حجت الاسلام کاشانی روز دوشنبه مورخ 5 مهر ماه 1400 در جلسه ی هیئتی به سخنرانی پیرامون مسئله ی «درنگی در علت اهمیت اربعین تاریخی» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این برنامه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیّة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و رزقنا الله رؤیته و زیارته و الشهادة بین یدیه صلوات دیگری هدیه بفرمایید.
اللهُمّ صَلِّی عَلی مُحَمُّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
تقدیم به ساحت مقدّس صاحب عزا حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها هم صلواتی دیگر عنایت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
نکاتی در مورد اربعین
در بین ائمه علیهم صلوات الله علیه و در عرف تشیّع و آنچه از روایات رسیده است، اربعین برای هیچ معصومی نقل نشده است، اگر ما هم برای عزیزانمان مراسم چهلم میگیریم رسمِ همهی شهرها نیست، من در بعضی از شهرها دیدهام که مراسم بیست و یکم یا بیست و نهمین روز درگذشت را مراسم میگیرند، این موضوع عرفی است و روایتی برای سوم و هفتم و چهلم وجود ندارد، برای معصوم روایاتی برای مراسمهای سوم و هفتم داریم که مثلاً اتفاقاتی برای روح مطهر و بدن مبارک میافتد که موضوع بحث ما نیست، برای معصوم سوم داریم، آن هم نه برای مناسبت، بلکه برای اینکه آیا بدن عروج میکند یا نمیشود، ولی برای هیچ معصومی چهلم نداریم، بعضی چون چهلم برای هیچ معصومی نداریم را اینطور برداشت کردهاند که باید اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اربعین به کربلا رسیده باشند، حال الآن بنده نمیخواهم عرض کنم که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اربعین به کربلا رسیدهاند یا نرسیدهاند، این موضوع بین علمای ما محل اختلاف است، ولی علما در اصلِ مسئلهی اربعین اختلاف ندارند، پس احتمالاً باید موضوع چیز دیگری باشد، برخی از عامه در تاریخ صدر اسلام تا قرن ششم نوشتهاند که روز اربعین روز زیارت خاص حسین بن علی نزد شیعیان است، مثلاً قرطبی چنین میگوید، او انسانِ خیلی علیه السلامی هم نیست، او تفسیر بیست جلدی در احکام القرآن دارد و حدیث منزلت را انکار کرده است، او در کتاب «التذکره فی احوال الموتی» میگوید بیستم صفر روز زیارت حسین بن علی است که از نظر شیعیان سر مطهّر به بدن مبارک ملحق شد. یعنی قاعدتاً او میگوید نظرِ شیعیان عصر ما این است.
اگر سر مطهر روز اربعین ملحق شده باشد معلوم است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برگشهاند، آنجا اشارهای به این موضوع نشده است که آیا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از شام برگشتهاند یا نه نمیکند، سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه بعید میداند که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اربعین به کربلا رسیده باشند، اما خودِ سیّد بن طاووس رضوان الله تعالی علیه در «لهوف» آمدنِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به کربلا را روایت کرده است، قاعدتاً نظرِ ایشان این میشود که شاید چهل و چند روز بعد، حال یا نظرِ ایشان تغییر پیدا کرده است، که این امر بعید است، برای اینکه در وصیتنامهی خودش به فرزندش به هر دو کتاب وصیت میکند که این دو کتاب را از دست نده، هم کتاب اقبال و هم کتاب لهوف، پس قاعدتاً نظرِ ایشان این است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چهل و چند روز بعد رسیدهاند.
پس این اربعین چیست؟
بعضیها هم گفتهاند که اولین زائر «جابر بن عبدالله انصاری» بوده است.
«جابر بن عبدالله انصاری» خیلی عظمت شأن دارد، از اصحابِ سِرّ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، ما در بین اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اصحاب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نفرات کمی را داریم که اصحاب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم باشند، مثلاً سلمان، جابر، الآن اگر بخواهم نفرِ سوم بگویم که روایت خاص برای او داشته باشیم که جزو اصحاب سِرّ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هست به یاد ندارم، البته الآن حافظهی بنده در این موضوع تنظیم نیست و فکرِ قبلی نکردهام، ولی سلمان و جابر بلافاصله به ذهنم میرسد، یعنی اگر بگویید اصحاب سِرّ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نام ببر، من ابتدا جابر را نام میبرم و بعد سلمان را خواهم گفت، ولی زیارت شخصی مانند جابر هم نمیتواند اربعین را اربعین کند.
این چیزی هم که امروز شما از اربعین میبینید شما را به آن اربعین فریب ندهد، الآن ما دو اربعین داریم که هر دو هم اصالت دارند، یک اربعین آن چیزی است که در روایات هست و یک اربعین هم این چیزی است که الآن در حال رخ دادن است، این چیزی که الآن در حال اتفاق افتادن است، اگر مثلاً بیست و سوم ربیع الثانی یا هجدهم ماه رمضان یا چهاردم ماه ذی القعده هم این اتفاق عظیم بیفتد به اندازهی کافی عظمت داشت، اگر کسی باور ندارد برود و یک مرتبه ببیند، این اتفاقی که الآن در حال رخ دادن است اصلاً نیازی نیست که روایت داشته باشد، بایستی تماشا کنند، اصلاً «انّ للحسین فى قلوب المؤمنین محبّةً مکنونةً»،[4] این موضوع فطری و جبلّی ماست، لذا چیزی که فطری و جبلّی ماست آموزش دادنی نیست، چیزی که فطری و جبلّی ماست کافی است که انسان با تذکّر به یاد بیاورد، همینکه به یاد بیاوری دیگر آموزش دیگری لازم ندارد، نمایش بدهی یا تذکّر بدهی کافی است، لذا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: «أنَا قَتیلُ العَبرَةِ، لا یذکرُنی مُؤمِنٌ إلَا استَعبَرَ»[5] مؤمن اگر به یاد من بیفتد گریه میکند.
بعد آن ابله میگوید شما از پنجاه و هفت سال عمرِ حسین بن علی به شش ماه عزای او بسنده کردهاید!
بلاتشبیه یک نفر که قهرمان المپیک در رشته کشتی است، سه یا چهار پارت شش دقیقهای کشتی گرفته است، قهرمان تیراندازی ده یا بیست تیر انداخته است و کلاً پنج دقیقه نمیشود، تا دویست سال بعد هم وقتی نام آن قهرمان را بیاورند به یاد قهرمان المپیک بودنِ و میافتند، مسئله که زندگی شخصی او نیست.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در آن شش ماه کاری کردهاند که عالم را زیر و رو کردهاند، قبل از اینکه به این دنیا بیایند با این شش ماه دستِ انبیاء علیهم السلام را گرفتهاند، یا رحمة الله الواسعه، یا باب نجاة الاُمّة…
هرچه گشتهاند که چیزی پیدا کنند و این اربعین را به یک جایی گره بزنند… اشتباه است که اربعین را بجز حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به جای دیگری گره بزنیم، غیر از اینکه رأس مطهر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در بالای سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مسجد داشته است، آن هم روایت معتبر دارد، «روایت معتبر دارد» به این معنا که روایت قابل اعتناء دارد، الآن آن قسمت جلویی صحن حضرت زهرا سلام الله علیها مسجد رأس مطهّر بوده است و روایت هم دارد که رأس مطهر را در آنجا دفن کردهاند، واقعیت این است که ما الآن دقیق نمیدانیم، اگر من الآن بخواهم احتمال بدهم احتمالِ اعادهی سر مطهّر به قبر شریف حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را جدّیتر از بقیه میدانم ولی در حد احتمال.
اربعین در فرهنگ شیعه قبل از اینکه اینطور پررونق باشد وجود داشته است، مثلاً در یاد دارید که بیست سال قبل چنین مراسم اربعینی وجود نداشت، ان شاء الله خدای متعال صدام را لعنت کند…
اصلاً کلاً اربعین عجیب است، مرحوم حاجی نوری هم از کسانی است که منکر رسیدن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در اربعین به کربلا هست، اصلاً در این زمینه کتاب دارد، ولی خود ایشان باب پیادهروی به سمت کربلا در ایام اربعین را باز کرده است و علما را با خود همراه میکرده است، از شاگرد ایشان آقابزرگ تهرانی اعلی الله مقامه الشّریف نقل شده است که میگویند الآن صد هزار نفر میروند، ولی این موضوع برای صدهی اخیر است، سیصد سال قبل اصلاً هیچ گزارشی در مورد این سبک از اربعین وجود ندارد.
اینکه بنده میگویم اربعین در بین علما هست، منظورم این اربعین نیست، این اربعین هر زمانی که بود مهم بود، اما الآن در جایی قرار گرفته است که جای خیلی خوبی هم هست، که الآن چند دقیقه به این موضوع عرض خواهم کرد.
در بین روایات ما عرفه و نیمه شعبان و عاشورا آنقدر روایت دارد که اصلا قابل قیاس با اربعین نیست اما اربعین هم در روایات ما محترم است، الآن اگر یک نفر بیاید و این اربعین را ببیند شاید متوجه نشود، این اربعین برای خودش اصالت دارد، چون صدها روایت و دلیل بر این اتفاق عظیم دلالت میکند، اما ارادهی الهی بوده است که این سبک در اربعین بیفتد، نگویید که امام حسن عسکری علیه السلام فرمودهاند که زیارت اربعین از علامات مؤمن است، بروید و روایات شب عاشورا را ببینید، بروید و روایات عرفه را ببینید، شاید هم ارادهی الهی بر این قرار گرفته است که حقیقتِ آن اربعین اصلی با این عظمتِ ظاهر انطباق پیدا کند.
