فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام – جلسه بیستم

مورخ 30 مهر 1395 حجت الاسلام کاشانی در مسجد جامع ازگل به ادامه بحث پیرامون «فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«إِلَهِی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

خطرناک بودن فقهای منافق نسبت به قاتلین سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

امشب آخرین شبی است که از این دهه محضر مبارک شما هستم. باید یک جمع‌بندی کنیم و به اندازه‌ای که فرصت است نکات کوتاهی را به آن بحث قبلی اضافه کنم. موضوع بحث ما همان‌طور که مستحضر هستید فقهای منافق و تخریب چهره‌ی سیّد الشّهداء (علیه الصّلاة و السّلام) و همین‌طور تخریب قیام حضرت ابا عبدالله الحسین توسّط آن‌ها است. در روایات ما خطر این افراد از قاتل ابا عبدالله الحسین و خود یزید بن معاویه (علیهما لعنة الله) شدیدتر و ضرر آن‌ها بزرگ‌تر قلمداد شده است. در روایتی که در احتجاج طبرسی آمده است این عالمی که مردم را از این دستگاه دور می‌کند اضر است یعنی ضرر او بیشتر از آن کسی است که ابا عبدالله الحسین را کشت.

توان جریان فقهای منافق برای برگرداندن مردم از جبهه‌ی حق

ما سعی کردیم در مباحث خود بدون استفاده کردن از این روایت توضیح دهیم که چرا این‌گونه است؟ بعد ببینیم در روایات ما هم به این‌گونه آمده است. این جریان توان این را دارد که مردم را از جبهه‌ی حق برگرداند. با توجّه به این‌که می‌خواهم بحث را جمع‌بندی کنم و بحث شب گذشته نیمه تمام است دیگر از بیان خلاصه‌ی 20 شب گذشته که قریب به نیمی را محضر شما بودم خودداری می‌کنم.

اعلام نظر در برابر هتک حرمت به اسلام از سوی علما

بحثی را که شب گذشته باز کردیم که نیمه تمام ماند و در سؤالات یکی از خواهران یا برادران هم این مطرح شده بود که شما گفتید وظیفه‌ی شرعی علمای دین، فقهای عظام در برابر بدعت‌های بزرگ، انحرافات اصلی، حرف زدن، اعلام موضع کردن است، سکوت کردن حرام است؛ شب گذشته از تحریر الوسیله‌ی حضرت امام مسئله‌ی هفت تا 11 بخش امر به معروف و نهی از منکر را با هم خواندیم.

یک خواهر یا برادری نوشته بود منظور شما این است که الآن علما راجع به گناهانی که در جامعه مطرح می‌شود، اعلام نظر نمی‌کنند منافق هستند؟ معلوم است که نظر ما این نیست. شب گذشته هم عرض کردیم حضرت امام فرمود: جرح، قتل، حرج یعنی به سختی بیفتد یا کشته شود، این ملاحظه نمی‌شود، مهم نیست چون این کار مهم است، بلکه اهمّیّت ملاحظه می‌شود.

حضرت امام در تحریر الوسیله فرموده بودند: اگر عالمان دین دیدند هتک حرمتی به اسلام اتّفاق می‌افتد، تضعیف دین رخ می‌دهد، عقاید مسلمین خدشه‌دار می‌شود، می‌توانند جلوی آن را بگیرند، نمی‌توانند حرف بزنند، نترسند از این‌که تأثیر می‌گذارد یا نمی‌گذارد. این‌جا جایی نیست که بگوید تأثیر دارد یا ندارد، این‌جا باید اعلام نظر کند. اقل آن این است که فساد را محدود کند. بعد هم فرمود: اگر این هم نمی‌شود باز هم حق ندارد ساکت باشد برای این‌که مردم خیال نکنند دست عالمان دین با دست ظلمه در یک کاسه است.

