اولین جلسه از مراسم ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، روز شنبه مورخ 07 بهمن 1396 در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» پیرامون موضوع «جایگاه ولایت و برائت» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم می گردد.
برای دریافت این کلیپ صوتی، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
حقیقت ولایت و برائت معصومین
یکی از موضوعات بسیار مهم مرتبط با مسئلهی فاطمیه سلام الله علیها معارفی است که به واسطهی فاطمیّه به دست ما رسیده و مانده است. بنده توفیق داشتم دو سال گذشته در همین هیئت محترم راجع به مباحثی صحبت کردم که به وحدت ارتباط جدّی داشت. وحدت چطور است، چطور با فاطمیّه قابل جمع است، ما وحدت طلب هستیم، وحدت دوست هستیم، تقریبی هستیم. خلاصه نباید از خود رفع اتّهام بکنیم. آن که به دو دلیل یا سه دلیل تشجیع شدم که امسال خدمت شما عرض بکنم این است که این حرفی که میخواهم خدمت شما بزنم، متأسّفانه خیلیها دیگر جرأت گفتن آن را دارند. اینکه حقیقت ولایت معصومین و برائت معصومین چیست؟ جایگاه برائت کجا است؟ اصل است یا فرع است و چون حقیقتاً بنده معتقد به وحدت و تقریب هستم و صوتهای آن هم الحمدلله موجود است و وحدتی شناخته میشوم، با خیال راحت این حرفها را میزنم.
به دو سه دلیل لازم دیدم این موضوع را مطرح بکنم. من قبلاً به دوستان جلسه عرض کردم در فاطمیّه دوست ندارم بحثهای زیربنایی نگویم. چون فاطمیّه ناموس عقاید ما است. اینجا باید بحثهای اصلی را گفت. اوّلین دلیل این است که مردم باید عقاید خود را از کجا بروند بگیرند؛ اگر اینجا نیایند بگیرند؟ از کتابهای دینی دبیرستان؟ از کارشناسیهای صدا و سیما؟ مردم از کجا عقاید حقّهی خود را یاد بگیرند، اگر بخواهند یاد بگیرند. بعد آن کسانی هم که به اینجا میآید بالاخره کسانی هستند که میتوانستند جای دیگر باشند، آمدند بفهمند دین چه خبر است. هر کسی هم «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ»[4] هر کسی هم یک کالایی در دست خود گرفته است و میگوید: این خوب است. ما برویم ببینیم خود اهل بیت خود را چطور معرّفی کردند.
اهمّیّت مسئلهی امامت و ولایت در نزد اهل بیت علیهم السّلام
ما متأسّفانه روی تبلیغات… خوب عرض میکنم بنده نیاز نیست مدام بگویم بنده وحدتی هستم، دوستانی که من را میشناسند کاملاً مستحضر هستند- به جهت اینکه یک جریانی مسئلهی وحدت و تقریب را در فضاهای اداری کشور دنبال میکند که اینها نظر لزوماً ولی فقیه را هم دنبال نمیکنند، به اینها اگر رو بدهید فاطمیّه را که تعطیل میکنند هیچ، زیارت عاشورا را که تعطیل میکنند هیچ، حرف دیگر را هم نمیگذارند بزنیم. بودجه را هم ممکن است خرج بکنند و با آن کتابهای دشمنان اهل بیت را چاپ بکنند. ممکن است که دارند میکنند؛ حتّی روی فکر ما هم اثر گذاشته است. حتّی روی فکر طلبهها هم اثر گذاشته است. لذا ما باید با همدیگر از آن چیزی که زهرای اطهر سلام الله علیه خواست از آن دفاع بکند، صحبت بکنیم. اگر مسئلهی امامت و ولایت یک مسئلهی کوچکی بود، شما را به خدا امیر المؤمنین علیه السّلام که حکیمتر از او در عالم نیست، برای یک چیزی که ارزش کمی دارد، زهرای اطهر سلام الله علیها را به کشتن میداد؟ آن مسئله چه بود و وقتی من میبینم عجب طلبهی جوان ما هم یک دفعه دیگر خبر ندارد، دارد بعضیها ور میافتد و ممکن است علم این را که میخواهم بگویم، یک کسی بردارد، او به تقریب و وحدت و اینها اعتقاد ندارد، به نظام اعتقاد ندارد. عقاید ما دارد فراموش میشود، به گونهای که بنده در جمع بعضی از اساتید یکی از حوزههای تهران بعضی از این چیزهایی که این شبها میخواهم بگویم، گفتم اینها گفتند: آقا این حرفها را از کجا آوردی؟ گفتم: عجب این حرفها برای شما هم عجیب است؟! یاللعجب در این زمینه 60 تا روایت داریم.
نکتهی بعدی آن این است که اخیراً یک استاد بزرگواری در یک دانشگاهی افاضاتی فرمودند. الحمدلله صوت آن منتشر نشده است؛ لذا من هم نه اسم میبرم، نه محتوای فرمایشات ایشان را میگویم ولی دیدم در مذهبیترین دانشگاههای ما، بین حزب اللّهیترین بچّهها زیرآب عقاید آنها را دارند خیلی شیک و مجلسی میزنند و اینها متوجّه نمیشوند دارد زیرآب عقاید آنها خورده میشود، چون نمیدانند. صدای اعتراض آن که میداند بلند میشد. شما اگر سوزن به یک کسی بزنید، آی میگوید امّا اگر سنسورهای او را خراب کرده باشید، دیگر سوزن هم بزنید آخ هم نمیگوید، سر شده است. این چند جهت باعث شد که ما آن موضوعی را که سالها است میخواهیم مطرح بکنیم… حالا این را هم نمیدانم چقدر خودم خود را تشجیع بکنم که بعضی از چیزهایی را که میخواهم بگویم، را بگویم؛ ولی بعضی از آنها را میگویم. سالها است میخواهم این بحث را مطرح بکنم، همیشه با کنایه گفتم، امّا الآن احساس میکنم ضروری است. ما وظیفه داریم ببینیم عقاید ما چیست. این مقدّمه بود.