وقتی پرده نفاق سنگین میشود
آن اربعین اصلی برای چه بوده است؟ آن اربعین اصلی درواقع «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»،[6] کاری که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شروع کردند و نتوانستند انجام بدهند را…
بدانید که وقتی پردهی نفاق سنگین میشود باید حجّت کبری به میان بیاید، در هر دو مورد ناموس خدا به کمک معصوم آمده است، هم در واقعه هجوم که شروع ماجرا بود، هم در ختم ماجرا که به نظر بنده ختم اول اربعین بود و ختم دوم هم ظهور امام زمان ارواحنا فداه است، در هر دو مورد ناموس خدا آمده است که پرده از روی نفاق بردارد.
وقتی حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غصب شد بعضی از امور به ظاهر اسلامی بشدّت رونق گرفت…
اینکه ما به چه چیزی «اسلامی» بگوییم و به چه چیزی اسلامی نگوییم، یعنی وقتی موضوع را عرفی میکنیم، همین الآن ببینید ما برای نماز شبی که از دست برود بیتابی نمیکنیم، این موضوع به جهت عدم اهمیّت نماز شب نیست، به جهت عدم فهمِ من است، یا به جهت عدم آموزش صحیح به من است، یا عرف جامعه است که تفکیک کرده است.
نقل داستانی از آیت الله بهاءالدینی اعلی الله مقامه الشّریف
این مثال را ماه مبارک رمضان مفصل عرض کردهام و الآن فقط اشاره میکنم که تکرار نشود.
اگر کسی به دیدن مرحوم آیت الله بهاءالدینی رضوان الله تعالی علیه میرفت… این مرد خیلی عظمت داشتند، اصلاً هیبتِ ایشان حیدری بود، بعضی از بزرگان که در حدّ ادّعای مرجعیت بودند وقتی میخواستند محضر او را درک کنند دست و پایشان میلرزید. ایشان با همه جدّی بودند. یک زمانی یک نفر که خودِ او مشتری داشت رفته بود و گفته بود که چند وقتی است که شیطان مرا اذیت میکند… به آقای بهاءالدینی رجوع میکردند که وجهه کسب کنند، مثلاً توقع داشتند که آقای بهاءالدینی بگویند که اینطور نیست و شما بزرگوار هستید و استفاده میکنیم… ایشان فرموده بودند: تو خودت شیطان اکبر هستی!
اگر آقای بهاءالدینی میخواستند از یک نفر تعریف کنند میگفتند فلانی بازیگر نیست! یعنی صداقت دارد. ایشان در مورد یکی از اساتید ما فرموده بودند: فلانی راست میگوید و دروغ نمیگوید.
تا اینکه من به یک باب در کافی رسیدم که دیدم میفرماید که هیچ پیغمبری به نبوّت نرسید الا اینکه صدق حدیث و ادای امانت او کامل شد.
مثلاً ما فکر میکنیم که صدق حدیث خیلی موضوع سادهای است.
امام صادق صلوات الله علیه میفرمایند: فقط آن چیزی که علی را رساند به آنجایی که نزد پیامبر رساند «صدق حدیث» امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.
حال ببینید که راستگویی چقدر بین ما ارزش محسوب میشود، این برای اشکال تربیتی من است، اشکال تربیت خانوادگی من است، اشکال در تربیت مدرسه من است، اشکال در تربیت روی منابر ماست.
وقتی شاخص دینداری تغییر میکند
من همیشه میگویم گاهی طرف روضهی دروغ میخواند و خودِ او هم میداند، مخاطب هم میداند او دروغ میگوید و با او همراهی میکند!
«لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا»،[7] هر گناهی نجاست است، انسان برای این عبادات که از نجاست استفاده نمیکند.
بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر نگویی که شاخص دینداری چیست باید بگویی که دینداری بشدّت رشد داشت، یعنی اگر آمار کمّی مدّنظر شما باشد، همانطور که برای غیرشیعه آمار کمّی ملاک است و به آن افتخار هم میکنند، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چند نفر مسلمان بودند؟ بیست سال بعد چند نفر مسلمان بودند؟ صدها برابر، هزاران برابر…
گاهی ما هم اینطور میشویم، یک جلسه میگیریم، دعوت عمومی میکنیم، تلاش و تبلیغ هم میکنیم ولی تعداد کمی میآیند… انتهای جلسه در روضه عرض خواهم کرد که چه بسا ارزش مجلس جاماندگان از ارزش مجلس زائران بیشتر باشد، چون آن کسی که به زیارت میرود به این موضوع دلخوش است که کاری کرده است، ما فقط شرمنده هستیم، خود ارباب کمک کرده است و ما اصلاً نمیبینیم که کاری برای ارباب کرده باشیم، ابراز شرمندگی و توبه میکنیم، میگوییم سالهای قبل هم کاری نکرده بودیم و ما را راه میدادید، چه شده است که مرا برای جرائمی که داشتم تنبیه کردهاید… لذا من خیلی به این مجلس جاماندگان امید دارم، چون در این مجلس کسی اصلاً به چیزی امید ندارد، مجلسِ خجلها و شرمندههاست…
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست که خدمتی به سزا برنیامد از دستم
اگر ملاک کمّیت باشد تعداد مسلمین قابل قیاس با قبل نبود، منظور از «مسلمین» هم شهادتینگویان است که ما با هر کسی که در دنیا شهادتین بگوید و انکار ضروری نکند بعنوان یک مسلمان برخورد میکنیم.
«انکار ضروری نکند» یعنی چه؟ یعنی بعد از زمانی که شهادتین گفت نگوید پیغمبر را پیغمبر نمیدانم، کسی به این راحتی چنین نمیگوید بجز کسی که بخواهد ابراز ارتداد کند یا اینکه نعوذبالله بگوید پیغمبر را دروغگو میدانم. این شخص دیگر نامسلمان است و دیگر شیعه و سنّی ندارد، این بحث برای دنیاست، اینکه در قیامت به چه کسی اجر میدهند که یک بحث دیگری است، در دنیا کسی که شهادتین بگوید مسلمان است.
اگر آمار مسلمین به این معنا یعنی بصورت کلّی شهادتینگویان و کسی که انکار ضروری ندارد باشد به مراتب بیشتر از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. یعنی اگر با این نگاهی که ما این روزها به بهانهی جذب کردن… بعضی از جلسات بزرگ در فضای رسانهای میگویند که میخواهیم جذب کنیم، من هم مدام میگویم ابتدا باید من و شما را جذب کنند تا بعد ما جذب کنیم، مرام خدای متعال و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اینطور نبود که معاذالله نتوانند جذب کنند، اگر آن هفتاد و دو نفر بودند یا نبودند عظمت کربلا به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، اینطور نبود که نعوذبالله نتوانند.
اصلاً وقتی کسی بخواهد کسی را دعوت کند اینطور دعوت نمیکند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به مکه و مدینه نوشتند «مَنْ لَحِقَ بِي اُسْتُشْهِدَ»[8] هر کسی که بیاید کشته میشود، خودِ این موضوع مانع است، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مدام در مسیر از کشته شدن فرمودند، یک جایی فرمودند این خواب را دیدم، در یک جایی روایت خواندند، شب عاشورا فرمودند: بروید که اینها با من کار دارند، دوباره روز عاشورا هر کسی که میخواست به میدان برود باید التماس میکرد.
اگر با آن نگاهِ کَمّی نگاه کنیم اسلام خیلی پیشرفت کرد.
شب عاشورا «لهم دَوِيٌّ بالقُرآنِ كدَوِيِّ النَّحلِ» قرآن میخواندند، وقتی فلانی هم میخواست «قرظه بن کعب انصاری» را بعنوان مسئول فرهنگی کوفه به کوفه بفرستد گفت: «لهم دَوِيٌّ بالقُرآنِ كدَوِيِّ النَّحلِ»، از هر کوچهای که رد بشوی صدای قرآن بلند است.
اما «أَصْبَحَ كِتَابُ اَللَّهِ فِيكَ مَهْجُوراً».[9]
چه زمانی قرآن مهجور شد؟
ان شاء الله خدای متعال آقای جوادی را حفظ کند، ایشان تفسیر خیلی دقیقی از این «مهجور» گفتهاند که بین این روایات و آن آیه انطباق داشته باشد.
یک معنای مهجور این است که یک نفر غریب است، معمولاً این آیه قرآن کریم «يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»،[10] میگویند: خدایا! ببین که قوم من قرآن را مهجور کردند، ای مردم بروید و قرآن بخوانید.