دلایل امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای سکوت در مقابل ظلم

منتها دو، سه نکته لازم است که آن‌طور آن خواهر یا برادر بزرگوار در سؤال خود پرسیده بودند دچار سوء برداشت نشود. 1- فرمود: باید اهمّیّت را ملاحظه کرد. مثلاً امیر (سلام الله علیه) در برابر آن فتنه‌ی عظیمی که شد و وجود مبارک صدیقه‌ی کبری به شهادت رسید، دیگر بدتر از آن نداشتیم. چرا حضرت دست به شمشیر نبرد؟ وقتی شما از لحاظ تاریخی بررسی کنید می‌بینید امیر المؤمنین چند مانع بر سر راه خود داشت اوّلاً مرزهای اسلامی مورد تهدید بود. یعنی یک جایی مثل الآن که عراق با داعش درگیر است، با ترکیه درگیر است، با کردستان خود درگیر است، یک دولت نیم‌بندی دارد حالا این دولت نیم‌بند تا یک خطایی انجام داد فریاد بزند و مردم را به خیابان بکشند. باید آن کشور را تجزیه شده حساب کنیم. جملات حضرت امام دقیق بود، فرمود: این‌جا قتل و حرج ملاحظه نمی‌شود؛ یعنی بگوییم کشته می‌شود، خب کشته شود. دردسر دارد، خب داشته باشد. اهمّیّت ملاحظه می‌شود یعنی کدام اهم است؟ امیر (سلام الله علیه) دید مرزهای نظام اسلامی محل خدشه است، هم ایران و هم روم تهدید کردند. بخش‌هایی از بلاد اسلامی توسّط پیغمبران دروغین که ماجرای جیش اسامه را که در روزهای آخر عمر شریف رسول الله شنیدید، بخش‌هایی هم مرتدین یعنی کسانی که از نظام اسلامی برگشته بودند، یک جا جمع شده بودند، سپاه و لشگر درست کرده بودند، نظام اسلامی را مورد خطر قرار داده بودند، حضرت باید این را هم لحاظ می‌کرد.

خودداری امام علی (علیه السّلام) از درگیری نظامی برای حفظ موضع

مرحله‌ی بعدی این‌که اگر الآن من صحبت کنم از حق چیزی باقی نمی‌ماند، آن چند نفری هم که هستند کشته می‌شوند، حق نابود می‌شود، دیگر زمینه‌ برای روشنگری نیست. لذا با حفظ اعلام موضع حضرت از درگیری نظام خودداری فرمود. یعنی ما نخواستیم بگوییم فقیه مؤمنِ ربانی بدون فکر عمل می‌کند، نخیر. معلوم است این‌ها هم مهم است. منظور آن جایی است که از این خطرات نیست و سکوت می‌کند. همان‌طور که حضرت امام فرمود: اهمّیّت ملاحظه می‌شود، این‌که چه چیزی مهم است.

 امضای آتش‌بس امام حسن (علیه السّلام) با معاویه برای حفظ جان شیعیان

وجود مبارک امام حسن (علیه الصّلاة و السّلام) وقتی با معاویه آتش‌بس با معاویه امضا کرد، معاویه به امام حسین یک نامه‌ای نوشت گفت: الحمدلله مصائب امّت تمام شد، دوستی برقرار شد. آن تعبیری که امروز متأسّفانه برخی از گفتگوی با دشمن تعبیر به رفاقت می‌کنند. توان آن را نداریم که بکشیم، دیگر رفیق نمی‌شویم. کسی زور نداشته باشد قاتل پدر خود را بکشد دیگر اظهار دوستی با آن شخص نمی‌کند. حالا فعلاً آتش بس. حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) نامه نوشت، فرمود: مصیبت عظما این است که تو حاکم اسلامی هستی، تو اوّل طغیان‌گر جهان اسلام هستی، توان آن را داشته باشم تو را نابود می‌کنم، آتش‌بس امضاء کردیم، دوستی و رفاقت در کار نیست.