سه مآخذ دریافت عقاید
ما باید عقاید خود را از کجا یاد بگیریم؟ یک بحث مفصّلی است که بنده آن را چند تا جا گفتم، اینجا نمیگویم آن هم این است که ما باید برویم عقاید خود را از مرجع عقیده بگیریم، مگر اینکه خود ما استاد باشیم مثل بقیهی امور یا متخصّص باش یا از متخصّص بگیر. از نظر حقیر شبیه به مرجع تقلید، مرجع عقیده داریم. بحث کردیم، توضیح دادیم، دلیل آوردیم، اینها را اینجا نمیخواهم بگویم، وجود دارد. حالا آمدیم یک کسی این حرف ما را قبول نکرد، باشد میخواهد خود او تحقیق بکند، ما میگوییم. ما عقاید خود را از سه جا میتوانیم بگیریم.
یکی از آنها عقل برهانی است. عقل برهانی در مسائل جزئی و شخصی حرفی برای گفتن ندارد. مثلاً شما اینجا نشستید، بگویند: پشت این در دو جفت کفش روی زمین است یا یک جفت. هیچ کدام آنها نه عقلانی است، نه غیر عقلانی. میگویی: من نمیدانم، باید بروم ببینم. عقل در امور جزئی حرفی ندارد. بسیاری از عقاید ما، نه با عقل ثابت میشوند، نه با عقل رد میشوند. یعنی عقل در آن موضوع اظهار نظری نمیکند. عقل در این کلیّات حرف میزند که خداوند حکیم است، کار عبث نمیکند، ما را عبث خلق نکرده است، از این کلّیّات میگوید.
باقی عقاید خود را از کجا میگیریم؟ از نقل معتبر میگیریم. مهمترین جای آن کتاب خدا است و یک مجموعهای داریم که این کتاب خدا را بیان کرده است، این کتاب خدا را توضیح داده است که این روایات است. همین احکامی که شما امروز انجام دادید، نماز خواندید؛ همهی اینها را با آن روایات دارید انجام میدهید. این را که من عرض میکنم، باید بروید از مرجع عقیده بگیرید، بروی سراغ یک کسی که استاد است، به متخصّص رجوع بکنی. علّت آن این است که خوب من نمیدانم این روایت است، نیست، درست است، منظور امام همین است یا نه. اگر کسی آن قسمت اوّل حرف ما را قبول کرد، باقی حرفهای ما را رها بکند و به دنبال مرجع عقیده برود. چون الآن همه دارند به شما بسته میدهند. همه دارند بستهی فکری میدهند. همه دارند به من و شما فکر القا میکنند و لزوماً هم من نمیتوانم تشخیص بدهم که درست میگوید یا درست نمیگوید، چون متخصّص نیست امّا حالا اگر کسی آن را قبول نکرد.
نقد منتقدان به کتاب بحار
بنده میخواهم عرض بکنم بخش زیادی از عقاید ما را روایات ما تشکیل میدهند. اگر کسی استدلالهای آن را خواست، یک جلسهای باید با هم بحث بکنیم. اخیراً چند بار این طرف و آن طرف با استدلال گفتم، میخواهم ادامهی آن را اینجا بگویم. روایت کار هر کسی نیست. امّا این روایات ما گاهی یک روایت در یک موضوع است. گاهی دو تا است، گاهی یک نفر یک کار عظیمی کرده است یک گنجی در اختیار اهل علم قرار داده است و ما متأسّفانه اینقدر تبلیغات دائماً بر روی ما شده است که از این گنج عظیم هیچ استفادهای نکردیم یا کم استفاده کردیم. در این روزگاری که هر کسی هر چه دوست دارد میگوید، ببینید. تا به کتاب بحار میرسند، میگویند: سند آن چطور است. بنده یک مقدار در حدیث و رجال و اینها کار کردم. بنده نمیخواهم بگویم هر چه در کتاب بحار است، درست است. خود مرحوم مجلسی هم این را نمیگوید امّا یک پنج دقیقه دقّت بکنید تا من بگویم این چه کتابی است. یک بندهی خدایی که خوب درس نخوانده بود 30، 40 سال پیش، خیلی بحار را زیر سؤال برد. بنده هم نمیخواهم بگویم در کتاب بحار خطا نیست، چون معصوم ننوشته است. مرحوم علّامهی مجلسی نوشته است. این آقا کتاب بحار را زیر سؤال برد و متأسّفانه فکر تمام ما آغشته به فکر این آقا شده است و از عجایب دنیا هم است که یک حکومت آخوندی داشته باشیم، یکی از طولانیترین خیابانهای تهران به اسم این آقا باشد. این هم از عجایب روزگار است.
علّت انتقاد به کتاب بحار مرحوم مجلسی و جواب به آن
این آقا به علّامهی مجلسی اشکال میکرد که چرا ایشان در اوّل بعضی از کتابهای خود مجیز سلطان گفته است. مثلاً گفته است: سلطان بن سلطان بن سلطان. مدام بقیه میگفتند: اوضاع یک طوری بود، اگر این میخواست صریح حرف بزند، نمیتوانست پستی بگیرد، مسئولیت بگیرد، پول بگیرد، کار بکند. اگر بخواهد یک حوزهی علمیّه این بحار را بنویسد، مگر میتواند. چند تا کار مفید اینطوری شده است؟ حالا یکی دو تا از اینها را خدمت شما عرض خواهم کرد. نمیگذاشتند این بندهی خدا کار بکند، مجبور بود بالاخره یک چیزی بگوید، تقیّه بکند. میگفت: نه نمیشود، این آخوند درباری است. حالا ما اهل بهتان زدن نیستیم. تا یک بندهی خدایی دست خط این آقا را پیدا کرد که برای ساواک نامهی فدایت شوم نوشته است؛ بعد گفتند: نه، این تحت فشار بوده است. اگر این تحت فشار بوده است، قبول است، علّامهی مجلسی قبول نیست؟ طرفدارهای این آقا نگذاشتند جلد 3 آن کتاب خیلی این طرف و آن طرف پخش بشود. دست خط او هست که به ساواک نوشته بود و با ساواک همکاری کرده است؛ فقط هم یک سلطان بن سلطان ننوشته است، بنده هم نمیخواهم بگویم ایشان کارمند ساواک بوده است ابداً جرأت نمیکنم بگویم علی شریعتی ساواکی بوده است؛ میگویم لابد این هم تحت فشار بوده است؛ من اینطور میگویم. خوب آقا او هم تحت فشار بوده است، خود شما قبول نمیکردید، میگفتید: نه نمیشود. انسان بیجهت که بهتان نمیزند. 99 درصد این بندهی خدا هم تحت فشار بوده است، همکاری کرده است. یک طوری در ذهن ما به کتاب بحار آسیب زد، بیرون ریخت که اگر الآن یک کسی کتاب بحار در دست خود بگیرد، مردم فکر میکنند… مثال نمیزنم چون در این کتاب حدیث وجود دارد. بعد جالب است منتقدین او کتاب مینویسند، مدام کتاب سال میشود. این هم از عجایب روزگار ما است. اصلاً مباحث اعتقادی ما ور افتاده است.