البته ای مردم بروید و قرآن بخوانید، هر کسی که با قرآن کریم انس ندارد یعنی حقیقتاً با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه انس ندارد، چون حقیقتِ قرآن کریم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، ان شاء الله خدای متعال انس با قرآن کریم را روزی ما کند، ان شاء الله خدای متعال ما را از اصحاب قرآن قرار بدهد که در این صورت اصحاب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میشویم، اما اینطور معنا میکردند که کتاب خدا مهجور است و قرآن بخوانید. نه! معنای این آیه این نیست، اینکه با قرآن کریم مأنوس باشید، «فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»،[11] این آیه قرآن کریم است و شکّی در آن نیست اما معنای آیه 30 سوره فرقان این نیست که میگویند در اهل سنّت قرآن هست و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیست و در شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است و قرآن کریم نیست… این حرفها چرندیات است، جایی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد و قرآن کریم نباشد درواقع اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیستند و جایی که قرآن کریم باشد و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نباشند هم قرآن کریم نیست، «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»،[12] اینها قابل تفکیک نیست، مانند اینکه بگویی عدد دو و زوج، نمیشود عدد دو و زوجیّت را از هم تفکیک کنید، عدد دو به معنای زوج است، اصلاً قابل انفکاک نیست، «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»، لذا وقتی در مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرآن را به نیزه کردند فرمودند با تیر بزنید، مگر قرآن محترم نیست؟ پس چرا اینطور فرمودند؟ چون دیگر آن قرآن نبود، قرآنی که در مقابل حقیقت قرآن عَلَم کنند که قرآن نیست، این گوسالهی سامری است، حضرت اشاره فرمودهاند، زیارت امام هادی سلام الله علیه را ملاحظه بفرمایید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: این گوسالهی سامری است و قرآن نیست.
اصلاً کاری که ابلیس میکند این است که مقدّس را در مقابلِ مقدّس میگذارد، آنجا باید چشم انسان دوبین نباشد و گوهر را در برابرِ قلابی تشخیص بدهد. این موضوع اصلاً قابل انفکاک نیست، مدام بر سر ما میزدند که… البته ان شاء الله خدای متعال روزی کند همانطور که در بین گذشتگان ما شیعیان به کثرت تلاوت قرآن و کثرت نماز خواندن و به انس با اینها و عبادت عمیق متّصف بودند، ما هم اینطور بشویم.
اما قرآن کریم اصلاً از رونق نیفتاده بود، بعد شما در روایات میبینید، در روایات متعدد نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که «أَصْبَحَ كِتَابُ اَللَّهِ بِفَقدِکَ وَ بِقَتلِکَ مَهْجُوراً»، کتاب خدا با نبود و قتلِ شما مهجور شد.
در ظاهر که مهجور نشده بود، جلسات قرائت قرآن بود، مساجد مملو از قاری بود، از امروز به مراتب بیشتر بود، چون کتاب قرآن چاپ نشده بود که منتشر بشود، از ترسِ اینکه قرآن از بین برود همهی مسلمین یا اکثرِ دینداران تلاش میکردند که اصلِ کتاب حفظ بشود، آن روزهای نخستین اعراب و نقطه هم نداشت که بخواند از روی آن بخوانند، باید نزد استاد میرفتند و کسب تکلیف میکردند، مجالس پُررونق بود، کمااینکه میگفتند «لهم دَوِيٌّ بالقُرآنِ كدَوِيِّ النَّحلِ»، خوارج هم همینطور بودند، خوارج هم شبی که فردای آن شب با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جنگ کردند «لهم دَوِيٌّ بالقُرآنِ كدَوِيِّ النَّحلِ»، پس اگر این معنای سخیف را قبول کنیم که رواج ظاهری عدم مهجوریت میشود و عدم رواج ظاهری هم مهجوریت میشود، اصلاً قرآن کریم نه نزد خوارج مهجور بوده است و نه نزد غیرشیعه مهجور بوده است.
پس اگر ما بخواهیم یارهای ظاهری دینداری را ملاک قرار بدهیم دینداری بشدّت رشد داشت، کمااینکه اگر ما امروز کثرتِ جلسات مذهبی را ملاک دینداری قرار بدهیم همین فریب را خوردهایم، آن روزی که هیئتیها در پژوهشهای دقیق آماری فاصلهی معناداری در ارتباط با همسرشان، در کم شدنِ طلاق، اختلاف با همسر، اختلاف با پدر و مادر، اختلاف با همسایه، تولّی به معنای عشق قلبی و ابراز آن نسبت به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، فاصلهی معناداری از آمار عمومی داشتند، نه اینکه مثلاً 63 درصد و 71 درصد باشد، این فاصله معنادار نیست، آنوقت معلوم است که آیا این جلسات کار خود را درست انجام میدهد و من هم درست میروم، نه اینکه بگویم اگر کسی به مجلس رفت بیاثر و بیارزش است، ولی نباید به کثرت فریب خورد.
بعضی اوقات در جنگی که با ایرانِ آن زمان شد که نامسلمان بودند خوب عمل شدند، چون همهی لشگریان جامعه اسلامی آن روز که از یک سنخ نبودند، همهی فرماندهان از یک جنس نبودند، بعضی جاها خوب عمل شد و بعضی جاها هم وحشیگری شد، بعد نباید وحشیگریها را به گردن اسلام بیندازیم.
مانند این میماند که شما امروز طالبان و داعش را نسخهی اسلام معرّفی کنید، اگر عقل کسی برسد میداند که این کار نه تنها تبلیغ نیست که ضدّتبلیغ است.
آداب شرعی، مجالس فقهی، مجالس متعدد فقه و حدیث در مسجد نبوی، در مسجد کوفه، کاملاً پُررونق، نسبت طلاب به بقیه از امروز به مراتب بیشتر بود، حال پس قرآن کریم چه میفرماید که قرآن مهجور شد؟ قرآن کجا مهجور شد؟
ان شاء الله خدای متعال آقای جوادی را حفظ کند، ایشان میفرمایند که مهجوریت دو معنا دارد، یک معنای آن همین دور شدن است، یک معنای دیگر آن که معنای اصلی هم هست، حداقل به اندازهی قبلی معنای حقیقی هست و مجازی نیست معنای «هذیان و چرند و پرند» است.
یکی از معافیتهای سربازی حکم مهجوریت است، یعنی میگویند فلانی دیوانه است.
ایشان میفرمایند که آیه برای مکّه است، چه گلهی قیامت باشد و چه گلهی دنیا باشد دربارهی مکّیان صحبت میکند، مکّیان که کافر بودند، معنا نداشت اینها با قرآن کریم انس داشته باشند، این چه توقعی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشته باشند که کفّار که هنوز خدا را قبول نکردهاند با قرآن کریم انس داشته باشند و بفرمایند «يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»؟
بلکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینجا میخواهند بفرمایند: خدایا! من آیه قرآن میخوانم و میگویند هذیان میگوید و نعوذبالله ساحر و مجنون است.
یعنی بجای اینکه این کلام نورانی حضرت حق اینها را هدایت کند اینها تمسخر میکنند، همانطور که معجزات انبیاء گذشته را تمسخر میکردند، کشتی نوح را تمسخر میکردند و عصای موسی را تمسخر میکردند، اینها معجزهی نبوی را تمسخر میکنند و میگویند هذیان و چرند و پرند است و آن را مقدّس نمیشمارند.
آیا بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرآن کریم از این معنای مهجوریت نجات پیدا کرد؟ که به نظر میرسد این معنا درست است. آیا مردم با قرآن کریم بعنوان کلام وحی برخورد کردند؟ نه!
شک در اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مصداق دو آیه تطهیر «لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»[13] هستند نیست، حال اینکه آیا فلان همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هست یا نیست اختلاف است، مهم نیست، ما فعلاً با این موضوع کار نداریم، اما اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اهل البیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند یا نیستند… حداقل شش ماه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر روز به در خانهیشان رفته است و صدا زده است و آیه تطهیر را خوانده است.
اگر کسی نستجیربالله… عملاً چنین کردند… اگر دیوانهای شش سال هم به در خانهای برود و حرفی بزند کسی توجّهی نمیکند، اما اگر او را پیغمبر بدانند اگر یک مرتبه هم فرمایش کنند آن کلام را روی سر خود میگذارند.
آیا بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرآن کریم را هذیان دیدند یا قول الحق و فصل الخطاب؟ هذیان دیدند که درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آتش زدند.
این موضوع آنقدر واضح است که وقتی خود آن ملعون مشعل به دست به در خانه رفت گفتند که فاطمه [سلام الله علیها] در خانه است، و این هم عظمتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نشان میدهد، کنارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگفتند علی در خانه است و گفتند فاطمه در خانه است، این فکرِ جامعه است، جامعه میفهمند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک حرمتی دارند، حال الآن با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ و رقابت هستند یا نه مهم نیست، اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خانه است، پس میفهمیدند.
اگر شما ببینید یک نفر نعوذبالله نشسته است و میگوید من مسلمان هستم و هر روز سی جزء قرآن میخوانم، بعد همین فرد پای خود را روی قرآن کریم گذاشته است، شما چه میگویید؟ مسلّماً میگویید مسخره میکنی. اگر قرآن را کلام خدا میدانی و هر روز ختم قرآن داری چرا روی آن پا گذاشتهای؟
یا اینکه ببینید کسی معاذالله قرآن را پاره میکند و در عین حال میگوید که کلام وحی خیلی معجزه است! مسلّماً میگویید که در حال تمسخر است.
در مجلس یزید عدّهای را کنار فرزندان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گذاشته بودند و شروع میکردند به گریه کردن، در میان گریه شروع میکردند به قهقهه زدن!