ملاحظه‌ی اهمّیّت در شرایط سخت جامعه

مثل این‌که فرض کنید حضرت رسول در صلح حدیبیه بگوید: حاج آقا ابوسفیان حالا بنشین با هم یک مرغی بزنیم و از خاطرات کودکی با هم تعریف کنیم، نه الآن زور ما به شما نمی‌رسد که دشمن خدا هستید، شما را نابود کنیم، فعلاً آتش بس اعلام کنیم تا تجدید قوا کنیم، رفاقت نداریم. یا رسول خدا بگویند در مذاکرات صلح حدیبیه ابوسفیان را مؤدّب یافتم. نه، یا در کنار حوض فلان با هم چند قدم راه برویم و دست در دست هم دهیم به مهر… نه این‌ حرف‌ها نیست. آتش بس است، فعلاً از لحاظ نظامی توان نداریم که با شما بجنگیم، رفاقت که نداریم. حضرت امام فرمود: اهمّیّت ملاحظه می‌شود. سیّد الشّهداء (علیه السّلام) فرمود: درست با تو صلح امضا کردیم فعلاً نیرو نداشتیم با تو بجنگیم، ولی کجا مصیبت تمام شد؟! تو طاغیه‌ی عظما هستی! یعنی طغیان‌گر بزرگ خودت هستی، اوّل مصیبت جهان اسلام وجود تو ای معاویه است، کجا تمام شد؟! مصیبت شروع شد ما فعلاً توان نداشتیم با تو بجنگیم، نیروی نظامی نداشتیم.

مغالطه‌ی دشمنان برای به خطر انداختن نظام اسلام

شب گذشته عرض کردم شخص می‌گوید در اسلام گاهی صلح کردند، گاهی جنگ کردند این مغالطه است، این دروغ است. وقتی با دشمن خدا صلح کردند که توان جنگ نبود، یعنی این‌طور نبود که گزینه‌های متعدّد روی میز باشد، یک گزینه بیشتر نبود. وقتی از او ناامید شدند سراغ افراد بعد رفتند. کجا بود که ما توان جنگ با دشمنان خدا داشتیم، بعد گفتند نه، گزینه‌ی بُرد، بُرد، گزینه‌ی گفتمان است. یک مورد در تاریخ داریم؟ مثلاً آن زمانی که مکّه فتح شد، بگوییم ما حالا پیروز هستیم، ولی مکّه را فتح نمی‌کنیم، نخیر.

عدم تفتیش عقاید در اسلام

بله ممکن است وقتی پیروزی قاهر می‌شود و آن طرف هم ادّعای اسلام کرده است، اسلام قلب شخص را باز نکند و او را تفتیش عقاید کند، بگوید خانه‌ی ابوسفیان که اسلام آورده محل امن است. این برای زمانی است که رئیس دولت مقابل این طرف آمده و می‌گوید من مسلمان هستم. مثل این‌ می‌ماند که شما با یک کشوری گفتگو می‌کنی، رئیس جمهور بگوید من به ولایت فقیه ایمان آوردم، فرض کنید مرجع تقلید من ولی فقیه شما است. اسلام یعنی همین.

وقتی چنین قاهریّت فرهنگی اتّفاق افتاده باشد، معلوم است آن موقع می‌فرماید: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»[4] یک پولی هم به این‌ها بدهید، دل‌شان را به دست بیاورید. چون جبهه‌ی طرف مقابل نابود شده است، بت خود را که کنار گذاشته هیچ، گفته مقلّد شما هم هستم. حالا اگر آن‌جا کوتاه بیایید طوری نیست، شما با یک مسلمان طرف هستید، امّا در اسلام تفتیش عقاید نمی‌کنیم، به قلب شخص برویم ببینیم او این شهادتین را گفته، برای چه گفته است؟ کما این‌که شما هم ظاهر بنده را می‌شناسید گفتید به این‌جا بیا حرف بزن، باطن من را نمی‌شناسید که چه کسی هستم، گفتید ظاهر او مثل مسلمان‌ها است، تفتیش عقاید نمی‌کنند.

