«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
این جلسه که ما در خدمت شما هستیم، سریِ سوم این سلسله جلسات است. ما قبلاً مطالبی در این مورد که «چگونه شیعه شدهایم» گفتهایم و شاید در جلسات بعدی بخشی از آن را در قسمت پرسش و پاسخ سؤال کنم که ببینم دوستانی که در جلسات قبل حضور داشتهاند چه چیزهایی را در خاطر دارند، اما در این جلسه از ادامهی بحث شروع میکنم؛ منتها خودِ همین «ادامهی بحث» هم بطور مستقل دارای معنا و مفهوم است.
چه شد که ما شیعه شدیم؟
این موضوع بحثهای طولانیای دارد که شاید بعداً هم یادآوری کردیم.
شیعیان شروع کنندهی جنگ نیستند
اینکه ما شیعه هستیم علامتها و نشانههایی دارد، قبلاً چند علامت را گفتهایم، یکی از آنها این است که شیعیان هرگز هیچ وقت شروعکنندهی جنگ نیستند. این جزو دستورات درجهی اول بوده است.
اگر عدهای در جامعه شرارت میکردند و عدهای را میکشتند و اسیر میگرفتند و اذیت میکردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در ابتدا عدهای را میفرستادند که بروند و جلوی این اشرار را بگیرند، با اینکه آن اشرار شرارت خود را شروع کرده بودند، مجدداً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به لشگریان خود میفرمودند وقتی به سراغ آن اشرار رفتید، شما درگیری را شروع نکنید.
یعنی بر خلاف آن مطلبی که سرِ چهارراهها میگویند هر کسی مُشت اول را بزند پیروز است، شیعه کسی نیست که مُشت اول را بزند. این جزو علامتهاست.
سیرهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در شروعِ جنگ
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند که شما نباید شروعکننده باشید، ما شروعکننده نیستیم. لشگر حضرت به آنجا میرفتند و دعوت میکردند و مثلاً میگفتند شما آدم کشتهاید و خرابکاری کردهاید، برگردید و امر را اصلاح کنید، بیایید تا بررسی کنیم چه شده است و حق چه کسی ضایع شده است. اگر اشرار جنگ را شروع میکردند، لشگریان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم جنگ میکردند.
شیعیان شروعکنندهی جنگ نبودند اما تمامکنندهی جنگ بودند.
هر کسی از این فرماندههای نظامی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نامه مینوشتند، اینطور بیان میکردند: آقا جان! دستورات شما انجام شد، ما شروعکنندهی جنگ نبودیم.
معلوم بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روی این موضوع حساس بودند.
این موضوع همیشه جزو مرام نظامیان لشگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بوده است.
نقل ماجرایی از شاه اسماعیل صفوی
شاه اسماعیل صفوی با ترکیهی امروزی یک جنگ بزرگی در چالدران داشته است، شبی به این شاه اسماعیل خبر دادند که دشمن فردا صبح توپ میآورد، ما فقط شمشیر داریم. اگر صبح بشود و اینها توپ در کنند، ما از بین میرویم. ما فقط شمشیر داریم اما آنها توپ دارند، اجازه بده شبانه حمله کنیم و توپهای اینها را از کار بیندازیم.
شاه اسماعیل گفت: الله اکبر! از شما عجیب است! ما شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستیم!
ضمناً این موضوع را درنظر بگیرید که شاه اسماعیل صفوی که مثلاً مرجع تقلید یا یک آدم درجه یکِ تراز نبود، با این حال گفت: مگر میشود ما شروع کنیم؟ ما روز میجنگیم، ولو اینکه شکست بخوریم، ما نامردی نمیکنیم که شروعکننده باشیم.
برای همین مورخان[4] میگویند که از علامات شیعیان این است که شروع کنندهی جنگ نیستند.
شیعیان مهربان هستند
بعضی از مورخان میگویند این باعث شده بود که شیعیان بر خلاف دیگران «مهربان» باشند. از علامتهای شیعیان این بود که مهربان هستند.
شیعه اگر صد مرتبه بتواند انتخاب کند که ظالم باشد یا مظلوم باشد، مظلوم بودن را انتخاب میکند، شیعه مهربان است.
ابن ابی الحدید میگوید: شیعیان اخلاقشان را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ارث بردهاند، شیعیان نرمخو و لطیف هستند.