آیا قرآن را قرآن میدانستند؟ نه! همانطور که قرآن بدون پیغمبر اعتباری ندارد… یک مرتبه هم نگفتند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معاذالله هذیان میگوید، آن روزهای آخر دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواهند فرمایشاتی داشته باشند و گفتند: درد به او غلبه کرده است… آیا همین یک مرتبه گفتهاند؟ نه!
قرآن مهجور بود، هنوز هم بین خیلیها مهجور است، وقتی داعشی آیه قرآن میخواند یعنی قرآن مهجور است، چون این عمل او که از سرِ صدق نیست…
به نظر شما مجله شارلی ابدو که ان شاء الله خدای متعال بنیان آن را براندازد، اثر تخریبی کاریکاتور او بر علیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیشتر است یا داعش؟ اثر تخریبی داعش به مراتب بیشتر از اوست، گرچه ما سر جای آن هم گفتهایم که آن کاریکاتوری هم که او کشیده است برای سلفِ این داعشیهاست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را هذیانگو دیدند و جسارت کردند، همان اخبارِ چرند و پرندی که اینها نقل کردند را این مجله نقاشی کرده است. یعنی اگر میخواهی ریشهی تمسخر نبوی را از جای خود بِکَنی باید بروی و ریشهی آن روز اول که عملاً تمسخر کردند را بزنی.
اینجا آن ملعون بخاطر اینکه وقت نبود صریح گفت، وگرنه برای این موضوع محمل درست میکرد.
شما بدانید موضوعی که آن فرد گفت پیغمبر هذیان میگوید، درست است که در ظاهر در بعضی از کتب توجیه میکنند ولی مانند یک عقده در طرفداران آن مکتب است، وقتی یک عالم شیعی از روی غیرت خود گفت که مگر میشود کسی چنین حرفی بزند و مدینه او را تکهپاره نکند؟ یعنی از روی غیرت خود گفت که دوست نداشت کسی این جسارت را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کرده باشد… دیدهاید که ما گاهی روضه حضرت زینب کبری سلام الله علیها میخوانیم و میگوییم ان شاء الله دروغ باشد… این جمله برای این نیست که ما بخواهیم انکار کنیم، بلکه برای این است که غیرتمان قبول نمیکند آن اتفاق افتاده باشد…
زمانی که آن عالم بزرگ شیعه این مسئله را نفی کرد در بعضی از کشورها جشن گرفتند. چرا جشن میگیرید ولی در کتابهای خودتان به این امر افتخار میکنید؟ معلوم است که آنجا مجبور است در میان دعوا بیهوده افتخار کند، اما این یک عقده در حلق آنهاست.
اینجا حرف زیاد است که نمیخواهم بیان کنم، که چه افرادی بخاطر این جمله برگشتهاند و شیعه شدهاند، بلکه برائتشان از ولایتشان مقدّم شده است، یعنی برائتی شدهاند و بعد ولایتی شدهاند.
فقط هم این نبود، جای دیگری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معاویه ملعون را لعن صریح کردند، سند هم نزد شیعه و سنّی صحیح است، «ابن عساکر» میگوید این أصح اسانید در فضائلِ معاویه است! یعنی صحیحتر از این در فضائل معاویه نداریم. چرا؟ چون میگویند معاذالله پیغمبر نمیتوانست دهان خود را کنترل کند و همینطور فحش میداد و لعن میکرد، شما باید تقوا داشته باشید ولی پیغمبری که… میگویند پیغمبر گفته است که لعن میکند ولی به خدا گفته است که من نمیتوانم خودم را کنترل کنم، من هر کسی را که لعن کردم تو او را به خودت نزدیک کن!
«ابن کثیر» میگوید: «هذه منقبة لمعاویة»، این لعن جزوِ افتخاراتِ معاویه است! خوشروزی بوده است، روزی او زیاد بوده است، روزی او شده است که پیغمبر او را لعن کند!
دیگر واقعاً اگر بخواهید به یک نفر جسارت کنید بالاتر از این میتوانید؟
بالاترین درجهی برائت این است که شما کسی را لعن کنید، لعن یعنی «خدایا! او را از رحمت خودت دور کن»، چون من هرچه بغض نسبت به او داشته باشم ضرری به او نمیرسانم، من که ضارّ و نافع نیستم، اگر من کوه غضب و نفرت نسبت به کسی باشم هیچ چیزی به او نمیرسد، ضررزننده و نفعدهنده خدای متعال است، اما وقتی لعن میکنیم میگوییم خدایا! تو او را از رحمت خودت دور کن، این انتهای غضب است، چون او را به بدترین عذاب دعا میکنی. اگر خانهی کسی در دنیا بسوزد که عذاب نیست، اینکه دست کسی قطع بشود که عذاب نیست، قیامتی وجود دارد، اما کسی که از رحمت خدا دور بشود خالد در جهنّم است، دیگر بدتر از این نداریم، این انتهای بغض است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معاویه را لعن کردهاند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک نفر را لعن کرده است و میگویند او که لعن شده است خوشروزی بوده است!
آیا اینجا واقعاً هذیان دانستنِ قولِ نبوی نیست؟
اصلاً رسماً بعضی از علمای قرن هفتم و هشتم بر سر روایات دیگر هم که گیر کردهاند گفتهاند که پیغمبر ارتجازی گفته است! مدلولِ این حرف این است که هذیان گفته است و جدّی نگفته است، جدّی نگیرید.
«يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا».
اینها آمدند و یک اسلامی درست کردند، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را هم عملاً پیغمبر قبول نداشتند. یک نفر بود که گیج بود و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد که اگر پسرعموی تو مولای بعد از توست از خدا بخواه که سنگی از آسمان بیاید، یعنی ناگهان نفاقِ خود را برملا میکرد، بقیه نفاق را برملا نکردند، رفتند و درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را هم آتش زدند، نماز هم میخواندند، نوشتهاند که بعضی از اینها که نسبت به اهل بیت پیغمبر سلام الله علیهم أجمعین بغض هم داشتند هفت روز هفت روز صوم الوصال داشتند! یعنی هفت روز روزهی بیافطار!
«ذهبی» بیچاره میگوید بَهبَه به خلیفهی زاهد! امام راشد! عبدالله بن زبیر. خاک بر فهم کسی که هم حرام شرعی را نمیفهمد و هم ناصبی بودن او را نمیفهمد.
این اسلام مدام هم بارور و بزرگ و متورّم شد، من به مردم آن اسلام کار ندارم، تازهمسلمانهای آن زمان که اصلاً نمیدانستند موضوع چیست، اصلاً خبر نداشتند.
در شام طرف آمد و به حضرت سجّاد علیه السلام فحش داد، ولی آیات قرآن را شنیده بود، این یعنی این پیرمردی که معاویه او را مسلمان کرده بود، این قرآن را مهجور نمیدید، این قرآن را باور داشت ولی معاویه او را مسلمان کرده بود، پس مسلماً بسیاری از دین را نمیداند، آمد و گفت: الحمدلله که خدا شما را مفتضح کرد… حضرت سجّاد علیه السلام دیدند که این پیرمرد حیف است… بَهبَه… پسرِ رحمت الله الواسعه و امام العارفین و قطب الأنبیاء… حضرت سجّاد علیه السلام دیدند که این پیرمرد حیف است، فرمودند: شیخ! قرآن هم خواندهای؟ گفت: بله! هر روز قرآن میخوانیم…
چون اسیر را غیرعرب میگرفتند و غیرفصیح بود، این شخص حرف امام را باور کرد، چون فکر میکرد که امام اصلاً حرفِ او را نمیفهمد.
مثلاً فکر کنید ما با یک کشور کافر دیگری که به یک زبان دیگری صحبت میکنند بجنگیم، آنها هم جانی و جنایتکار باشند، بعد حال چند نفر از آنها را اسیر گرفته باشند، وقتی آنها را میبرند شما بگویید «الحمدلله»، شما اصلاً نمیدانید این شخص میفهمد یا نه.
آن پیرمرد دید که امام سجّاد علیه السلام عربی فصیح پاسخ میدهند، شیخ! آیا قرآن خواندهای؟ این پیرمرد هم تعجّب کرد و هم باور کرد، البته کلام امام نور است و روی قلب اثر میگذارد، آن پیرمرد گفت: بله!
بالاخره معلوم است که این پیرمرد قرآن را مهجور نمیداند، یعنی او قرآن را قرآن میدانست ولی فهمِ او ناقص بود.
همانطور که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به آن کسی که فحش داد، دیدند درست است که این شخص از شام آمده است و فحش هم میدهد، ولی این شخص قرآن را باور کرده است، به او دروغ گفتهاند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: شاید اشتباه گرفتهای، از آثار پیداست که با بارِ سفر آمدهای، امشب را میهمانِ ما باش.
آن شخص گفت: من چنین جسارتی کردم، به پدرِ او توهین کردم، او مرا اینطور تحویل گرفت.
من نمیخواهم بگویم غیرشیعه همه قرآن را هذیان میدانند، از خیلی چیزها خبر ندارند، ما هم که اصلاً حالِ تبلیغ نداریم.
حضرت سجّاد سلام الله علیه فرمودند: شیخ! آیا قرآن خواندهای؟ گفت: بله! قرآن خواندهام. حضرت فرمودند: «لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» را خواندهای؟ آن «قُربَی» ما هستیم.
آن پیرمرد عمامهی خود را به زمین زد و شروع کرد به گریه کردن، یزید ملعون را لعن کرد.