کوتاه آمدن امام حسن (علیه السّلام) برای حفظ اسلام

این یک مغالطه‌ی شیطنت‌آمیز ابلیسانه است که بگوییم در اسلام هم جنگ داریم، هم صلح. نه، آن‌ جایی که با دشمن خدا مواجه هستیم فقط جنگ داریم. وقتی این گزینه نیست امکان ندارد، به پیروزی راه نداریم، اصل اسلام به خطر می‌افتد، آن وقت سراغ گزینه‌ی بعد می‌رویم. کما این‌که بارها عرض کردیم صلح امام حسن برای مردم کوفه گریه‌آور بود، خجالت‌بار بود. وجود مبارک کریم اهل بیت (علیهم السّلام) تمام توان خود را گذاشت، ایشان راهی نداشت. مردانگی او هم به این بود که این ننگ را پذیرفت که با معاویه به خاطر حفظ جان شیعیان آتش‌بس امضا کند وگرنه امام حسن کم نیاورد. حضرت مجتبی فرمانده‌ی ارشد جنگ‌های امیر المؤمنین است، از دلاوری هم در جمل، هم در صفین ضجّه‌ی دشمن را در آورده است، از جنگ نمی‌ترسید. دید از اسلام حقیقی چیزی باقی نمی‌ماند، مجبور شد برای حفظ اسلام کوتاه بیاید.

کم‌کاری مردم در جنگ‌های حکمیّتی

کوفیانی که لشگر حضرت را ترک کردند، آن‌ها افتخار نمی‌کنند رقص شمشیر بروند. برای چه؟ برای این‌که آن‌قدر کوتاه آمدند که مجبور شد جنگ را تحویل دهد، این‌که خوشحالی ندارد. اگر در صلح حدیبیه هم ما خیلی به سر خود نمی‌زنیم، چون اسلام آن‌قدر در موضع ضعف بود، آن‌جا جامعه‌ی اسلامی کم‌کاری نکرده بود، یک نهال نورس نازکی مقابل جبهه‌ی کفر بود، هنوز تقویت نشده بود بجنگد. لذا خیلی خوشحال شدند از این‌که از دشمن پوئن گرفتند، چون توان جنگ نداشتند. امّا در جنگ‌هایی مثل حکمیّت یعنی بعد از صفین که حکمیّت رخ داد یا در صلح امام حسن که آتش‌بس امام حسن است، این‌جا از طرف مردم افتخار نیست، مردم کم‌کاری کردند، اگر مردم در صحنه بودند آیا امام حسن جنگ را رها می‌کرد؟ کسی جرأت دارد چنین حرفی بزند؟ ابدا. پس این‌که عرض کردیم علما نباید سکوت کنند، بعد هم در مسائل مهم عرض کردیم، در هر کشوری خطاهایی رخ می‌دهد هر کجا آدمی‌زاد باشد خطا هم وجود دارد. هر کجا سیستم و تشکیلاتی باشد در آن خطا هم است. یک وقت بنای بر فساد عظیم هجم دین است، بحث ما این‌جا بود. اگر در این‌گونه موارد بی‌جهت سکوت کند، فتوای حضرت امام را برای شما خواندم.

سوء استفاده کردن از سکوت علما از سوی منافق

یک نکته‌ی دیگر را هم آخر جلسه اضافه کردیم و لازم است باز هم تکرار کنیم. بعضی از این حرف‌ها سوء استفاده می‌کنند که این برای زمانی است که حکومت ظالمی سر پا است، یزید سر پا است، پهلوی سر پا است، عالم آن‌جا فریاد بزند، نه. الآن نمونه‌هایی برای شما عرض می‌کنم زمانی که حکومت دست شیعیان است، آن‌جا در موضع ضعف و بیچارگی است نباید سکوت کند. گاهی حکومت دست شیعیان است، یک فرصت استثنائی است، این‌جا سکوت کردن از دست دادن چنین نعمت عظیمی است. این هم مثل همان می‌ماند، هیچ فرقی نمی‌کند.

یک کتابی را به جوان‌ها توصیه می‌کنم حتماً بخوانند خیلی کتاب مهمی است. چون این ایّام بعضی از مباحث نظام اسلامی را اتوبان چهار بانده کردند. پیشنهاد می‌کنم این چهار جلد را عزیزانی که حوصله‌ی مطالعه دارند حتماً ببینند، کتاب‌های زیادی است ولی این در دسترس من بود، نشر نی هم آن را چاپ کرده است و منتصب به حزب اللّهی‌ها هم نیست. نشر نی از دکتر دوانی که آقازاده‌ی مرحوم دوانی است، یک کتاب چهار جلدی به نام مکتوبات و نامه‌های علما در عصر قاجار چاپ کرده است، آن‌جا ببینید.

