جلسه سوم “اهمیت عملی پرداختن به سیره اهل بیت علیهم السلام با تأکید بر سیره‌ی امام باقر علیه السلام” از سه جلسه

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه مورخ 14 خرداد 1404 مصادف با ایام مسلمیه و شهادت امام باقر علیه السلام در بیت الرضا علیه السلام به ادامه ی سخنرانی با موضوع “اهمیت عملی پرداختن به سیره اهل بیت علیهم السلام با تأکید بر سیره‌ی امام باقر علیه السلام” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می‌شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمت حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و وجود نورانی حضرت باقرالعلوم امام محمد بن علی بن الحسین صلوات الله علیهم أجمعین، و سفیر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حضرت مسلم بن عقیل سلام الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

هدیه به ارواح طیّبه­ی شهدا، امام راحل عظیم الشأن، که من در جلساتی راجع به این موضوع صحبت کرده­ام، کار ما که تاریخ است، فهم ما از سیره­ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و کربلا، قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، از نظر معرفتی و علمی تغییر پیدا کرده است، این­ها حاصل زحمات ایشان بوده است، البته بالاخره همیشه هم کسانی بوده­اند که مسیر حرکت ایشان را تخریب کرده­اند، خیلی­ها در لباس طرفداری از ایشان، یا کارگزاری از کارگزاران، رفتاری کرده­اند که به ایشان ظلم شده است؛ ایشان هم فقیه برجسته و هم فیلسوف بزرگی است، ولی بعضی از رفتارهای امثال من، شاید به حساب ایشان واریز می­شود. هدیه به ارواح طیّبه­ی شهدا، اموات این جمع، امام راحلِ عظیم الشأن صلوات دیگری محبّت کنید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسه­ی گذشته

در جلسات گذشته عرض کردیم که چرا سیره­ی امام معصوم اهمیت دارد؟ یکی از دلایل این است که ما در حالت عادی می­گوییم دزدی نکن، حسودی کن، با زن و بچه­ی خودت خوش­رفتار باش، این کار را انجام بده و آن کار را انجام نده، اتفاقی هم رخ نمی­دهد. چرا؟ چون انجام این کار یا انجام ندادن آن کار یک سختی دارد، برای من نمی­ارزد.

یک مثال این است که در خانه نشسته­ایم و غذا را میل کرده­ایم و همه سنگین هستیم، پلک چشم در حال پایین آمدن است، کسی حال ندارد سفره را جمع کند، اما اگر احساس کنیم با جمع کردن سفره به ما پنج میلیون دلار می­دهند، یقه­ی یکدیگر را پاره می­کنیم و به یکدیگر راه نمی­دهیم که خودمان این کار را انجام دهیم؛ یا اگر بگویند کسی که سفره را جمع کند امام زمان ارواحنا فداه را می­بیند، دیگر اینجا جای کوتاه آمدن نیست.

اما در حالت عادی انگار سختی این کار به ما سنگین می­آید، چون ارزش آن عمل را نمی­دانیم.

سیره­ی معصوم نشان می­دهد که مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خانه به همسر خود کمک می­کرده است و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به بانوان حساس بوده است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به ظلم حساس بودند، نسبت به بانوان حساس­تر بودند، کلاً نسبت به ضعفا حساس­تر بودند.

البته باید توجّه کرد که در بعضی از جاها بانوان از اقویا هستند و آقایان از ضعفا هستند.

خلاصه اینکه هر جایی که به کسی راحت ظلم شود، محل ورود حضرت است.

اگر کسی عاشق امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد و رضایت حضرت برای او مهم باشد، یا اینکه تشبّه به حضرت برای او مهم باشد، آنوقت آن کار برایش سخت نیست.

این داستان را زیاد شنیده­اید، خانمی حواس­پرت بود، از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سؤال کرد و حضرت پاسخ دادند، وقتی در حال خروج از منزل حضرت بود، فراموش کرد و دوباره سؤال کرد، حضرت دوباره جواب دادند، این موضوع چندین مرتبه تکرار شد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با خوشرویی جواب دادند، در نهایت آن خانم خجالت کشید و عذرخواهی کرد.

