتب خلفا شروع به کادرسازیی، تقویت کرد. بعضی از مؤلفه‌هایی که در دوره‌ی جاهلیت بود مثل قبیله‌گرایی، مثل توجّه به ثروتمندان را تقویت کرد، شبکه‌های خود را تقویت کرد، عدّه‌ای از کسانی که مخالف بودند به تیغ غیب گرفتار می‌شدند مثلاً می‌گفتند سعد بن عباده چه شد؟ می‌گفتند جنی‌ها او را تیر زدند و مُرد که کسی جرأت نکند نقد کند. کسی هیچ جرأت نقدی نداشت.

نبود زمینه‌ی بروز تفاوت در جامعه‌ی اسلامی

بخشی را در سخنرانی معبر نفوذ به مناسبتی محضر شما توضیح دادم دیگر نمی‌گویم برای یک سؤال یک سال معطّل می‌ماندند و جرأت نداشتند بپرسند. کار به جایی رسید که مستشرقین درست گفتند وقتی جامعه‌ی اسلامی را نگاه می‌کردید هیچ تفاوتی در بین مردم نمی‌دیدید یعنی زمینه‌ی بروز تفاوت هیچ نبود، در جامعه عمروعاص و عمار و سعید بن عاص کنار ابوذر بودند و نمازها مثل هم بودند، مناسک مثل هم بودند و کسی جرأت مخالفت نداشت حتّی اگر فقه را درنوردیده بودند به صراحت تاریخ که نماز در مسافرت را به جای شکسته بخوانند، انرژی آن‌ها زیاد بود، سلاطین پولدار بودند غذاهای انرژی زا می‌خوردند لذا در سفر نماز را شکسته نمی‌خوردند، کسی جرأت نمی‌کرد مخالفت کند. ابن مسعود جرأت نمی‌کرد مخالفت کند. یعنی قربة إلی الله نماز را در سفر تمام می‌خواندند بدون اعاده یعنی اصلاً اجازه نمی‌دادند کسی با آن‌ها مخالفت کند، بله یک وقت دیدید یک کسی در گوشه و کناری می‌گفت در شهر ما والی فلان کار را انجام می‌دهد، چون آن موقع نقد به کلّیّت نظام نبود اجازه می‌دادند کسی حرف بزند که یک فضای بازی هم ایجاد شود. یک کسی بگوید والی ما رب گوجه فرنگی را باید تقسیم می‌کرد به جای یک کیلویی به ما 900 گرمی داده است، گفتند باشد به او تذکّر می‌دهیم. امّا اگر کسی می‌خواست اصل را نقد کند او را خیلی اذیّت می‌کردند. ابن مسعودی که نماز خود را وا داد صریح تاریخ و کتب فقهی آقایان است که در سفر نماز شکسته نمی‌خواند «اتقاعاً من عثمان» می‌گفت خلیفه گفته است. اعتراض کرد آن‌قدر عثمان او را زد تا مُرد. یعنی در این جامعه اجازه‌ی ابراز نظر نبود لذا شما به مسجد می‌رفتید همه یک شکل بودند. زمینه‌ای نبود برای این‌که کسی بگوید فقه من اهل البیت است. من نمی‌گویم در دل‌ها تفاوت نبود، من نمی‌خواهم بگویم تشیّع زمان امیر المؤمنین و قبل از آن زمان پیامبر به وجود نیامد، هیچ بروزی نبود. بارها در کتب عرض کردیم گفتند 50 نفر، 30 نفر شیعه به امیر المؤمنین اعتقاد داشتند، در جامعه‌ای که حضرت 70 هزار نیروی نظامی دارد، 50 نیرو فایده‌ای ندارد.

Kashani-13941209-NaghsheFatemiyeDarHoviyateShie-5

دلیل تقویت شیعیان با تبلیغات اهل البیت (علیهم السّلام)

آن چیزی که باعث می‌شد شیعیان اعتقادی با تبلیغات اهل البیت روز به روز تقویت شوند چند چیز بود: یکی این بود که آن‌ها نگاه می‌کردند می‌دیدند سواد اعظم همه یک طرف هستند. شما به خیابان می‌روید می‌بینید همه به یک جهت می‌روند. راهپیمایی را گم کردید می‌خواهید در کوچه فرعی ماشین خود را پارک کنید نمی‌دانید باید کدام طرف بروید، می‌بینید همه‌ی ده هزار نفر یک طرف می‌رود و یک نفر هم به سمتی می‌رود می‌گویید قاعدتاً افراد پر جمعیت کسانی هستند که مشت محکم می‌زنند. یعنی خیل جمعیّت باعث استحاله می‌شد، مرعوب اکثریت می‌شدند.

جریان اکثریّت مطابق با جریان حق

یک چیز عامل بود که این درد در سینه‌ها بماند و باعث حفظ آن شود و آن این‌که اگر قرار بود جریان اکثریّت جریان مطابق با حق باشد فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) با آن‌ها همراه می‌شد لذا می‌گفتند نه قبر فاطمه (علیه الصّلاة و السّلام) معلوم نیست کجا است، نماد این بود که او با سواد اعظم مخالفت کرده است و این از عناصر اصلی حفظ تشیّع است.