بعضی از بزرگان ما مثل صاحب ریاض و صاحب عروة این‌ها فحول علمای ما هستند که امروز کسی کتاب آن‌ها را درس بدهد، افتخار می‌کند نه به صاحب حکومت شیعی، مثلاً فرض بفرمایید به سلطان عثمانی نامه نوشته است. سلطان عثمانی با فرانسه درگیر است، با روس درگیر است، عراقی هم که عتبات مقدّسه آن‌جا هستند این‌ها زیر نظر آن سلطان عثمانی اداره می‌شدند. او با کفّار می‌جنگد، بَلد اسلامی که صاحب آن عثمانی‌ها هستند که می‌دانید اگر ما بخواهیم فقط شیعه‌کشی‌های عثمانی را برای شما بگویم یک دهه حرف دارم. شیعه نبودند، ولی مسلمان هستند، در برابر جبهه‌ی روس و فرانسه درگیر هستند.

دو مورد از بزرگترین مراجع بزرگ ما که نوابغ هستند، عزیزان اهل علم آن‌ها را کاملاً می‌شناسند، صاحب ریاض المسائل از کتاب‌هایی است که شاید تا 80 سال پیش، 100 سال پیش درسی بود، بسیار کتاب مهمی است و همین‌طور عروة الوثقی که پایه‌ی خیلی از کتاب‌های فتوایی است که شما از مراجع خود می‌گیرید و می‌خوانید، بر آن اساس است. محور آن‌ها است یعنی عروة الوثقی مرحوم آیت الله سیّد کاظم طباطبایی یزدی است. این دو به سلطان عثمانی نامه می‌نویسند، می‌ترسیدند؟ برای پول این کار را انجام دادند؟ خیر.

فتوای به وجوب جهاد در برابر کفّار از سوی سیّد محمّد مجاهد

او نگاه می‌کند اسلامی که امام فرمود هتک حرمت اسلام می‌شود نه هتک حرمت تشیّع فقط، بروید ببینید این‌ها برای انقلاب اسلامی نیست که بگویید این‌ها را 30 سال می‌گویند. شخص می‌گوید 30 سال از این حرف‌ها می‌زنند. این حرف‌هایی که می‌گوییم برای 100 سال ، 50 سال پیش است.

پسر صاحب ریاض آقای سیّد محمّد مجاهد استاد شیخ انصاری است که 1281 از دنیا رفته است، این برای الآن نیست، برای 200 سال پیش است، برای دوره‌ی بحر العلوم است، برای 1200 است.

به سلطان عثمانی نامه نوشته است، اسم سلطان عثمانی را نوشته بعد فرموده: خدا سلطنتت را باقی بدارد، «خلَّد الله سُلطانَهُ وَ مُلکَه» بعد می‌گوید هر کمکی از دست ما برای دفاع در برابر طاغوت… چون کشور اسلامی در خطر است، دو کشور طاغوتی دنبال این هستند که نابود کنند، هر کمکی بتوانیم انجام می‌دهیم. بعد به وجوب جهاد با این کفّار فتوا دادند. در رکاب چه کسی؟ سلطان عثمانی.

اسم پسر صاحب ریاض آقا سیّد محمّد مجاهد است، یک کتاب معروف او مناهل است. اصلاً به او آقا سیّد محمّد مجاهد می‌گویند. فتوای قیام علیه روس را ایشان صادر کرده است، به خاطر همین به او آقا سیّد محمّد مجاهد می‌گویند.

