دینداری باید موجب تغییر رفتار در ما گردد – جلسه سوم از چهار جلسه

حجت الاسلام کاشانی روز شنبه مورخ 3 مهر ماه 1400 در اجتماع جاماندگان اربعین حسینی هیئت آیین حسینی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به سخنرانی پیرامون مسئله ی «دینداری باید موجب تغییر رفتار در ما گردد» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این برنامه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به پیشگاهِ ساحت مقدّس حضرت بقیّة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحتِ مبارک صاحب عزا، حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها صلوات دیگری ان شاء الله با اخلاص محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

امروز سالروز وفات عالم حقیقتاً بی‌اغراق و بی‌نظیر و استثنائی و غیور و دانشمند و فرهیخته و آبروی تشیّع که بعد از او حدود صد و چهل سال است شیعه در موضوع امامت یتیم شده است، مرحوم آیت الله العظمی سید حامد لکهنوی که به میرحامد حسین هندی مشهور است، امروز سالروز وفات ایشان است، فقط خدای متعال می‌داند، بنده هم کمی در این بیست سال که با آثار ایشان محشور هستم اندکی می‌دانم که او چه شخصیت برجسته‌ای است، در بی‌نظیر بودن او مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در حوالی صفحه 140 کتاب «کشف اسرار» می‌فرمایند که ایشان حجّت کبری مذهب هستند، خدا می‌داند که او چه کرده است، اگر کسی زندگی او را بررسی کند از خودش خجالت می‌کشد که چه شیعیان و مجاهدانی در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وجود داشته‌اند، نثار روح مطهّر ایشان و کسانی که راه او را رفته‌اند صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

حال چند جمله‌ای از ایشان خواهم گفت، بحث خودم را کمی جابجا می‌کنم که از ایشان هم عرض کنم.

در ایام سالروز رزمندگی رزمندگانی هستیم که بسیاری از کارهای ما نسبت به دوران صدر اسلام خجالت‌آور است، اما اتفاقاتی هم در دوره‌ی حیات ما افتاده است که ما شاهد آن بوده‌ایم که در هزار و چهارصد سال گذشته یا بی‌نظیر است و یا کم‌نظیر است. تقدیم به پیشگاه مبارک و مقدّس شهدا، شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدّس، شهدای مدافع حرم، چون در این مکان هستیم بویژه شهدای ارتش، شهدای نیروی هوایی صلواتی با اخلاص ان شاء الله بفرستید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

نکاتی در مورد علامه میرحامد حسین اعلی الله مقامه الشّریف

البته واقعیت این است که مرحوم میرحامد حسین غریب‌تر از شهدا هستند، یعنی او مجاهدِ مرزبانِ عقیده است، مرحوم امام قریب به صد سال یا هشتاد سال قبل، زمان چاپ اول کتاب «کشف اسرار» می‌فرمایند: باید آثار میرحامد حسین چاپ بشود.

 ما خواب هستیم، آثار ایشان از معدود آثاری است که هیچ کتابی در ردّ او ننوشته‌اند، مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه در این کتاب می‌فرمایند: وقتی اهل سنّت نتوانستند جواب بدهند سعی کردند کتاب را بخرند و نابود کنند. آنجا حضرت امام رضوان الله تعالی علیه می‌فرمایند که ما باید تلاش کنیم این کتاب چاپ بشود. ایشان سال 1306 از دنیا رفته‌اند، حدود نود سال قبل است. امام در اولین کتب خود اینطور فرموده‌اند، الآن حدود هشتاد سال گذشته است و هنوز آثار ایشان کامل چاپ نشده است، و این قدرناشناسی حیرت‌انگیز ما نسبت به مهم‌ترین اثرِ امامت‌پژوهی تاریخ اسلام از کم‌توفیقی‌های عجیب است.

من یک آنچه گذشت بگویم و می‌خواهم به این مناسبت چند جمله‌ای عرض کنم، اگر این شهدای ما اینطور رفته‌اند و شهید شده‌اند، این شهدا تربیت‌شده‌ی مسیرِ ولایت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند، و اگر ما مبانی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را در ذهن‌ها تقویت نکنیم بعداً رزمنده‌ای که بتواند پا به عرصه‌ی خطر بگذارد و سینه در برابر تیر سپر کند… من زندگینامه‌ی بعضی از این شهدایی که تصویرشان در اینجا هست، بعضی از خلبان‌هایی که تصاویرشان موجود است را خوانده‌ام، شجاعت‌های حیرت‌انگیز، با شرایطی که ما داشتیم، با تحریمی که ما بودیم، با تجهیزاتی که نداشتیم که با نیروی هوایی عراق مقابله کنند، این‌ها مگر می‌تواند بجز با داشتنِ ایمان اتفاق بیفتد؟ سرمنشأ این ایمان ولایت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است و این کتاب‌هایی که راجع به ولایت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، آن هم در این سطحی که کسی مانند مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه که خودشان نابغه‌ی قرن هستند می‌فرمایند «حجّت کبری مذهب»، ما هم بی‌خیال هستیم.

جالب است که مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه حدود هشتاد سال قبل می‌فرمایند که ما شیعیان هم خواب هستیم. الحمدلله ظاهراً هنوز هم بیدار نشده‌ایم!

مروری بر جلسات گذشته

بحث این بود که بصورت خیلی مختصر عرض کردیم که ما دینداری می‌کنیم که چه بشود؟ برای اینکه این دین ما را نجات بدهد و آخرت ما را درست کند. علامتِ اینکه این دین می‌خواهد آخرت ما را درست کند، این است که باید دنیای ما را درست کرده باشد.

عمداً چند مثال زدم، می‌توانستم سی مثال متنوع دیگر هم بزنم، عمداً هر جلسه دو سه مثال تکرار کردم که بگویم اینجا باید بیشتر توجّه بشود.

عرض کردم یکی از آنجاهایی که ما می‌بینیم این دینداری ما دقیق و کافی و کامل نیست، آنجایی است که می‌بینیم اثرِ این دینداری در زندگی ما هنوز درست نیست، پس معلوم است که یک جای کار می‌لنگد.

مثلاً کجا؟ مثلاً تولّی و تبرّی ما می‌لنگد.

تولّی بصورت یک جمله‌ای یعنی محبّت قلبی و ابراز آن نسبت به چند طیف، در صدر آن شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، یک پله پایین‌تر نسبت به کسانی که هم‌جبهه‌ی ما هستند، آن‌هایی که با ما به نفع مستضعفان و بر علیه مستکبران می‌جنگند، یک مرتبه پایین‌تر نسبت به همه‌ی مسلمین.

بعضی از این شهدایی که تصویرشان در اینجا موجود است برای دفاع از جان یک مسلمان غیرشیعه کشته شده‌اند، خیلی از اوقات مدافعان حرم در حاشیه سامرا و اربیل و خیلی از جاهای سوریه در دفاع از غیرشیعیان کشته شده‌اند.