عبادت و صرف وقت برای فرزند

چون وقتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی برای ایشان مهم بود، فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه هستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: من به عبادات خود نمی­رسم، کسی بیاید تا گاهی برای این بچه­ها به من کمک بدهد که من به عبادات خود برسم.

یعنی گاهی ما می­خواهیم به زن و بچه­ی خود خدمت کنیم، فکر می­کنیم باید روزانه هجده ساعت کار کنیم که یک چیز اضافه­ای برای فرزندم بخرم! اما اگر من بخواهم به فرزند خود کمک کنم، باید اول عبادت خود را درست کنم، پدر و مادر معنوی خیلی بیشتر به درد فرزندشان می­خورند، تا اینکه مثلاً یک ساعت مچی اضافه بخرند، منظور این است که از نیازهای ضروری جلو برود.

البته این موضوع را درنظر بگیرید که مرد هرچه برای زن و بچه­ی خود خرج کند، خدا دوست دارد، البته بشرطی که کار بااولویت­تری را کنار نگذارد.

در این عالم دیگر کدام بچه­ای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است؟ ولی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بین عبادت و مادری برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، تعادل دارد. پس ببینید این عبادت چقدر ارزش دارد.

خدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها واقعاً خدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، اگر ما بخواهیم عبادت کنیم هم باید خدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را عبادت کنیم، وگرنه فهم من از خدا، خدایی است که نزدیک غروب چند رکعت نماز بی­توجه برای او بخوانم، پس مسلّم است که خدای من برای فرزند من جذاب نیست.

اگر من به دنبال رشد فرزند خود هستم، باید اول خدای من کمی به خدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شبیه شود. توجّه کنید که حقیقتِ خدای متعال مشخص است، بنده فهم خودم را عرض می­کنم.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد اگر من بخواهم برای حسنین علیهما السلام زیاد وقت بگذارم، عبادات من آسیب می­خورد، و اگر این عبادات آسیب بخورد… قرار است من مادری باشم که «فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ».[4]

پس درواقع این کار هم زمان گذاشتن برای فرزند است، چون اگر من درست عبادت نکنم، این بچه در دامان من «حسین بن علی» نمی­شود، چون می­خواهم او «حسین بن علی» شود، باید کسی بیاید که گاهی او را نگه دارد تا من بتوانم عبادت کنم.

در بین مادران ائمه علیهم السلام… ائمه علیهم السلام نسبت به مادرانشان حساس هستند، مخصوصاً مادرانی که ویژه هستند. البته همه­ی مادران ائمه علیهم السلام ویژه هستند، اما گاهی شخصی مانند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یا مادرِ امام رضا علیه السلام ویژه­تر است.

نقل شده است که مادر امام رضا علیه السلام آمد و به مادر امام کاظم علیه السلام گفت: اگر می­شود کسی را برای کمک­کاری بیاورید، اگر توانست شیر بدهد هم بدهد.

حال باید چه کسی را پیدا کرد که بخواهد گاهی به امام رضا علیه السلام شیر بدهد؟

پرسیدند که یعنی شما شیر ندارید؟ فرمودند: شیر دارم ولی به عبادات خود نمی­رسم.

واضح است که منظور این نیست که کلاً فرزند را رها کنیم، ولی الآن ما می­گوییم مثلاً لباس فرزندم در فلان کلاس چطور باشد و… که البته مرد در این زمینه هرچه کار کم است، مردی که از نظر مالی به زن و بچه­ی خود سخت می­گیرد، خدا رزق او را می­بندد. ما اولیای خدا را دیده­ایم که اگر کسی می­خواست به آن­ها حساب پس بدهد، فرار می­کردند، چون متوجه می­شود که رزق او تنگ می­شود.

البته واضح است که نمی­خواهم بگویم کسی که یک کار دولتی یا حساسی دارد نباید حساب و کتاب کند، منظور بنده در زندگی شخصی است که انسان در زندگی شخصی از زن و بچه حساب نمی­کشند.

مرد هرچه کار کند هم زیاد نیست و نباید زیاد بداند، این یک بحث است، اما اولویت­های دیگری هم هست.