اشتباه نکنید، الآن هم نمیخواهم به کسی نسبت بدهم که این اموی است و او نیست، اما آن کسی که به صدا و سیما میرود و میگوید عبدالعزیز دهلوی (که هم امام زمان ارواحنا فداه را تمسخر کرده است و هم در کلامی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نستجیربالله جزو اوباش و اراذل شمرده است) حبّ خیلی شدید به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داشت، عمامه هم روی سر خود دارد، من این را به حسابِ نفهمی او میگذارم ان شاء الله.
خیلی از آنها هم نمیدانند اما سران میدانند، بعضی جاها ناگهان نشانههایی پیدا میشد، «ولید بن عبدالملک لعنت الله علیه» برای تفریح در کاخ خودش قرآن را میگذاشت و به قرآن تیر میزد، بعد نماز جماعت هم میخواند.
آیا این آدم قرآن میخواند؟ شما برای تفریح به چه چیزی تیر میزنید؟ آیا به چشم فرزند خودت؟ آیا به چیزی که ارزش دارد؟ نه! آنها هم قرآن را هذیان میدانستند.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که آخرین فرد پنجتن بودند باید کاری میکردند که پردهی اولِ نفاق… یک مرتبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این کار را کردند، فرمودند: «ظَهَرَ فيكُمْ حَسيكَةُ النِّفاقِ»،[14] با اینکه بقیه همه میگفتند مسلمان هستند و اصحاب هستند و نسبت به اینها بغض نداشته باشید، مگر در قرآن ندیدید که «لَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا»،[15] خدایا! غلّ و غش را از سابقین مؤمن در دلِ ما مگذار…
در همین آیه گفته است: «لِلَّذِينَ آمَنُوا» نه «لِلّذِینَ فَسَقوا»، نه «لِلَّذِینَ تَکَلَّموا بِالشَّهادَتِین»، گفته است مؤمن، مؤمن کیست؟ «يَا عَلِيُّ لَوْلاَكَ لَمَا عُرِفَ اَلْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي»،[16] «لاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ»،[17] «يَا عَلِيُّ لَمْ يُعْرَفِ اَلْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي وَ كَانَ بَعْدَهُ هُدًى مِنَ اَلضَّلاَلِ».[18]
«لَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا» یعنی حداقل این است که حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشته باشد و بغضِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نداشته باشد.
منتها این موضوع برملا نشد، هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم، آنجا حضرت فرمودند «ظَهَرَ فيكُمْ حَسيكَةُ النِّفاقِ»، همان مردم مدینه و همان اصحاب هم حق السکوت گرفته بودند، «زید بن ثابت» مسئول توزیع رشوه بود، ساکت میکردند، آدمی هم که رشوه میگیرد میداند موضوع چیست، مثلاً میگویند آقای قاضی دو میلیارد تومان به تو میدهیم و تو این حکم را عوض کن، این قاضی میفهمد که حکم خلاف میدهد، میفهمد این چیزی که مینویسد اشتباه است، این کارِ او که بخاطرِ نفهمی او نیست، میفهمد اما حق السکوت گرفته است.
اینها هم ساکت شدند، بعدیها هم که در فتوحات بصورت قبیلهای مسلمان شدند که صدها برابر و هزاران برابر شدند، همینها بودند که اینها را مسلمان کرده بودند، همینها به اینها معالم دین یاد داده بودند، لذا آن بیچارهها اصلاً خبر نداشتند، چه بسا بسیاری از کسانی که در آن بیست و پنج سال قبل از حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند و تازهمسلمان بودند و از دنیا رفتند در اعلا علییّن هم باشند، او که اصلاً خبر نداشت و فقط یک شهادتین به او یاد داده بودند و او هم ایمان آورده بود و از چیزی خبر نداشت، چه بسا به آن اندازهای هم که به او گفته بودند عمل هم کرده بوده است، اصلاً فضای بیان هم وجود نداشت، پردهی نفاق غلیظ بود، آن کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کردند در مدینه بود، مدینه کمجمعیت بود، بعدها هم که خبر نمیرسید، مانند همین کسی که میگوید «عبدالعزیز دهلوی» محب است، این روایت از عمر است که آمد و به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گفت: «مَا مِنَ الْخَلْقِ اَحَدٌ اَحَبُّ اِلَینا مِنْ اَبِیکِ، وَمَا مِنْ اَحَدٍ اَحَبُّ اِلَیْنَا بَعْدَ اَبِیکِ مِنْکِ»،[19] شما علی الاطلاق در مسلمین محبوبترین فرد برای ما بعد از پدرتان هستید.
هرکجا میخواهند مناقب عمر را بنویسند میگویند خلیفه عطرت پیغمبر را خیلی دوست داشت و این هم روایتِ این امر که سند صحیح هم دارد، ولی حراملقمگی این است که مابقی روایت را نگویند، بعد گفت: «وَایْمُ اللَّهِ مَا ذَاکَ بِمَانِعِیَّ اِنِ اجْتَمَعَ هؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ اَنْ آمُرَ بِهِمْ اَنْ یُحْرَقَ عَلیْهِمُ الْبَیتُُ» اما اگر از خانه بیرون نیایید خانه را با اهل آن بر سرِ شما آتش میزنم!
آیا شما باور میکنید که من بگویم تو محبوبترین فرد برای من هستید ولی الآن میخواهم خانوادهی شما را بسوزانم؟
صدر را میگویند و ساقه را حذف میکنند، وگرنه روایات اصلی که در منابع قدیمی هست این دو جمله با هم است.
با آتش زدنِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که «أَصْبَحَ كِتَابُ اَللَّهِ مَهْجُوراً»، چون یقین داشتند که کتابالله به عظمت و تعظیم و تکریم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دستور داده است، وقتی اینچنین علنی بر خلاف این موضوع عمل میشود یعنی قرآن را قبول ندارند، نه اینکه قرآن رواج ندارد، به نظر میآید که این معنا درست است که هم معنای اصلِ لغوی است و معنای حقیقی است و معنای مجازی هم نیست، با بقیهی روایاتمان هم منطبق است.
پردهی نفاق غلیظتر شد
پرده غلیظتر شد و پررویی بیشتر شد و معاویه حاکم شد. معاویه ملعون آمد و به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گفت که من از پدر تو افضل هستم و یزید هم از تو افضل است! و هیچ کسی از آن جمع که نشسته بودند اعتراض نکرد.
امروز که تقریباً هزار و چهارصد سال از آن سال گذشته است، هیچ ناصبی از ترس جرأت ندارد بیان کند که یزید از حسین بن علی برتر بود.
یعنی بعداً ورق برگشت و الآن نمیتوانند بیان کنند و اگر چنین عقیدهای هم داشته باشند نفاق میورزند، تقریباً کسانی که به چنین چیزی معتقد باشند شاید به درصد نرسند، البته هستند، سال 2019 کتابهایشان در همین پاکستان و هندوستان چاپ شده است، که میگویند اصلاً نباید به حسین بن علی «سیّدالشّهداء» گفت، چون سیّدالشّهداء کسی است که در راه خدا شهید میشود نه در راه مالپرستی. معاذالله.
بنده هم گزارش نمیدهم بلکه کتابها را دیدهام، بعضی از آن کتب الآن در منزل ما هست برخی دیگر در کتابخانهی دوست ماست، من این کتب را از نزدیک دیدهام، با مخصص زبان اردو نشستهام و گفتهام این جمله را کلمه به کلمه بخوان، ما قدری از آن را میفهمیم و قدر دیگری را با آن شخص که متخصص بود خواندهام.
این اشخاص هستند ولی خیلی دیوانه هستند، اینها هستند که برای ما آیت عظمی باشند که مراقب باشید که اگر دوباره حواس خودتان را جمع نکنید و درست تبلیغ نکنید این ناصبیها دوباره علم بدست میگیرند، اما الآن نمیخواهم بگویم که اینها اکثریت هستند، چون اینطور نیست و این حرف بیانصافی است، مردم عمومی که از هیچ چیزی خبر ندارند و بغض نسبت به عموم اصلاً اشتباه است، باید به این سمت برویم که اینها را بعنوان برادر دینی نجات بدهی، البته به نحوی که اعصابشان را خرد نکنی و عنادشان را تحریک نکنی و لجشان را در نیاوری، چون او که نمیداند و آنها را دین میداند، او چیزهایی را که فهمیده است را دین میداند، دیگر بالاتر از فحش به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام سجّاد علیه السلام که نیست، وقتی میدیدند آن شخص نمیداند رفتارشان با او تفاوت داشت. امام سجّاد علیه السلام به یزید ملعون فرمودند: آیا بروم و روی این تختهپاره بایستم؟
به نظر شما زیباتر و جذابتر و کارشدهتر و هنرمندانهتر از منبر مسجد سلطانِ آن روزگار چیزی پیدا میشد؟ ولی امام سجّاد میفرمایند که بگذار که روی این تختهپاره بروم. اینطور نیست که امام سجّاد علیه السلام نبینند این جسم طلاکاری و جواهرنشان شده است، بلکه این منبر نیست، روی منبر باید از دین گفت.
پردهی نفاق مدام غلیظ و غلیظتر و غلیظ و غلیظتر و غلیظ و غلیظتر شد، بگونهای که مقابله کردن با یزید با پنج دلیل که قبلاً اشاره کردهام… هر کسی مقابل یزید ملعون بایستد به پنج دلیل مهدور الدم است.