اگر ما می‌بینیم شیعیان با یکدیگر دعوا دارند و جنگ و جدال می‌کنند، هیئتی‌ها بر علیه یکدیگر حرف می‌زنند، زن و شوهرها با یکدیگر رفیق نیستند، اتفاقاً اوج تولّی باید در خانه باشد، اگر می‌بینیم که وضع آمار طلاق خراب است می‌فهمیم که دینداری ما آن دینداری که باید باشد نیست، یا اصل دین ایراد دارد که زندگی ما را درست نکرده است، که معاذالله…

ان شاء الله خدای متعال مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند، فرمودند: حال که حکومت به دست ما افتاده است، هر کاری که کنیم به نام دین می‌نویسند. این جمله مفصل است که من مختصر عرض کردم، عین این جمله برای امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نیست ولی شاید این مفهوم را در بیست جمله تکرار کرده‌اند، صوت آن هم موجود است و منتشر هم شده است.

وقتی ما می‌بینیم فضای زندگی در جامعه‌ی ما یک اشکالات جدّی دارد، یک قلّه‌هایی مانند شهدا و جانبازان و بعضی از دانشمندان می‌بینیم که همه‌ی زندگی‌شان را خرج می‌کنند که به مردم خدمت کنند… یک پزشکی در اهواز بود که با همسر خود که ظاهراً او هم پزشک بود، شبانه‌روز تدریس داشتند و در فضای کرونا در بیمارستان‌ها درمان می‌کردند و اموال شخصی خودشان را هم بخاطر فرمان آتش به اختیار حضرت آقا در کارآفرینی هزینه کرده بود و شغل تولید کرده بود، شبانه‌روز کار می‌کنند، از این قله‌ها هم داریم، گاهی اوقات وقتی نام دهه‌ی هشتادی‌ها به میان می‌آید بعضی‌ها به یاد رقص می‌افتند، ناگهان شما می‌بینید یک جوان پانزده ساله به دل آتش می‌زند… این امر که شوخی نیست، تا زمانی که انسان کوه آتش نبیند نمی‌فهمد به دل آتش زدن و دو نفر را نجات دادن یعنی چه.

یعنی من نمی‌خواهم ناامیدانه بگویم که وضع خراب است، اما واقعیت این است که اگر از این ستاره‌ها و تک‌خال‌ها بگذریم، این جامعه کاشانی هم دارد، این هم آمار طلاق است، پس باید برگردیم و دینداری خودمان را وارسی و بازرسی کنیم.

بنده یک نکته از این وارسی و بازرسی را گفته‌ام، شب‌های قبل عرض کردم که این یک پروژه‌ای است که من دو سال روی آن کار کردم و این مباحث شاید نزدیک به صد جلسه‌ی مرتبط به یکدیگر است، اما سعی کردم اینجا بحث خودم را خیلی تغییر ندهم که گوشه‌ای از بحث جا بیفتد.

عرض کردیم که ما باید سلفی بشویم، اصلاً کمی معنای سلفی را توضیح دادیم و عرض کردیم سلفی‌گری در اصل درست است، و اتفاقاً یکی از نادانی‌های بعضی از نادانان این بود که وهابیتِ خبیثِ نوظهور را که حتّی نسبت به ابن تیمیّه‌ی هفتصد سال قبل هم پایبند و متعهد نیستند «سلفی» نام گذاشتیم و متأسفانه در تبلیغاتمان نام سلفی را خراب کردیم، ضمناً به این‌ها هم امتیاز دادیم.

انگار الآن یک نفر به بابیت «سلفی» بگوید، آیا یعنی زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بابیت بوده است؟ نه! یک پدیده‌ی انگلیسی جدید است، برای چه…

مثلاً الآن اسرائیلی‌ها چقدر دوست دارند که شما به آن منطقه‌ای که در حال اشغال آن هستند چهار هزار سال قدمت بدهید؟

ما خودمان رایگان به نفع روابط عمومی وهابیت می‌گوییم که این‌ها سلفی هستند!

همه‌ی این‌ها برای این است که کار علمی دقیق کم صورت می‌گیرد، سلفی یعنی کسی که بخواهد برود و دین را از منشأ آن بگیرد. بعد هم عرض کردیم که هر کهنه‌ای خوب نیست، هر چیزی که قدیمی باشد که لزوماً خوب نیست، یا اینکه الزامی نیست.

مانند اینکه یک نفر بگوید سبک مداحی فقط سبک حاج فلان که چهل و هشت سال قبل می‌خوانده است.

فاخر بخوان، شعر خوب بخوان، سبکی که مناسب مجلس حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است را بخوان، سبکی را بخوان که اگر امام زمان ارواحنا فداه به جلسه آمدند بشود خواند.

با این شرایط چه کسی گفته است که سبک مداحی باید قدیمی باشد؟ اگر خواستی قدیمی هم بخوانی و یادآوری کنی و حس فضای سنّتی جامعه را حفظ کنی هم خوب است، ولی الزامی نیست، ولی شعر و محتوای مداحی نباید از یک سطحی پایین‌تر باشد.

پس هر چیزی نباید قدیمی باشد، خیلی از چیزها باید با تکنولوژی روز پیش برود.

ولی دین یعنی چه؟ اسلام یعنی چه؟ ما بگوییم پیرو آیین خاتم انبیاء هستیم، این برای هزار و چهارصد سال قبل است، آیین‌های پنجاه ساله و چهل ساله و سی ساله و دو روزه و انرژی درمانی فلانی هم داریم، اما اسلام هزار و چهارصد سال سن دارد، لذا ما باید برگردیم و دین را از سلفمان و گذشتگانمان و قرآن و روایات معتبر بگیریم.

بعد به اینجا رسیدیم که حال که می‌خواهیم روایت بگیریم… چرا این حرف را می‌زنم؟ عرض کردم ما دائم در جامعه درگیر هستیم و خوب هم یاد گرفته‌اند که ما را اداره کنند، یک روزی…

چون در مجلس هم جوانان و نوجوانان کم‌سن هستند و هم خواهران هستند نمی‌توانم درست صحبت کنم. یک روزی یک کسی مانند معاویه که در دوران جاهلیت، نه دوران اسلام، در دوران جاهلیت که فساد بیداد می‌کرد، با آن مادر نمی‌توانست سر بلند کند، بیست و یک سال هم که با اسلام جنگیده بود، پدرش ملعونش هم که ابوسفیان است، فضای جنگ روایت کار را به جایی رساند که نمازخوان‌ها در میان جنگ، بعد از چندده هزار کشته گفتند: صبر کنیم و ببینیم که آیا حق با علی بن ابیطالب [صلوات الله علیه] است یا با معاویه ملعون!