وقتی ضرورات برطرف شد، مقداری به معنویت خودت بپرداز، این کار برای عاقبت فرزندت بهتر است.

این مطالبی که عرض کردم سیره­ی معصوم بود، نه امر و نهی. اینطور انسان براحتی دوست دارد که اندکی شبیه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شود. سیره­ی معصوم جای خیلی حساسی است، چون ما آن­ها را می­بینیم که بزرگ و مهربان و ویژه و قدرقدرت و اعلم هستند و هیبت و عظمت دارند و ما آن­ها را دوست می­داریم، اگر به سراغ سیره­ی آن­ها برویم، خیلی از موارد ما مانند رفتار و حرکات ما تغییر پیدا می­کند، اینطور جامعه جامعه­ی زیبایی خواهد شد.

حرکت به سمتِ سیره­ی معصومین علیهم السلام

بعضی اوقات دیده­اید که می­گویند: این هم از دینداران!

یا مثلاً در فلان جا بخشی از حکومت دینی هست، می­گویند: این هم از دینداران!

شما به هریک از این موارد نگاه کنید، جایی است که بصورت واضح به دین عمل نشده است.

این خطر هم هست.

مردم دنیا باید دین را چطور نگاه کنند؟ ما ویترین دین هستیم. کمااینکه اگر شما بخواهید راجع به مسیحیت تحقیق کنید، مسیحیان را نگاه می­کنید، یعنی محصولات آن دین را نگاه می­کنید.

سیره­ی معصوم براحتی باعث تغییر رفتار می­شود، بدون اینکه انسان اذیت شود!

یکی از کارهایی که ما می­توانیم انجام دهیم این است که هر کاری که انجام می­دهیم، تصوّر کنیم امام باقر سلام الله علیه می­خواهند آن کار را انجام دهند، حضرت آنجا چکار می­کردند؟ به سمت حضرت حرکت کنیم.

این موضوع مسلّم است که کسی نمی­تواند امام باقر سلام الله علیه شود، این موضوع اصلاً در مخیله­ی ما نیست.

الآن در برخی نقاط تهران گاهی کوه­های البرز پیداست، یعنی متوجّه می­شویم که حداقل کوه اینطرف است نه آنطرف، پس می­شود به سمت کوه حرکت کرد، حال من کجا و کوه کجا؟

سیره­ی معصوم، بعنوان مثال سیره­ی امام باقر سلام الله علیه که خیلی دور است، اما طوری نباشد که من کلاً برعکس بروم، می­شود به سمت سیره­ی معصوم حرکت کرد، اینطور کار برای انسان سبک می­شود.

وظیفه­ی شیعه از نگاهِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

مرحله­ی بعدی این است که ائمه علیهم السلام دوست داشتند ما چطور به چشم بیاییم؟ ائمه علیهم السلام دوست داشتند بروز ما چه باشد؟ مثلاً دوست داشتند بروز ما هیئتی باشد؟

فکر نکنم کسی شک داشته باشد که بنده طرفدار هیئت هستم، تقریباً روزی نیست که در هیئتی حضور نداشته باشم.

اما آیا ائمه علیهم السلام دوست داشته­اند که ما یک هیئتی دیده شویم؟ نه! شما روایات را نگاه کنید و ببینید ائمه علیهم السلام چقدر اوصاف برای تشیّع فرموده­اند.

واضح است که این موضوع بدین معنا نیست که ما به هیئت نرویم، اما قبل از آن دوست داشته­اند که ما چیزهایی داشته باشیم که هم خودمان از آمدن به هیئت منفعت ببریم و هم دین.

لذا می­فرمودند شیعه­ی ما، «شِيعَتُنَا أَتْقِيَاءُ».[5]

الآن دیده­اید که می­گویند جنس فروخته شده پس گرفته نمی­شود؛ مسلماً آن شخص پس از چند مرتبه ضرر کردن این جمله را نوشته است.

ولی در تاریخ نمونه­هایی گزارش کرده­اند که عالمی بوده است که یک مغازه اجاره کرده است، یک سرمایه­ای هم آورده است و مدتی جنس فروخته است، تا اینکه یک نفر جنس خود را پس آورده است، آن عالم هم با کمال میل آن جنس را پس گرفته است.