Kashani-13941209-NaghsheFatemiyeDarHoviyateShie-6

نبود زمینه‌ی بروز هیچ فرقه‌ای در دوران اسلام

شما امروز از اساتید فرقه‌شناس دانشگاه و جاهای دیگر بپرسید چندین مذهب زیدی ما داشتیم. زیدی‌هایی داشتیم که قائل به عصمت امیر المؤمنین بودند، زیدی‌هایی داشتیم که قائل به حقانیّت خلفا بودند، با همدیگر فرق دارند. شیخ مفید یک گروه را شیعه نمی‌داند، سنّی می‌داند. زیدی‌های 13 امامی داریم. وقتی عقاید آن‌ها… بعد از مدّتی گذشت با هم نشستند دیدند فرق ما با هم چیست؟ چیز قابل توجّهی پیدا نکردند در هم ادغام شدند. امروز شما به یمن بروید به زیدی‌ها بگویید شما بَطری، شما جارودی… می‌گویند این‌ها چیست که شما می‌گویید. جارودی کجا بود؟! جارودی کیست؟! می‌گوید پدر جدّهای شما جارودی بودند؟ می‌گویند جارودی کیست؟ می‌گویید دعوای آن‌ها با بَطری‌ها به خاطر چه بود؟ می‌گویند نمی‌دانیم، همه در هم هضم شدند. قاعدتاً باید تشیّع در بقیّه‌ی مسلمین هضم می‌شد. امام آن‌ها بین بقیّه بود و هیچ زمینه‌ی بروزی نبود، تا دوباره امام سجاد، بنی هاشم هم مثل بقیّه این‌طور نماز می‌خواندند هیچ تفاوتی نبود. صدا را خفه می‌کردند و هیچ زمینه‌ی بروزی نبود.

اقدام مقابله فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) با سقیفه

یک چیزی بود که ناموس عقاید شیعه بود و آن هم جریان فاطمیّه بود. منظور من از فاطمیّه «عملیّة» فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) بود یعنی اقدام مقابله‌ی او با سقیفه. می‌گفتند نه مثل این‌که یک تفاوتی وجود داشت. نقش فاطمیّه در هویّت تشیّع چیست؟ آن‌جا بحث کردیم اهل البیت به اجازه‌ی تنش‌زدایی در این مسئله را نمی‌دادند.

نامه 45 امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عثمان بن حنیف

امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) می‌خواهد به عثمان بن حنیف والی خود بگوید نباید در مهمانی پولدارها شرکت کنی، اصلاً بحث به خلفا و سقیفه هیچ ربطی ندارد، نامه 45 را نگاه کنید اصلاً ربطی به سقیفه ربطی ندارد. چرا به مهمانی پولدارها رفتی؟ فقرای جامعه ناامید می‌شوند، تصوّر می‌کنند با آن‌ها همکاری می‌کنی، رشوه گرفتی- حالا عثمان بن حنیف آدم زاهدی بود- نباید این کار را انجام می‌دادی، «أَلَا وَ إِنَ‏ إِمَامَكُمْ‏» امام شما از دنیای خود به دو تکّه لباس و دو قرص نان اکتفا کرده است و لبند روی لبند، آجر روی آجر نگذاشته است و چیزی در این دنیا ندارم می‌خواهد از دارایی‌های خود مثال بزند. دارایی‌های امیر المؤمنین را بررسی کنید که بعضی از آن‌ها را بنی امیه قیمت‌های چند ده هزار سکه‌ای می‌خواستند از اهل بیت بخرند، می‌گفتند نمی‌دهیم موقوفه است، مسئول موقوفه هم امام حسین است. یکی فقط باغ معروف ابو نیزر است که نخل‌های فراوان و چاه‌های فراوان، آن هم چاه آب شیرین در آن روزگار که قیمت آن قیمت طلای بی‌رنگ بوده است. لذا اگر امیر المؤمنین می‌خواست بگوید من باغ فلان دارم، در راه خدا وقف کردم طبیعی بود ولی این را نمی‌فرمود. وسط بحث زهد می‌فرمود: «بَلَى كَانَتْ فِي‏ أَيْدِينَا فَدَكٌ‏» بله فدک «فيهَا عَينٍ فَوَّارَة وَ نخيلٌ كثيرَ»[4] هم در آن نخل زیاد بود و هم چشمه زیاد داشت ولی در بین اموالی که حیدر کرّار به ید مبارک باغ درست کرده، چاه کنده است و وقف کرده است چیزی نبود.

 شخصی(معاذ الله) به امام صادق گفت شما دزد هستید، پول من را بده. حضرت دید نمی‌فهمد گفت: چقدر پول شما را بردند؟ گفت: هزار سکه. گفت: این را بگیر و برو. رفت و پیدا کرد و فهمید که اشتباه کرده آمد پول را پس بدهد، حضرت فرمود: من که پول تو را ندادم، هدیه دادم. گفت: من پول خود را پیدا کردم. فرمود: ما اهل البیت چیزی به کسی بدهیم پس نمی‌گیریم.

Kashani-13941209-NaghsheFatemiyeDarHoviyateShie-7

وسیع بودن موقوفه‌های امیر المؤمنین و نمک‌نشناسی بعضی از افراد نسبت به این موقوفه‌ها

پس مسئله به خاطر یک تکّه زمین نیست، این همه زمین از امیر المؤمنین است، صدقات امیر المؤمنین آن‌قدر زیاد است که بعضی از آقازاده‌های نمک‌نشناس در تاریخ شیعه پیدا شدند از امام سجاد به عبد الملک مروان اسم او را نمی‌برم- یکی از پسران امیر المؤمنین از امام سجاد به جای این‌که به کربلا برود و جان بدهد ایستاد گفت: من پسر علی هستم، تو پسر حسین برادرم هستی. همه‌ی صدقات امیر المؤمنین را من باید اداره کنم. یعنی موقوفه‌ها را وسیع تعیین می‌کردند که به آن صدقات می‌گفتند. پیش عبد الملک مروان رفت شکایت کرد، تحاکم طاغوت کرد. پسر کوچک امیر المؤمنین است. چرا از امام سجاد شکایت کرد؟ مثلاً کسی به خاطر ده هزار تومان چنین کاری می‌کند و آبروی خودش را ببرد؟ پس معلوم است صدقات و اموال امیر المؤمنین که برای خیرات گذاشته کم نیست. ولی امیر المؤمنین می‌فرماید: «بَلَى كَانَتْ فِي‏ أَيْدِينَا فَدَكٌ‏».[5] یک عدّه‌ای بخل ورزیدند، یک عدّه‌ای هم با سخاوت گذشتند «نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ» یعنی دعوا هم تمام نشده بعداً دادخواهی می‌کنیم فعلاً مصلحت نیست که حرف بزنیم. به هیچ وجه اجازه‌ی تنش‌زدایی نمی‌دادند. این بحث مفصّل است باید سر جای خود بحث شود.