ممکن است ما هم الآن خیلی تعجّب کنیم، ما سر جای خود این موارد را مفصّل آورده‌ایم، که ما امروز چقدر نسبت به برادران غیرشیعه‌مان وظیفه داریم که چه دروغ‌هایی به خورد این‌ها داده می‌شود.

مثلاً ذهبی و ابن تیمیه می‌گویند که اهل بدعت در قالب سه گروه بدعت‌گر در صفین شرکت کردند، شیعیان علی و خوارج در یک طرف، ناصبی‌ها یک طرف، هر سه اهل بدعت بودند، با یکدیگر جنگیدند، عقلای قوم اهل سنّت هستند!

این جسارت خیلی بزرگی به محضر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و جناب عمّار علیه السلام و جناب ذوالشهادتین علیه السلام و امثال این‌هاست، این‌ها اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، آیا این‌ها اهل بدعت هستند؟

معاویه می‌خواست پسردایی خود را اعدام کند، علّت را هم دوست بودنِ او با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عنوان کرد، پسردایی او یعنی محمد بن ابی حذیفه گفت: برای اینکه سپاه علی علیه السلام مملو از اهل عبادت و زاهد و عابد است، اما هرچه فاسقِ فاجرِ ناپاک‌زاده هم هست در سپاه توست، من چطور به سپاه تو بپیوندم؟

اما جنگ روایت می‌تواند کاری کند که همین سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بایستند و بگویند حکمیت کنیم که ببینیم آیا حق با علی [سلام الله علیه] است یا معاویه!

بعد هم این موضوع تا همین امروز هم ادامه دارد، کتاب‌هایی که هست، همین الآن هم کتبی وجود دارد که همراه بنده است، اگر همین امروز یک جوان غیرمسلمان بخواهد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بشنود چه چیزهایی به او می‌گویند، و ما هم اینجا نشسته‌ایم، اینجا چقدر همه‌ی وجود شما می‌سوزد که حمله شده است و…

صد هزار ضربه‌ی سنگین‌تر از آن سیلی به شخصیت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین زده می‌شود، مدام و شبانه‌روزی، و متأسفانه ما اصلاً توجه نداریم و این جبهه‌ی جنگ را نمی‌بینیم، اگر اینجا خدای نکرده یک خمپاره‌ای اصابت کند موج انفجار و آتش و صدا دارد و متوجه می‌شویم، اما اگر ترور بیولوژیکی رخ دهد و یا فضا را آلوده کنند و یک سمّی بیاید و نه بود و نه درد و نه اثر داشته باشد و نه بعد از اثر کردن ظاهر انسان را تغییر بدهد، مردم به خانه بروند و چند نفر چند نفر از دنیا بروند، دیگر ما این جنگ را نمی‌بینیم. اصلاً یکی از موارد جنگ الکترال این است که در مشاعر طرف مقابل اختلال ایجاد کنند که نفهمد این طرف روبرو دشمن و است فکر کند که دوست است، یا اینکه فکر کند دوست دشمن است و او را بزند.

گفتند: عقلای قوم و اهل سنّت در جنگ شرکت نکردند و اهل بدعت در جنگ شرکت کردند، اهل بدعت یعنی ناصبی‌های شام و شیعیان و خوارج!

این تعداد اصحاب جنگ بدر، بیش از صد صحابی جنگ بدر در لشگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، این تعداد صحابی جنگ احد در لشگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، آیا همه‌ی این‌ها اهل بدعت هستند؟ نعوذبالله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم همینطور؟

ما هم به این موضوعات توجه نداریم، به همین‌ها توجه نداریم که می‌آیند و ما را یک به یک به کار می‌گیرند.

اینکه ما می‌بینیم دینداری آنطور که باید باشد در جامعه نیست، باید برگردیم و دین را از اصل بگیریم. نمی‌شود با یک روایت به یک نفر نسبت متوکل عباسی داد، نمی‌شود با یک روایت به کسی نسبت کفر داد و این را لعن کرد و این دیگری را منافق خواند و…

متأسفانه هم انقلابی‌ها پُربرچسب هستند، بعضی از انقلابی‌ها متأسفانه زیاد برچسب می‌زنند، هم غیرانقلابی‌ها. آن‌ها این‌ها را بَتری می‌گویند و این‌ها هم به آن‌ها انگلیسی. هم بتری وجود دارد و هم انگلیسی، اما شما نمی‌توانید به هر کسی این نسبت را بدهید.

منافق وجود دارد، اما شما به این راحتی نمی‌توانید به کسی نسبت منافق بدهید.

من نمی‌خواهم بگویم شیعه انگلیسی نیست یا اسلام امریکایی نیست یا بتریه نیستند، هستند اما اگر شما بخواهید به کسی چنین نسبتی را بدهید باید سند و مدرک داشته باشید.

این شب‌ها عرض کردیم که با یک روایت فاتحه‌ی طرف را می‌خوانند.

اینجا توضیح دادیم که به جهاتی بین روایات اختلافاتی وجود دارد.

سرمنشأ اختلافات کجاست؟

حال سرمنشأ این اختلافات کجاست؟

به مناسبت سالروز وفات مجاهد کبیر عالم تشیع و بلکه اسلام مرحوم میرحامد حسین اعلی الله مقامه الشّریف چند جمله از حضرت آقا حفظه الله که عید غدیر سال 84 فرموده‌اند می‌خوانم.

دو جلسه مفصل توضیح دادیم که خود ائمه علیهم السلام اختلاف الروایات را درست کردند، کار شیعیان را سخت کردند، برای اینکه خونشان ریخته نشود.

چرا این کار را کردند؟ چرا مثل عبدالله بن عمر بدحافظه که به بدحافظگی مشهور بود… به او می‌گفتند شما خیلی بدحافظه هستید…

می‌دانید که محدّث بدحافظه که به درد نمی‌خورد، همه چیز را غلط می‌گوید، روایات را با هم قاطی می‌کند.

من بیست و چند جلسه راجع به عبدالله بن عمر حرف زده‌ام و الآن نمی‌خواهم آن‌ها را تکرار کنم که بگویم چطور روایات را قاطی کرده است، چقدر آدم بخاطر روایات اشتباه او توسط وهابیت کشته شده است، و کسی که منصور دوانیقی به دنبال این بود که مالک بن انس «الموطأ» را از روی فتاوای عبدالله بن عمر بنویسد. همان کسی که در جنگ صفین شرکت نکرده است، ابن تیمیه هم گفت این عاقل است و اهل سنّت است. «اهل سنّت است» هم یعنی اهل سنّت پیغمبر است.