در زیارتی که امروز خواندید یک جمله دارد که اگر کسی بفهمد نباید زنده بماند، «سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ» خدایا! خونِ او در راه تو ریخته شد «وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ»… اصلاً نه من میتوانم درست ترجمه کنم و توضیح بدهم و امیدوار هستم که شما هم متوجه نشوید که مباح دانستنِ ناموسِ کسی یعنی چه…
خدای متعال اراده کرد و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در پردهی ارادهی خودش حفظ کرد، اما طرف مقابل برای هتک حرمت هم با کلماتی و هم با رفتارهایی ابراز کرد، منتها خدای متعال اجازه نداد که این محقق بشود.
حتّی داریم که شاعر عرب شعر گفت که با چه حجابی و با چه لباسی… مطابق روایات هم میگفت… بعد بر سرِ خود زد و گفت: اگر بخواهم جملهی بعد را بگویم اصلاً باید چه چیزی بگویم؟ این بزرگواران را با این وضع بین جمعیت بردند.
همین الآن برگردید و پشت سر خودتان را ببینید، نیازی به دیدن بازار کوفه و شام نیست، اگر یک بیبی مکرمهای را از این در وارد کنند و بخواهند از آن در هم خارج کنند…
آن شاعر بر سر خود زد و گفت: من دیگر این قصیده را تمام نمیکنم، اصلاً چه بگویم؟
نقل داستانی از مرحوم سید محسن اعرجی اعلی الله مقامه الشّریف
این مطلب را به شما بگویم، مرحوم سید محسن اعرجی که مرد خیلی عظیم الشأنی است، شیخ جعفر کاشف الغطاء به ایران آمد و به سلطان گفت: الحمدلله مذهب را رسمی و شیعه کردهاید و اذان میگویید، ولی من یک گله دارم. اذان شما ناقص است، شما میگویید: «أشهد أنّ علیً ولی الله»، شهادت میدهم که علی ولی خداست، ما این سید محسن اعرجی را ولی الله میدانیم، بگویید «أشهد أنّ علی امیرالمؤمنین»…
شیخ جعفر کاشف الغطاء رئیس مذهب است، ببینید این سید محسن اعرجی کیست، سید محسن اعرجی روضه میگرفت و بَکّاء هم بود، دستور داده بود که در مجلس ما کسی روضهی اسارت نخواند، رخ نداده است… آن بزرگواران را روی شترِ بیجهاز سوار نکردهاند…
مرحوم آیت الله آسیّد حسن صدر یک کتابی به نام «تذکرة المحسنین» دارند که من تصویر نسخهی خطی ایشان را با دستخط خودشان دارم، میگوید: روزی دیدند که مداح خانهی سید محسن اعرجی که آنجا شاعر هم بود روضهی اسارت میخواند… حال من بد شد، به او گفتم: تو که شاعر خانهی سید محسن اعرجی هستی چرا این شعر را میخوانی؟ گفت: این شعر را خود آقا سید محسن اعرجی گفته است. گفتم من باور نمیکنم، رفتم و از آقا پرسیدم، گفت: من هر وقت نام اسارت میآمد نمیتوانستم تحمّل کنم، تا اینکه یک شب مادرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در خواب دیدم، عرض کردم: مادر جان! این چیزهایی که در مورد جدّ ما میگویند… فرمودند: چیزی را نقل نکردهاند… عرض کردم: مسئلهی اسراء چطور؟ فرمودند: رخ داده است…
خلاصه اینکه آن شاعر عرب میگوید که من به حجاب و لباس پرداختم، نمیدانستم بگویم یا نگویم، خوابیدم، شب خواب دیدم و بیتی به من گفتند و من نوشتم، آن بیت این بود که… معنای آن همان بیتی است که میخوانند که «خورشید ایمن است یقین از نگاهها»…
شما آذریها یک «آسید علی تُرک» دارید که متأسفانه سی و چند سالگی از دنیا رفته است و اشعار فارسی و عربی و ترکی خوانده است که بینظیر است، او در یک بیتی از قول حضرت زینب کبری سلام الله علیها میگوید: در کوفه رو به قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کرد و فرمود «با دخترکان تو ، با آیات قرآن تو مانند کنیزان رفتار کردند»…
روضه و توسّل
پردهی نفاق غلیظتر و غلیظتر شد، حتّی وقتی سر را به نیزه زدند تکبیر هم میگفتند، این هم یک اسلام است…
مولای ما حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به وسط میدان آمدند «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»، کاری کردند که بین منافق و مؤمن فاصله ایجاد بشود، یک به یک آیات قرآن را به میدان فرستادند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کسی را به میدان فرستادند که دشمن گفت مانند تکّهی ماه میدرخشد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کسی را به میدان فرستادند که دشمن گفت یاللعجب پیغمبر آمده است، «أَصْبَحَ كِتَابُ اَللَّهِ بِفَقدِکَ مَهْجُوراً»، اینها میفهمیدند در حال چه کاری هستند، آن حرامزادهای که سر مقدّس حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را گرفت گفت: تو را میکشم در حالی که میدانم پسرِ فاطمه زهرا هستی و میدانم پیغمبر دربارهی تو چه گفته است…
یعنی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خطِ ایمان و نفاق را جدا کردند، یک به یک آوردند، مرتبهی آخر هم شیرخوار بدست گرفتند…
اگر بروید و از رزمندگان و فرماندهان جنگ بپرسید میگویند در جنگ یک گردانی به نام فلان بود، به خط میزدند و همه شهید میشدند، گردان منحل میشد و دوباره گردانی به همان نام تأسیس میشد، دوباره عملیات کربلای 4 همهی گردان شهید شدند و دوباره یک فرمانده میگذاشتند و یک گردان به همان نام ایجاد میکردند، دوست ندارند علم بیفتد.
این موضوع در کربلا هم رخ داد، لشگر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تار و مار شد… منسوب است پسر شما حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف فرموده است…
همهی تعلّقات انسان هنگام قبض روح از انسان قطع میشود، امام زمان ارواحنا فداه میفرمایند آن لحظهای که شما دست و پا میزدید… که اصلاً حواس انسان بر حسب عادت هم به جای دیگری نیست «تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلى رَحْلِکَ وَ بَیْتِک»[20]… او در حالِ جدا کردنِ سرِ شما بود ولی نگاه شما به خیمهها بود…
همهی گردانِ انصارالحسین علیه السلام شهید شدند، یک انصار الحسینِ دیگری تأسیس شد و حضرت زینب کبری سلام الله علیها عَلَم بدست گرفتند، این گردان از آن گردان غریبتر بود، چون اینها خنجر و نیزه نداشتند، آنها میتوانستند بجنگند، اینها باید با سیلیخوردن از دین دفاع میکردند، اینها با تحقیرشدن باید عزّتِ حسین بن علی علیه السلام را فریاد میزدند، آن گردان گرچه حضرت علی اکبر علیه السلام و حضرت عابس علیه السلام و حضرت زهیر علیه السلام و حضرت اباالفضل العباس علیه السلام داشت و ظاهراً شکست خورد، اما گردانِ دوم انصارالحسین علیه السلام کاخ یزید را حسینیه کرد، حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: «فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک و ناصِبْ جُهْدَک فوالله لا تمحُو ذکرنا و لا تُمیتُ وَحْیَنا»،[21] هر کاری که میخواهی انجام بدهی انجام بده، نمیگذاریم مردم ذکر ما را فراموش کنند، «إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ»[22]…
اربعین با آن جمله امام صادق سلام الله علیه اختتامیه و مجلس ختمِ جریان نفاق است، یعنی آن کاری که در سقیفه کردند و خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آتش زدند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها در اینجا به کاخ آنها رفتند و حیثیت آنها را به آتش کشیدند…
این انصارالحسین علیه السلام…
اگر مرد جنگی را در میان میدان تمسخر هم کنند اذیت نمیشود، ولی این زوّاری که به احتمال به کربلا آمدند که حضرت علی بن الحسین سلام الله علیه در بین آنها بودند، امام سجّاد علیه السلام غیرت الله الاعظمی بودند که در مقابل چشم ایشان به ناموسشان جسارت شد…
خودِ حضرت حسین بن علی علیه السلام در کربلا از شمر ملعون هیچ چیزی نخواستند و فقط خواستند که به خیمهها حمله نکنند…
حضرت سیّدالسّاجدین علیه السلام و حضرت زینب کبری سلام الله علیها میدانستند که هرچه بیشتر پردهدری کنند یزید ملعون بیشتر با چوبدستی جبران میکند، ولی برای اینکه پردهی نفاق کنار برود سخن گفتند و جگرشان سوخت، خودِ خدای متعال میداند که آنجا حضرت زین العابدین سلام الله علیه و حضرت زینب کبری سلام الله علیها حاضر بودند هزار تیر به قلبشان بخورد اما یک مخصره به لبهای مبارک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نخورد، ولی کارِ این گردان این بود که باید حرف میزدند و تحمّل میکردند…
یک روزی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شیرخوار بدست گرفتند…
اینها میدیدند که به سرِ مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جسارت میشود، میدیدند اگر فرمایش کنند حضرت رقیّه سلام الله علیها چه میشوند، ولی باید میگفتند تا بماند، اربعین اختتامیهی نفاق است…
وقتی پسر طلحه امام سجّاد علیه السلام را زنجیر به گردن دید طعنه زد و گفت: چه کسی برنده شد؟ امام سجّاد علیه السلام فرمودند: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم»،[23] اگر واقع به دنبال این هستی که ببینی چه کسی برنده شد هنگام نماز یک اذان و اقامه بگو، هنوز به رسالتِ رسول خدا شهادت میدهند… ما رفتیم، کشته و تلفات دادیم ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در رأس مأذنهها نگه داشتیم، ما برنده شدیم…
جابر بن عبدالله انصاری زودتر رسید، جابر اصحاب سِرّ است، خیلی بزرگ است، به عطیه جوفی گفت: مرا…