کم کاری نکردن اهل البیت در قبال اسلام

یکی از چیزهایی که درس فاطمیّه است و درس امروز ما است همین مطلب است. آدم گاهی چَک می‌خورد مثل این‌که هنوز پرنده‌ها دور سرش می‌چرخند. اوّل جلسه که عرض کردم (معاذ الله) ما خود را حق بپنداریم و دشمن خود را معاویه تصوّر کنیم بد برداشت نکنید برای همین است، نمی‌خواهم تشبیه کنم می‌خواهیم درس بگیریم. امیر المؤمنین در اوج غربت بود، اصلاً شما اهل البیت را نگاه کنید کم کاری کردند؟ آیا علی بن ابی‌طالب کاری بود زمان پیغمبر انجام بدهد و انجام نداد؟ پیروزی در اسلام بود که علی بن ابی‌طالب… شما در زیارت او می‌گویید «مِفْتَاحاً لِظَفَرِهِ‏»[6] کلید پیروزی‌های پیغمبر بود. خطیب بزرگ خوارزم که حنفی است می‌گوید: «وَ مِنَ‏ الَّذينَ‏ أَحيَوا أَمواتَ‏ الآمال بِحَياةِ الجُود»[7] تو کسی بودی که آرزوهای مرده‌ی اسلام را زنده کردی، حیدر کرّار کم کاری نکرده است، بقیّه کم کاری کردند. وقتی سقیفه شد آن فشاری که اعظم مصائب امیر المؤمنین وارد شد، قتل پیغمبر در مظلومیّت، این مصیبت بلافاصله شهادت زهرای مرضیه برای غیرت الله الاعظم هر کس دیگری بود می‌رفت در غار زندگی می‌کرد. می‌گفت خاک بر سر مردم نمک‌نشناس که فاطمه‌ را از من گرفتند. ما که شکستی نخوردیم، شکست را کسی می‌خورد که تلاش می‌کند، ما با کم کاری خود شکست خورده بودیم آن کسی که حیدر کرّار بود و در خیبرها را کَند جلوی چشم او همسرش را کشتند و دفاع نکرد برای این‌که اسلام نمیرد، اگر می‌خواست مثل ما باشد که تصوّر کند مقاومت تمام شد.

Kashani-13941209-NaghsheFatemiyeDarHoviyateShie-1

درس گرفتن از تلاش‌های ائمّه (علیهم السّلام) نسبت به دین و اسلام

همان 5/12 که نائب امام زمان دستور صریح بر اعلام بیزاری نسبت به کفّار حربی صادر کرد همان روز گفت: قلب علیّ بن ابی‌طالب مالامال از درد بود شما اصلاً حیدر کرّار را حیدر کرّار حساب نکنید یک عاشق حساب کنید که دار و ندار او را گرفتند. چون بعد از جریان زهرای مرضیه از امیر المؤمنین کم کاری نمی‌بینید با این‌که سلام او را جواب نمی‌دادند. این‌ها درس است، این دو روز قبل از انتخابات است. یعنی بُرد و باخت ندارد، چرا وظیفه‌ی خود را انجام دادی؟ من که بین خود و خدا باید چند روز استغفار کنم شاید به خاطر کم کاری‌های من بگذرد. امّا دنیا تا موقعی که است باید پرچم امام زمان را نگه داشت. باز هم تکرار می‌کنم من نمی‌خواهم (معاذ الله) حق و باطل گذشته را به آینده تشبیه کنم، باید درس گرفت. اگر شیعه‌ی امیر المؤمنین هستیم او در شرایطی که اوج مظلومیّت و غربت بود ظاهراً شکست خورد، دل او برای اسلام سوخت. دل سوزی خود را برای این حکومت از دست نداد، فریب نخورید که بگویند این‌ها از امیر المؤمنین مشورت گرفتند. شاید یک مورد هم پیدا نکنید، گرفتار شدند و کم آوردند مجبور بودند به دولت غربی پاسخ دهند، جوابی نبود می‌نشستند گعده می‌کردند جوابی نداشتند مجبوراً به سراغ علیّ بن ابی‌طالب می‌رفتند. بعضی اوقات امیر المؤمنین برای این‌که حق روشن شود قضاوت کسی را می‌کرد، در بین کار می‌گفت این چه قضاوت ضعیفی است.

منیّت نداشتن امیر المؤمنین (علیهم السّلام)

شما نمی‌توانید خودتان را فرض کنید. خود عادی را حساب کنید همسر عادی را جلوی چشم شما بزنند، سقط هم کرده باشد آیا او را سوار استر می‌کنید؟ شما یک لحظه پیدا می‌کنید که امیر المؤمنین بگوید کافی است، ما که تلاشی نمی‌کنیم ما الحمدلله خواب هستیم، خواب ما سر جایش است، خوراک ما سر جایش است، امّا حیدر کرّار یک لحظه است که بگوید کافی است، من باید چند بار از طرف شما بجنگم، شما چند بار از احد فرار کردید من یک تنه ایستادم، اصلاً شما یک من از امیر المؤمنین می‌بینید؟! یک جا بگوید من چقدر کار کنم… دوران دانش‌آموزی است که معلّم می‌گوید روزنامه‌نگاری بنویسید یک نفر کارها را انجام می‌دهد، لیست پنج نفر را زیر آن روزنامه نگاری می‌زنند. پیروزی‌های اسلام همه به این شکل بود کدام جنگ بود که حیدر کرّار فتح الفتوح نمی‌کرد؟ به اسم اسلام تمام می‌شد. یک مورد دارید که این حرف‌ها را زده باشد، بگوید کافی است کمی هم شما کار کنید.