چه کسی مخالف سنّت پیغمبر است؟ آیا کسی را پیدا می‌کنید که به معنای واقعی کلمه بگوید که من مخالف سنّت پیغمبر هستم؟ اگر کسی چنین حرفی بزند که مسلمان نیست.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که نفس الرسول هستند، حسنین علیهما السلام، عمار، ذوالشهادتین و… را اهل بدعت خوانده است و عبدالله بن عمر که در جنگ شرکت نکرده است…

عبدالله بن عمر در اواخر عمر خود اظهار پشیمانی کرد و گفت: ای کاش با آن گروه ظالمی که پیغمبر فرمود در صفین می‌جنگیدم.

خود عبدالله بن عمر اظهار پشیمانی کرده است، اما ذهبی و ابن تیمیه می‌گویند او سنّیِ واقعی است!

این اصلاً توهین به اهل سنّت است، ما در بین اهل سنّت کسانی را داریم که اشعار فوق العاده در مدح اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گفته‌اند، و اصلاً ظلم است که بیاییم و وهابیت را نماینده‌ی اهل سنّت در نظر بگیریم، این ظلم خیلی بزرگی است، اگر من بجای آن‌ها باشم شکایت می‌کنم و می‌گویم، مانند این است که بگویند بهائی‌ها شیعه هستند، این برای ما از فحش بدتر است.

چرا باید اختلاف الروایة پیدا می‌شد؟ چون امنیت از بین رفت.

چرا طالبان پیدا شد؟ امروز مسئله‌ی طالبان چیست؟ بروید و سخنرانی‌ها را ببینید، می‌گوید: «امیرالمومنین فرمودند»، «امیرالمومنین ما امیرالمومنین جهان اسلام است، منتها تسلط ما فعلا در افغانستان است».

داعش هم چیزی شبیه به این می‌گفت، البته با تفاوت‌هایی. القاعده هم با یک تفاوت‌هایی همین را می‌گفت، النصره هم با یک تفاوت‌هایی همین را می‌گفت.

دعوا بر سرِ چیست؟ «امیرالمومنین». یعنی چه؟ چه کسی جامعه مؤمنین را رهبری کند.

اگر می‌بینید طالبان در آن پنج سال جنایات عجیبی کردند، جنایاتی که داعش کرد… البته این‌ها با هم تفاوت دارند و من قصد ندارم این‌ها را با یکدیگر یکی کنم، ولی در خونریزی، آدم‌کشی، بچه‌سوزی، زن‌کشی، همه‌ی این‌ها چیست؟ داعش چیست؟ دولت اسلامی عراق و شام.

همه‌ی مسئله بر سرِ حکومت است.

عزیزانی که خواستند من دهه اول محرم راجع به اصل حکومت در دیدگاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که به این بحث ربط دارد چیزهایی گفته‌ام که تکرار نمی‌کنم، قبلاً هم هشت جلسه‌ی دیگر گفته‌ام که آن‌ها را هم اینجا تکرار نمی‌کنم.

چرا طالبان بوجود می‌آید؟ برای یک خلأ.

تا وقتی من می‌خواهم جمله‌ی حضرت آقا را بخوانم، شما ببینید که حضرت آقا می‌خواهند چه بفرمایند.

مسئله‌ی طالبان چیست؟ یا هر کس دیگری که در افغانستان حکومت را بگیرد، مسئله حکومت است.

این درگیری ما در آذربایجان و گرجستان بر سر چه مسئله‌ای است؟

ما آنجا در دهه اول محرّم توضیح دادیم که انحراف حکومت مانند انحراف یک آدم عادی نیست، گاهی هزار ساله است و اصلاحات هزار ساله نیاز دارد، آنجا بصورت مفصل توضیح دادیم.

مسئله بر سر این است که تا زمانی که حکومت اصلاح نشود، تربیت تغییر نمی‌کند، جامعه اصلاح نمی‌شود، تولّی رخ نمی‌دهد.

امام مجبور می‌شود اختلاف الروایة ایجاد کند، یعنی بین روایات اختلاف ایجاد کنند که شیعیان شناخته نشوند، بعد شیعیان گیر می‌کنند…

از یاد من نمی‌رود که در درس استادمان در قم، بحث لباس میّت بود، چقدر روایات ضدالنقیض بود، بر سر اینکه کفن میّت باید چند تکه باشد، این خرقه باید باشد یا از باب مثال است… اصلاً عرض کردم که شما موضوعی را پیدا نمی‌کنید که روایات آن ضدالنقیض نباشد، یک بخشی از این مدیریتِ خودِ امام است، برای اینکه امام کشته نشوند و شیعیان هم کشته نشوند.

چرا این مصیبت وجود دارد؟ امروز چرا ما اینقدر درگیری داریم؟ چرا یک اجتهاد در شیعه هفتاد سال طول می‌کشد که یک نفر مرجع بشود؟ چرا عالم اسلام اینقدر با یکدیگر درگیر هستند؟

من این مطلب را به شما بعنوان یک جمله بگویم، باید سر جای خودش استدلال کرد.

می‌بینید که الآن بین جامعه اسلامی اختلاف سنگین شدیدی وجود دارد، اگر به هفتاد سال قبل بروید می‌بینید که علمای شیعه و سنّی ارتباط خوبی با یکدیگر داشتند، اگر به پانصد سال قبل بروید می‌بینید که کتب یکدیگر را شرح می‌کردند، کتاب خواجه نصیر در اعتقادات را «قوشچی» شرح کرده است، کتاب اصول فقه «ابن حاجب» را علامه حلّی اعلی الله مقامه الشّریف شرح کرده‌اند، علمای ما از نجف با مصری‌ها در ارتباط بودند؟

چرا الآن نیست؟ می‌دانید که الآن از نظر ارتباطات بین علمای شیعه و سنّی جزو زمان‌هایی هستیم که جزو بدترین زمان‌هاست. چرا؟ چون یک خلأ وجود دارد و آن هم این است که در نگاه عزیزان غیرشیعه خلیفه مسلمین کیست؟ این طرف هم یک حکومت مقتدری که هم مرز خود را حفظ کرده است و هم تا بوسنی می‌رود و مسلمان نجات می‌دهد، در غزّه، که نوار به آن باریکی است اسرائیل را تهدید می‌کند که ما تو را با موشک می‌زنیم، یمن دارد…

نتیجه‌ی قدرت حکومت شیعه اختلاف و ترس است، بازار شایعه داغ می‌شود، آدم‌ها را با خودشان همراه می‌کنند، ما هم که برای جلوگیری از شایعات کاری نمی‌کنیم، ما هنوز کتب خودمان را درست چاپ نکرده‌ایم، چه برسد به اینکه بخواهیم برویم و با آن‌ها ارتباط بگیریم.

مردم خیال می‌کنند دعوای وحدت این است که یک آخوند شیعه یک حرفی بزند و یک آخوند سنّی هم یک حرف دیگر، بله آن هم ممکن است اختلاف درست کند، ولی اصلِ اختلاف قدرتِ حکومت‌هاست.