نامه‌ی شیخ محمّد مجاهد به روس برای حفظ حکومت

ظاهراً خودش هم در جنگ شرکت کرده است. آن‌جا به سلطان قاجار نامه نوشته است. حالا فسق و فجورات سلاطین قاجار در منبر مسجد نمی‌شود گفت، ولی می‌شود یک دهه گفت که چه کردند، آن‌ها طاغوت هستند. امّا نگاه می‌کند برای حفظ این حکومت در برابر روس نامه می‌نویسد: اداره‌ی حکومت باید به دست فقیه جامع الشّرایط باشد، تصرّف در فیء، انفال، این زمین‌هایی که گاهی مواقع با جنگ به دست می‌آید، گاهی بی‌جنگ به دست می‌آید، زمین‌هایی که برای بیت المال است، نه برای شخص خاص. تصرّف این‌ها باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد. من تصرّف در تمام این‌ها را به ید سلطان قاجار می‌دهم، اطاعت او اطاعت از خدا است، عصیان او عصیان الهی است. چرا؟ چون او با روس می‌جنگد، من باید به او کمک کنم. می‌گوید تصرّف سلطان قاجار در اموال عمومی حرام است، امّا الآن که با روس می‌جنگد من به عنوان مرجع اعلی که مرجع همه‌ی شیعیان هستم فتوا می‌دهم همه باید طبق دستور او عمل کنند چون با روس می‌جنگد.

فقط سکوت این نیست که یک دشمنی سر کار است، او را ساکت کنیم. یک جایی نظام اسلامی برپا شده همین را نباید از دست بدهیم. خیلی مفید است تاریخ بخوانیم. حیف این کتاب عربی است، إن‌شاء‌الله یکی از دوستان این را ترجمه کند تحوث الشیعة الامامیة برای مرحوم حاج شیخ محمد رضا جعفری است. اتّفاقاً ایشان با انقلاب خوب نیست، یک کتابی دارد 80 سندی که شیعه را در طول تاریخ شخم زدند، برای این‌که حکومت دست او نبوده است.

کشته شدن به خاطر عزاداری سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

همین عزاداری که شما انجام دادید در بعضی از کشورهای نزدیک ما مثل اردن، مثل تاجیکستان، مثل آذربایجان، سه طبقه زیرزمین بروند، سراغ آن‌ها می‌آیند و با آن‌ها برخورد می‌کنند، اجازه نمی‌دهند کسی کاری انجام دهد. کما این‌که 70، 80 سال پیش در همین مملکت چه تعداد آدم برای این‌که برای سیّد الشّهداء عزاداری کنند کشته شدند.

به خطر افتادن کلّیّت نظام اسلامی

حالا که یک نظامی برپا شده اصلاً نمی‌گویم خطا ندارد، کم‌کاری در آن نیست بالاخره انسان‌ها اداره می‌کنند که شهوات دارند. امّا یک جایی کلّیّت او به خطر می‌افتد نه جناح چپ، جناح راست، اصول‌گرا و اصلاح طلب و رئیس جمهور و رئیس مجلس آن. کلّیّت آن حافظ تشیّع است. وقتی برای سلطان عثمانی فتوا می‌دهند وای به حال…

توجیه شرعی نداشتن برای سکوت عالمان

یکی از دردهای ما این است آن‌ جایی که امیدوار هستم إن‌شاء‌الله این ترامپ رأی نیاورد و ماجرای تقلب را مطرح کند، آن وقت ببینیم آمریکایی‌ها چه کار می‌کنند؟ از همین حالا موضع گرفتند یعنی چه تقلب است؟ یک دوره‌ای کشور ما را به خاک و خون کشیدند، بروید ببینید عکس آن جوانی را که از بالا موزاییک روی سر او انداختند، یک سوم سر او رفت. بنده دیدم، با پدر او صحبت کنید. نظام اسلامی این مشکلات را دارد یا پدر من یا برادر شما بودند، این‌ها را از خارج که نیاوردند، خطا هم می‌کنند، باید جلوی خطای آن‌ها را گرفت، باید امر به معروف و نهی از منکر کرد، باید نصیحت کرد. امّا اصل آن مورد خدشه است، همه‌ی عالم، همه‌ی دشمنان خدا همه یک صدا شدند که آن را بکوبند.

واقعاً این‌جا من نمی‌دانم باید چه توجیهی کرد که چرا آن عالم آن روز سکوت کرد و از حق دفاع نکرد، حالا هر کس هر چه می‌خواهد بگوید. بنده هیچ توجیه شرعی برای آن سراغ ندارم. دیگر این حکومت هر چه باشد از شاه قاجار و شاه عثمانی که بدتر نیست، اگر کسی شک دارد کتاب‌های آن‌ها را بخواند ببیند بدتر است یا نه. دیگر هر چه بی‌انصاف باشیم مثل آن‌ها نیستیم.