خدا می‌داند یکی از سخت‌ترین آزمایشات امیر المؤمنین این است یعنی اگر کسی غیرت دارد، نسبت به آن مردمی که به ناموس خدا جسارت کردند باز ایشان را سوار استر کند، در بزنند بگویند ای مردم به حق برگردید. اصلاً شما یک لحظه نکول، خستگی نمی‌بینید تا زنده است با تمام توان خود پای کار است.

Kashani-13941209-NaghsheFatemiyeDarHoviyateShie-4

کوتاه نیامدن اهل البیت (علیهم السّلام) برای تبلیغ دین

بنده معتقد هستم برادران عزیز اهل سنّت امروز حتّی 95 درصد از علمای آن‌ها مستضعف فکری هستند، چون بحث کردم بارها هم گفتیم إن‌شاء‌الله هفته‌ی دیگر یک بحث مهم راجع به وحدت دارم آن‌جا مباحثی را عرض می‌کنم. ولی کسانی که غدیر را دیدند ما جای حضرت زهرا بودیم خطبه‌ی فدکیّه می‌خواندیم؟ می‌گفتیم حرف فایده‌ای ندارد، ما مدام خسته هستیم. هر کسی در این جریان جای زهرای مرضیه بود می‌گفت کافی است خطبه‌ی پیغمبر در غدیر را دیدید، آن‌ها نمی‌خواهند عمل کنند ولی این کار را نکرد. دقیق مشخّص نیست خطبه‌ی فدکیّه چه موقع است، ولی اگر جسم مبارک او آسیب دیده نبود باردار بود. جسم زهرای مرضیه هم نحیف بود. آن خطبه‌ی طولانی و با آن حرارت بیش از 30 صفحه. یک منبر معمولی را پیاده کنید معمولاً 15 صفحه است، 30 صفحه یعنی دو ساعت با آن حرات حرف بزنید. از آن بانوی با جسم نحیف. چرا حرف می‌زنی؟ باز هم تبلیغ کرد مگر ندیدید علیّ بن ابی‌طالب «سَيِّداً فِي‏ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ‏»[8] پیش کسانی که خطبه‌ی غدیر پیغمبر را شنیده بودند، اهل البیت کوتاه نمی‌آیند.

اوّلین سخنرانی امام حسن (علیه السّلام) در مقابل مردم کوفه

این جریان را جلو بیایید می‌بینید. ما در کار خیلی مقصّر هستیم. امام حسن (سلام الله علیه) در جمل خطبه خواند، قبل از جمل که مردم کوفه نمی‌خواستند بجنگند ده هزار نفر به میدان آمدند و جنگیدند. امیر المؤمنین که به شهادت رسید، خود را به جای امام حسن بگذارید. شما فرض کنید روز شهادت امیر المؤمنین در کوفه باشید چه حالی پیدا می‌کنید؟ بلاتشبیه بعد از رحلت حضرت امام بسیجی‌ها چه حالی داشتند، فیلم‌ها موجود است من به یاد دارم چقدر آدم بیهوش شد. فرض کنید همین الآن در کوفه بودیم مقابل چشم امیر المؤمنین با آن مظلومیّت پرپر می‌زدیم، می‌گفتیم مرگ بر این کوفه، بگذار بمیرند خلاص شویم. اوّلین سخنرانی امام حسن را نگاه کنید شیعه و سنّی هم نقل کردند. فرمود: «لَقَدْ فَارَقَكُمْ‏ أَمْسِ‏»[9] این شبی که گذشت کسی را از دست دادید که هرگز کسی به او نرسیده بود. بعد شروع به حرف زدن کرد، خسته نشد گرچه بعد از مدّتی که از سخنرانی حضرت گذشت گریه امان نداد یعنی کسی می‌خواهد این را متوجّه شود روز رحلت پدر و مادرش ببینید آیا حال سخنرانی دارد و این‌که آن مظلومیّت عجیب را ببیند؟

ادامه دادن راه اهل البیت برای رساندن پیام حق

راه را باید ادامه داد، مؤمن جبل راسخ است. اگر مؤمن است باید به خاطر کم کاری‌ها استغفار کند و به خاطر رساندن حق محکم‌تر برود. بنشینید روزی است که شیطان «بأبی أَنتُم وَ أُمی» می‌گوید. من باز هم تکرار می‌کنم قصد من تشبیه کسی به کسی نیست، برداشت بد نشود. این‌جا موضع ما این است باید از زهرای مرضیّه و اهل البیت درس بگیریم. ماجرا را در سیّد الشّهداء ببینید. آن بزرگوار وقتی سال‌ها تلاش می‌کند، وقتی می‌فرماید: من با یزید بیعت نمی‌کنم آن جامعه گوش نکرد، حساب کردند دیدند ارزش ندارد با معاویه کنار نیاییم.