اگر مستکبر احساس کند که جبهه‌ حق قدرت حکومت دارد، تمام تلاش خود را خواهد کرد.

از زمان ملّی شدنِ صنعت نفت می‌خواهد ما را تحریم کند، تا الآن که تا خرخره در تحریم هستیم. هر کسی به عربستان رفته است دیده است که تفتیش عقاید و فشار به مردم و ضعف حقوق بشر وجود دارد، اما هیچ مشکلی نیست، ناظر حقوق بشر هم هست! اما ما مشکل هستیم، چرا؟ چون ما حکومت شیعه هستیم.

رسماً فرمانده‌ی اصلی نیروی قدس را می‌زند و می‌گوید رئیس تروریست‌ها را زده‌ام.

اینجا که دعوا دعوای دو آخوند شیعه و سنّی نیست.

این مشکل اختلاف الروایه از کجا بوجود آمده است؟ مشکل خلأ حکومت‌های صالح از کجا بوجود آمده است؟

کار به جایی رسید که تئوری غیرشیعه هشتصد سال است که عقیم است.

شما وقتی مسئله‌ی جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حکومت را تغییر بدهی، وقتی آن جایگاه را تنزّل بدهی… یک کسی که یک مرتبه رشوه بگیرد، همکارهای او دیگر او را رها نمی‌کنند، اگر بازرسی باشد نمی‌تواند به دیگران گیر بدهد، باید مدام تنزّل کند. اگر یک قاضی یک مرتبه از یک وکیل رشوه بگیرد دیگر آدمِ آن وکیل است و تا زمانی که آن وکیل او را به لجن نکشد او را رها نمی‌کند، همیشه ریش او به دست آن وکیل است، وقتی تنزّل جایگاه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به دیگران و دیگران و دیگران داده شد، ناگهان یزید را امیرالمومنین خواندند، جامعه اسلامی بیچاره هم پذیرفت و با او بیعت کردند، ولی این موضوع مهم بود که این جایگاه مدام تنزّل داده شد، هشتصد سال است که اصلاً جامعه اسلامی یک نفر را بعنوان خلیفه مسلمین نمی‌شناسد!

این یک بحث گسترده از خلأهایشان است، اینکه شما می‌بینید جوان‌های دانشگاهی‌شان، یا دینداران مسلمین غیرشیعه دائم نسبت به حکومت‌های فاسد دغدغه دارند، خلیفه مسلمین کیست؟ روایات فراوان می‌گوید اگر بدون بیعت با او بمیریم انگار نامسلمان مرده‌ایم، الآن خلیفه مسلمین کیست؟ الآن این موضوع یک دغدغه است، داعش یک نسخه می‌دهد، طالبان یک نسخه می‌دهد و…

حال جملات آقا را می‌خوانم تا ببینید، مرحوم میرحامد حسین اعلی الله مقامه الشّریف برای دفاع از این مرز تلاش کردند.

حضرت آقا روز عید غدیر سال 84 می‌فرمایند: امروز بشر عیناً همان نیازهایی را دارد که پنج هزار سال قبل این نیازها را داشت. (یعنی مدام درجا زدیم.) نیازهای اصولی بشر هیچ تغییری نکرده است، عدالت، آزادی و امثال این‌ها. اگر آن دست به دست شدنِ امانت نبوی و گسترش کمّی و کیفی متناسب و درست انجام می‌گرفت، اگر آن امانت را به اهل آن می‌دادند…

توجّه کنید که منادی و پرچمدار وحدت اسلامی در فضای رسانه‌ای این فرمایشات را دارند…

اگر این بیعت را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به مولای بعدی که نفس الرسول بود می‌دادند امروز بشر این نیازها را گذرانده بود، به نیازهایی می‌رسید که اکنون تصوّری از آن‌ها نیست.

نه اینکه بعد از هزار و چهارصد سال هنوز جوامع مسلمین بی‌امنیت‌ترین جاها باشند، بینشان دعوا باشد، به یکدیگر فحش بدهند و جسارت کنند.

… آن نیازها ممکن بود باشد اما دیگر اینقدر ابتدایی نبود.

یعنی بشر را پنج هزار سال متوقف کرد…

غدیر شروع آن روندی بود که می‌توانست بشر را از این مرحله خارج کند…

امروز هر کسی می‌خواست عزّت را ببیند باید می‌آمد و جوامع اسلامی را می‌دید…

غدیر شروع آن روندی بود که می‌توانست بشر را از این مرحله خارج کند و به مرحله‌ی دیگری وارد کند، آنوقت نیازهای لطیف‌تر و برتری، خواهش‌ها و عشق‌های به مراتب بالاتری، چالش‌های اصلی بشر بود…

نه اینکه به زن افغانستانی مظلوم بگویند، یا به زن مظلوم عراقی بگویند که تو چه چیزی از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌خواهی؟ می‌گوید: امنیت!

این که جزو اولیات است، چه شد که انحراف ایجاد شد؟

می‌فرمایند: نیازها چیز دیگری می‌شد، راه پیشرفت بشر که بسته نیست، ممکن است هزارها سال یا میلیون‌ها سال دیگر بشر عمر کند، هرچه عمر کند پیوسته پیشرفت کند، منتها امروز پایه‌ها خراب است، این پایه‌ها را پیغمبر اسلام بنیانگذاری کرد، برای حفاظت از آن هم مسئله‌ی وصایت و نیابت را قرار داد، اما تخلّف شد، اگر تخلّف نمی‌شد چیز دیگری پیش می‌آمد، غدیر این است.

همه‌ی عزیزان می‌دانند که رهبر سیاسی در بالاترین سطح، در اوج فضای مراقبتِ رسانه‌ای این کلمات را بر زبان خود جاری کرده است.

اگر یک منبری می‌خواست این حرف را بزند و روضه را باز کند که خیلی حرف هست، و این شعار نیست، شما بروید و ببینید که شیعه و سنّی وقتی به کربلا می‌رسند…

این «ابن اثیر»ها سه برادر هستند، کار یکی از آن‌ها تاریخی است، کار دیگری حدیث است، دیگری ادیب است، آن برادر که ادیب است در کتاب خودش می‌گوید: «لم یقتل حسین بن علی بکربلا» حسین بن علی [علیه السلام] در کربلا کشته نشد، «انّما قتل فی السقیفه»… توجّه کنید که او شیعه نیست، وگرنه اگر دوست داشته باشید از مرحوم غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشّریف نقل می‌کنم که می‌فرمایند: این تیری که به گلوی شیرخوار خورد «سهم اتي من جانب السقيفه»… خلیعی که شاعر است از جانب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌گوید: آن روزی که آمدند و حکومت را غصب کردند فرمودند: این پسرم را مسموم کردید و این پسرم را کشتید! نه اینکه خواهید کشت.