عطیه جوفی هزار ضربه شلاق خورد، به او گفته بودند یک فحش به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بده تا تو را رها کنیم، او گفت: من فحش نمیدهم، برای همین به او هزار ضربه شلاق زدند…
عصاکشِ جابر بن عبدالله انصاری این عطیه جوفی است، جابر گفت: عطیه! مرا به آب فرات ببر تا غسل کنم…
یعنی جابر آداب زیارت که صد سال بعد صادر شده است را میداند، چون او اصحابِ سِرّ است…
جابر غسل کرد و گفت: دست مرا بگیر…
جابر پیر و فرتوت بود و اصلاً توان جنگ نداشت که نیامده بود…
گفت: دست مرا بگیر و آرام آرام به کنار قبر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ببر… وقتی نزدیک شدند گفت: دیگر دست مرا رها کن، من بوی حبیبم را حس میکنم…
آمد و کنار قبر نشست، دست خود را روی قبر شریف گذاشت، اختلاف است که آیا همینجا بیهوش شد یا بعد از دو جمله، گفت: آه!… یک سلامی عرض کرد و گفت: «حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ»،[24] نشده بود که من مقدّم به سلام بشوم و شما هم جواب ندهید… بعد خودِ جابر جواب داد و گفت: چطور جواب بدهی؟ بین بدنِ شما که اینجاست و سرِ شما فاصله افتاده است…
بعد گفت: «والله لَقَد شارَکنا کُم»… بخدا که ما هم با شما شریک هستیم…
غیرتِ عطیه قبول نکرد و گفت: چه میگویی؟ سر از بدنِ اربابمان بریدند و ناموسِ ایشان را به اسارت بردند، فرزندان ایشان را یتیم و آواره کردند…
جابر گفت: عطیه! از حبیبم رسول خدا شنیدم…
ای جاماندهها… ای غبطهخورها… ای دلسوختهها…
گفت: از حبیبم رسول خدا شنیدم «مَن أحَبَّ قَوما حُشِرَ مَعَهُم و مَن أحَبَّ عَمَلَ قَومٍ اُشرِکَ فی عَمَلِهِم»، کسی که کسی را دوست داشته باشد با او محشور میشود و هر کسی که عملِ قومی را دوست داشته باشد در عملِ آن قوم شریک است.
یا امام زمان! روزی ما کن که یک مرتبه راست بگوییم «یا اباعبدالله! یا لَیتَنَی کُنّا مَعَک»… ای کاش ما سیلی میخوردیم…
این جلسه هم به نام مبارک امام زمان ارواحنا فداه است و هم به نام مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، در روایات هست که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پذیرای زوّار هستند، لذا من یک جمله از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میگویم، ان شاء الله حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای ما هم آغوش باز کنند…
بیبی جان! امروز زیارت ما را هم از دور قبول کنید…
گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم…
آیا دلِ شما خیلی تنگ شده است؟ من یک دلتنگی عجیب برای شما بگویم…
اینجا شوق حبیب به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که قابل قیاس به شوقِ معصوم نسبت به معصوم نیست، تحمّلِ عدمِ جواب نداشت، گفت: «حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ»…
وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شهید شدند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دست فرزندان را گرفتند و از آن خانه رفتند، احتمال زیاد هم میدهیم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را داخل خانه دفن کرده باشند، در این خانه هم همه معصوم هستند، نسیان ندارند، نمیتوانند کنار آن در و دیوار و سجادهی عبادت مادر نفس بکشند… از خانه بیرون آمدند و محل خانه را عوض کردند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبها به زیارت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میرفتند، اما دلِ حضرت کَنده میشد و نمیتوانستند تا فردا شب تحمّل کنند، آخرهای عمر شریف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روزی یک نفر آمد و گفت: آقا جان! چرا محاسن شریفتان را خضاب نمیکنید؟ حضرت فرمودند: ما عزادار هستیم! آن شخص عرض کرد: چه کسی تازه از دنیا رفته است؟… تازه و کهنه ندارد… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبِ دفنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ»،[25] این جگر دیگر خنک نخواهد شد…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبها برای زیارت میرفتند اما روزها هم دلشان تنگ میشد…
دو نقل گفتهاند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیتوانستند روز به خانه بروند، میترسیدند شک کنند و محلِ قبر پیدا بشود، شاید اصلاً یک جهت عوض کردنِ خانه این بود که گاهی میهمان میآمد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیخواستند محل دفن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها معلوم باشد، حال نمیدانم که آیا ظاهر قبر را هم پوشانده بودند یا نه…
دو نقل هست، یکی اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روزها به کنار زاویه عقیل در بقیع میرفتند و با حسنین علیهم السلام بلند بلند گریه میکردند، یعنی از شب قبل تابحال هم نمیتوانم تحمل کنم…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سی سال اینطور سوختند، وقتی آن ملعون ضربه زد حضرت فرمودند: «فُزتُ بِرَبّ الکَعبَه»…
یک نقل دیگر هم این است که نوشتهاند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند: بین قبرها راه میروم و با تو حرف میزنم، با قبرِ حبیبم، و جوابی نمیشنوم…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] الحق المبین فی معرفة المعصومین علیهم السلام، صفحه 588
[5] الأمالی (للصدوق) ، جلد ۱ ، صفحه ۱۳۷
[6] سوره مبارکه انفال، آیه 37 (لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَىٰ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ)
[7] زیارت وارث
[8] مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۳۹ (وَ تَحَدَّثَ اَلنَّاسُ عِنْدَ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ تَخَلُّفَ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَنَفِيَّةِ عَنْهُ فَقَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ اَلثُّمَالِيَّ إِنَّ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمَّا تَوَجَّهَ إِلَى اَلْعِرَاقِ دَعَا بِقِرْطَاسٍ وَ كَتَبَ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ مِنَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى بَنِي هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ لَحِقَ بِي اُسْتُشْهِدَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي لَمْ يَبْلُغِ اَلْفَتْحَ وَ اَلسَّلاَمُ .)
[9] زاد المعاد ، جلد ۱ ، صفحه ۲۹۵ (رَوَى بَعْضُ اَلْعُلَمَاءِ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلْفَارِسِيِّ أَنَّهُ قَالَ: كُنْتُ كَثِيرَ اَلزِّيَارَةِ لِمَوْلاَنَا أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَلَّ مَالِي وَ ضَعُفَ مِنَ اَلْكِبَرِ جِسْمِي، فَتَرَكْتُ اَلزِّيَارَةَ فَرَأَيْتُ ذَاتَ لَيْلَةٍ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فِي اَلْمَنَامِ وَ مَعَهُ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ فَمَرَرْتُ بِهِمْ، فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ هَذَا اَلرَّجُلُ كَانَ يُكْثِرُ زِيَارَتِي فَانْقَطَعَ عَنِّي، فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَ عَنْ مِثْلِ اَلْحُسَيْنِ تُهَاجِرُ وَ تَتْرُكُ زِيَارَتَهُ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ حَاشَا لِي أَنْ أَهْجُرَ مَوْلاَيَ وَ لَكِنِّي ضَعُفْتُ وَ كَبِرْتُ وَ لِهَذَا عَزَّتْ زِيَارَتُهُ وَ لِقِلَّةِ مَالِي تَرَكْتُ زِيَارَتَهُ. فَقَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: اِصْعَدْ كُلَّ لَيْلَةٍ عَلَى سَطْحِ دَارِكَ وَ أَشِرْ بِسَبَّابَتِكَ نَحْوَ قَبْرِهِ وَ قُلْ: اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى جَدِّكَ وَ أَبِيكَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أُمِّكَ وَ أَخِيكَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى اَلْأَئِمَّةِ مِنْ بَنِيكَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ اَلدَّمْعَةِ اَلسَّاكِبَةِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ اَلْمُصِيبَةِ اَلرَّاتِبَةِ لَقَدْ أَصْبَحَ كِتَابُ اَللَّهِ فِيكَ مَهْجُوراً وَ رَسُولُ اَللَّهِ فِيكَ مَوْتُوراً اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَنْصَارِ اَللَّهِ وَ خُلَفَائِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى أُمَنَاءِ اَللَّهِ وَ أَحِبَّائِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اَللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اَللَّهِ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اَللَّهِ وَ حَمَلَةِ كِتَابِ اَللَّهِ وَ أَوْصِيَاءِ نَبِيِّ اَللَّهِ وَ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. ثُمَّ اُطْلُبْ مَا شِئْتَ مِنَ اَللَّهِ، فَإِنَّكَ إِنْ فَعَلْتَ ذَلِكَ قُبِلَتْ زِيَارَتُكَ مِنْ قَرِيبٍ أَوْ بَعِيدٍ .)