سکوت نکردن امام حسین (علیه السّلام) در مقابل یزید

در جامعه‌ای که امام حسین رسماً با یزید بیعت نکرد، چند سال قبل از شهادت حضرت در دوران معاویه تاریخ طبری و مروج الذهب را ببینید دو، سه نفر مخالفت کردند از جمله پسر خلیفه‌ی اوّل که گفت: این‌که هرقلیه است، پسر سلطان، سلطان شود به چه دلیل است؟ پس اگر این‌طور باشد نوبت من است، دو ماه فراری بود در پایان هم او را کشتند. معلوم است کسی حرف بزند زنده نمی‌ماند. عبدالله پسر خلیفه‌ی دوم هم بود و یک «إن قلت» کرد و تهدید و تطمیع کردند بعد درست شد. عبدالله بن عباس هم نامه ‌نگاری و اخمی کرد بیعت نکرد ولی ساکت شد، فرقی نمی‌کند. حسین بن علی (صلوات الله علیه) ساکت نشد، نگاه کرد دید جامعه هیچ توجّهی به امام حسین نکردند. اگر ما جای امام حسین بودیم چه کار می‌کردیم؟ هنوز سال 59 تمام نشده بود به منا رفت و خطبه خواند گفت: من می‌ترسم این طاغی مؤنّث نبود، گرچه از مؤنّث به معنای ضعیف بدتر بود- یعنی طغیان‌گر بزرگ  که منظور او معاویه بود «فَإِنِّي أَتَخَوَّفُ أَنْ يَدْرُسَ هَذَا الْأَمْرُ»[10] می‌ترسم این امر به دست این طغیان‌گر نابود شود. بروید بگویید اهل البیت چه کسانی هستند، نگذارید مردم به دامن یزید بروند. بنی هاشم هم گوش نکردند. بنی هاشم هم چند دسته شدند، بنی هاشم هم با او همراه نشدند. نباید ما را فریب دهد 17 شهید غیر امام حسین از اهل البیت از بنی هاشم نیستند، حداقل جمعیّت بنی‌هاشم ده هزار نفر هستند، اصل آن‌ها منقرض هم نشده بودند. بچّه‌های زیادی داشتند ولی 17 نفر در کربلا شهید شدند بقیّه کجا بودند؟ امام حسین خسته شد؟ گفت: من تنها بمانم ضایع می‌شوم؟ اگر به منطق امروز نگاه کنید ضایع شد، من نمی‌خواهم سیاسی صحبت کنم، نمی‌خواهم تشبیه کنم چون این روش عبرت از تاریخ را دوست ندارم برچسب بزنم. آیا امام حسین خسته شد؟ گفت: من کاری ندارم، مردم من را ضایع کردند بله «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً»[11] ظاهراً این‌طور بود که اصلاً به امام حسین کاری نداشتند. بیعت مصلحتی می‌کردید، مردم که نمی‌فهمند، هر چه می‌گویی گوش نمی‌دهند. بعضی گیج هستند تصوّر می‌کنند امام حسین نفهمید مردم کوفه با بقیّه خیلی فرق دارند، البتّه سر جای خود بحث می‌شود. فکر می‌کنند تحلیل سیاسی آن‌ها قوی‌تر از امام حسین است، مدام می‌گفتند آقا نرو. بنا بر نرو بود که زهرای مرضیّه بیعت می‌کرد و داستان را تمام می‌کرد.

تلاش دشمن برای سکوت کردن فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

شما فکر کردید اگر زهرای مرضیه در مقابل حکومت سکوت می‌کرد و مدینه را به پای حضرت می‌ریختند، فکر می‌کنید برای آن‌ها می‌ارزید چنین کاری انجام دهند؟ یک جای دیگری راجع به این موضوع بحث کردیم که شهادت زهرای مرضیه چه بازتابی در منابع آن‌ها داشته است، چه بدبختی‌هایی برای آن‌ها به وجود آورده است. آن‌ها حاضر بودند دار و ندار خود را بدهند حضرت زهرا نسبت به حکومت چیزی نگوید. کشور خود ما را ببینید حاضر نیستیم به بعضی از کسانی که هزینه درست می‌کنند پول دهیم ساکت شوند، گاهی هزینه‌های بیش از این حرف‌ها درست می‌کنند. آن حکومت خیلی دوست داشت به نوعی حضرت زهرا را بخرد، بگوید شما حرف نزنید. می‌خواهید جزایر قناری را برای شما آماده کنیم آن‌جا زندگی کنی؟ چون شخصیّت شما بزرگ است فقط ما را نکوب. اگر قضیه مردم بودند که فقط کوفه را نبینید، حضرت آمد. خبر شهادت مسلم را دادند باز هم آمد. در کربلا محاصره شد بین اشقیا سخنرانی‌های متعدّد کرد. هیچ وقت شما نمی‌بینید که بگوید کافی است.

تبلیغ در جهت ترویج جبهه‌ی حق

اگر دوست داریم جزو جبهه‌ی حق باشیم این‌طور است اگر یونس هستی که سلام خدا بر یونس. مدام تبلیغ کرد آن‌ها اطاعت نکردند گفت: خدایا عذاب را بفرست. دید عذاب می‌آید، آثار را نگاه کرد دید ابرها آمدند، آثار عذاب را دید وعده‌ی عذاب را شنید و از آن‌ها هم ناامید شده بود، خشمگین از این‌که من نتوانستم این قوم را به سمت خدا ببرم. مرد خدا این‌طور می‌گوید من نتوانستم آن‌ها را به دامن ربّ الارباب ببرم. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً»[12] از چه مغاضب بود؟ «إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونَ»[13] با خشم به سراغ کشتی رفت. چرا عصبانی بود؟ حبّ نفس داشت؟ (معاذ الله) پیغمبر است، تجلّی رحمة للعالمینی پیغمبر ما است، جلوه‌ی ارحم الرّاحمینی حضرت حق است، می‌گوید برای چه عذاب بیاید؟ چرا آن‌ها همه‌ی فرصت‌های خود را سوزاندند؟ خداوند باز هم او را مؤاخذه کرد. در  طور یونسیّه باید یونس تنبیه می‌شد که پیشرفت کنند. یک نفر گفت: مردم خاک بر سر شما شد، آثار عذاب می‌آید یونس هم هیچ وقت دروغ نمی‌گفت، وعده عذاب داد و رفت. قرآن می‌فرماید: بیش از 100 هزار نفر برگشتند یعنی خدا می‌خواست به حضرت یونس بگوید همه را انجام دادی، یک بار دیگر هم می‌گفتی. یک بار دیگر هم جواب داد، جواب هم نداد تو وظیفه‌ی خود را انجام بده. چرت زدن نداریم، خسته شدن نداریم. ما یک میلیون امیر المؤمنین هم چک برای اسلام نخوردیم که زود خسته شویم. امام حسین (سلام الله علیه) وسط کربلا سخنرانی کرد تا شاید یکی برگردد.