مطرح شدن افرادی برای ایجاد دو قطبی

دوره‌ی قاجار دوره‌ای است که اگر بچّه‌ای قیافه و رنگ و لعاب خوبی داشت او را حمام نمی‌بردند. پسر یا دختر بود فرقی نمی‌کرد، یا سلطان غصب می‌کرد یا وزیر و سلطان یا خان و خان‌زاده. تاریخ را ببینید. آن فقیه زائد که در نجف نشسته فتوا می‌دهد به این‌که من فیء و انفال خود را به دست او می‌دهم که مقابل روس برود، این هم همین جا است، می‌بیند سکوت این‌جا باعث می‌شود اصل اسلام را به خاطر بیفتد. جامعه باید خیلی دقّت کند، آن جایی که افرادی مطرح می‌شوند برای این‌که دو قطبی ایجاد شود. من این مثال را قبلاً هم زدم مثل همان موقعی که مرحوم امام فرموده بود خرمشهر باید آزاد شود. فرض کنید یک فقیهی می‌گفت حالا باید بررسی شود اصلاً خرمشهر به درد ما می‌خورد یا نه، اصلاً آن‌جا چقدر جمعیّت زندگی می‌کنند. چه کسی‌ می‌خواهد این خون‌ها را جواب دهد؟ امروز باید می‌نشستیم با هم می‌گفتیم بله آن روز خرمشهر را نگرفتیم، امروز اصفهان هم دادیم. ایجاد دو قطبی خیلی خطرناک است.

سکوت راهی برای اعائه‌ی ظالم

تمام تلاش جریان فقهای منافق که بحث کردیم همین بود که ابا عبدالله الحسین قیام کرد، او برای این‌که حضرت را تخریب کند، سعی کرد حرف دیگری بزند، ذهن‌ها را درگیر کند. ما باید در قیامت پاسخگو باشیم، ابدا نباید از خطا و گناه دفاع کنیم. امّا یک نعمتی هم داریم باید قدر بدانیم. ساکت بودن خطرناک است، اعانه‌ی به ظالم است.

عنایت تام اهل بیت (علیهم السّلام) به مجالس امام حسین (علیه السّلام)

امشب می‌خواهیم در خانه‌ی امام رضا برویم. از طرفی ما صاحب عزای سیّد الشّهداء و طبق روایات متعدّد وجود مبارک صدیقه‌ی طاهره می‌دانیم. این چیزی که خدمت شما عرض می‌کنم خدا شاهد است خودم هم که می‌آمدم، توسّل به وجود صدیقه‌ی طاهره کردم. ما دوست داریم برای حضرت نوکری کرده باشیم، خود را در محضر ایشان می‌دانیم، ایشان صاحب عزا است. والله به این‌که می‌گویم اعتقاد دارم که از ایشان نقل می‌کنم. هر کجا پرچم سیاه پسرم نصب شود ما به آن‌جا عنایت تام داریم. پناه بر خدا از این‌که ما فراموش کنیم و حرفی بزنیم که وجود مبارک صدیقه‌ی طاهره راضی نباشند. ایشان به مجالس فرزندشان عنایت تام دارند. چرا؟

شهادت در راه خدا برای نجات بندگان از جهالت و گمراهی

خود را جای ایشان بگذارید ابا عبدالله الحسین به این مصیبت گرفتار شد، این همه داغ دید ما را هدایت کند. إن‌شاء‌الله اربعین قسمت شما شود که در صحن و سرای با صفای ارباب در کربلا باشید آن‌جا می‌گویید همه‌ی این زحمات را کشید «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ»[5] خون قلب مبارک خود را در راه خدا داد «لِيَسْتَنْقِذَ» تا بندگان خدا را از جهالت و گمراهی نجات بدهد. به صدیقه‌ی طاهره حق دهیم که اگر ببینند ما در مسیر هدایت هستیم خوشحال می‌شوند و خون فرزندشان ثمر کرده است. اگر خدایی نکرده ما مسیر خود را برویم، نمی‌توانیم قیامت به چهره‌ی صدیقه‌ی طاهره نگاه کنیم، عنایت تام دارند.