به این عمل «اقاله» می­گویند، یعنی معامله فسخ می­شود و طرف معامله را ندید درنظر می­گیرد، پول طرف را می­دهد و جنس خود را پس می­گیرد.

وقتی این عمل را انجام می­دادند مغازه را پس می­دادند و می­رفتند.

چون روایت می­گوید کسی که اقاله­ی مؤمنی را قبول کند، روز قیامت خدای متعال پرونده­ی او را اقاله می­کند و ندید می­گیرد.

حال شما می­توانید بگویید اگر جنس خود را پس بگیرم ضرر می­کنم، اما اگر این موضوع را نگاه کنید، طور دیگری رفتار می­کنید.

شما در ادعیه هم می­گویید خدایا! تو ندید بگیر.

اینجا روایت می­فرماید شما اقاله می­کنید و قیامت خدای متعال پرونده­ی شما را اقاله می­کند!

این کاسب با خیلی با کاسب قبلی تفاوت دارد، با اینکه ممکن است هر دو هیئتی باشند.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دوست داشتند شیعیان­شان اتقیاء باشند. اینطور مردم خیلی راحت به دین جذب می­شوند.

شما این حالت منفی را زیاد شنیده­اید که مثلاً فلان تعمیرکار ارمنی است ولی کار او تمیز است. درواقع این شخص در حال تبلیغ دین خودش هست.

شما روایات ائمه علیهم السلام را ببینید، آنجاهایی که اوصاف شیعه را می­گویند، می­فرمایند اسلام شما باید در روابط­تان با مردم دیده شود، وگرنه گنده­گویی است.

عمر بن عبدود به مسلمین می­گفت: مگر شما بهشت نمی­خواهید؟ بیایید تا شما را به بهشت بفرستم، چرا می­ترسید؟ با تمسخر می­گفت: پس تو باور داری!

چرا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با غالیان بد بودند؟

در دوره­ی ائمه علیهم السلام که عظمت­شان هم عجیب بود و جریانی از غلات هم پیدا می­شدند که قصد کاسبی داشتند… بحث غلات خیلی مهم است و به آن اشاره می­کنم.

بعضی­ها می­خواستند به امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام نزدیک شوند، برای این موضوع باید یا شخصی مانند زراره می­شدی، یعنی چهل سال خون دل خوردن و تلاش شبانه­روزی و درس خواندن و کار کردن و نوشتن و ثبت کردن و نوشتن و دوباره از امام پرسیدن و سفر کردن و به خطر افتادن و مصادره شدن اموال و… مسلماً این کار سخت بود.

چرا ائمه علیهم السلام اینقدر با غلو بد هستند؟ برای اینکه غالیان عمدتاً دشمنان امام بودند، نه دوستان امام!

این شخص می­خواست به یک نان و نوایی برسد… شما تصور کنید که الآن کسی با یک تماس بتواند با مسئولین ارتباط برقرار کند، این شخص باب ارتباط می­شود. آن زمان برای باب ارتباط با امام باید یا کسی مانند زراره می­شدی، یا اینکه ادعا می­کردی!

مردم باید چطور باور می­کردند که این لمپن باب ارتباط است؟ این شخص باید آفر می­داد، مثلاً می­گفت: چون من حقایق امام را می­دانم، اینطور نیست که این امور علنی باشد، این امور مخفی است و ما طریق دیگری هم می­شناسیم، این مطالبی که حضرت بیان می­کند برای عموم مردم است، یک در ویژه برای خواص هست! نماز و… برای عوام است، ما از مسیر دیگری می­رویم که راه را کوتاه می­کند!

مسلماً این کار جذابیت ایجاد می­کرد! وگرنه در برابر زراره که کسی نبودند، اما مسیر زراره مسیر فقه و تقواست، مسیر این لمپن غالی اینطور بود که مدام آفر می­دادند!

اگر ببینید متوجه می­شوید که جریان مهمی از غلات تعطیلی عبادات و اباحه­ی محرمات را در پی دارند.