روایت دیگری در کافی هست که «إِذَا كُتِبَ اَلْكِتَابُ قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ».[4] فعل هم ماضی مجهول است، حسین کشته شد، نه خواهد شد. یعنی برنامه‌ریزی شد.

وقتی حسین بن علی سلام الله علیه به این شکل کشته شد که دیگر جوان افغانستانی و جوان لبنانی  جوان عراقی و جوان یمنی و چه کسی هستند؟ وقتی دختر حسین بن علی سلام الله علیه کتک بخورد دیگر…

روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

توسّل امشب به آقای باب الحوائج و مظهر ادب و پسرِ مادری که مظهرِ ادب است…

یک نقلی در بعضی از روایات قدیمی ما هست که تعیین نکرده است، طوری گفته است که من نمی‌دانم تطبیق آن به حضرت رباب سلام الله علیها یا حضرت ام البنین سلام الله علیها است، اگر به حضرت ام البنین سلام الله علیها باشد اینطور است که می‌گوید وقتی خبر شهادت حسین بن علی سلام الله علیه را شنید آنقدر گریه کرد تا نابینا شد، نگفته‌اند برای پسر خود آنقدر گریه کرد تا نابینا شد…

آقای ادب، کسی که مؤدّب است یعنی عاقل است، آدمی که عقل ندارد… مثلاً یک دیوانه نمی‌تواند آداب جلسه را رعایت کند، بچه‌ای که هنوز تربیت نشده است ممکن است به جلسه وارد شود و ناگهان جیغ بزند، هیچ کسی هم از این بچه گله نمی‌کند، همه می‌گویند او هنوز تکلیف ندارد.

آن کسی که از همه مؤدّب‌تر است از همه عاقل‌تر است.

در زیارت قمر منیر بنی هاشم سلام الله علیه امام صادق سلام الله علیه در روایت صحیح السند فرمودند: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ» خدا هر کسی که تو را نشناخت لعنت کند.

انسان اینطور برداشت می‌کند که لازم است همه بروند و حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را بشناسند.

برای هیچ کسی از غیرمعصومین چنین ادّعایی نشده است، ما سراسر استعداد هستیم، منتها استعدادهای شکوفا نشده، هر کدام از ما در دوره‌ی تحصیلمان یا زمان بیست و چهار ساعته‌ی خودمان را درست حساب کنیم می‌بینیم که مقدار بسیار زیادی وقت تلف شده داریم، یعنی ما تمام تلاش ممکنمان را نمی‌کنیم، ما که معصوم نیستیم.

امام صادق علیه السلام که معصوم هستند به قمر بنی هاشم سلام الله علیه شهادت داده‌اند که «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ وَ أَعْطَيْتَ غَايَةَ الْمَجْهُودِ»، امام صادق علیه السلام فرمودند: ای عباس! من شهادت می‌دهم تو تلاش خودت را به نهایت ممکن انجام دادی. این شهادت خیلی بزرگی است، «وَ نَهَایَةَ المَعمُول»، در کربلا تو کاری کردی که هر کسی آرزوی آن را داشت…

فرمودند: «أنَا لَکَ تَابِع» من پیرو راهی هستم که تو رفتی…

امشب من می‌خواهم دو سه خط روضه‌ی این آقای باادب را بخوانم…

اولاً شما هرچه بگردید وداع با حرم برای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام پیدا نمی‌کنید. وداع را با کسی انجام می‌دهند که احتمال می‌دهند برنگردد، اصلاً فکر نمی‌کردند که عمو برنگردد، مگر می‌شود؟ عمو می‌رود و قطعاً با آب برمی‌گردد… برای همین اصلاً وداع نکردند… به حضرت رباب سلام الله علیها وعده می‌دادند و می‌گفتند اگر کمی حضرت علی اصغر سلام الله علیه را نگه دارید…

خوش بحال دل اصغر       وعده‌ای داده‌ای و راهی میدان شده‌ای

می‌گفتند عمو حتماً با آب برمی‌گردد…

استاد آقای بهجت، عارف کبیر، مرجع عالیقدر، اصولی بزرگ، نابغه دوران آیت الله العظمی غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشّریف که استاد آقای طباطبایی و آقای بهجت بوده‌اند، یک شعری در مدح حضرت اباالفضل العباس علیه السلام دارند، برای اینکه باید فضای روضه بدست شما بیاید…

در این عالم هیچ کسی کفش حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم نیست، ولی فدای شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه بشوم که ما را به یاد حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می‌اندازد، این عظمت خیلی زیادی است، فدای دست بریده‌ی شما بشوم که ما را به یاد دست بریده‌ی قمر بنی هاشم علیه السلام انداختی، شهدا عظیم الشأن هستند، اما قمر بنی هاشم سلام الله علیه از معصومان دلبری کرده‌اند…

مرحوم غروی اصفهانی همه چیز را در یک مصرع گفته است، شما ببینید که خیمه‌های سراسر امید، ناگهان سراسر یأس شد، می‌گوید: «واحدة لکن إنّه کلٌ قُوا» یکی بود ولی همه‌ی لشگر بود، یکی بود ولی تا زمانی که بود امنیت بود، تا تو بودی خیمه‌ها آرام بود… تا تو بودی امید بود که آب به خیمه برگردد، تا تو بودی امید داشتند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه محافظ دارند، تا تو بودی طعم ترس و فرار و بی‌حرمتی در دختربچه‌ها تجربه نشده بود، «واحدة لکن إنّه کلٌ قُوا»…

برای رزم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام چند نقل وجود دارد، من دوست دارم نقلی را بگویم که علامه مجلسی اعلی الله مقامه الشّریف نقل کرده‌اند، روضه‌ی منابع قدیمی‌تر خیلی تیز و تند است، من مرد بیان آن‌ها نیستم، این روضه نرم‌تر است…

خطرِ غارتِ خیام بعد از شهادت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رخ داد، اگر هم دیدید حضرت اباالفضل العباس علیه السلام شرمنده هستند برای این نیست که نعوذبالله کم‌کاری کرده باشند، برای این است که اگر کسی غیر از حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به میدان می‌رفت بچه‌ها اینقدر امیدوار نمی‌شدند، لذا آن لحظه‌ای که دیدند نمی‌توانند این کار را کنند، یک امید بزرگی ناامید می‌شود، این‌ها دل بسته بودند…

اگر محافظ خیام باشی مجبور هستی که نزدیک خیمه‌ها باشی، محافظ یک شخصیت باید نزدیک شخصیت باشد، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام محافظ هستند، حافظ الخیام هستند، باید کنار خیمه‌ها باشند، صدای العطشِ بچه‌ها را می‌شنوند، باید چکار کنند؟ بچه‌ها می‌آیند و مشک نشان می‌دهند، اصلاً سابقه ندارد حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به این‌ها «نه» بگویند، تذکّر لازم ندارد، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام آب شدند…

خدا نکند که فرمانده‌ی میدان باشی و سربازهای تو یک به یک شهید بشوند و بعد بچه‌ها از تو درخواست داشته باشند…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به محضر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند و همان عقب ایستادند و جلو نیامدند، بنده که معتقد هستم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام یک مرتبه هم «برادر» عرض نکردند، عیبی ندارد کسی چنین روضه‌ای بخواند ولی آن چیزی که من از مصادر فهمیدم این چیزی است که امشب عرض می‌کنم، لذا همینجاست و دیگر دیدار بعدی رخ نداد، عرض خواهم کرد.