لذا من برای این‌که حضرت را به مجلس دعوت کنم، صلوات حضرت زهرا را می‌خوانم. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا خَدِيجَةَ الْكُبْرَى صَلَاةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِيهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلَامِ».

امام رضا (علیه السّلام) فریادرس امّت

یکی از مصیبت‌های امام رضا این است، امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «يُخْرِجُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ غِيَاثَهَا»[6] خدا فریادرس این امّت را به زودی ظهور خواهد داد. یعنی اجازه‌ی فریادخواهی به ما را امام صادق صادر کردند. فرمود: پسرم که در خراسان دفن خواهد شد فریادرس امّت است. «يُخْرِجُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ غِيَاثَهَا» این عبارت خیلی حیرت‌آور است، وقت نیست بخواهم به اندازه‌ی فهم ناقص خود توضیح دهم. اجمالاً بگویم ائمّه هم به ما گفتند اگر به مشکلی برخوردید، بیچاره شدید به امام رضا پناه ببرید.

در زمان هارون برخی از ساداتی که به حرف حضرت رضا گوش نمی‌دادند قیام کردند، یکی از آن‌ها بعضی جاها را آتش زد و … هارون الرّشید دستور داد عیسی جلودی جلّاد سفاک را به مدینه فرستاد، فرمود: وارد خانه‌های بنی هاشم شوید- شیخ صدوق این را در دو کتاب خود نقل کرده است- لباس زنان بنی هاشم را برای من می‌آورید. یعنی خواست زهر چشم بگیرد. شیخ صدوق می‌فرماید: این کار را انجام دادند.

مظلومیّت اهل بیت در برابر دشمنان

عیسی جلودی خواست وارد خانه‌ی امام رضا شود، حضرت رضا در دهانه‌ی در ایستاده بودند. او اصرار می‌کرد، حضرت رضا مانع شدند، در پایان حضرت رضا فرمود: اگر اجازه بدهی خودم آن لباس‌ها را می‌آورم. ببنید اهل بیت چقدر مظلوم هستند، در چه شرایطی قرار داشتند. عیسی جلودی خیلی سفاک است، چه بسا ناصبی است. می‌گوید: از آن بدن نورانی و آن چهره‌ی مبارک امام رضا خجالت کشیدم، گفتم: باشد خودتان بیاورید، ولی همه‌ی لباس‌ها را به جز یک دست لباس باید بیاورید. من نمی‌خواهم توضیح دهم، شما ببینید آیا… مردم متأهل می‌فهمند من چه می‌گویم. گذشت وقتی حضرت رضا ولیعهد شدند، آمدند وارد کاخ مأمون شدند، هر کسی که با سلاطین بودند تا وقتی نوکری می‌کردند، کارهای اشتباه می‌کردند با آن‌ها بودند بعد هم با یک اتهامی آن‌ها را نابود می‌کردند. حضرت رضا یک روز وارد کاخ مأمون شد، دید سفره‌ی چرمی که برای گردن زدن بود گذاشتند، عیسی جلودی هم گذاشتند گردن او را بزنند. امام رضا (سلام الله علیه) آهسته به مأمون فرمود: از این مرد به خاطر من درگذر، خدا شاهد است خیلی حیرت‌زده هستم. دوستان را کجا کنیم محروم- مأمون گفت: آقا می‌دانی او کیست؟ او همان کسی که لباس زن‌های بنی‌هاشم را از تن آن‌ها در آورد و به پدر من داد، او خیلی بی‌ادبی کرده است. به من هم خیانت کرده است، فرمود: او از ما طلبی دارد، آن روزی که من جلوی در خانه ایستاده بودم او حرمت من را نگه داشت وارد خانه نشد. آن‌قدر این سفاک بیچاره بود که به مأمون فریاد زد تو را به جان پدرت به حرف این آقا گوش نده، تصوّر کرد امام رضا از او خواسته که انتقام بگیرد. مأمون گفت: آقا دیدی او لیاقت ندارد.


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیة، ص 98.

[4]– الكافي، ج ‏3، ص 513.

[5]– تهذيب الأحكام، ج ‏6، ص 59.

[6]– الكافي، ج ‏1، ص 314.