ایستادگی امام سجّاد بعد از شهادت امام حسین (علیه السّلام) در برابر دشمنان و ترویج دین

اگر می‌خواهیم دنبال سیره‌ی اهل بیت باشیم چه موقع امام حسین گفت کافی است خسته شدم؟ سه روز هم به مرخصی بروم، کجا ائمّه‌ی ما از هدایت جامعه مرخصی گرفتند؟ ما هادی نیستیم، امّا باید مراقب باشیم. یک مقاله‌ای درباره‌ی مدیریت بحران امام سجّاد (علیه السّلام) است. بعد از شهادت سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) جامعه‌ی اسلامی از دین برگشت. گفت آن پیغمبری که پسر او را سر بریدند آسمان به زمین نیامد، امیر مؤمنان جامعه شراب‌خوار و زانی و… مردم نسبت به کارآمدی دین دچار شبهه‌ی جدّی شدند کما این‌که امروز درست یا غلط کثیری از مردمی که دل در گرو مجالس اهل بیت ندارند، آدم‌های عادی هستند. همان کسانی که دو، سه روز آخر هفته به شمال می‌روند و اگر فیلمبرداری شود نمی‌دانید کجای اروپا است. یعنی مسلمان‌های شناسنامه‌ای که زندگی آن‌ها مسلمانی نیست، البتّه زندگی من هم مسلمانی نیست، وظایف خود را انجام نمی‌دهم، نمی‌خواهم به آن‌ها جسارت کنم. ولی ما با آن‌ها ارتباطی نداریم که بخواهیم حرف هم را بشنویم، اصلاً حرف همدیگر را نمی‌شنویم که بخواهیم بپذیریم. مردم اصلاً نسبت به دین و آخوند و اسلام بری و زده شده بودند، آخوند آن موقع اسلام زُهری امام جمعه‌ی معظّم شام بود، آخوند بنی امیّه. به آخوندها جسارت نشود یعنی مردم از آن دین رسمی که تبلیغ می‌شد بیزار بودند، امروز هم بعضی از دین بیزار هستند. کاری که امام سجاد انجام داد چه بود؟ آیا بدتر از آن بلایی بود که سر امام سجاد آوردند؟ کار به جایی برسد که اگر زینب کبری دلداری نداده بود فرمود: «مَالي أراكَ تَجُودُ بِنَفسِك»[14] واقعاً داشت می‌مُرد در آن صحنه‌ای که دید بعد از قتل ده نفر در قتلگاه می‌تازند، قابل تصوّر نیست. هر کس بود از جامعه فرار می‌کرد. آیا امام سجّاد از جامعه برید؟ نه، دید باید مردم نسبت به دین دوباره امیدوار شوند. گفت: ای مردم جامعه‌ای دارید که نسبت به بسیاری از مقدّسات جامعه و احکام اسلامی یا بی‌اعتقاد هستند یا دچار شبهه هستند یا التزام عملی ندارند.

الگوی ارائه شده از اسلام توسّط امام سجاد (علیه السّلام)

این‌جا پیشنهاد من این است که زندگی امام سجاد را مطالعه کنید و باید راه امام سجاد را برویم. یعنی یک الگویی از اسلام ارائه کرد، الگوی امام سجاد این بود نماد اسلامی با ویژگی‌هایی. 1- فردی که عبادت می‌کرد از زهاد ثمانیّه به شدّت اشد. زهاد ثمانیّه زهاد هشت‌گانه‌ای بودند از شاگردان و اساتید آن‌ها. معمولاً آن‌ها با حکومت‌ها خوب بودند و آخوند درباری بودند، برای سوپاپ اطمینان کسانی که در جامعه‌ی آن زمان دنبال اسلام می‌گشتند این‌ها الگو شده بودند. امام سجاد طوری عبادت می‌کرد که قابل قیاس با آن‌ها نبود. آن‌ها هزار رکعت شبانه روز نماز می‌خواند به امام باقر گفتند پدر تو چه موقع بچّه‌دار می‌شود؟ روزها روزه است، شب‌ها هم هزار رکعت نماز می‌خواند، او اصلاً چه موقع به خانه می‌آید. این شدّت زهد بود.

2- عبادت عاشقانه. هم در صحیفه است و هم در دعای ابوحمزه است خدایا اگر من را در جهنّم بیندازی… به نظرم امروز الگوی ما حضرت زین العابدین است وقتی می‌بینیم مردم ممکن است نسبت به بعضی حقایق اغنا نشوند، بدبین باشند حداقل کسی آن‌ها را بدبین کرده است یا ما بد عمل کردیم یا مردم به هر دلیل بدبین شدند یا عارضی است یا حقیقی است کاری ندارم. مرتبه‌ی دوم عبادت امام سجاد عبادت عاشقانه است، باورپذیر بود، ریایی نبود، تظاهر نبود. خدایا اگر من را به جهنّم بیندازی گله نمی‌کنم. یک جا می‌گوید یک عمری در خانه‌ی تو آمدم، دشمن‌های تو چه می‌گویند، برای خودت خوب نیست. یک جای دیگر می‌گوید «أَعْلَمْتُ‏ أَهْلَهَا أَنِّي‏ أُحِبُّكَ‏»[15] اگر من را به جهنّم ببری همه‌ی اهل جهنّم را جمع می‌کنم می‌گویم من عاشق او هستم. اصلاً این برای مردم تعجیب بود، چون زهاد ثمانی زهاد چرتکه‌ای بودند. دو رکعت نماز، سه بار صدقه، ده برگ یک این‌طور حساب و کتاب می‌کردند. زاهد مآب بودند، این زهد آن‌ها نبود، عاشقی بود. فرمود: آن‌قدر بچّه‌ها را از نردبان بالا نبر یا بچّه را کنار چاه نبرید.