یعنی درواقع این شخص بدنبال کاسبی خود بود، مانند اینکه کسی به دروغ بگوید من با فلان وزیر و وکیل در ارتباط هستم، و پس از کلاهبرداری فرار می­کند.

این غلات هم همینطور بودند، یعنی درواقع در پی ارتباط­گیری با مردم بودند، یعنی درواقع ادعای بابیت می­کردند.

امام دوست دارد ما چطور دیده شویم؟ باید روایات را در این زمینه دید.

این مسیر که مسیرِ میانبر نیست، اگر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اهل این میانبرها بودند… البته ما نمی­گوییم که حقایق و بواطنی در کار نیست، اما باید تقوا پیشه کرد.

مثلاً آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه که با این مسیرها آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه نشده است، آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه با تقوای الهی به آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه تبدیل شده است. یعنی ما باید آنقدر که می­توانیم تقوا داشته باشیم، خدای متعال هم یک مرحله رشد می­دهد.

«وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا».

اگر مسیر هدایت را برویم

اگر شما مسیر هدایت را بروید، خدای متعال برکتی می­دهد که شما تصوّر نمی­کنید.

روزی حضرت حرّ سلام الله علیه که آن خطای فاحش را کرد، با آن عرق سوزان شرم به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفت.

شما یک لحظه آن صحنه را ببینید، آقایی که باعث تشنگی ناموس پیامبر در وسط پیامبر است، برای عذرخواهی رفته است.

نه در تخیّل خودش بود و نه در تخیّل کس دیگری چنین می­گذشت که کسی چنین جرمی کند، سپس به محضر امام حسین علیه السلام برود و از خجالت آب شود و بگوید «عَلَیکَ مِنِّی السَّلام یَا أبَاعَبدِالله، هَل لِیَ مِن تَوبَة؟» آیا ممکن است توبه­ی من هم قبول باشد؟ بعد سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را در آغوش بگیرد و بفرماید: بله! خدا پذیرفت.

و هزار و چهارصد سال است که صدها هزار نفر با این آقا توبه کرده­اند.

مسیر تقوا اینطور است که خدای متعال طوری برکت می­دهد که اصلاً در تخیّل کسی نیست، اینجا گنهکارِ کربلا دست­گیر شد! «بَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»![6]

مقابل امام ایستاده بود ولی چون تقوا کرد و توبه کرد، خدای متعال برکتی داده است که چقدر آدم برای توبه به او متوسّل شده­اند. چند مرتبه وقتی خودمان خواستیم به درِ خانه­ی خدا برویم، با اسم حضرت حرّ سلام الله علیه رفتیم؟

نمی­خواهم بگویم مسیر دین خشک است، اما مسیر دین سختی دارد، زراره چهل سال زحمت کشید که به «زراره» تبدیل شد، اما آن مسیر بواطن زیادی دارد، معنویات زیادی دارد، «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»، خدا راه را باز می­کند، اما باز کردن راه اینطور نیست که از ابتدا بگوید این راه میانبر است و برو.

من آن پیامبر و امامی که مردم را سرِ کار گذاشته­اند و به همه گفته­اند اینطور عبادت کنید، بعد به کسی گفته­اند که راه دیگری وجود دارد، پیامبر و امام نمی­دانم.

لذا شما روایات را ببینید، در دوره­ی ائمه علیهم السلام، هرچه عظمت­شان به چشم می­آمد، باب غلو بیشتر می­شد.

«زهد» یکی از علائم شیعیان است

به درِ خانه­ی ائمه علیهم السلام می­آمدند، این بزرگواران می­فرمودند شیعیان ما اتقیاء هستند، زاهد هستند. وقتی زاهد است یعنی به دنیا دل نبسته است. ممکن است کسی ثروتمند باشد، مسئول باشد، رئیس باشد، پولدار باشد، همه­ی دنیا را داشته باشد، ولی زهد داشته باشد. مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

در این عالم کسی داراییِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نداشته است، همه­ی دنیا مانند موم در دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، ولی أزهد الزاهدین هستند. این زهد است که مهم است.

ائمه علیهم السلام می­فرمودند که شیعیان ما زاهد هستند. یعنی به این سمت بروید.