یعنی اگر من واردِ خانهی خود میشوم و همه میترسند، یعنی من یکی از مهمترین علامتهای تشیّع را ندارم، ولو اینکه به ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهادت بدهم.
مهربانی عجیبِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به فقرا
قاعدتاً انسان از یک قهرمان جنگی توقع دارد که قدری خشونت ذاتی داشته باشد.
اگر شما در مقابل بنده گوسفندی را بکشید فشار بنده میافتد، اما کسانی که شغل «سَلّاخی» دارند از کشتنِ گوسفند خیلی متأثّر نمیشوند.
آدمی که در جنگ، در شبی مانند لیلة الهریر پانصد و بیست و سه نفر را کشته است… انسان خیال میکند این آدم به هر کجا که میرود، باید همه از او بترسند. واقعاً هم همینطور بود.
اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک ویژگی عجیبی دارند، آن هم این است که شما نگاه میکنید وقتی صبحها بعد از نماز به منبر میرفتند، فقرا و یتیمان و بیکس و کارها، بعد از نماز دورِ حضرت مینشستند و با هم حرف میزدند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سلطانِ اسلام بودند اما فقرا بیش از بقیه دورِ حضرت جمع میشدند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مواجهه با ظلم به زن
میخواهم چند مثال از مهربانی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کنم که بر خلاف تصوّر است.
انسان خیال میکند که اگر آن شخصیت عجیب که آنچنان قدرت نظامی دارد که در یک شب بیش از پانصد نفر را کشته است در جایی با یک خانمی که در حال گریه کردن است مواجه شد…
بعضی از کسانی که مسئول میشوند، اگر در طی روز چند نفر بیایند به او شکایت کنند، دیگر کم کم سِر میشوند و به فکر انتخابات بعدی میافتند، دیگر اصلاً متوجّه نمیشود که الآن چه مشکلاتی وجود دارد. دیدهاید که طرف به مسئولی رجوع میکند و میگوید که بنده مشکل دارم و کمر بنده شکسته است و فلان دارو را میخواهم، آن مسئول میگوید «برو و کمر خودت را بمال!»، چون برای آن مسئول عادی شده است.
این خیلی عجیب است که کسی که قدرت نظامی بینظیری داشته است، وقتی با موضوعات سادهای مواجه میشده است که ظلم اتفاق افتاده بود، بشدّت متأثّر میشود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در ظهرِ تابستانی در حال رد شدن بودند… تابستان عراق طوری است گاهی نفس کشیدن هم سخت است… «سعید بن قیس همدانی» که از سربازان درجه یک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است میگوید در حال راه رفتن در کوفه بودم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیدم که کنار یک دیوار ایستادهاند و از عرق خیس هستند. دویدم و جلو رفتم و خیال کردم اتفاقی افتاده است.
ما در تهران اگر ببینیم کسی ساعت سه نیمه شب در خیابان است تعجّب میکنیم، در گرمای کوفه اینطور است که اگر کسی را ظهر بیرون ببینند تعجّب میکنند.
«سعید بن قیس همدانی» جلو دوید و عرض کرد: چه شده است؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: آمدهام ببینم آیا گرفتاری نیست که نتواند به دارالحکومه بیاید و من او را کمک کنم؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبلاً به مالک اشتر هم فرموده بودند که باید بگردی و آن کسانی که دستشان به تو نمیرسد را پیدا کنی و مشکلشان را حل کنی.
«سعید بن قیس همدانی» میگوید در همین حال که صحبت میکردیم خانمی دوان دوان گریه کنان آمد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را شناخت و عرض کرد: آقا! به داد من برسید، شوهرم مرا از خانه بیرون کرده است!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: الآن خیلی گرم است، اگر میخواهی به دارالحکومه برویم و کمی استراحت کن تا هوا کمی بهتر شود، بعد من تو را به خانهات میبرم و شفاعت میکنم.
آن زن عرض کرد: اگر دیر بروم شوهرم که بداخلاق است خیلی ناراحت میشود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به درِ خانهی آنها رفتند، در زدند و شوهر آن زن آمد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نشناخت، همسایههای او امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را شناختند، آن مرد خواست از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عذرخواهی کند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: به شرطی تو را میبخشم که دیگر هیچ وقت همسرت را اینطور تهدید نکنی.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به آن خانم هم فرمودند: شوهرت را عصبانی نکن.
وقتی آن مرد عذرخواهی کرد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شمشیر خود را در غلاف کردند.
یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای مردی که همسر خود را ترسانده است و از خانه بیرون کرده است شمشیر کشیده بودند.
حال شما ببینید اگر کسی مردم را بترساند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با او چطور برخورد میکنند.
فتوّت و جوانمردی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
مهربانیِ حضرت، ذاتیِ حضرت بود، برای همین فقط با بزرگتر و کوچکتر و بچهها و خانمها نبود.
اگر در حین جنگ، کسی که در حال جنگ با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود از حضرت درخواست میکرد و امکان وجود داشت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رد نمیکردند.
«عمرو بن عبدود» در جنگ خندق، وقتی آمد و مبارز طلبید گفت: هر کسی بهشت میخواهد بیاید تا او را به بهشت بفرستم!
مسلمانها هم جرأت نمیکردند برای مبارزه با او بروند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بلند شدند و رفتند. همانطور که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بعد از میدان رفتنِ حضرت علی اکبر علیه السلام دست به دعا بلند کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دست به دعا برداشتند و عرض کردند: «اللّهُمَّ لا تَذَرْنی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ» خدایا مرا تنها نگذار. مسلمانها هم گریه میکردند و فکر میکردند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه الآن کشته میشوند.
وقتی جنگ را شروع کردند خاک بلند شد، هالهای از خاک بلند شد، کسی از لشگریان متوجه نمیشد که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. در بین این صدای شمیرها خونی هم پاشید، مدّتی گذشت و خون بیشتری پاشید. وقتی گرد و غبار خوابید «عمرو بن عبدود» افتاده بود و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ایستاده بودند.
این وقتی بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنقدر فقر داشتند از صبح چیزی میل نکرده بودند. گاهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم در خانه از گرسنگی میلرزیدند.
زرهی روییِ «عمرو بن عبدود» که روی زمین افتاده بود حداقل هزار درهم میارزید، یعنی میشد دو سال یک زندگی مرفه داشت!
در جنگهای آن زمان هر کسی که پیروز میشد لباسها و وسایل کشته شده را غنیمت میگرفت، دیدند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دست به وسایل «عمرو بن عبدود» نزدند و آمدند.
عمر گفت: حداقل آن زرهی رویی را برمیداشتید!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جواب ندادند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! چرا زرهی رویی را برنداشتی؟ (یعنی بیان کن تا مردم بفهمند).
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور فرمودند که وقتی «عمرو بن عبدود» زمین خورد به من گفت: من رئیس و آبروی این سپاه هستم، من را برهنه نکن. من هم به او دست نزدم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با دشمن هم مهربان هستند. قرآن کریم دارد که «أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم»،[5] مؤمنان با یکدیگر رفیق هستند و با دشمنان تند هستند.
اگر لازم باشد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دشمن را بخاطر خدا میکشد، اما در همان حالتی که طرف را میکشد، اگر جایی ضروری نباشد، بنای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر مهربانی است.
فتوّت و جوانمردی و مهربانی امام حسین علیه السلام
از این موارد خیلی زیاد است، دو نمونهی کوچک از امام حسین علیه السلام عرض کنم.
خانهای که پدرِ آن خانه اینطور است که اگر بفهمد شوهری با همسر خود بداخلاقی کرده است و او را ترسانده است، شمشیر میکشد (البته امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به آن خانم هم فرمودند که شوهر خودت را عصبانی نکن)، مهربان است.
در این خانه همه مهربانی یاد میگیرند.
برای همین شما میبینید امام حسین علیه الصلاة و السلام در کربلا… وقتی حرّ و یاران او میآیند، حضرت را محاصره میکنند.
آن زمانی که حرّ به کربلا میآید، یاران امام حسین علیه السلام حتّی دویست نفر هم نیستند، اما یاران حرّ هزار مرد جنگی هستند.
امام حسین علیه السلام میدانند که اینها حضرت را محاصره میکنند و بعداً هم ذخیرهی آب تمام خواهد شد و اینها هم جلوی آب را خواهند بست.
همانطور که معاویهی ملعون آب را بر یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بست، وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیروز شدند آب را نبستند.
امام حسین علیه السلام میدانند که اینها چند روز بعد آب را میبندند، آنقدر که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای تشنه بودنِ امام حسین علیه السلام گریه کردهاند، همه میدانستند. امام حسین علیه السلام میدانند دختربچه و پسربچهی کوچک دارند، این آبی که برای ذخیره آورده بودند که خیلی زیاد نبود، لشگر حرّ هزار نفر هستند که اسب هم دارند، امام حسین علیه السلام میدانند که اگر این لشگر بخواهند آب بخورند دیگر آبی نخواهد ماند.