کشته شدن فرزندان اهل بیت توسّط برده‌های حربی

بعضی از برده‌ها کافر حربی بودند و اسیر شده بودند، فرض کنید داعشی را بگیرید و در ایران اسیر کنید البتّه داعشی کافر نیست مثال می‌زنم. او دنبال این است که از شما انتقام بگیرد، حالا برده‌ی خانه‌ی شما شده است. بچّه‌های امام باقر، امام سجاد و امام صادق و امام کاظم توسّط این برده‌ها کشته شده است یکی از پشت بام پایین انداخته است، یکی بچّه را به چاه انداخته است، یکی به آتش انداخته است. تاریخ را ببینید موجود است. بچّه به چاه افتاد حضرت فرمود: گفتم بچّه‌ها را لب چاه نبرید. دید او می‌لرزد. فرمود: پناه بر خدا از این‌که بنده‌ای از بنده‌ای بترسد. تو را در راه خدا آزاد کردم، این هم توشه‌ی سفر تو، برو. این خبر به گوش جامعه می‌رسید می‌گفتند: او کیست؟ به قاتل بچّه‌ی خود می‌گوید ترسیده است، این در ذهن‌ها خطور می‌کرد که ما ناموس رسول خدا را نترساندیم؟ تبلیغ آن عملیاتی بود. وصیّت او همین بود.

وصیّت امام سجاد به پسرش امام باقر (علیه السّلام)

امام باقر فرمود: پدرم به من وصیّت کرد پسرم اگر می‌خواهی با کسی مخاصمه کنی، بجنگی در راه خدا جز خدا کسی را ندارد، کسی که تنها و غریب است به او ظلم نکن. هر روز روزه بود، اکثر روزها خانه‌ی حضرت نهار عمومی می‌دادند، خودش روزه بود. به کنیز او گفتند: آقا چطور بود؟ گفت: طول بدهم یا زود بگویم و خلاص کنم. گفتند: زود بگو. گفت: هیچ وقت شب برای او بستری پهن نکردم. هیچ وقت وقتی روز بود یعنی غروب نشده بود برای او غذا نبردم یعنی هر روز روزه بود. غروب که می‌شد غذا می‌آوردیم نگاه می‌کرد می‌فرمود: پدرم را گرسنه بین دو شط آب کشتند، گریه می‌کرد. شدّت حزن و عاشقانه‌ بودن او… در صحیفه‌ی سجادیّه موارد عاشقانه بودن ایشان فراوان است، بی‌توقع بود.

در صحنه بودن امام سجاد (علیه السّلام) در جامعه‌ی اسلامی

مرتبه‌ی سوم در صحنه بود. آن چیزی که حضرت امام یک بار زلزله‌ی جهانی درست کرد و باید درس بگیریم زهاد در غار بودند، رهبانیّتی بودند، گوشه‌ی خانه‌ی خود بودند کسی را نمی‌دیدند، ده سال یک بار یک جمله می‌گفتند، امام سجاد در جامعه بود، کار می‌کرد، با مردم بود هر بار گوسفند می‌کشت می‌گفت: این قسمت را برای فلانی بگذارید، یعنی فقرای اطراف خود را می‌شناخت. آیا این اتّفاق برای شما افتاده است که تا گرفتار شدید یکی به شما پولی بدهد و برود؟ یک بار می‌گویید خدا پدر او را بیامرزد، دو ماه دیگر یک جای دیگر گرفتار می‌شوید دوباره شخص یک پولی بدهد و برود چند بار تکرار شود دیگر شما منتظر هستید. در روایات آمده است کسی در مدینه گرفتار می‌شد شب از خانه‌ی خود بیرون می‌آمد، تصویر او را کسی نمی‌دید شب بیرون خانه می‌ایستاد منتظر می‌ماندند تا آن ناشناس شب بیاید. یعنی می‌دانست اگر گرفتار باشد شب حل می‌شود. روایات شیعه و سنّی می‌گوید وقتی از دنیا رفت به این اندازه، به این اندازه که یکی عدد 100 دارد، فکر کنم اربلی در کشف الغمة این را می‌گوید اهل 100 خانه جلوی خانه‌ ایستاده بودند که دیدند آن شب کسی نیامد، خبر رسید علی بن الحسین شهید شده است. یعنی برای این‌که مردم از اسلام بیزار شده بودند، چون یا اسلام یزید دیده بودند یا در گوش‌ها آن‌ها زهری‌ها منبر رفته بودند یا جانبی یا حقیقی از اسلام بیزار بودند مردم را به دوران اسلام برگرداند.

نقش مؤثّر امام سجاد (علیه السّلام) در واقعه‌ی حرّه

در واقعه‌ی حرّه حمله کردند و مدینه را با خاک یکسان کردند اوّل گفتند علی بن الحسین اگر در بین کودتاگران است اوّل او را بکشید. وقتی وارد شدند تازه از عاشورا گذشته بود ملعون گفت: علیّ بن الحسین کجا است؟ گفتند: بیرون شهر است. آن مدّت کودتا بیرون شهر چادر زده بود، برای این‌که نمی‌خواست با مردم مدینه قاطی باشد. ترسیدند گفتند: کاری نکرده است لذا گفت: تنها خانه‌ی امن مدینه خانه‌ی علیّ بن الحسین است، همان واقعه‌ی حره که شنیدید چه شد و چه نوامیسی بی‌سیرت شدند خانه‌ی مردم مدینه امن است. ما باشیم می‌گوییم تو کربلا ناموس ما را چه کردید؟ روز انتقام است، ولی حضرت سجاد (سلام الله علیه) نه، مردم می‌آمدند دختران جوان و همسران خود را به امام سجاد امانت می‌دادند. در مدّت حدود شش ماهی که مردم مدینه تحت اشغال بودند، یکی مروان است همسر جوان خود را آورد و به امام سجاد امانت داد. حضرت آن‌ها را اداره می‌کرد بعد از آن مدّتی که رفتند آن‌ها را آزاد می‌کرد. بی‌جهت نبود اگر امروز میل‌ها از ما برگشته است چون یا کم کاری کردیم یا بد کاری کردیم یا ما را خراب کردند.