بجای اینکه شما را بعنوان یک هیئتی ببینند، همکاران شما، شما را بعنوان آدمی بشناسند که مال مردم برای او خیلی مهم است.

خدای متعال را شاهد می­گیرم که من در همین بازار تهران کسی را می­شناسم که یا به روز، یا اگر گیر کند آخر هفته تسویه حساب می­کند؛ با اینکه از خیلی­ها طلب دارد و ممکن است پنج ماه طول بکشد که طلب خود را بگیرد. می­گوید خدا کند انسان طلبکار باشد نه بدهکار! می­گوید چون شاید من شب خوابیدم و صبح بیدار نشدم، بدهی خطرناک است.

دو نفر بر سر یک ساختمان چند طبقه اختلاف نظر داشتند، هیچکدام به نفع دیگری راضی نشد، ساختمان را به نام این شخص زدند و گفتند چون او را قبول داریم!

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دوست داشتند شیعه­شان در یک بازار، در یک ساختمان، در یک فامیل، مورد اعتماد باشد. یعنی بازیگری نباشد، بلکه مردم در تجربه به این موضوع برسند، این تبلیغ دین است.

اگر برویم و سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نگاه کنیم، خواهیم دید درست است که آن­ها سختی و دردسر می­کشیدند اما این امر باعث برکت می­شد؛ این آن چیزی است که مردم در ما نمی­بینند.

اگر کاری بازیگری و برای کسب اعتماد نباشد، خدا می­بیند. اگر من درست رفتار کنم، اگر خدا اجازه بدهد، من عَلَمِ دین خدا می­شوم.

لذا اگر شما سیره­ی ائمه علیهم السلام را ببینید، انسان باید خیلی از خودش مطمئن باشد که اگر کار خیری کرد، گزارش تصویری آن کار را منتشر کند. این همان کاری است که الآن مُد است.

من کاری با بعضی از جریان­های خاص و ارگان­ها و ان جی او ها که باید به مخاطبین خودشان حساب پس بدهند ندارم، منظور من امور فردی است.

ائمه­ی ما نوعاً شب­ها گونی به دوش به درِ خانه­ی فقرا می­رفتند و نوعاً وقتی شهید می­شدند فقرا از این امر باخبر می­شدند.

شیوه­ی بخشندگی در سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

یعنی اگر ما به سراغ سیره­ی امام برویم، رفتار ما تغییر پیدا می­کند. اگر من به فقرا کمک می­کنم، اگر می­شود حتّی فرزندانم هم نباید باخبر شوند، یا اگر می­شود ندانند به چه کسی کمک می­کنم.

یکی از دوستان ما فقیه است، او شاگرد یک فقیه بسیار مهمی بود، مثلاً بیست سال شاگرد او بود. در یک جلسه­ای این دو بزرگوار یکدیگر را دیدند، بنده دیدم آن استاد طوری برخورد کرد که انگار این دوست ما را نمی­شناسد، مؤدبانه بود ولی صمیمانه نبود.

من به این دوست خود گفتم آیا حاج آقا فراموشی دارند؟ گفت: نه!

گفتم: پس انگار شما را نمی­شناخت!

دوست من گفت: حدود ده سال قبل دکتر از پدرم قطع امید کرد، من باید به شهر خود برمی­گشتم که پولی قرض کنم و جایی کار کنم که بتوانم آن را پرداخت کنم. به محضر استاد رسیدم تا مشورت کنم.

طلبه­ای که درست درس می­خواند مانند دیده­بان یک مرز است و نمی­تواند همینطوری برود.

به محضر استاد رسیدم و عرض کردم که پدرم غیر از من کسی را ندارد، الآن هم باید عمل کند، برای عمل او باید قرض بگیرم، برای بازپرداخت قرض هم باید کار کنم که بتوانم بصورت ماهانه پرداخت کنم. راه دیگری هم به ذهن من نمی­رسد.

این استاد فرموده بودند: چقدر پول لازم داری؟ دوست من هم مبلغ را گفته بود. استاد فرموده بودند فردا به دفتر برو و دریافت کن. دوستم گفت: نه! می­خواهم کار کنم.