[10] سوره مبارکه فرقان، آیه 30 (وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا)
[11] سوره مبارکه مزمل، آیه 20 (إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ ۚ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضَىٰ ۙ وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)
[12] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، جلد 1، صفحه 233 (إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا)
[13] سوره مبارکه شوری، آیه 23 (ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ)
[14] خطبه فدکیه
[15] سوره مبارکه حشر، آیه 10 (وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ)
[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۰ ، صفحه ۲۶
[17] بشارة المصطفی لشیعة المرتضی ، جلد ۱ ، صفحه ۷۵ (أَخْبَرَنَا اَلْفَقِيهُ أَبُو إِسْحَاقَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبِي اَلْقَاسِمِ بْنِ أَحْمَدَ اَلدَّيْلَمِيُّ مِنْ لَفْظِهِ بِآمُلَ فِي دَارِهِ بِمَحَلَّةِ اَلْمَشْهَدِ اَلنَّاصِرِ فِي رَبِيعٍ اَلْأَوَّلِ سَنَةَ عِشْرِينَ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مَنْصُورٍ نَصْرُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْفُرَاتِيُّ اَلْقَزْوِينِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْجَوْهَرِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ اَلْقَطِيفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عُمَرَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ اَلثَّقَفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَسْبَاطُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ اَلزُّبَيْدِيُّ عَنِ اَلْأَعْمَشِ عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ زِرٍّ قَالَ: قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : وَ اَلَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ خَلَقَ اَلنَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهِدَ اَلنَّبِيُّ اَلْأُمِّيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَيَّ لاَ يُحِبُّكَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ.)
[18] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۹۹ ، صفحه ۱۰۴
[19] ابن ابی شیبة کوفی، الکتاب المصنف فی الاحادیث والآثار، جلد ۷، صفحه ۴۳۲، حدیث ۳۷۰۴۵، کتاب المغازی، تحقیق:کمال یوسف الحوت، ناشر:مکتبة الرشد – الریاض، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۹ه (حدثنا محمد بن بِشْرٍ نا عُبیدالله بن عمر حدثنا زید بن اسلَم عن ابیه اسلم اَنَّهُ حِینَ بُویِعَ لاِبِی بَکْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ یَدْخُلان عَلی فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَیُشَاوِرُونَهَا وَیَرْتَجِعُونَ فی اَمرِهِمْ، فَلَمَّا بَلَغَ ذالِکَ عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّی دَخَلَ عَلی فَاطِمَةَ، فَقَالَ: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مَا مِنَ الْخَلْقِ اَحَدٌ اَحَبُّ اِلَینا مِنْ اَبِیکِ، وَمَا مِنْ اَحَدٍ اَحَبُّ اِلَیْنَا بَعْدَ اَبِیکِ مِنْکِ، وَایْمُ اللَّهِ مَا ذَاکَ بِمَانِعِیَّ اِنِ اجْتَمَعَ هؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ اَنْ آمُرَ بِهِمْ اَنْ یُحْرَقَ عَلیْهِمُ الْبَیتُُ، قَالَ فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ اَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِی وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَیَحْرِقَنَّ عَلَیکُمُ الْبَیْتَ، وَایْمُ اللَّهِ لَیُمْضِیَنَّ مَا حَلَفَ عَلَیْهِ. فَانْصَرِفُوا رَاشِدِینَ، فِرُّوا رَاْیَکُمْ وَلاَ تَرْجِعُوا اِلَیَّ، فَانْصَرَفُوا عَنْهَا وَلَمْ یَرْجِعُوا اِلَیْهَا حَتَّی بَایَعُوا لاَبِی بَکْرٍ.)
[20] زیارت ناحیه مقدّسه
[21] مقتل الحسین علیه السلام، صفحه 464
[22] اللهوف علی قتلی الطفوف ، جلد ۱ ، صفحه ۱۷۴
[23] أمالی شیخ طوسی، صفحه 677
[24] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد 68 ، صفحه 130 (عن عطیّة العوفی: خَرَجتُ مَعَ جابِرِ بنِ عَبدِ اللّه ِ الأَنصارِیِّ زائِرَینِ قَبرَ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام، فَلَمّا وَرَدنا کَربَلاءَ دَنا جابِرٌ مِن شاطِئِ الفُراتِ فَاغتَسَلَ، ثُمَّ اتَّزَرَ بِإِزارٍ وَارتَدى بِآخَر، ثُمَّ فَتَحَ صُرَّةً فیها سُعدٌ فَنَثَرَها عَلى بَدَنِه، ثُمَّ لَم یَخطُ خُطوَةً إلّا ذَکَرَ اللّه َ تَعالى. حَتّى إذا دَنا مِنَ القَبرِ قال: ألمِسنیهِ فَأَلمَستُهُ فَخَرَّ عَلَى القَبرِ مَغشِیّا عَلَیهِ فَرَشَشتُ عَلَیهِ شَیئا مِنَ الماءِ فَلَمّا أفاقَ قال: یا حُسَینُ ثَلاثا ثُمَّ قال: حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ. ثُمَّ قال: وأنّى لَکَ بِالجَوابِ وقَد شُحِطَت أوداجُکَ عَلى أثباجِک، وفُرِّقَ بَینَ بَدَنِکَ ورَأسِک، فَأَشهَدُ أنَّکَ ابنُ خاتَمِ النَّبِیّین وَابنُ سَیِّدِ المُؤمِنین وَابنُ حَلیفِ التَّقوى وسَلیلِ الهُدى وخامِسُ أصحابِ الکِساءِ وَابنُ سَیِّدِ النُّقَباءِ وَابنُ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ النِّساءِ وما لَکَ لا تَکونُ هکَذا وقَد غَذَّتکَ کَفُّ سَیِّدِ المُرسَلین ورُبّیتَ فی حِجرِ المُتَّقین ورُضِعتَ مِن ثَدیِ الإِیمانِ وفُطِمتَ بِالإِسلام فَطِبتَ حَیّا وطِبتَ مَیِّتا غَیرَ أنَّ قُلوبَ المُؤمِنینَ غَیرُ طَیِّبَةٍ لِفِراقِک ولا شاکَّةٍ فِی الخِیَرَةِ لَکَ فَعَلَیکَ سَلامُ اللّه و رِضوانُهُ وأشهَدُ أنَّکَ مَضَیتَ عَلى ما مَضى عَلَیهِ أخوکَ یَحیَى بنُ زَکَرِیّا. ثُمَّ جالَ بِبَصَرِهِ حَولَ القَبرِ وقال: السَّلامُ عَلَیکُم أیَّتُهَا الأَرواحُ الَّتی حَلَّت بِفِناءِ الحُسَینِ وأناخَت بِرَحلِهِ وأشهَدُ أنَّکُم أقَمتُمُ الصَّلاةَ وآتَیتُمُ الزَّکاةَ ، وأمَرتُم بِالمَعروفِ ونَهَیتُم عَنِ المُنکَرِ وجاهَدتُمُ المُلحِدین وعَبَدتُمُ اللّه َ حَتّى أتاکُمُ الیَقینُ. وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِیّا لَقَد شارَکنا کُم فیما دَخَلتُم فیهِ. قالَ عَطِیَّةُ: فَقُلتُ لَهُ: یا جابِرُ ! کَیفَ ولَم نَهبِط وادِیا ولَم نَعلُ جَبَلاً ولَم نَضرِب بِسَیفٍ وَ القَومُ قَد فُرِّقَ بَینَ رُؤوسِهِم وأبدانِهِم، واُوتِمَت أولادُهُم و أرمَلَت أزواجُهُم ؟! فَقال: یا عَطِیَّةُ ! سَمِعتُ حَبیبی رَسولَ اللّه ِصلى الله علیه و آله یَقولُ: مَن أحَبَّ قَوما حُشِرَ مَعَهُم و مَن أحَبَّ عَمَلَ قَومٍ اُشرِکَ فی عَمَلِهِم وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِیّا إنَّ نِیَّتی ونِیَّةَ أصحابی عَلى ما مَضى عَلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام وأصحابُهُ خُذوا بی نَحوَ أبیاتِ کوفانَ . فَلَمّا صِرنا فی بَعضِ الطَّریقِ قالَ: یا عَطِیَّةُ ! هَل اُوصیکَ وما أظُنُّ أنَّنی بَعدَ هذِهِ السَّفَرَةِ مُلاقیک؟ أحبِب مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله ما أحَبَّهُم وأبغِض مُبغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ ما أبغَضَهُم وإن کانَ صَوّاما قَوّاما، وَارفُق بِمُحِبِّ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، فَإِنَّهُ إن تَزِلَّ لَهُ قَدَمٌ بِکَثرَةِ ذُنوبِهِ ثَبَتَت لَهُ اُخرى بِمَحَبَّتِهِم ، فَإِنَّ مُحِبَّهُم یَعودُ إلَى الجَنَّةِ ، ومُبغِضَهُم یَعودُ إلَى النّارِ.)
[25] نهج البلاغه، خطبه 202 (وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) رُوِيَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ فَاطِمَةَ (علیها السلام) كَالْمُنَاجِي بِهِ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) عِنْدَ قَبْرِهِ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَ السَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ. قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَ عَنْهَا تَجَلُّدِي، إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ، فَ “إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ”. فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ، إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ. وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ. وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ، لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ.)