زمینه‌ی روی کار آمدن اسلام جدید توسّط امام سجاد (علیه السّلام)

زین العابدین کاری کرد چنان توده‌ی مردم عاشق اهل البیت شدند حکومت‌ها هیچ وقت دوست نداشتند امام سجاد مطرح شود، هیچ وقت تریبون‌های کفّار و دشمنان و منافقین امام سجاد را تبلیغ نمی‌کردند، مردم دوست داشتند. وقتی امام سجاد به شهادت رسید از اقصی نقاط بلاد اسلامی همه سفر کردند ببینند پسر او که نماینده‌ی او است چه کسی است. یعنی زمینه‌ را فراهم کرد که امام باقر (علیه السّلام) باقر العلوم شود و قطعاً خدا علامه سید جعفر مرتضی را از سرطان حفظ کند و شفا بدهد که مقاله‌ای به نام الامام علیّ بن الحسین باعث الاسلام من جدید. کسی که اسلام را از اوّل تأسیس کرد، اسلام از بین رفته بود او کاری کرد مردم دوباره به سمت اسلام آمدند و گفتند ما این اسلام را می‌خواهیم. زمینه‌ی این‌که شما می‌بینید باقر العلوم و حضرت صادق (سلام الله علیهما) این‌قدر مورد اقبال اهل سنّت برای استفاده‌ی علم هستند، به خاطر حضرت سجّاد است.   

بی‌حرمتی به فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

اهل البیت (علیهم السّلام) در خانه نشسته بودند، هر لحظه خبر می‌رسید بدن مبارک پیغمبر روی زمین بود مشغول تجهیز بودند، خبرهای بد پشت سر هم می‌آمد. بدن مطهر را دفن کردند پشت سر هم اخبار می‌آمد فلانی هم بیعت کرد، فلان قبیله هم بیعت کردند، فلان گروه هم اعلام وفاداری کردند، از جمعیّت خانه‌ی امیر المؤمنین 20 نفر ماندند. خانه‌ای محاصره شد که مردم شهر دیده بودند پیغمبر خاتم برای این خانه حرمت ویژه‌ای قائل بود. امثال جابر نقل کرده بودند ما یک روزی با پیغمبر به خانه‌ی فاطمه رفتیم، پیغمبر دست من را نگه داشت فرمود: فاطمه جان می‌خواهیم با جابر وارد منزل شویم. زهرای مرضیّه به محضر پدر عرض کرد: خوش آمدید بفرمایید. رسول خدا باز فرمودند: من تنها نیستم جابر با من است، عرض کرد: بفرمایید. بار سوم فرمود: فاطمه جان حجاب تو مهیای حضور و ورود جابر است؟ جامعه این چیزها را دیده بود. سیّده‌ی نساء اهل الجنّة، ناموس خدا عصمت الله الکبری، ام ابیها، نور چشم مصطفی، «بضعة الرّسول»، «زوج البتول»، حبیبه‌ی خدا پشت در آمد تا پشت در آمد و صدای ایشان بلند شد که ما عزادار هستیم، ما را رها کنید «رَجَعوا باکین» اگر گریه کنان برگشتند چون حرمت او را می‌شناختند فاطمه از دفاع خسته نشد.

باز وارد منزل شد گروه بعدی آمدند. بعضی نقل‌ها می‌گویند این‌ها پا بر زمین کوبیدند یعنی بی‌ادبی کردند یعنی آماده‌ی رزم هستیم زهرای مرضیه پشت در آمدند، چون آن‌ها بی‌حرمتی کردند این‌ها را به یاد آوردند «يَا أَبَتَاهْ‏! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ‏ بِحَبِيبَتِكَ»[16] این‌ها با دختر تو اعلام جنگ کردند. بله بی‌جهت نبود در روایتی که ضیاء مقدسی مورد وثوق وهابی‌ها می‌گوید خلیفه لحظات آخر عمر خود، آن لحظاتی که «كَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِي‏»[17] چشم دوست و دشمن، خوب و بد باز می‌شود، آن‌ جایی که می‌گوید «وَ قيلَ مَنْ راقٍ‏ٍ»[18] چه کسی به داد من می‌رسد، مدام دیدند پشت دست می‌زند «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ»[19] می‌گوید ای کاش در آن خانه‌ را نمی‌گشودیم. «لَم أَكشِف‏ بَيتَ‏ فَاطِمَة … وَ إِن غُلّقوَه عَلَىَّ الحَرب»[20] ای کاش اگر می‌خواستند با ما بجنگند هم نمی‌رفتیم.

گروه دوم هم تا صدای زهرای مرضیّه را شنیدند «رَجَعُوا بَاکین» با گریه برگشتند. سردسته‌ی آن‌ها آمدند «بِیَدِهِ قَبَسٌ مِنَ النَّار» مشعل به دست. گفت: یا بیرون می‌آیید یا خانه را روی سر شما آتش می‌زنم.


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– صحیفه‌ی سجادیه، ص 98.

[4]– معالم المدرستين، ج ‏2، ص 145.

[5]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 417.

[6]-بحار الأنوار، ج ‏97، ص 307.

[7]– مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ‏3، ص 282.

[8]–  بحار الأنوار، ج ‏29، ص 237.

[9]– خصائص الأئمة (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام)، ص 80.

[10]– بحار الأنوار، ج ‏33، ص 182.

[11]– سوره‌ی نساء، آیه 139.

[12]– سوره‌ی انبیاء، آیه 87.

[13]– سوره‌ی صافات، آیه 140.

[14]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج ‏11-قسم-2- فاطمة س، ص 958.

[15]– بحار الأنوار، ج ‏91، ص 98.

[16]– بحار الأنوار، ج ‏30، ص 294.

[17]– سوره‌ی قیامة،آیه 26.

[18]– همان، آیه 27.

[19]– سوره فرقان، آیه 27.

[20] دلائل الصدق لنهج الحق، ص 73.