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به محضر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند و سر هم بلند نکردند، خجل عرض کردند که «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي»[5] سینه‌ام سنگین شده است…

یا مولای! یا اباالفضل! سینه‌ی ما گنهکاران و جاماندگان هم سنگین است، این تصاویر می‌آید… حق داشتید ما را راه ندهید، چه کرده بودم که لیاقت پیدا کنم؟ کجا به فرمایش شما گوش کردم و کجا سنخیت پیدا کردم؟ ولی سال‌های قبل هم بی‌لیاقت بودم…

ما به خدای متعال عرض می‌کنیم «أنَا المُغْتَرِّ بِكَرَمِكَ»، آنقدر کَرَم کردی که من فریب کَرَم تو را خوردم، اگر همان مرتبه‌ی اول که گناه کردم مرا ناکار می‌کردی حساب کار بدست من می‌آمد، مدام پرده‌پوشی کردی، من فکر کردم هر کاری که کنم امنیت دارم…

چند سال ما را آوردید و این طعم را به ما چشاندید، حال ما گدایانِ از راه مانده‌ایم…

هر کسی به میدان می‌رفت و دور او را می‌گرفتند و گیر می‌کرد، بعضی جاها نقل شده است که از حضرت اباالفضل العباس علیه السلام یاری می‌گرفتند…

اگر ما بی‌ادبی کردیم، اگر به برادرزاده‌ی شما حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف کم‌توجّهی و بی‌ادبی کردیم، به ما نگیرید، ما امام‌ندیده هستیم، ما وقتی آمدیم و کربلا را دیدیم خیلی چیزها را فهمیدیم…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام آمدند و گفتند: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي» سینه‌ام سنگین شده است، این بچه‌ها این مشک‌ها را نشان می‌دهند، من بیچاره شده‌ام، «وَ سَئِمْتُ مِنَ اَلْحَيَاةِ» اصلاً دیگر نمی‌توانم زنده باشم…

نوشته‌اند «فبكى الحسين عليه السلام بكاء شديدا»، امام حسین علیه السلام در میدان اوج عزّت هستند، حضرت می‌بینند که دشمن در حال رصد است، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم که پسربچه نیستند، فرمانده‌ی ارشد میدان هستند، اما حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اینجا به هلهله و نگاه دشمن توجّه نکردند، «فبكى الحسين عليه السلام بكاء شديدا»، شروع کردند بلند بلند گریه کردن، «يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي»، تو یک تنه همه‌ی لشگر من هستی، «وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي»

اما یک نگاه به صورتِ خجالت‌زده‌ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام کردند و دیدند حضرت اباالفضل العباس علیه السلام دیگر در این دنیا نیستند و پرواز کرده‌اند، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام دیگر بیچاره‌ی عطشِ اطفال شده‌اند…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: اگر می‌خواهی بروی «اطْلُبْ لِهَؤُلاَءِ اَلْأَطْفَالِ قَلِيلاً مِنَ اَلْمَاءِ» برای این اطفال آب بیاور، این‌ها منتظر تو هستند، به میدان نرو…

یک لحظه برگردید و پشت سر خودتان را ببینید تا من بتوانم یک جمله بگویم، اگر الآن من بخواهم از اینجا تا آن گنبد پشت سر شما بروم و از بین شما رد شوم، شأن شما أجل است، بلاتشبیه، فدای شما بشوم، اسلحه هم که ندارید، سنگ و چوب هم ندارید، با دست خالی هستید، اگر من بخواهم از اینجا تا آن گنبد بروم، این جمعیت هم فقط نخواهد من از این بین رد شوم، آیا کاری دارد؟

چند هزار تیرانداز از شریعه نگهبانی می‌کنند و یک نفر…

اصلاً حضرت اباالفضل العباس علیه السلام چطور از این‌ها گذشتند؟ این‌ها همه تیر و نیزه داشتند…

مرحوم آیت الله غروی اصفهانی استاد آیت الله بهجت در یک بیت می‌گوید: تیر و تیرانداز اصلاً برای او مهم نبود، چون به سکینه وعده داده بود…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام از این چند هزار نفر گذشتند و مشک را پُر از آب کردند، می‌دانستند که این چند هزار تیرانداز فقط یک هدف دارند، باید مارپیچ حرکت کنند، باید هدف ایشان نامعلوم باشد، چون تیراندازی اینطور است که اگر مسیر سوار را حدس بزنند تیر اصابت می‌کند، باید معلوم نشود به کجا می‌رود، ولی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام کاری به این کارها نداشتند، مستقیم نزدیک‌ترین راه به خیمه را رفتند، آن تنِ رشید به یک هدف آسان حتّی برای تیراندازهای غیرحرفه‌ای تبدیل شد، چون مستقیم و سریع حرکت می‌کردند که زودتر برسند، مقصد هم معلوم بود…

وضع شیرخوار وخیم است و فرصت نیست من مارپیچ حرکت کنم…

لذا آنقدر تیر به آن بدن اصابت کرد… وقتی دست حضرت اباالفضل العباس علیه السلام افتاد فرمودند: «و الله إن قطعتم يميني إني أحامي أبدا عن ديني»، فدای سرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، در عوض آب دارم، بچه‌ها منتظر هستند…

اتفاقات پشت سر هم آمد، ولی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نمی‌ایستادند، هر بلایی که سرِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام آوردند که ایشان بایستند نایستادند، تا آن لحظه که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام متحیّر ایستادند… دیگر جلو رفتن فایده‌ای ندارد… این تنِ بی‌دستِ غرقِ خونِ غرقِ تیر… بی‌آب به خیمه بروم که چه کنم؟ برای همین دیگر ایستادند… ایستادند و اتفاقاتی افتاد… اتفاقاتی افتاد که آن‌ها مطمئن شدند حضرت اباالفضل العباس علیه السلام زنده نیستند…

لذا یک روضه‌خوان عراقی یک روضه‌ای خوانده است که من را کشته است، می‌گوید: حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در هر کجا بالای سر هر شهیدی می‌رفتند مانند باز شکاری می‌رفتند، مثلاً وقتی بالای سر حضرت قاسم علیه السلام رسیدند حضرت قاسم علیه السلام هنوز زنده بودند، هنگامی که بالای سر حضرت علی اکبر علیه السلام رسیدند حضرت علی اکبر علیه السلام هنوز زنده بودند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خودشان را رساندند و سر این‌ها را به دامان گرفتند…