عظمت کار علّامهی مجلسی در کتاب بحار
ایشان چه کار کرده است؟ یک کاری کرده است که متأسّفانه خیلیها نفهمیدند. برداشته است روایات چهارصد کتاب را دیده است، این چهارصد کتاب ممکن است از بین برود، باید نوشته میشد، قدیم که چاپ نمیشد. این کتاب، این کتاب، این کتاب بنویس، اگر ننویسیم، از بین میرود. برداشته روایات چهارصد کتاب را در یک باببندی مشخّصی ذیل این بابها آورده است. با استفاده از آن کتابها، یک کتاب بزرگ درست کرده است. اگر یک کسی یک دهم آن را بنویسد، کتاب سال میشود. نمونهی آن میزان الحکمه و دانش نامهی امام حسین و نمیدانم معجم احادیث معتبر. اینها گوشهی چشم هم نیست، ناخن بحار هم نیست، کتاب سال شده است، اشکالی هم ندارد؛ آنها هم کتابهای خوبی است، در مجموع خدماتی داشتند، نمیخواهم آنها را تخریب بکنم مثل کتاب الحیات. آنها هم جمعآوری کردند.
منتها کاری که علّامه کرده است این است که آنها بعضی از کتابهایی که موجود بوده است را جمعآوری کردند. آن کتابهایی که امروز بعضی از آنها در دست ما نیست. اینها پنج جلد، هفت جلد، ده جلد؛ او 110 جلد. اینها با کامپیوتر و Search و تیم، او چهارصد سال پیش 350 سال پیش یک کتابی نوشته است که اگر بحار امروز نوشته میشد، ده سال باید کتاب سال میشد. بعد چه کرده است که مهم است. آن کسی که نمیفهمد میگوید: روایات او چطور است. حالا یک کسی نیست بگوید: این میزان الحکمه که بیشتر آن از کنز العمال است، روایات این چطور است؟ کاری که مرحوم علّامه میخواسته است بکند این بوده است که ما با آن روشی که او میخواسته انجام بدهد این شبها میخواهیم با شما گفتگو بکنیم.
یعنی اگر من بخواهم درستتر برای بحثهای خود تیر بزنم میگویم: ولایت و برائت از نگاه بحار الانوار. حالا بگویم چه که یک وقت به یک کسی بگویید، او نگوید: عجب… چون الآن اگر بگویی یک نفر دارد از روی بحار میگوید، میگوید: مآخذ اصلی کجا است؟ بدبختی است. اینها فکری است که آغشته است. بنده که روبروی شما نشستم به بیش از سیصد هزار کتاب دسترسی دارم، مآخذ اصلی را میشناسم بگذار توضیح بدهم بگویم چرا بحار مهم است. بنده گیج نیستم، روایت کتاب کافی را به جای اینکه از کافی بخوانم برای سیصد است، 29 از دنیا رفته است بروم از بحار برای شما بگویم. کاری که مرحوم مجلسی رحمة الله علیه کرده است این است روایات این چهارصد کتاب را وقتی باببندی کرده است… عین اینکه شما بروید فیشهای تحقیقی یک استاد، دو استاد، سه استاد، ده استاد را به شما بدهند. شما راجع به یک موضوعی میخواهید پایان نامه بنویسید، شما را میبرند در یک دانشکدهای ده نفر قبلاً روی آن موضوع کار کردند. چقدر مطلب به دست میآوری، حالا خود شما برو کار بکن. علّامه این کار را کرده است. ذیل مثلاً اینکه آیا امام صراط مستقیم است یا خیر. این چهارصد تا کتاب را گشته است، روایات مرتبط را اینجا گذاشته است. ذیل اینکه ملکیّت عالم برای امام است یا نه، این چهارصد کتاب را گشته است و روایات آن را اینجا گذاشته است. شما الآن در کامپیوتر Search میکنید چه کار میکنید؟ در Search باید لفظ آن را بدانید. او این کار را نکرده است، روایات را یک به یک دیده است، مضمونهای آن به هم میخورد، یک جا آورده است. چارصد کتاب را برداشته است… به شما میگوید: موضوع بده. شما میگویید: من میخواهم ببینم راجع به اینکه مثلاً ائمّهی ما علیهم السّلام چگونه راجع به ماجرای فدک احتجاج میکردند، میگوید: این روایاتی است که ائمّه علیهم السّلام به آنها احتجاج کردند. ممکن است الفاظ آن هیچ ربطی به هم نداشته باشد. یک کار بزرگ کرده است.
دو اهمّیّت کار علّامهی مجلسی
دو اهمّیّت مهم هم دارد. 1- شما یک وقت یک روایت در یک مسئله داری میگویی این برای کجا است؟ از مصادر قدیمی بگو. یک وقت در یک مسئله 73 تا روایت داری. 48 روایت داری. آن که در بحار اهمّیّت دارد، تک روایت در هر باب نیست. اگر بعداً رفتید، گفتید: این آقا میآید از بحار میگوید، میگویند: بگویید از مصادر اصلی بگوید. این نیامده است بگوید یک روایت بردار. در یک باب، در یک موضوع 73 تا، 48، 112 روایت آورده است. از مصادر مختلف. شما مجموع این 70، 60، 50 تا روایت را جلوی خود بگذاری، مجموعهی اینها یک مفهومی میگوید که این با یک روایت فرق دارد. از این بحث، اهمّیّت بحار از کافی بیشتر است؛ از جهت قدمت کتاب و سند کتاب کافی مهمتر است. امّا کافی در آن موضوع یک روایت دارد، این در آن موضوع هر چه روایت مهم است در آن چهارصد تا کتاب بوده است، جمع کرده است. شما از مجموع آن یک چیزی میفهمی. این یک روایت نیست، اگر کسی این را متوجّه نشود، برمیدارد کتاب بحار را مختصر میکند. اصلاً همهی کارکردهای آن از بین میرود، چون چه چیزی در بحار مهم است؟ اینکه آن محقّق تمام روایات آن موضوع را ببیند، مهم است. ببیند مجموعهی آن چه میگوید. میفهمیدید او دارد چه کار میکند؛ محدّث بوده است، ندید بدید نبوده است.
علّت نقل روایات ضعیف در کتاب بحار
چرا روایات ضعیف را هم آورده است؟ خبر نداری، چون این یک مقدار درس خواندن هم لازم دارد. او دنبال این بوده است که بگوید در این موضوع چه روایاتی جمع شده است، بعد تحلیلهایی کرده است، انصافاً بعضی از آنها کم نظیر است. یک ویژگی دیگر هم دارد که این هم هنر این مرد را نشان میدهد به همین دلیل هم ما بحار را به عنوان مصدر قرار دادیم. یعنی ما به یک روایت آن کار نداریم، بگویی سند آن چیست. یک مطلبی فقط یک روایت دارد، سند آن هم در مسائل اعتقادی صحیح باشد، حالا باید روی آن کار کرد. امّا اگر یک وقتی 60 روایت داشتیم، 50 روایت داشتیم، اوضاع فرق میکند. ذیل بعضی از روایات یا بابها توضیحاتی داده است که فوق العاده است؛ شاید نشود ما در این پنج شب بحث را به یک جایی برسانیم؛ من بعضی از آنها را بگویم شاید هم یکی دو تا از آنها را عرض کردم تا معلوم بشود مرد فن چه کسی است.
بیان تمام آیات مرتبط با موضوع در کتاب بحار
یک ویژگی دیگری که دارد این است که در هر موضوعی تمام آیات مرتبط با آن موضوع را جمع کرده است. اینها را جدا بکنید، یک تفسیر موضوعی از آن به دست میآید که شاید 20 سال پیش چاپ شده است. خود این یک کاری است که کتاب سال میشد. اگر میفهمیدند چه کار کرده است. یعنی کسی این را کپی میکرد، کتاب سال میشد. هر موضوعی… موضوعات مختلف دارد، روایات را ذیل یک موضوعاتی جمع کرده است؛ ذیل هر موضوع قبل از اینکه روایات را بگوید، آیات مرتبط با آن موضوع را آورده است. شما چند دور باید قرآن بخوانید. چون لغت جدا نکرده که بگویی تقواهای آن را جدا کردم. موضوعات مرتبط را جدا کرده است. خیلی زمینه برای بررسی فراهم است.
اوّلین قدم این است جایگاه امام در هندسهی مباحث دینی کجا است؟ این اوّلین قدم است. اصلاً آیا درست است ما بگوییم امام حسین علیه السّلام فدای دین شد؟ جای امام کجا است؟ اصل دین چیست که امام باید فدای آن بشود. میرویم سراغ مجموعهی روایات. دین را باید از چه کسی یاد گرفت؟ پیغمبر فرمود: از ثقلین. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي … مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَمْ تَضِلُّوا»[5]. به سراغ روایات برویم. میگویند: روایات جایگاه امام کجا است؟ قبل از آن من یک سؤال بکنم، جایگاه پیغمبر در این دین کجا است؟ نماز مهمتر است یا پیغمبر؟ اصلاً اعتبار نماز به پیغمبر است. اصلاً نمازی که پیغمبر بگوید، نماز است؛ نگوید نماز نیست. روزه مهمتر است یا پیغمبر؟ اصلاً اعتبار روزه به پیغمبر است. همهی دین متوقّف به این شد که شما پیغمبر را قبول کردی یا نه. راه چیست؟ صراط چیست؟ صراط یعنی یک مسیری که بروی، حالا در مسیر از پیغمبر کمک بگیر یا صراط خود پیغمبر است. صراط خود پیغمبر است. چون اگر قرار بود راهی باشد یک بندهی خدا، خدا رحمتش بکند صدرا یک چیزی گفته است که گاهی عقل مستنیر به جایی میرسد که دیگر آدم به امام و نبی نیاز پیدا نکند. حداقل آن این است که ما برای آن نمونهای ما به ازای خارجی نداریم. یعنی این یکی دیگر نیاز ندارد. شما هیچ کسی را پیدا نمیکنید که بگویند: این دیگر امام و نبی نیاز ندارد. یک روایت اگر گفته بود: امام صراط مستقیم است. ما میگفتیم از باب مبالغه گفته است. ولی وقتی روایات متعدّد ما…
اهمّیّت زیارت غدیریّهی امام هادی علیه السّلام
این بحثهایی که من دارم از این به بعد میگویم یک جملهی آن را با نیّت خالص از الآن که وارد اصل بحث شدم بگویم برای آبا و اجداد من إلی یوم القیامه است. چون دارم حاقّ اعتقاد میگویم و برای من مهم نیست کسی میداند یا نمیداند. این را که دارم میگویم مباحث مهمّی است. اگر جرأت پیدا بکنم بحثهای حساستر آن را هم میگویم. اینکه در روایات میگوید: وقتی خواستی بروی با امام صحبت بکنی بگو: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا دِينَ اللَّهِ الْقَوِيمَ»[6] از باب مبالغه گفته است. یعنی مثلاً دیگر تو مثل دین میمانی. «وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِيمَ» اینها را از چه باب گفته است؟ یک دانه، دو تا، چند تا باید بگوید؟ امام گزاف میگوید؟ ائمّه مثل ما هستند؟ بگویند: خیلی مخلص هستیم. خاک هستیم. اینطور هستند؟ استاد است. مجلس ایشان را درک نکردی. استاد است، بعد رد بشود، میگوید این کار من است. امام اینطور نیست. امام گزاف نمیگوید، امام نمیخواهد بیجهت تعریف امیر المؤمنین علیه السّلام را بکند و بالا برود. حرف حق میزند. پیغمبر «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ»[7] من متکلّف نیستم، از خود هیچ چیزی نمیگویم. یک زیارتی داریم خیلی این زیارت مهم است از جهت سندی فوق العاده است. اسم آن زیارت غدیریّه است. امام هادی علیه السّلام به زیات رفتند بعضی از زیارتهای ما تمرینی و تعلیمی است. حتّی زیارت جامعه با آن عظمت خود تعلیمی است. به امام هادی علیه السّلام گفته است: آقا ما چطور شما را زیارت بکنیم؟ فرمودند: به این شکل. زیارت غدیر امام هادی سلام الله علیه تعلیمی نیست، راوی که از جهت سند عرض کردم، روایت فوق العاده است، روایت صحیح السّند است. راوی میگوید: با حضرت رفتیم، رفت کنار قبر مطهّر امیر المؤمنین علیه السّلام حضرت روز عید غدیر این جملات را گفت. این در زیارت، در عبادت کنار آنجایی که میگوییم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلَايَ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ»[8] آنجایی که ملائکه صف بستند، بیایند امام هادی علیه السّلام در آن نقطهای که میخواهد برود امیر المؤمنین علیه السّلام را زیارت بکند، همینطور هر حرفی نمیزند. آنجا کار به تعلیم ندارد، دارد امیر المؤمنین علیه السّلام را زیارت میکند. آنجا نگاه بکنید، آنجا میگوید: تو صراط مستقیم هستی، تو دین قویم هستی.
ولایت پایه و اساس دین
حالا من به این بحث تو صراط مستقیم هستی برمیگردم. میدانی تو صراط مستقیم هستی یعنی چه؟ تو صراط هستی، تو دین هستی، تو اعتبار دین هستی. ما شوخی نمیکنیم میگوییم: اعتبار صلاة از ولایت است. اعتبار روزه از ولایت است ابداً… این زیارتها فقط این نبوده است که لقلقهی زبان باشد چند تا زیارت داریم که «يَا وَلِيَّ اللَّهِِ» این اعتقادی است. اگر کسی مشکل اعتقادی دارد، باید برود دوباره بررسی بکند. اشکال هم ندارد آدم روی این موضوعها فکر بکند، شک بکند برود بررسی بکند. «يَا وَلِيَّ اللَّهِِ» یعنی ای امیر المؤمنین… صاحب مجلس است. صاحب مجلس فاطمیّه دم در امیر المؤمنین علیه السّلام است. «يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا يَأْتِي عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُمْ»[9] من یک گناهانی مرتکب شدم تا شما راضی نشوی، خدا نمیگذرد. میگوید: من نمازهای خود را خواندم. بدون ولایت ارزش ندارد. بعد شما برگردید در این روایات. قدیمها این روایات را میخواندند. الآن من بخواهم بخوانم دست و پای من میلرزد که میگوید: کسی که منکر ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام است زنا بکند یا نماز بخواند فرق نمیکند. تعجّب میکند. من همان کسی هستم که قائل به وحدت هستم ولی این دین است و اگر زنده بودم و بعضی از حرفها را زدم، باز دوباره یک بار دیگر تقریر از وحدت ارائه خواهم کرد که با اینها مشکلی پیدا نمیکند؛ ما طرفدار وحدت هستیم ولی به این معنا نیست که عقیدهی خود را یاد نگیریم. حالا اگر آقایان دیدند صلاح نیست صوت آن را منتشر نکنند. کاری ندارد بگویید اینها گزاف است. چند تا روایت گزاف است. بعد این همه روایت گزاف است، کدام روایت درست است؟ شما همین امشب نماز مغرب خواندید با چه چیزی نماز مغرب خواندید؟ مرجع تقلید شما به چه چیزی فتوا داده بود؟ از خودش گفته بود یا از همین روایات فتوا داده بود؟ خدا از سر تقصیرات او بگذرد که ذهن همه را خراب کرد. حضرت رو به قبر مطهّر امیر المؤمنین سلام الله علیه میکنند میگویند: «أَشْهَدُ … أَنَّ الشَّاكَّ فِيكَ»[10] اگر امام صراط مستقیم است، امام دین است منکر امام بیدین میشود. اینطور است دیگر. اگر صراط مستقیم امام است، منکر صراط مستقیم، میشود منکر صراط مستقیم. منکر دین قویم میشود، میشود منکر دین قویم. همانطور که شما منکر پیغمبر ندارید، بگویید: مسلمانی است که منکر پیغمبر است. داریم؟ بعد در منظومهی فکری شما جایگاه امامت و ولایت کجا است؟ همان نفس الرّسول است یا یک چیز دیگر است. میشود مسلمان منکر پیغمبر باشد؟ میشود کسی منکر دین باشد و دیندار باشد؟ میشود کسی منکر صراط مستقیم باشد، دیندار باشد؟ اینها با وحدت قابل جمع است بعداً توضیح خواهم داد.
شک در امیر المؤمنین علیه السّلام شکّ در دین
حالا بگذارید یک مقدار بگویم بحث ما این شبها به هم ربط دارد. حضرت هادی علیه السّلام میفرماید… حضرت هادی علیه السّلام در بدترین شرایط است. اصلاً شما چند تا شرایط دارید به حادّی شرایط امام هادی علیه السّلام. مثل متوکّل مثلاً. کجا داریم؟ حضرت میفرماید: «أَشْهَدُ … أَنَّ الشَّاكَّ فِيكَ» شهادت میدهم کسی که در تو شک دارد. یعنی در چه شک دارد؟ در دین شک دارد. کسی که در دین شک دارد، یعنی ایمان «مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِينِ» حضرت دارد معادل آن را میفرماید. «أَشْهَدُ … أَنَّ الشَّاكَّ فِيكَ» یا علی کسی که در تو شک دارد «مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِينِ» ظلم به امیر المؤمنین علیه السّلام است، اگر کسی مسئلهی ولایت را کوچک بشمارد. بگوید یک چیزی بوده است، که گذشته تمام شده است. بنده نمیخواهم بگویم بروید با غیر شیعه دشمنی بکنید؛ ابداً این را نمیخواهم بگویم امّا خود ما بدانیم چه چیزی داریم؛ بدبختی امثال من این است که مهمترین، قیمتیترین الماس عالم در جیب من است، مدام فکر میکنم پفک است نمی دانم این چیست. «أَشْهَدُ … أَنَّ الشَّاكَّ فِيكَ مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِينِ» بعد فرمود: کسی که از تو عدول بکند، از تو روی برگرداند، از دین قویم عدول کرده است؛ ما توضیح دادیم. آن کسی که از دین روی برگرداند، از دین برگردانده است، به بت رو کرده است. مثل این میماند که بگویند: یک بندهی خدایی است، یک بت پرستی خیلی به زلزله زدهها کمک میکند. خوب بسیار کار خوبی میکند. خیلی برای زلزلهها جنس برده است. احسنت کار خوبی کرده است. برای چه کسی این کار را کرده است؟ برای خدا؟ جزای اخروی دارد؟ در دنیا خوب است، از او تقدیر میکنند؛ من هم باشم میگویم ایشان ده میلیون برای زلزله زدهها کمک کرده است، این همه رانت به خیریهها میدهید، یک چیزی هم به این بدهید، خیلی به مردم کمک کرده است. من این مثال را جدیداً چند دفعه زدم. پوتین به مدافعان حرم کمک کرده است، نعلین نمیشود، پوتین همان پوتین است. نه بسیجی میشود، نه حاج ولادیمر میشود؛ پوتین پوتین است مسلمان هم نیست یک بده و بستانی کردیم. یک چیزهایی دادیم و یک چیزهایی گرفتیم. همین جا هم با او حساب بکنید از جیب خدا خرج نکنید، نمیروند بگویند: تو بیا دو تا هواپیما بفرست، ما هم این را به تو میدهیم. نمیگویند آن طرف به تو حوری میدهند، از جیب خدا که خرج نمیکنند. او رفته است کمک کرده است، خیلی کار خوبی کرده است. این آقا به اجتماع خدمت کرده است، شما هم جواب او را بدهید. ربطی ندارد که به او بگویید… این دین ندارد، لله نیست. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ»[11] حضرت هادی میفرماید: کسی در تو شک بکند، خوب در دین شک کرده است و کسی که در دین شک بکند، ایمان ندارد.
علّت اهمّیّت بحثهای پیرامون ولایت
بنابراین «مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِينِ»[12] شما هم همان حرف را میزنی که امام هادی علیه السّلام میفرماید، پس به رسول ایمان نیاورده است و کسی که از تو عدول بکند، از دین قویم عدول کرده است چون تو دین هستی، تو یا علی دین هستی؛ از تو عدول بکند، از دین عدول کرده است، دین ندارد. این حرفها چه اهمّیّتی دارد در این دورانی که داعش داریم، طالبان داریم، بوکوحرام داریم؟ این حرفها چه اهمّیّتی دارد؟ دو تا نکته وجود دارد اوّل دومی آن را میگویم. ابداً ما نگفتیم شما میخواهیم عقاید خود را یاد بگیری مثلاً فرض کنید من الآن… پوتین مسلمان است یا نامسلمان؟ ما به نامسلمانها کافر میگوییم ولی دیگر نمیگوییم: کافر، گبری هواپیما بفرست. دیگر موقع تعامل با طرف به او چیزی نمیگوییم. میگوییم: آقای پوتین لطفاً هواپیماها را بفرستید ولی کافر، کافر است. دیگر لزومی ندارد شما که… بله او را اذیّت نمیکنیم که بگوییم: کافر، گبری، ای عاقبت جهنّمی، زقّوم بهشت در حلقت… این حرفها را نمیگوییم یعنی ما در تعامل ادب را رعایت میکنیم، کار ندارم عقیدهی من چیست. تعامل داریم میکنیم. فرض کنید شما با یک آدمی تجارت بین المللی دارید از سه تا… یک یهودی و یک مسلمان و یک مسیحی یک بودایی هم آمد مثلاً چهار تایی با هم شرکت چند ملیّتی زدند. کار میکنند، قرارداد میبندند قرارداد محترم است؛ تجارت میکنند، دزدی نمیکنند، قرارداد با هم دارند اصلاً ما نمیگوییم حقّ او را بخور، کاسبی بکنید، بروید سودی را به نسبت پول خود تقسیم بکنید. طبیعتاً هم در این معاملهای که دارد میکند، مدام به طرف ناسزا نمیگوید یا عقاید او را نمیگوید ولی دیگر او را تطهیر هم نمیکند. این که ما میبینیم مثلاً فرض کنید ما با یک برادر مسلمان غیر شیعهای -که حالا من این را توضیح میدهم مسلمان غیر شیعه چیست- مثلاً شما داری رفت و آمد میکنی، زندگی میکنی، تعامل میکنی، در دنیا توضیح میدهیم ابداً نگفتند یقیه او را پاره بکن، او را فحش بده، به او توهین بکن، بیادبی بکن. ظلم بکن، پولهای او را بدزد، ابدا ما اینها را که نمیخواهیم بگوییم که شما بترسید، بوکو حرام چه کار میکند ما نگفتیم بروید دعوا بکنید. دیدید که الآن فلسطینیها هر طور که هستند ما حمایت میکنیم، روز قدس هم میرویم. پس اگر درست بحث فهمیده بشود آن خطر اوّلیه نیست بله ممکن است یک نفر نفهمد، کار خود را بکند.
ما همین الآن میگوییم دین چه کسی است؟ دین امام معصوم است، امام معصوم دستور داده است چطور رفتار بکنید. یکی خود او هر کاری دوست دارد بکند؛ او که هر کاری خود دوست دارد بکند، به سنی و مسیحی کار ندارد با من هم بحث بکند تا ته نطفه را درنیاورد رها نمیکند. یعنی آن کسی که میخواهد بد دهانی بکند که هر کاری دوست داشته باشد، میکند. این حرفهای ما ربطی ندارد کسی بخواهد به کسی توهین بکند.
عقیده سرچشمهی دینداری
نکتهی دوم آن این است میگوید: این بحثها در قرن بیست و یکم چه اهمّیّتی دارد؟ خود این دو بخش دارد اوّلاً دارم عرض میکنم این خود دین است. دینداری چه اهمّیّتی دارد، این خود دین است، آقا دارند آدرس غلط به شما میدهند اگر بگویند: دینداری یعنی خوش اخلاقی. بله اگر کسی خوش اخلاق نیست، به حرف امام خود گوش نکرده است ولی دینداری خوش اخلاقی نیست. دینداری از عقیده سرچشمه میگیرد، دینداری یعنی ولایت. کسی که ولایت ندارد دین ندارد. الآن همین را داریم توضیح میدهیم میگوییم آقا ببخشید… نه شما این را بگویید، بنده در حوزه با دوستان خود صحبت میکنم میگویند: این بحثها الآن در این شرایط چه اهمّیّتی دارد؟ میگویم ببخشید مسائل اعتقادی باید بحث بشود یا نباید بحث بشود؟ راجع به دین باید صحبت بشود یا نباید صحبت بشود. اگر منظور شما این است که تبعات آن ایجاد اختلاف است که من عرض کردم توضیح هم خواهم داد که ما ابدا حقّ یقهکشی و توهین و بیادبی نداریم. ما نه با سنّی، نه با بت پرست هم حقّ دعوا نداریم؛ اگر در جنگ نیستیم، جنگ نداریم. اگر با هم همشهری هستیم، همسایه هستیم، حقوق همسایگی دارد، آلت پرست باشد، حقوق همسایه دارد چه برسد به سنی. من چه وقت گفتم بروید با هم دعوا بکنید. دقّت بکنید، نگفتیم دعوا بکنید. ولی ربطی ندارد چون همسایهی شما یک آلت پرست است، ساکت! راجع به مسائل توحیدی صحبت نکنیم، به آنها بر میخورد. خدای اینها یک چیز دیگر است. خدای اینها هر چیزی که است. ما دعوا نداریم، یقه هم را هم نمیکشیم، بیادبی هم نمیکنیم، حقوق همسایگی هم سر جای خود است. دیگر چه برسد به کسی که خدا و رسول و اینها را قبول دارد. دیگر نهایت این را گفتم.
منکر علیّ بن ابیطالب علیه السّلام منکر دین
امّا دین این است اگر دین نیست باید بیایی بگویی شخص اشتباه گفتی، دین علیّ بن ابیطالب نیست. امّا اگر است همین است. اگر دین علیّ بن ابیطالب است، منکر علیّ بن ابیطالب منکر دین است. ما داریم بحث اعتقادی میکنیم قرار نیست پا هم دعوا بکنیم. نکتهی بعدی این است میگوید: چرا این حرفها را میزنی؟ میگویم: من چه کار بکنم وقتی معصوم دویست روایت در این موضوع گفته است. آن که حقیقت دین است، دویست روایت در این موضوع گفته است، همهی اینها جعلی است یعنی؟ اصلاً چه چیزی داریم؟ نمیتوانی بگویی همهی آنها جعلی است و وقتی همهی آنها جعلی نیست؛ امام تصمیم گرفته است، یک چیزی به گوش مردم برسد امام هادی علیه السّلام در آن شرایط پیچیده میآید کنار قبر مطهّر امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید: «أَشْهَدُ … أَنَّ الشَّاكَّ فِيكَ مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِينِ»[13] بعد شما میگویید: الآن چه نیازی است بگوییم؟ ببخشید شما امام هستید یا او امام است. این هم یک بدبختی برای خود است. هر کسی بخواهد شکم خود را نگاه بکند و یک چیزی بگوید که همان میشود.
ولایت تبلور توحید
ما یک مقدّماتی گفتیم، گفتیم: منابع دین سه تا است. عقل است و قرآن است و روایت؛ نه شکم حضرت عالی. میگوید: چرا میگویی؟ میگویم: خوب امام گفته است. اگر از دعوای من میترسی باز هم توضیح خواهم داد که این بحث با وحدت هیچ مشکلی پیدا نمیکند. این را توضیح خواهم داد.
وقتی بحث از توحید تعطیل بشود، مثلاً بگویند الآن این شوروی است، اینها کمونیست است، به اینها برمیخورد، اصلاً توحید را دوست ندارند، خوب دوست نداشته باشند. چه زمانی بحث از توحید تعطیل میشود؟ اگر کسی فکر کرده است سنخ ولایت با توحید فرق میکند، باید برگردد برود عقاید خود را بخواند. ولایت تبلور همان توحید است. همانطور که توحید تعطیل نمیشود، ولایت تعطیل نمیشود. ارزشمندترین موجود عالم را به خاطر این دادند. زهرای اطهر سلام الله علیها. ما این شبها عزادار کسی هستیم که چیزی از غیر اصل دین را اگر قرار بود حفظ بکند که امیر المؤمنین علیه السّلام بود، باخته بودیم. بعد حالا یک روایت عرض بکنم و بعد وارد روضه بشوم. فردا إنشاءالله بعضی از روایاتی که راجع به اصل دین بودن را در مورد اهل بیت علیهم السّلام گفتند، امام گفتند را عرض میکنم و از اینجا بحث را شروع میکنم.
خدمات سیّد بن طاووس
یک روایتی داریم… این دعایی که الآن میکنیم إنشاءالله سیّد بن طاووس سلام الله علیه خدا رحمت بکند ما را یاد میکند ما در مجلس حضرت زهرا، مادرش او را یاد کردیم، إنشاءالله او ما را یاد میکند. این مرد بسیار توفیق دارد. این مرد خدا بسیار خدمت کرده است. من در تاریخ شیعه کتاب شناس مثل سیّد بن طاووس -همان صاحب لهوف- نمیشناسم. کتاب میخوانده است، میگفته است ممکن است این کتاب به دست آیندگان نرسد، نکات مهمّ آن را در کتابهای خود یادداشت میکرده است. میگوید: این را از فلان کتاب نقل میکنم، نسخهی آن برای فلان شخص است، فلان وقت نوشته شده است. ممکن است اصل کتاب به دست آیندگان نرسد؛ در سه تا از کتابهای خود این کار را کرده است یا چهار تا کتاب خود؛ چهار کتاب خود حداقل. در اقبال و در سعد السّعود و طرائف و کشف المحجّه. آن که غوغا است، کشف المحجّه است. وصیت نامه برای پسر خود نوشته است میگوید: یک چیزی در کتاب الرّسائل کلینی دیدم –کلینی همان کسی است که کافی دارد- میترسم این کتاب به دست آیندگان نرسد، بگذار این را بگویم. وسط وصیت این را میگوید و به دست ما رسیده است. کتاب الرّسائل کلینی به دست ما نرسیده است.
اهمّیّت مسئلهی غدیر و ولایت
سال گذشته بحث ما سقیفه بود، یک روایت از همان که من میخواندم، اینجا نقل کرده است با یک جملهای که هیچ کجا نیست، جز اینجا. چون میدانسته است ممکن است این کتاب به دست ما نرسد. میگوید: امیر المؤمنین سلام الله علیه -آن بحثهای که سال گذشته کردیم- مکتب خلفا را نقد کرده است؛ در یک مکتوبی نوشت داد، به بعضی از اصحاب خود فرمود: هر جمعه نمازگزاران که میآیند اینها را برای آنها بگویید. شرایط امیر المؤمنین چطور بود؟ اوضاع خوب! حکومت مشکل نداشت؟! اختلاف نبود؟! جمل و صفین و نهروان نبود؟! اینها را چه وقت گفته است؟ بعد از صفین، بعد از شهادت محمّد بن ابیبکر یعنی یک سال و نیم آخر. در اوج فشار روی حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام، دارد حکومت ایشان از هم میپاشد. فرمود: اینها را هر هفته بدهید بخوانند. هر هفته برای مردم بخوانید. حالا آقا میگوید چه لزومی دارد این حرفها را میزنی؟ شما دین هستید، شما مرجع عقاید مردم هستی؟ سال 88 که سختترین سال است که بر این کشور گذشته است ولی فقیه کشور ما روز غدیر طولانیترین سخنرانی را در مورد غدیر گفته است، بروید نگاه بکنید. این را برای این گفتم که کسی خیال نکند، ما یک حرفی میخواهیم بزنیم آن طرفی. نه برمیگردد، همهی اینها با وحدت ربط دارد. آن کسی که از وحدت حرف میزند، از من و شما برائتیتر است. بله متأسّفانه یک عدّهای آن چیزی را که خود آنها دوست دارند، میخواهند نسبت بدهند. بروید سال 88 سخنرانی روز 18 ذی الحجّه را ببینید، ایشان چه فرموده است. در اوج مشکلات قبل از نه دی -نه دی بعد از عاشورا است- 18 ذی الحجّه قبل از عاشورا است، آن سالها اگر به یاد داشته باشید. در آن بحران ایشان امامت امیر المؤمنین علیه السّلام را ثابت کرده است. چه لزومی دارد رهبر یک کشوری که این همه مشکلات دارد برود ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام را ثابت بکند؟! مگر آخوند در کشور کم است؟! او میخواست در آن تریبون از آن سطح اینها گفته بشود. بروید ببینید فرموده است یا نفرموده است. اینها چه فایدهای دارد؟ دین است، اگر دین فایده ندارد، اینها را تعطیل بکنید. اگر فایده دارد این خود دین است.
فدا شدن حضرت زهرا سلام الله علیها در راه ولایت
ولایت خود دین است. در روایت است که معرفة الله فرمود: «مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ» نه اینکه امام الله است. اصلاً جز این راهی نداریم. «مَن أَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِكُم … ومَن قَصَدَهُ»[14] کسی که میخواهد رو به سمت خدا بکند. «تَوَجَّهَ بِكُم» جای دیگر به اینجا میرسد که یا آلت پرست میشود یا خدا ناف دارد یا خدا چه دارد، خدا ساق پا دارد، برادر وهابی و برادر بودایی. دیگر از خدا در جایی خبری نیست. یک کسی میخواهد خدا را هم بفهمد، باید به اینجا بیاید. آن بانویی که کسی قامت او را ندیده بود، شما فکر کردید برای یک مسئلهی کم ارزش… باردار بود، اهل عفاف و حجاب زن باردار را مدام در انظار نمیگردانند. آن بانو همان کسی است که از نابینا رو میگرفته است، سیّدهی نساء اهل الجنّه است. او دید دین در خطر است. جان دین در خطر است و این را جدّی بگویم ورودیّهی فاطمیّهی اوّل و دوم با خود صاحب مجلس معامله بکنید، از خود ایشان بخوانید. گاهی صاحب مجلس فقط داغ دیده است. شما حس بکنید یک نفر مثلاً فرض بفرمایید از دنیا رفته است، کلیهی او را به یک نفر دیگر اهدا کردند. اینکه احیا شده است وقتی به خانوادهی متوفّی را میبیند، احساس میکند یک نفر او را از مرگ نجات داده است. این شرم دارد. صاحب مجلس کسی است که خود ایشان کرّار غیر فرّار بود؛ ولی اینجا یک بانو سپر شد. مادرها فرزندان خود را حفظ میکنند، همه چیز را میدهند و فرزندان خود را نگه بدارند. این مادر فرزند خود را هم فدا کرد. این ادب صدّیقهی طاهره سلام الله علیها بود که وقتی آن اتّفاق افتاد. امیر المؤمنین علیه السّلام را صدا نکرد. صدا کردن امیر المؤمنین آنجا برای حضرت زجرآور بود. شنیدید میگویند: زینب کبری سلام ا لله علیها برای فرزندان خود از خیمه بیرون نیامد. به همین جهت بود که مادر سادات وقتی به زمین افتاد فرمود: «یا فضّه» این بیبی مستورهی عالم وجود است، قیامت که محرم و نامحرمی وجود ندارد، همه عریان هستند، خداوند دستور میدهد «یا اهل المحشر (در منبع یافت نشد) نَكِّسوا رُؤوسَكُم»[15] این چه آزمایشی است با خانوادهی امیر المؤمنین علیه السّلام شده است. اینجا وقتی هجوم بردند… میگوید: پشت در رفتم؛ میخواستیم باز بکنیم؛ بعضی از خانه بیرون آمده بودند، بیرون در آتش روشن کرده بودیم. در را هل میدادیم «أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ»[16] سینهی خود را به در چسباند…
پی نوشت:
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیه، ص 98.
[4]– سورهی مؤمنون، آیه 53 و سورهی روم، آیه 32.
[5]– بحار الأنوار، ج 2، ص 226.
[6]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 97، ص 360.
[7]– سورهی ص، آیه 86.
[8]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 457.
[9]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 301.
[10]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 97، ص 361.
[11]– سورهی مائده، آیه 27.
[12]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 97، ص 361.
[13]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 97، ص 361.
[14]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 299.
[15]– تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 10، ص 577.
[16]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 30، ص 294.