وقتی سپاه حرّ آمد، سپاه حرّ هم که دوست نبودند، سپاه حرّ امام حسین علیه السلام را محاصره کرد و گفت میخواهیم شما را به سمتی ببریم که عبیدالله دستور داده است.
امام حسین علیه السلام فرمودند: آیا با ما در جنگ هستی یا در صلح؟
حرّ عرض کرد: ما با شما در جنگ هستیم و به دستور عبیدالله عمل میکنیم.
آن زمان حرّ هنوز توبه نکرده بود.
الآن بزرگترها این موضوع را بیشتر متوجّه میشوند، وقتی چیزی گران میشود مردم به یکدیگر رحم نمیکنند، بعد هم میگوییم ما شیعه هستیم!
اینکه این موضوع را به گردن حکومت بیندازیم هم فایدهای ندارد، حکومت باید وظایف خودش را انجام بدهد، اگر حکومت وظایف خود را انجام ندهد خدا مسئولین را مجازات خواهد کرد، اما ما هم باید وظایف خودمان را انجام بدهیم. اینکه ما بیرحمی کنیم، هیچ مجوزی ندارد. اگر کسی بد عمل کردم مجوز نمیشود که ما هم بیرحمی کنیم، چنین مجوزی نداریم.
امام حسین علیه الصلاة و السلام دیدند حرّ هزار نیرو و هزار اسب دارد، با اینکه آمده بودند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را محاصره کنند، چون تشنه بودند امام حسین علیه الصلاة والسلام با یاران خودشان مشکها را آوردند و اول به اینها آب دادند و بعد هم به اسبهای آنها آب دادند.
امام حسین علیه السلام میدانستند که اگر این کار را کنند چند روز بعد با همین آب حضرت را تحریم میکنند و میگویند آب نمیدهیم تا عذرخواهی کنی!
امام حسین علیه السلام میدانستند و یقین داشتند، از بچگی برای امام حسین علیه السلام روضهی عطش خوانده بودند، اما امام حسین علیه السلام مهربان هستند.
اگر مهربان نیستیم دو عذرخواهی بدهکاریم!
ما در اذان و اقامه شهادتین میگوییم، ما در ایّام ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و عید غدیر شاد هستیم، ما با نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه لذّت میبریم، ولی یکی از علامتهای راست گفتنِ ما در اینکه میگوییم شیعه هستیم «مهربانی» است.
الآن هر کسی بخواهد در دنیا بگوید که شیعه کیست، کاری به این موضوع ندارد که آیا شما پرچم زیبا دارید یا نه؛ این پرچم زیبا زدن کار خیلی خوبی است و ثواب هم دارد، اما اگر مردم دنیا بخواهند ببینند ما شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستیم و شیعهی عمر نیستیم، اخلاق ما را نگاه میکنند و میبینند که آیا اخلاق ما به عمر شبیهتر است یا به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.
اگر مهربان نیستیم، باید دو عذرخواهی کنیم، یک عذرخواهی بخاطر مهربان نبودن، یک عذرخواهی هم بخاطر اینکه ممکن است تصویر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در ذهنها بهم بزنیم.
فقرا نزدِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همهی تلاش خود را میکردند که فقر از بین برود، اما یکی از اخلاقیات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این بود که اگر میخواستند در مسجد یا بر سرِ سفرهای بنشینند، دوست داشتند آنجایی بنشینند که فقیرِ مؤمن نشسته است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به فقرای مؤمن بشارت دادند که شما محبوبِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستید.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سفره میانداختند و به همه غذا میدادند، قدیمها در سینیهای چند نفره غذا میدادند… وقتی حضرت به همه غذا میدادند بر سرِ سفرهای که فقرا بودند میرفتند و اجازه میگرفتند و میفرمودند: اگر میشود به من هم راه بدهید که کنار شما بنشینم.
یعنی خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غذا میدادند و بعد اجازه میگرفت که کنار آنها بنشینند!
ان شاء الله خدای متعال یک رنگ و نفحهای از عطرِ حسین بن علی علیه السلام و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بزند و شباهت کوچکی نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به ما عطا کند.
صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] مانند ابن ابی الحدید و جاحظ
[5] سوره مبارکه فتح، آیه 29 (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا)