تلاش معاویه برای وادار کردن سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ارتکاب دو اشتباه – جلسه دوم از چهار جلسه

حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ 20 آذر 1401 در هیئت الزهرا سلام الله علیها دانشگاه صنعتی شریف به ادامه سخنرانی با موضوع «تلاش معاویه برای وادار کردن سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ارتکاب دو اشتباه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و تسلیت به پیشگاه مقدّس و مبارک حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و رزقنا الله رؤیته و زیارته و الشّهادة بین الیَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

هدیه به پیشگاه امام امّت، شهدای عظیم الشّأن از صدر اسلام، شهدای جنگ و مدافعان حرم و امنیت و شهدای گمنام دانشگاه و همچنین سلامتی خودتان، صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسه گذشته

در جلسه‌ی قبل به محضر شما عرض کردیم که خدای متعال می‌فرماید «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا»،[4] ما رسولان و مؤمنان را در این دنیا دائماً و پیوسته یاری می‌کنیم. در یاد هم دارد که چه بلایی بر سر انبیاء و ائمه علیهم السلام و مؤمنان آمده است، انبیائی که کشتند، شکنجه‌هایی که شده است، استضعاف‌هایی که رخ داده است، آن‌هایی را که در شکاف‌ها سوزاندند را در یاد دارد، در ذات باری تعالی که عدم علم راه ندارد، وجود است. پس چرا خدای متعال می‌فرماید «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا»؟

بعضی‌ها که حواسشان قدری پرت بوده است، مانند «عبدالعزیز دهلوی» و پدر او، می‌گویند معلوم است که آنجاهایی که نصرتِ ظاهری نیست، ایمان نیست، یا رضایت نیست، پس علی [سلام الله علیه] خلیفه نیست، چون خدا راضی نبود، اگر راضی بود نصرت می‌کرد.

این حرف یعنی اینکه هرجا هر پیغمبری شکست خورد منصور نیست و مخذول است و مورد رضایت حضرت حق نیست!

به نظر می‌رسد که بطلان این حرف واضح است، حضرت حق می‌فرماید «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا»، حال رسولانی که ظاهراً مخذول شدند را چکار کنیم؟ مگر اینکه بگوییم باید ادبیات او را درک کنیم، نصرتی که می‌فرماید، یعنی در اهداف.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که کشته شده‌اند، وقتی به اهداف خود رسیده‌اند، پیروز هستند یا شکست خورده‌اند؟

یک قصه‌ی مشهوری راجع به شهید فهمیده هست که بعدها روی آن إن‌قُلت‌هایی کرده‌اند، اگر آن قصه‌ی مشهور درست باشد، او با کشته شدنِ خود، آیا به هدف خود رسیده است یا نه؟ شما می‌گویید مقتول و مخذول است یا می‌گویید به هدف خود رسیده است و جلوگیری کرده است؟ اگر آن قصه‌ی معروف به آن شکلی که می‌گویند درست باشد، واضح است که منصور است و نصرت شده است و به هدف خود رسیده است.

سعید بن عبدالله حنفی علیه السلام که به امام حسین علیه السلام پشت کرد تا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نماز بخوانند، تیرباران شد، آیا او منصور بود یا مخذول بود؟ او می‌خواست تا زمانی که زنده است امام را یاری کند و امام را حفظ کند، و این کار را هم کرد.

از آن روزگاری که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شهید شده‌اند، دستگاه ایشان تعطیل نشده است. ما لاجرم باید نصرت را چندبُعدی ببینیم، یعنی عالم یک بُعدی نیست، اگر عالم یک بُعدی بود، برای اینکه ما چگونه در این دنیا زندگی کنیم، این حرف غلط است که بگویم باید به سراغ اهل مادی‌گرایی و اهل خوش‌گذرانی برویم، چون آن‌ها در این دنیا هم آرامش ندارند. آن آرامشی که آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف داشت که این‌ها ندارند، اما به فرض، اگر ماجرا یک بُعدی بود که اینقدر دردسر و رسول و نبی لازم نبود.

برخلاف تصوّر ما، خدای متعال یک کارگردانِ خیلی چیره‌دستی است و رئیس فتنه‌گران است، منتها فتنه همیشه شر نیست، بستگی به غرض دارد، «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ»،[5] همینکه «آمَنَّا» گفتید من مدام برای شما صحنه‌ی جدید و نقش جدید تعریف می‌کنم و مجدد از اول. در بعضی از جاها هم اصلاً خودِ خدای متعال در کار دَم می‌دهد.

اگر آیات ماجرای قارون را نگاه کنید که بعضی از شیعیان حضرت موسی علیه السلام نگاه می‌کردند و می‌گفتند: ای کاش ما هم… خدای متعال می‌فرماید: ما خودمان این‌ها را به او داده‌ایم.

همه خودشان نقش خودشان را انتخاب کرده‌اند، اگر کسی به این موضوع توجّه داشته باشد که این یک نقشِ طراحی‌شده است، از شدیدترین صحنه‌های دلخراش هم مضطرب نمی‌شود.

نگاهی نو به دنیا

«هشام بن حکم» گفت امام عصمت دارد، چون مبادیِ مخل به عصمت خود را اصلاح کرده است، یکی از آن‌ها این است که امام هیچ وقت احساسِ ضرر نمی‌کند.

شما جنسی را به مغازه‌ی خودتان آورده‌اید که بفروشید، اگر هر کیلو را ده هزار تومان بفروشید سود کرده‌اید، اگر هر کیلو را بیست هزار تومان بفروشید ذوق‌زده می‌شوید، اگر هر کیلو را صد هزار تومان بفروشید دیگر… حال اگر بدانید اگر دزد این بار را ببرد، بیمه بابت هر کیلوگرم به شما دویست هزار تومان می‌دهد، چطور؟ می‌گویید ان شاء الله دزد ببرد!

قصد شما سود است، دیگر کاری به این موضوع ندارید که آیا این جنس را خوردند یا دور ریختند.

خانمی نزد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمد و سؤال کرد، حضرت جواب دادند و او رفت. دقایقی گذشت، دوباره برگشت و همان سؤال را تکرار کرد، حضرت جواب دادند و او رفت. دوباره برگشت و همان سؤال را تکرار کرد، حضرت جواب دادند و او رفت. این موضوع چند مرتبه‌ی دیگر هم رخ داد، خجالت کشید و گفت: من شرمنده هستم. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: اگر به تو بگویند…

یعنی اگر شما کارگردان را ببینید، شما آنجایی که در فیلم در حال داد زدن هستید، باطناً عصبانی نیستید، وقتی می‌خندید هم باطناً خوشحال نیستید، نگاه شما به کارگردان است که ببینید آیا کات می‌دهد یا نه.

خود خدای متعال از اول به ما لو داده است که تمام این صحنه‌های عالم دوربین مداربسته است و تو باید آن کاری را انجام بدهی که من از تو می‌خواهم، آنطور که من می‌گویم. چون در اینجا پول می‌گیرید که وقتی چوب را به سمت شما آوردند «آخ» بگویید و نقشِ کتک خوردن را بازی کنید، در اینجا نه کسی زورِ واقعی دارد و نه کسی کتکِ واقعی می‌خورد. یعنی کسی ضرر و سودِ واقعی نمی‌برد. در نهایت هم بابت بازی بهتر، دستمزد بهتر می‌دهند. باید او بپسندد، وگرنه شما می‌گویید خیلی خوب بود، ولی او می‌گوید به درد نمی‌خورد و باید از اول اجراء شود.

صدا و سیما برنامه‌ای را پخش می‌کرد، اول از کسی می‌پرسید: ببخشید! آیا صد هزار تومان دارید به من قرض بدهید؟ طرف می‌گفت: نه! ندارم. آن شخص می‌گفت: ببخشید، اینجا دوربین مخفی است، وقتی من با شما صحبت می‌کنم، درواقع ما می‌خواهیم بگوییم که مردم ایران، مردم بسیار ایثارگری هستند، من برمی‌گردم و دوباره می‌پرسم، شما آن طرف را نگاه نکنید. دوباره می‌آمد و می‌پرسید: آقا ببخشید! آیا صد هزار تومان دارید که به من قرض بدهید؟ طرف می‌گفت: نه! ولی می‌توانم کارت بانکی خودم را با رمز آن تقدیم کنم. در ادامه آن شخص گفت: من احساس سرمای زیادی دارم. طرف روبرو کت خود را درآورد. آن شخص گفت: چه ساعت زیبایی داری! طرف روبرو ساعت خود را هم داد!

سخاوت برای آدمی که دوربین را نبیند سخت است. قارون می‌گفت: «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي»،[6] خودم زحمت کشیده‌ام. اما اگر بدانند که دوربین در حال فیلمبرداری است سخاوتمند می‌شوند.

خدای متعال فرموده است که همه‌ی این عالم دوربین دارد، من همه‌ی دوربین‌ها را می‌بینم، کارگردان ایستاده است، همه‌ی این‌ها هم طراحی است، طوری هم طراحی کرده است که همه بفهمند.

برای خدای متعال هیچ کاری نداشت که بگوید این فرعون بی‌تربیت می‌خواهد موسی را بکشد، موسی را به بیابانی می‌برم تا یک گرگ او را بزرگ کند، تا به همه یاد بدهم که اگر من بخواهم، همه‌ی عالم سرباز من هستند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند: «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ»[7] همه‌ی جوارح شما سرباز خدای متعال هستند.

اما خدای متعال فرمود من موسی را به خانه‌ی خود فرعون می‌برم. تا این فرعون که می‌گفت «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»،[8] به او بگویم تو رُب هم نیستی! چون تو حتّی نمی‌توانی دل خودت را هم جمع کنی. آن کسی که بخاطر او همه‌ی سرها را بریدی، کاری می‌کنم که وقتی او را دیدی آنقدر از تو دل ببرد که همین را بزرگ کنی و بگویی دوست دارم با همین زندگی کنم، «أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي»،[9] تو حتّی نمی‌توانی دل خودت را نگه داری!

خدای متعال می‌توانست حضرت موسی علیه السلام را به جای دیگری بفرستد یا او را در جایی مانند غار مخفی کند، یا انسانی او را بزرگ کند، یا حیوانی او را بزرگ کند، اما حضرت موسی علیه السلام را به خانه‌ی فرعون می‌برد که اولاً زمینه‌ی هدایت برای فرعون فراهم بشود، یعنی طراحی می‌کند.

خدای متعال می‌خواهد قوم حضرت موسی علیه السلام را امتحان کند، اگر به قوم حضرت موسی علیه السلام می‌فرمود که هزار گوسفند قربانی کنید، این‌ها براحتی این کار را می‌کردند. اما این قوم علاقه‌ی عجیبی به گاو داشتند. خدای متعال فرمود: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً»،[10] این‌ها نمی‌خواستند قربانی کنند، برای همین مدام می‌گفتند چه رنگی باشد؟ چه مدلی باشد؟ در نهایت هم دوباره سامری آمد و یک قیافه‌ی گوساله درست کرد. اگر خدای متعال کمک نکرده بود که این مجسمه صدا نمی‌داد، چون اینطور نیست که معاذالله دست خدا بسته باشد، گفت «قَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»[11] از جای پای رسول (که احتمالاً منظور فرشته است) چیزی برداشتم. اینطور نیست که کسی نتواند کنترل کند. می‌توانست کار نکند. منتها چرا کار نکند؟ چون این صحنه‌ای که خدای متعال طراحی کرده است… «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»،[12] سامری تصمیم گرفت نقش بد را بردارد.

البته تفاوت این با آن در اینجاست که سامری باید بعداً حساب پس بدهد. اتفاقاً ما در این عالم بازی و عبس و لهو و لعب و لغو نداریم، اتفاقاً مثقال ذرّه هم جواب دارد. منتها ضرر و منفعت، آن چیزی که می‌بیند نیست. آن کسی که بگوید ضرر و منفعت همین ظاهر است، گیر می‌کند.

مگر اعانه‌ی بر اثم حرام نیست؟ پس برای چه خودت به قارون پول می‌دهی؟ پس برای چه خودت کاری می‌کنی که شیطان نمیرد؟ «إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ»![13] آیا این اعانه‌ی بر اثم نیست؟

نخیر! این اعانه‌ی بر اثم نیست! چون طراحی کرده است. عالم را برای من و شما طراحی کرده است.

«هشام» می‌گوید امام عصمت دارد، چون منشأها و مبادی عصمت امام آسیب نمی‌خورد.

کجا آسیب می‌خورد؟ مثلاً با غضب، انسان غصب می‌کند که اشتباه می‌کند. بعضی از این کسانی که الآن پدر و مادرانشان گریه می‌کنند و می‌گویند شما را به خدا قسم می‌دهیم که این‌ها را مجازات نکنید… و خدا شاهد است ما از اینکه هر آدمی در این عالم مجازات بشود و رسوا بشود ناراحت می‌شویم، ان شاء الله خدای متعال همه‌ی ما، همه‌ی مسلمان‌ها، همه‌ی انسان‌ها را هدایت کند. ان شاء الله خدای متعال قبل از اینکه کسی یقه‌ی ما را بگیرد، ما را بیدار کند؛ و ان شاء الله خدای متعال اگر راهی هست برای اینکه با ضرر کمتری وفاق بین مردم برگردد، آن راه را پیش پای ما بگذارد… یک لحظه غضب کرده است، اگر قاتل حرفه‌ای نیست، غضب کرده است.

مؤمن ضرر نمی‌کند

«هشام» می‌گوید امام غضب نمی‌کند، می‌دانید چرا امام غضب نمی‌کند؟ چون امام ضرر نمی‌کند.

شما هر کجا که غضب می‌کنید، برای این است که احساس می‌کنید در جایی ضرر کرده‌اید. مثلاً کسی شما را مسخره می‌کند، می‌گویید من در جمع ضایع شد، غضب می‌کنید و عکس العمل نشان می‌دهید. اگر پول شما را بردارند غضب می‌کنید، چون ضرر کرده‌اید.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به آن خانمی که مدام فراموش می‌کرد فرمودند: چرا عذرخواهی می‌کنی؟ اگر خدای متعال به تو بگوید یک کیسه گندم روی دوش خود بگذار و با بالای پشت بام برو، برای این کار هم به تو صد هزار درهم می‌دهم. آیا برای تو سخت می‌شود؟ تو هر مرتبه که می‌آیی، من قربة الی الله، علی حبّ الله بنده‌ی او را تکریم می‌کنم، من که ضرر نمی‌کنم. یعنی وقت من که تلف نمی‌شود، به من چیزی می‌دهد که اصلاً قابل قیاس با این چند لحظه نیست، من که ضرر نمی‌کنم.

مؤمن هیچ وقت ضرر نمی‌کند، مؤمن هیچ وقت شکست نمی‌خورد، برای همین آرامش خود را از دست نمی‌دهد.

سال 57 کسی آمد و به امام خمینی رضوان الله تعالی علیه عرض کرد: در حال رفتن به ایران هستیم، چه احساسی دارید؟…

بعضی‌ها گفتند: چقدر بی‌احساس است!

بی‌احساس نیست، چون اگر هواپیما را بزنند که «عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ»[14] است، اگر هواپیما را نزنند و پایین بیاید، در مسیر عبادت و «عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» است، ضرر نمی‌کند. برای همین احساس ندارد، اضطراب ندارد. کسی اضطراب دارد که بی‌پشت و پناه است، مؤمن که شکست نمی‌خورد. اگر مؤمن را بکشند، خودش مخذول نمی‌شود.

بخدا قسم حضرت زینب کبری سلام الله علیها تمرین نکرده بودند، اگر معاذالله می‌خواستند نقش بازی کنند که در آن فشار روحی و روانی می‌شکستند. اقتدار حضرت زینب کبری سلام الله علیها درونی بود.

رفتار حضرت زینب کبری سلام الله علیها ارتجالی و بدون فکرِ قبلی بود، مانند اینکه وقتی شما شربت می‌خورید، اگر از شما بپرسند چه مزه‌ای دارد، شما فکر نمی‌کنید.

ابن زیاد ملعون عرض کرد: «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَخِيكِ»،[15] چطور می‌بینی؟ حضرت زینب کبری سلام الله علیها آن چیزی را که دیدند فرمودند: «مَا رَأَيْتُ إِلاَّ جَمِيلاً».

اگر به شما یک تصویر زیبا نشان بدهند و از شما بپرسند، برای پاسخ دادن که فکر نمی‌کنید، سریع می‌گویید زیباست.

اگر حضرت زینب کبری سلام الله علیها در جایی هم گریه کرده‌اند، در آنجا دیده‌اند که به امام ایشان جسارت کرده‌اند، وگرنه حضرت زینب کبری سلام الله علیها نشکسته‌اند و ذلیل نشده‌اند، شاید ظاهر امر ذلّت و تنهایی و خذلان بود، اما حضرت زینب کبری سلام الله علیها احساس ذلّت نکردند. وقتی به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه توهین کردند حضرت زینب کبری سلام الله علیها گریه کردند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه امامِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها هستند، حضرت سجّاد علیه السلام هم خیلی برای جسارت به پدرشان گریه کردند، این یک امر طبیعی است.

ما برای یک شهیدی که با او بد رفتار کنند، دلمان می‌سوزد، ولی او ضرر نکرده است.

در صحنه‌ی جهاد حضور داشته باشیم

ما چقدر دلمان شهادت می‌خواست و می‌گفتیم راه جهاد و شهادت برای ما بسته شده است. جهاد از شهادت مهم‌تر است، چون جهاد انواع دارد. ناگهان اتفاقی می‌افتد، شاید کسی خطا کرد و شاید خطا نکرد… در موضوع شیطان، شیطان خطا کرد که دعوا درست شد… حال کسی خطا کرد یا نکرد، حضرت حق صحنه‌ای طراحی کرده است و ما را در یک جنگی انداخته است، به همین موی روی صورت جنگ است، به همین مقنعه‌ی بانوان جنگ است، به اینکه الآن عصبانی می‌شوید که آیا جواب بدهید یا نه جنگ است، به اینکه جبهه‌ی حق تنها می‌شود سکوت کنی و منفعت‌طلبی کنی جنگ است. باب را باز کرده است.

نمی‌شود که شما بخواهید عاقبتتان با عاقبت مجاهدان یکی بشود، بعد در صحنه‌ی نبرد نباشید.

این را بدین معنا نمی‌گویم که ما مدام برویم و مرض بریزیم که صحنه‌ی جنگ درست کنیم، لزومی ندارد که ما نقش بد را بازی کنیم.

آن مسئولی که خطا می‌کند، آن آدمی که خطا می‌کند و فضایی ایجاد می‌کند، او هم نباید این کار را کند.

صدام می‌توانست به ما حمله نکند، ولی حالا که حمله کرده است یک عرصه‌ی جهاد پیش آمده است و عده‌ای جوان زیر سی سال رفتند و فرمانده‌ی جنگ شدند، ما چقدر غبطه خوردیم. من خودم هر وقت احساس می‌کردم بی‌پشت و پناه شده‌ام بر سر قبر شهدا می‌رفتم و آرام می‌شدم، چقدر به این‌ها غبطه خورده‌ایم.

حال در یک عرصه‌ی دیگر جنگ بوجود آمده است.

نمی‌شود که شما بگویید خدایا عاقبت ما را با مجاهدان ختم به شهادت کن… بالاخره وقتی فضای جهاد پیش می‌آید شما باید قدمی بردارید.

اگر کسی نداند کجاست، اگر نگاه کسی با نگاه قرآن کریم یکی نباشد، می‌گوید اینجا را آتش زده‌اند، سپس به جزع و فزع می‌افتد. این که اینجا را آتش زدند که به نفع شما بود!

خیلی از اوقات کتک خوردن و جان دادن به نفع جبهه‌ی حق است. این ماجرای کشته‌سازی، کپی‌برداری از آن شهیدِ جبهه‌ی حق است، جبهه باطل می‌خواهد ادای او را دربیاورد و از آن استفاده‌ی ناحق کند. همیشه حرف زدن جواب نمی‌دهد.

جنگ با منافق «جهاد تبیین» است

در شرایطی که دشمن پشت سر هم دروغ می‌گوید، «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ»،[16] ای پیامبر! با کفار و منافقین بجنگ.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در بدر و احد و حنین و احزاب و… با کفار جنگیدند، اما کجا با منافقین جنگیدند؟ منافق که شمشیر ندارد که با او بجنگد. تیر منافق شایعه و دروغ و فریب و ناامید و انسجام‌شکنی و دو بهم زنی و پیغمبر‌خراب‌کن است، می‌گوید پیغمبر فریب می‌خورد، می‌شود برای او فضاسازی کرد، برای او تصمیم‌سازی می‌کنند، معلوم نیست چه کسی برای او این تصمیم را می‌گیرد، آن‌ها زیاد هستند، ما کم هستیم، هر کسی به پیامبر کمک می‌کند به او نسبت بد بدهید، «يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»[17] را عرض کردم، «لَا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّه»[18] هر کسی کنار پیامبر است بگذارید آنقدر در گرسنگی و فقر بماند و او را کمک نکنید که پشیمان بشود.

کار منافق این است که اتحاد و انسجام را با دروغ بشکند و رأس خیمه را بزند، جنگ با این منافق چطور است؟ جهاد تبیین.

روزی که می‌خواستیم برویم و خرمشهر را آزاد کنیم، جنگ اصلی جهاد با اسلحه بود، روز احد جهاد با شمشیر بود، روز جنگ با منافقین جهاد تبیین است، باید تبیین کنیم.

تبیین چطور است؟ آسانِ آن همین حرف زدن است. به درد کسانی می‌خورد که نمی‌دانند، برای آن‌هایی که نمی‌دانند می‌گویی و بعد می‌دانند. برای آن‌‌هایی که ابهام دارند می‌گویی و برطرف می‌شود. این قسمتِ آسان است.

جهاد تبیین یک قسمت سخت دارد، آن کجاست؟ آنجایی که طرف مقابل بخاطر بغض و کینه و نفرت و دروغی که باور کرده است، تهدید، تطمیع، با شما دشمن است، حرف شما را باور نمی‌کند، دشمن هر خزعبلی بر علیه شما بگوید باور می‌کند، اما شما هر حرف خوبی بزنید دیگر باور نمی‌کند.

الآن اینطور شده است، بعضی از اوقات می‌گویید چطور به حرف این‌ها گوش می‌دهند و حرفشان را باور می‌کنند؟ علّت این است که از شما بدشان می‌آید، اگر اینطور نبود که خزعبل او را گوش نمی‌کرد، می‌داند که او چرت می‌گوید.

آن فوتبالیستی که کلاً نمی‌تواند یک بازی اسم و فامیل با سه حرف بازی کند، مثلاً لیدر فکری نیست. خود او هم می‌داند، از تو بدش می‌آید، از تو یعنی از من، از فلان مسئول، از رئیس دانشگاه. یا غلط کرده‌ایم و بد عمل کرده‌ایم، یا او خیال می‌کند که بد عمل کرده‌ایم. هرچه بگوییم گوش نمی‌دهد، خواب نیست، خودش را به خواب زده است. جهل ندارد، کفر دارد. البته واضح است که نمی‌خواهم بگویم این‌هایی که به خیابان می‌آیند کافر هستند، در حال استفاده از اصطلاح هستم، «جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ».[19]

می‌داند حق چیست، اگر او را به یک فضای آزمایشگاهی مانند خلأ ببرید می‌فهمد اوضاع از چه قرار است، اما در حالت عادی هیجانات و بغض و حبّ او باعث می‌شود که تو را باور نمی‌کند و می‌گوید تو دروغ می‌گویی و دشمن هستی.

اینجا باید چکار کرد؟ اینجا جهاد تبیین با حرف فایده‌ای ندارد.

قسمتی از آن را که بخش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است را برای جلسه‌ی بعد عرض می‌کنم، آنجایی که جبهه‌ی منافقین خیلی پررنگ است و این‌ها جنگ دارند، خدای متعال در این طرف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌برد که اصلاً جنگ فیزیکی ندارد، ایشان یک بانو هستند، باردار هستند، حرمت دارند، اصلاً به ایشان بهتانِ خونریزی و کشتار نمی‌چسبد.

یک مورد دیگر هم در کربلاست.

ما دو نوع جهل داریم، یک نوع اینطور است که من نمی‌دانم و شما می‌گویید و بعد من می‌دانم. اما گاهی اوقات جهل عمدی است، چون ضرر می‌کنم یا چون کینه و حبّ و بغض و طمع دارم یا رشوه گرفته‌ام یا می‌ترسم، می‌گویم نمی‌دانم.

اگر الآن از پشت سر یک خنجری به کمر من زده باشند، شما نمی‌بینید. من ممکن است هر خزعبلی بگویم. شما هم می‌گویید چرا چرت و پرت می‌گوید؟ شما هم نمی‌دانید که خنجری به کمر من زده‌اند، اگر من حرف درست را بزنم او مرا می‌زند.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا می‌فرمایند: چرا من هرچه با شما حرف می‌زنم شما نمی‌فهمید؟ گفتند: «خِفْنَا طَرْحَ العَطَاءِ»[20] چون حقوق ما را قطع می‌کنند!

آیا دیده‌اید بعضی از زن و شوهرها می‌گویند با یکدیگر تفاهم نداریم؟ یعنی چه؟ آیا با دو زبان با یکدیگر حرف می‌زنند؟ نه! باید یک نفر یک «غلط کردم» بگوید و نمی‌خواهد بگوید. برای همین می‌گویند ما کلاً حرف یکدیگر را نمی‌فهمیم!

پس چطور قدیم‌ها می‌فهمیدید؟ الآن به یک جهتی نمی‌خواهی کوتاه بیایی، یک عامل و مانعی درمیان است. این «حرف یکدیگر را نمی‌فهمیم» جهل عمدی است.

شما کربلا را ببینید، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خطبه هم خواندند، اما اثری که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در عالم وجود گذاشتند، آیا بخاطر خطبه‌های ایشان بود؟

امام صادق علیه السلام در زیارت اربعین می‌فرمایند: «بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ» خون قلبش را داد تا بندگان خدا را از جهالت عمدی و حیرت گمراهی آزاد کند.

مردم کوفه بعد از واقعه کربلا یکپارچه گریه کردند، ده‌ها قیام رخ داد، دویست سال تشیّع در همان کوفه‌ی حسین‌کُش رخ دارد، شهر حضرت حجّت ارواحنا فداه هم همان کوفه است. «بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ».

وقتی ما فیلم یک شهید را ببینیم که او را می‌زنند، همه‌ی وجودمان آتش می‌گیرد، ولی این در مسیر «بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ» است.

کاشانی ده هزار ساعت فایل آرشیوی صوت دارد اما استنقاذ صورت نگرفته است، آن فرد دیگر دو سیلی خورده است و چهار نفر را بیدار کرده است.

پدر شهید علی‌وردی به من گفت: آیا در یاد داری که فاطمیه دوم سال قبل به دانشگاه شریف آمدیم و او گفت من می‌خواهم برای منبری شدن باید چکار کنم؟ گفتم: بله! قرار بود جمعه صبح بیاید اما نیامد. البته آن منبری که او باید می‌رفت، اگر من تا آخر عمرم هم حرف لاطائلات بزنم نرفته‌ام. من حرف می‌زنم، ما مرد حرف هستیم، اما او کاری کرد که عده‌ای فهمیدند که مظلومیتی هم هست.

نکاتی در مورد آتش زدن دفتر بسیج دانشگاه

این به نفع شماست که دفتر بسیج شما را آتش زدند، اولاً باید بنشینیم و ببینیم که ما کارِ سطحی نکنیم، چرا درِ آنجا باز بوده است؟ باید به کارِ متقن عادت کنیم. ثانیاً فقط آتش زده‌اند و کسی هم کشته نشده است. ثالثاً الحمدلله که ما می‌فهمیم دشمن داریم، وقتی هم می‌فهمیم از خواب بیدار می‌شویم.

سالیان اخیر ما در بین خودمان حال و غفلت داشتیم، خدای متعال کمی اوضاع را بهم زده است و می‌گوید کنکور آزمایشی است، یک فتنه‌ی کوچکی هست، بیایید ببینیم «أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا».

آن‌هایی که خیلی مرد میدان هستند و خدای متعال آن‌ها را می‌شناسد، آن‌ها «بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ»، آن‌ها نجات می‌دهند، آن‌ها مرد عمل هستند.

جهادِ تبیینِ امروز

امروز جهاد تبیین، برطرف کردنِ بهتانِ عدمِ مهربانیِ شیعیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. باید خیلی در این مورد دقت کرد، مسئولان هم باید به این موضوع دقّت کنند.

من این را نمی‌گویم که در جایی که باید مبارزه کرد و شدّت عمل داشت، مبارزه نکنند و شدّت عمل نداشته باشند. جلسه‌ی گذشته هم عرض کردم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین، در طی یک شبانه روز خودشان پانصد و بیست و سه نفر را کشتند، اما بنای حضرت بر این نبود.

ما که الآن در اینجا مسئول نیستیم، باید بنای ما بر این باشد که دو حرف بخوریم و یک حرف نزنیم، مگر اینکه جایی ببینیم جسارت و جرأت و تجرّی به کسی آسیب می‌زند، وگرنه حالا چیزی هم بگوید. مظلوم همیشه رشد می‌کند. باید از این موضوع بترسیم که دشمنمان مظلوم بشود یا مظلوم‌نمایی کند. مظلوم محبوب است.

جوانمردی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

اگر شما قصه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را برای بودایی بگویید گریه می‌کند، کمااینکه من دیده‌ام، بودایی‌های هندوستان برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شعر می‌گویند، کتاب چاپ شده است که چهارصد شاعر بودایی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شعر گفته‌اند. مسئله‌ی آن‌ها که شیعه و سنّی و ولایت نیست، این علی بن ابیطالب [صلوات الله علیه] برای عالم حرف دارد.

می‌گوید: قاعده این بود آنجایی که زدند بزند، چون زور هم داشت، ولی نزد. آنجایی که فرصت و زور انتقام را داشت انتقام نگرفت. البته همانطور که عرض کردم آنجایی هم که حضرت مجبور شدند نکول نداشتند و کشتند، اما همان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که وقتی وارد نبرد می‌شد همه می‌ترسیدند و می‌گفتند مرگ سرخ آمد و ملک الموت سمتی است که علی بن ابیطالب [علیه السلام] ایستاده است، همان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقتی عمرو بن عبدود را به زمین زدند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خانه از گرسنگی می‌لرزیدند، در جایی هم نقل شده است که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگشتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گریه می‌کردند، علّت را از پیامبر پرسیدند و ایشان فرمودند: علی از صبح گرسنه بوده است… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همین زره‌ی رویی عمرو بن عبدود که بیش از هزار درهم ارزش داشت را درنیاورد.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگشتند عمر گفت: چرا زره‌ی او را برنداشتی؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جواب ندادند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: جواب بده. (تا معلوم بشود تو چه کسی هستی)

محمد بن ابی‌بکر به معاویه نامه نوشت و خواست به معاویه فحش بدهد و از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تعریف کند، نمی‌دانست باید چه بگوید، گفت: «أمَّا أنتَ فَأنتَ، وَ هُوَ هُوَ» تو تو هستی و او او. تو تو هستی و من هر چیزی بگویم کم است، باید اگر خواستند به بقیه چیزی بگویند، بگویند تو هستی، و او اوست و من هرچه بگویم کم است.

«وَ قَالُوا عَلِیٌ عَلَی»، گفتند علی چقدر علو پیدا کرده است و مقامات و اوصاف دارد، «قُلتُ لَا، فَإنَّ العُلَی بِعَلیٍ عَلَی»، مکارم و شجاعت است که می‌گوید بَه‌بَه که من مصداقی دارم «عَلِیٌ الشُّجَاع»، کَرَم می‌گوید من صفتی هستم که مصداق آن «عَلِیٌ الکَرِیم» است، کَرَم با علی بالا می‌رود نه علی با کَرَم، علی کَرَم و شجاعت را جابجا کرده است و قابل قیاس با کسی نبوده است.

عمر گفت: تو که همسرت در خانه از گرسنگی می‌لرزد چرا زره‌ی عمرو بن عبدود را برنداشتی؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: جواب بده. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: عمر بن عبدود به من گفت من آبروی این سپاه هستم، من را ضایع نکن. من هم به او دست نزدم.

حال اگر کسی بگوید «نصرت» کجا بود؟ «نصرت» کشتنِ عمرو بن عبدود نبود، این میزان کفّ نفس بود.

شما این را به هر گبر و بت‌پرست و اسکیمویی بگویید که یک نفر وسطِ کشتن به آبروی آن رقیب خود هم که آمده است و آنقدر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دشنام داده است و با یکدیگر جنگیده‌اند و قانون خدا بر این قرار گرفته است که او واجب القتل است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غنیمت شخصی نخواستند و گذشتند. چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نفع و ضرر را از کس دیگری می‌بیند با خیال راحت برمی‌گردد. آن‌ها خیلی نگاه کردند و گفتند: آخ آخ زره را رها کرد و آمد، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حتّی برنگشتند که پشت سر خود را نگاه کنند. چون نگاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با آن‌ها تفاوت داشت.

ان شاء الله خدای متعال نگاه ما را با نگاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مطابق کند.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

از وقتی که هجوم رخ داد، سُلیم می‌گوید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ملازم فراش شدند، بستری شدند، دیگر از بستر بلند نشدند.

بمرور بدن از بین رفت، «ذَابَ لَحْمُهَا»،[21] «نَحَلَ جِسْمُهَا» جسم از بین رفت، «وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ»، شَبَهی ماند، «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنَهَّدَةَ الرُّكنِ»[22]… بلایی بر سر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده بود که دیگر نمی‌توانست راست بایستد، «مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ، یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ»، بچه‌ها هر لحظه می‌دیدند می‌ترسیدند که الآن مادر چشم‌ها را بست و دیگر برنگردد… در این روزها مردند و زنده شدند…

همه‌ی وجود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها درد بود…

وقتی ما کاری می‌کنیم، صد مرتبه بر سر خدای متعال منّت می‌گذاریم، اما مرحوم عابد حرفی زده است که توضیح آن طلبِ شما، می‌گوید: همه‌ی نهضت اسلام و لشگر اسلام را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حفاظت می‌کردند، حال یک زنی آمده است که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کند!

جلّ الخالق که آفرید زنی را          کز اسدالله او نموده حمایت

این اصلاً عجیب است، همه جا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محافظ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اسلام هستند، هر پهلوانی که می‌آید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سینه سپر می‌کنند، اما اینجا یک نفر کاری کرده است که جا دارد «جلّ الخالق» بگویید. این خیلی جای افتخار و بیان کردن دارد، نه! جای آخ گفتن دارد…

هم صورت خود را مخفی کرد، هم آخ نگفت…

هر کسی در این عالم زمین بخورد «یا علی» می‌گوید، ولی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وقتی زمین خورد صدا زد: «یا فضّه»… دل ایشان نیامد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را صدا بزند…

روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانه آمدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال گریه کردن هستند…

اگر کسی تصوّر کند، دنیا روی سر او خراب می‌شود، یک نفر سینه‌ی خود را سپر کند، می‌خواهند مرا بکشند اما او را بزنند، اگر من بروم و ببینم او در حال گریه کردن است بیچاره می‌شوم، کجای او درد می‌کند که حال او را بهم ریخته است؟

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دویدند و سرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به دامان گرفتند، «يَا سَيِّدَتِي»[23]… ادب را ببینید… «يَا سَيِّدَتِي»… انگار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با امام خود صحبت می‌کند، «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ» چرا گریه می‌کنی؟

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي» برای غربت تو گریه می‌کنم… اینقدر از من برآمد، بیش از این از من برنیامد…

بعد از ماجراهایی که رخ داد، فراق خیلی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فشار می‌آورد، چون نمی‌توانستند مدام به آن جایی بروند که بایستی می‌رفتند، حضرت در بقیع بین قبور حرکت می‌کردند و می‌فرمودند:

مالِي وَقَفتُ عَلى القُبورِ مُسَلِّماً        قَبرَ الحَبيبِ فَلَم يَرُدَّ جَوابي

بین قبور به تو سلام می‌کنم، اما دیگر صدای تو را نمی‌شنوم…

حضرت گاهی در زاویه‌ی عقیل در بقیع می‌نشستند و مانند بچه‌های مادرمرده گریه می‌کردند، عمّار آمد و گفت: آقا! تو امام ما هستی، ما به شما تأسّی می‌کنیم. شما معمولاً هم آرام هستید، فرزندان شما هم خردسال هستند، اما بعضی اوقات طوری ضجّه می‌زنید که ما را آتش می‌زنید، آن هنگام به یاد چه چیزی می‌افتید؟ حضرت فرمودند: وقتی که او را روی مغتسل گذاشتم، باید از زیر لباس دست می‌کشیدم، «وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً»[24] دستم به آن استخوانی رسید…


 

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه غافر، آیه 51 (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ)

[5] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 2

[6] سوره مبارکه قصص، آیه 78 (قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِنْدِي ۚ أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا ۚ وَلَا يُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ)

[7] نهج البلاغه، خطبه 199 (إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَا يَخْفَى عَلَيْهِ مَا الْعِبَادُ مُقْتَرِفُونَ فِي لَيْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ، لَطُفَ بِهِ خُبْراً وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْماً؛ أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه.)

[8] سوره مبارکه نازعات، آیه 24 (فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ)

[9] سوره مبارکه طه، آیه 39 (أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَعَدُوٌّ لَهُ ۚ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي)

[10] سوره مبارکه بقره، آیه 67 (وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً ۖ قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا ۖ قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ)

[11] سوره مبارکه طه، آیه 96 (قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي)

[12] سوره مبارکه ملک، آیه 2 (الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ)

[13] سوره مبارکه اعراف، آیه 15 (قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ)

[14] سوره مبارکه قمر، آیه 55 (فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ)

[15] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۱۱۴ (ثُمَّ إِنَّ اِبْنَ زِيَادٍ جَلَسَ فِي اَلْقَصْرِ لِلنَّاسِ وَ أَذِنَ إِذْناً عَامّاً وَ جِيءَ بِرَأْسِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أُدْخِلَ نِسَاءُ اَلْحُسَيْنِ وَ صِبْيَانُهُ إِلَيْهِ فَجَلَسَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مُتَنَكِّرَةً فَسَأَلَ عَنْهَا فَقِيلَ هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ فَأَقْبَلَ عَلَيْهَا فَقَالَتْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي فَضَحَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ فَقَالَتْ إِنَّمَا يَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ اَلْفَاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنَا فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ فَقَالَتْ مَا رَأَيْتُ إِلاَّ جَمِيلاً هَؤُلاَءِ قَوْمٌ كَتَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِمُ اَلْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اَللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ اَلْفَلْجُ يَوْمَئِذٍ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا اِبْنَ مَرْجَانَةَ قَالَ فَغَضِبَ وَ كَأَنَّهُ هَمَّ بِهَا فَقَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ إِنَّهَا اِمْرَأَةٌ وَ اَلْمَرْأَةُ لاَ تُؤَاخَذُ بِشَيْءٍ مِنْ مَنْطِقِهَا فَقَالَ لَهُ اِبْنُ زِيَادٍ لَقَدْ شَفَى اَللَّهُ قَلْبِي مِنْ طَاغِيَتِكِ اَلْحُسَيْنِ وَ اَلْعُصَاةِ اَلْمَرَدَةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكِ فَقَالَتْ لَعَمْرِي لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلِي وَ قَطَعْتَ فَرْعِي وَ اِجْتَثَثْتَ أَصْلِي فَإِنْ كَانَ هَذَا شِفَاءَكَ فَقَدِ اِشْتَفَيْتَ فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ هَذِهِ سَجَّاعَةٌ وَ لَعَمْرِي لَقَدْ كَانَ أَبُوكِ سَجَّاعاً شَاعِراً فَقَالَتْ يَا اِبْنَ زِيَادٍ مَا لِلْمَرْأَةِ وَ اَلسَّجَّاعَةَ. و قال ابن نما : و إن لي عن السجاعة لشغلا و إني لأعجب ممن يشتفي بقتل أئمته و يعلم أنهم منتقمون منه في آخرته وَ قَالَ اَلْمُفِيدُ رَحِمَهُ اَللَّهُ: فَوُضِعَ اَلرَّأْسُ بَيْنَ يَدَيْهِ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ يَتَبَسَّمُ وَ بِيَدِهِ قَضِيبٌ يَضْرِبُ بِهِ ثَنَايَاهُ وَ كَانَ إِلَى جَانِبِهِ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ صَاحِبُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ شَيْخٌ كَبِيرٌ فَلَمَّا رَآهُ يَضْرِبُ بِالْقَضِيبِ ثَنَايَاهُ قَالَ اِرْفَعْ قَضِيبَكَ عَنْ هَاتَيْنِ اَلشَّفَتَيْنِ فَوَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَقَدْ رَأَيْتُ شَفَتَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَيْهِمَا مَا لاَ أُحْصِيهِ يُقَبِّلُهُمَا ثُمَّ اِنْتَحَبَ بَاكِياً فَقَالَ لَهُ اِبْنُ زِيَادٍ أَبْكَى اَللَّهُ عَيْنَيْكَ أَ تَبْكِي لِفَتْحِ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ أَنَّكَ شَيْخٌ كَبِيرٌ قَدْ خرقت [خَرِفْتَ] وَ ذَهَبَ عَقْلُكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَكَ فَنَهَضَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ صَارَ إِلَى مَنْزِلِهِ. وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ : ثُمَّ رَفَعَ زَيْدٌ صَوْتَهُ يَبْكِي وَ خَرَجَ وَ هُوَ يَقُولُ مَلَكَ عَبْدٌ حُرّاً أَنْتُمْ يَا مَعْشَرَ اَلْعَرَبِ اَلْعَبِيدُ بَعْدَ اَلْيَوْمِ قَتَلْتُمُ اِبْنَ فَاطِمَةَ وَ أَمَّرْتُمُ اِبْنَ مَرْجَانَةَ حَتَّى يَقْتُلَ خِيَارَكُمْ وَ يَسْتَعْبِدَ أَشْرَارَكُمْ رَضِيتُمْ بِالذُّلِّ فَبُعْداً لِمَنْ رَضِيَ وَ قَالَ اَلْمُفِيدُ : فَأُدْخِلَ عِيَالُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا عَلَى اِبْنِ زِيَادٍ فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً وَ عَلَيْهَا أَرْذَلُ ثِيَابِهَا وَ مَضَتْ حَتَّى جَلَسَتْ نَاحِيَةً وَ حَفَّتْ بِهَا إِمَاؤُهَا فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ مَنْ هَذِهِ اَلَّتِي اِنْحَازَتْ فَجَلَسَتْ نَاحِيَةً وَ مَعَهَا نِسَاؤُهَا فَلَمْ تُجِبْهُ زَيْنَبُ فَأَعَادَ اَلْقَوْلَ ثَانِيَةً وَ ثَالِثَةً يَسْأَلُ عَنْهَا فَقَالَتْ لَهُ بَعْضُ إِمَائِهَا: هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَقْبَلَ عَلَيْهَا اِبْنُ زِيَادٍ وَ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ فَقَالَتْ زَيْنَبُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ طَهَّرَنَا مِنَ اَلرِّجْسِ تَطْهِيراً إِنَّمَا يَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ إِلَى آخِرِ مَا مَرَّ وَ قَالَ اَلسَّيِّدُ وَ اِبْنُ نَمَا : ثُمَّ اِلْتَفَتَ اِبْنُ زِيَادٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ فَقَالَ مَنْ هَذَا فَقِيلَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ فَقَالَ أَ لَيْسَ قَدْ قَتَلَ اَللَّهُ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ فَقَالَ عَلِيٌّ قَدْ كَانَ لِي أَخٌ يُسَمَّى عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ قَتَلَهُ اَلنَّاسُ فَقَالَ بَلِ اَللَّهُ قَتَلَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ : اَللّٰهُ يَتَوَفَّى اَلْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهٰا وَ اَلَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنٰامِهٰا  فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ وَ لَكَ جُرْأَةٌ عَلَى جَوَابِي اِذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ فَسَمِعَتْ عَمَّتُهُ زَيْنَبُ فَقَالَتْ يَا اِبْنَ زِيَادٍ إِنَّكَ لَمْ تُبْقِ مِنَّا أَحَداً فَإِنْ عَزَمْتَ عَلَى قَتْلِهِ فَاقْتُلْنِي مَعَهُ وَ قَالَ اَلْمُفِيدُ وَ اِبْنُ نَمَا : فَتَعَلَّقَتْ بِهِ زَيْنَبُ عَمَّتُهُ وَ قَالَتْ يَا اِبْنَ زِيَادٍ حَسْبُكَ مِنْ دِمَائِنَا وَ اِعْتَنَقَتْهُ وَ قَالَتْ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُهُ فَإِنْ قَتَلْتَهُ فَاقْتُلْنِي مَعَهُ فَنَظَرَ اِبْنُ زِيَادٍ إِلَيْهَا وَ إِلَيْهِ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ عَجَباً لِلرَّحِمِ وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَظُنُّهَا وَدَّتْ أَنِّي قَتَلْتُهَا مَعَهُ دَعُوهُ فَإِنِّي أَرَاهُ لِمَا بِهِ. وَ قَالَ اَلسَّيِّدُ : فَقَالَ عَلِيٌّ لِعَمَّتِهِ اُسْكُتِي يَا عَمَّةِ حَتَّى أُكَلِّمَهُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي يَا اِبْنَ زِيَادٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اَلْقَتْلَ لَنَا عَادَةٌ وَ كَرَامَتَنَا اَلشَّهَادَةُ ثُمَّ أَمَرَ اِبْنُ زِيَادٍ بِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَهْلِهِ فَحُمِلُوا إِلَى دَارٍ إِلَى جَنْبِ اَلْمَسْجِدِ اَلْأَعْظَمِ فَقَالَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ – لاَ يَدْخُلَنَّ عَلَيْنَا عَرَبِيَّةٌ إِلاَّ أُمُّ وَلَدٍ أَوْ مَمْلُوكَةٌ فَإِنَّهُنَّ سُبِينَ وَ قَدْ سُبِينَا .)