یک روضه‌خوان عراقی می‌گوید که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همه جا سریع رفتند ولی کنار علقمه آرام آرام می‌رفتند، چون کار تمام شده بود، با قدِ خم می‌رفتند… دیگر امیدی نداشتند که سریع بروند، بدن از هم پاشیده شده بود…

مقرّم می‌گویند که دیدند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالای سر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام صحنه‌ای دیدند که با همه‌ی وجود صدا زدند: «اَلْآنَ اِنْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي»

 

[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الکافی، جلد 8، صفحه 179 (عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «مٰا يَكُونُ مِنْ نَجْوىٰ ثَلاٰثَةٍ إِلاّٰ هُوَ رٰابِعُهُمْ وَ لاٰ خَمْسَةٍ إِلاّٰ هُوَ سٰادِسُهُمْ وَ لاٰ أَدْنىٰ مِنْ ذٰلِكَ وَ لاٰ أَكْثَرَ إِلاّٰ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مٰا كٰانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمٰا عَمِلُوا يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ إِنَّ اَللّٰهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ »  قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ فِي فُلاَنٍ وَ فُلاَنٍ وَ أَبِي عُبَيْدَةَ اَلْجَرَّاحِ وَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ وَ سَالِمٍ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ وَ اَلْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ حَيْثُ كَتَبُوا اَلْكِتَابَ بَيْنَهُمْ وَ تَعَاهَدُوا وَ تَوَافَقُوا لَئِنْ مَضَى مُحَمَّدٌ لاَ تَكُونُ اَلْخِلاَفَةُ فِي بَنِي هَاشِمٍ وَ لاَ اَلنُّبُوَّةُ أَبَداً فَأَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِمْ هَذِهِ اَلْآيَةَ قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنّٰا مُبْرِمُونَ `أَمْ يَحْسَبُونَ أَنّٰا لاٰ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوٰاهُمْ بَلىٰ وَ رُسُلُنٰا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ »  قَالَ وَ هَاتَانِ اَلْآيَتَانِ نَزَلَتَا فِيهِمْ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّهُ كَانَ يَوْمٌ يُشْبِهُ يَوْمَ كَتْبِ اَلْكِتَابِ إِلاَّ يَوْمَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ هَكَذَا كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَلَّذِي أَعْلَمَهُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْ إِذَا كُتِبَ اَلْكِتَابُ قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ وَ خَرَجَ اَلْمُلْكُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ فَقَدْ كَانَ ذَلِكَ كُلُّهُ قُلْتُ «وَ إِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ اِقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمٰا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدٰاهُمٰا عَلَى اَلْأُخْرىٰ فَقٰاتِلُوا اَلَّتِي تَبْغِي حَتّٰى تَفِيءَ إِلىٰ أَمْرِ اَللّٰهِ فَإِنْ فٰاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمٰا بِالْعَدْلِ »  قَالَ اَلْفِئَتَانِ إِنَّمَا جَاءَ تَأْوِيلُ هَذِهِ اَلْآيَةِ يَوْمَ اَلْبَصْرَةِ وَ هُمْ أَهْلُ هَذِهِ اَلْآيَةِ وَ هُمُ اَلَّذِينَ بَغَوْا عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَكَانَ اَلْوَاجِبَ عَلَيْهِ قِتَالُهُمْ وَ قَتْلُهُمْ حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اَللَّهِ وَ لَوْ لَمْ يَفِيئُوا لَكَانَ اَلْوَاجِبَ عَلَيْهِ فِيمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ أَنْ لاَ يَرْفَعَ اَلسَّيْفَ عَنْهُمْ حَتَّى يَفِيئُوا وَ يَرْجِعُوا عَنْ رَأْيِهِمْ لِأَنَّهُمْ بَايَعُوا طَائِعِينَ غَيْرَ كَارِهِينَ وَ هِيَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ كَمَا قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى فَكَانَ اَلْوَاجِبَ عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنْ يَعْدِلَ فِيهِمْ حَيْثُ كَانَ ظَفِرَ بِهِمْ كَمَا عَدَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي أَهْلِ مَكَّةَ إِنَّمَا مَنَّ عَلَيْهِمْ وَ عَفَا وَ كَذَلِكَ صَنَعَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِأَهْلِ اَلْبَصْرَةِ حَيْثُ ظَفِرَ بِهِمْ مِثْلَ مَا صَنَعَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِأَهْلِ مَكَّةَ حَذْوَ اَلنَّعْلِ بِالنَّعْلِ قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اَلْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوىٰ »  قَالَ هُمْ أَهْلُ اَلْبَصْرَةِ هِيَ اَلْمُؤْتَفِكَةُ قُلْتُ «وَ اَلْمُؤْتَفِكٰاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنٰاتِ »  قَالَ أُولَئِكَ قَوْمُ لُوطٍ اِئْتَفَكَتْ عَلَيْهِمُ اِنْقَلَبَتْ عَلَيْهِمْ .)

[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام  ، جلد ۴۵ ، صفحه ۱ (أن العباس لما رأى وحدته عليه السلام أتى أخاه و قال يا أخي هل من رخصة فبكى الحسين عليه السلام بكاء شديدا ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي فَقَالَ اَلْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ اَلْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلاَءِ اَلْمُنَافِقِينَ. فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَاطْلُبْ لِهَؤُلاَءِ اَلْأَطْفَالِ قَلِيلاً مِنَ اَلْمَاءِ فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ينفعهم فرجع إلى أخيه فأخبره فسمع الأطفال ينادون العطش العطش فركب فرسه و أخذ رمحه و القربة و قصد نحو الفرات فأحاط به أربعة آلاف ممن كانوا موكلين بالفرات و رموه بالنبال فكشفهم و قتل منهم على ما روي ثمانين رجلا حتى دخل الماء. فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء ذكر عطش الحسين و أهل بيته فرمى الماء و ملأ القربة و حملها على كتفه الأيمن و توجه نحو الخيمة فقطعوا عليه الطريق و أحاطوا به من كل جانب فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على يده اليمنى فقطعها فحمل القربة على كتفه الأيسر فضربه نوفل فقطع يده اليسرى من الزند فحمل القربة بأسنانه فجاءه سهم فأصاب القربة و أريق ماؤها ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره فانقلب عن فرسه و صاح إلى أخيه الحسين أدركني فلما أتاه رآه صريعا فبكى و حمله إلى الخيمة. ثم قالوا و لما قتل العباس قال الحسين عليه السلام اَلْآنَ اِنْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي.)