[16] سوره مبارکه توبه، آیه 73 (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ)

[17] سوره مبارکه توبه، آیه 79 (الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ ۙ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)

[18] سوره مبارکه منافقون، آیه 7 (هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنْفِقُوا عَلَىٰ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّىٰ يَنْفَضُّوا ۗ وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ)

[19] سوره مبارکه نمل، آیه 14 (وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ)

[20] الطبقات الكبرى – متمم الصحابة – الطبقة الخامسة ، جلد 1 ، صفحه 464 (فَوَجَّهَ إلَيهِ [أي إلَى الحُسَينِ عليه السلام ]عُبَيدُ اللَّهِ بنُ زِيادٍ عُمَرَ بنَ سَعدِ بنِ أبي وَقّاصٍ في أربَعَةِ آلافٍ ، وقَد كانَ استَعمَلَهُ قَبلَ ذلِكَ عَلَى الرَّيِّ وهَمذانَ ، وقَطَعَ ذلِكَ البَعثَ مَعَهُ ، فَلَمّا أمَرَهُ بِالمَسيرِ إلى‌ حُسَينٍ عليه السلام تَأَبّى‌ ذلِكَ وكَرِهَهُ وَاستَعفى‌ مِنهُ . فَقالَ لَهُ ابنُ زِيادٍ : اُعطِي اللَّهَ عَهداً لَئِن لَم تَسِر إلَيهِ وتُقدِم عَلَيهِ ، لَأَعزِلَنَّكَ عَن عَمَلِكَ ، وأهدِمُ دارَكَ ، وأضرِبُ عُنُقَكَ ! فَقالَ : إذَن أفعَلُ . فَجاءَتهُ بَنو زُهرَةَ ، قالوا : نَنشُدُكَ اللَّهَ أن تَكونَ أنتَ الَّذي تَلي هذا مِن حُسَينٍ ، فَتَبقى‌ عَداوَةٌ بَينَنا وبَينَ بني هاشِمٍ ، فَرَجَعَ إلى‌ عُبَيدِ اللَّهِ فَاستَعفاهُ فَأَبى‌ أن يُعفِيَهُ ، فَصَمَّمَ وسارَ إلَيهِ . ومَعَ حُسَينٍ عليه السلام يَومَئِذٍ خَمسونَ رَجُلاً ، وأتاهُم مِنَ الجَيشِ عِشرونَ رَجُلاً ، وكانَ مَعَهُ مِن أهلِ بَيتِهِ تِسعَةَ عَشَرَ رَجُلاً . فَلَمّا رَأَى الحُسَينُ عليه السلام عُمَرَ بنَ سَعدٍ قَد قَصَدَ لَهُ في مَن مَعَهُ قالَ : يا هؤُلاءِ ، اسمَعوا يَرحَمُكُمُ اللَّهُ ! ما لَنا ولَكُم ؟ ! ما هذا بِكُم يا أهلَ الكوفَةِ ؟ ! قالوا : خِفنا طَرحَ العَطاءِ ، قالَ : ما عِندَ اللَّهِ مِنَ العَطاءِ خَيرٌ لَكُم)

[21] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۷۸ ، صفحه ۲۸۲ (دَعَائِمُ اَلْإِسْلاَمِ ، رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَنَّهَا أُولَى مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ وَ نَالَهَا مِنَ اَلْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ اَلْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا سَبْعِينَ يَوْماً فَلَمَّا اُحْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ كَيْفَ أُحْمَلُ عَلَى رِقَابِ اَلرِّجَالِ مَكْشُوفَةً وَ قَدْ صِرْتُ كَالْخَيَالِ وَ جَفَّ جِلْدِي عَلَى عَظْمِي قَالَتْ أَسْمَاءُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنْ قَضَى اَللَّهُ عَلَيْكِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَكِ شَيْئاً رَأَيْتُهُ فِي بَلَدِ اَلْحَبَشَةِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ اَلنَّعْشُ يَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ اَلسَّرِيرِ عَلَى اَلْمَيِّتِ يَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا اِفْعَلِي فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَكَانَ أَوَّلَ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِي اَلْإِسْلاَمِ .)

[22] مناقب ابن شهر آشوب، جلد 3 ، صفحه 132 (وَ رُوِیَ أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنَهَّدَةَ الرُّكنِ بَاكِیَةَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَیْهَا أَیْنَ أَبُوكُمَا الَّذِی كَانَ یُكْرِمُكُمَا وَ یَحْمِلُكُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَیْنَ أَبُوكُمَا الَّذِی كَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً عَلَیْكُمَا فَلَا یَدَعُكُمَا تَمْشِیَانِ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَا أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَ لَا یَحْمِلُكُمَا عَلَى عَاتِقِهِ كَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِكُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَ مَكَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ عَلِیّاً (ع) وَ أَوْصَتْ إِلَى عَلِیٍّ بِثَلَاثٍ 1. أَنْ یَتَزَوَّجَ بِابْنَةِ أُخْتِهَا أُمَامَةَ لِحُبِّهَا أَوْلَادَهَا 2. وَ أَنْ یَتَّخِذَ نَعْشاً لِأَنَّهَا كَانَتْ رَأَتِ الْمَلَائِكَةَ تَصَوَّرُوا صُورَتَهُ وَ وَصَفَتْهُ لَهُ 3. وَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جَنَازَتَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ أَنْ لَا یَتْرُكَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهَا أَحَدٌ مِنْهُم‏.)

[23] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ اَلْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْكِي فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ يُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّيْخَيْنِ فَفَعَلَ)

[24] طرف من الأنباء والمناقب، جلد ۱، صفحه ۳۹۶ (حتّى قال عليّ عليه‌السلام لعمار بن ياسر : وإنّ أعظم ما لقيت من مصيبتها أنّي لمّا وضعتها على المغتسل وجدت ضلعا من أضلاعها مكسورا ، وجنبها قد اسودّ من ضرب السياط)