چون انسان باید مناعت طبع داشته باشد.

دوست من گفت آن استاد به من نهیب زد و فرمود: به تو چه؟ فکر کن من آن کسی هستم که قرار است قرض بدهد.

قرار بود آن استاد بزرگوار فردا حق تألیف کتاب خود را بگیرد، گفته بود برو و آن پول را بگیر.

فرموده بود تو درس خودت را بخوان، وظیفه­ی تو درست خواندن است، من هم وظیفه­ای دارم.

این دوست من گفت: فردا که رفتم آقا را ببینم، مرا به داخل راه ندادند و گفتند آقا وقت ندارد!

خواستم برگردم، گفتند ولی یک پاکت داده است که مربوط به شماست! آن چک داخل پاکت بود و من پدر خود را عمل کردم.

چون می­دانست من مناعت طبع دارم و ممکن است خجالت بکشم، از آن روز به بعد وقتی مرا می­بیند طوری رفتار می­کند که انگار مرا فراموش کرده است؛ این کار را برای این می­کند که من خجالت نکشم.

کمااینکه کسی در بازار تهران به مرحوم آیت الله آسید احمد خوانساری رضوان الله تعالی علیه بی­ادبی کرده بود، بعد که پشیمان شده بود، برای عذرخواهی آمد و گفت من فلان روز آن غلط را کردم؛ ایشان فرموده بودند من به یاد ندارم!

آن شخص گفته بود ایشان حافظه­ی خیلی ویژه­ای دارد، اما کاری کرد که من خیال کنم فراموش کرده است که من چه غلطی در مقابل جمع کردم!

اگر مسیحیان و یهودی­ها ببینند مسلمین کمی شبیه ائمه علیهم السلام عمل می­کنند، دیگر نمی­گوییم دین­گریزی زیاد شده است.

لذا سیره­ی معصومین علیهم السلام راهی برای این بوده است که ما کمی به امام نزدیک شویم. وقتی آن بزرگواران هم خواستند شیعیان را تعریف کنند، نفرمودند هیئتی باشید.

طبعاً و قطعاً «رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَأً أَحْيَا أَمَرَنَا»[7] داریم، واضح است که قصد بنده تضعیف هیئت نیست، اما منظور بنده این است که پناه می­برم به خدا از اینکه این نعمتی که ما را به خانه­ی امام آورده­اند و ما از این موضوع سوءاستفاده کنیم، مسلماً باید مثلاً همسایه از شما خیر ببیند، وقتی پرسیدند چرا این شخص اینطور خوب است؟ بگویند که چون این شخص هیئتی است. مسلماً او هم می­گوید پس لابد این خبرها در هیئت است و اگر انسان به هیئت بیاید مؤدّب و اهل عبادت و اهل خمس و زکات می­شود.

اگر من می­خواهم فرزندم اهل پرداخت خمس شود، باید این کار را با شوق و ذوق و بیش از حد ممکن بدهم.

چون من خمس قبول نمی­کنم ولو اینکه باواسطه به دفتر مراجع برسانم، اینجا راحت حرف می­زنم، کسانی که در مسئله­ی خمس اهل سخاوت هستند، برکت این موضوع را در زندگی خود می­بینند.

در تهران یک عالم ربّانی هست که نمی­توانم نام ایشان را عرض کنم، ایشان یک پدر ثروتمندی داشت، یک باغ عجیبی در گوشه­ای از تهران داشتند، مثلاً حدود صد هکتار بود، این زمین به این بزرگوار ارث رسید. این بزرگوار هم حدود هشتاد هکتار آن را به شهرداری واگذار کردند. علت این امر را از ایشان پرسیدند، ایشان فرمودند: پدر ما پولدار بود، دور بیست هکتار دیوار کشیده است، مابقی هم سند بدون معارض دارد. چون پدر ما پولدار بود، وقتی دور همه­ی این هشتاد هکتار دیوار نکشیده است، ما شک کردیم که نکند این مقدار برای پدرمان نباشد!

انصافاً اگر شما باور کنید کسی این کار را کرده است، آیا دوست ندارید پشت سر او نماز بخوانید؟ دینداری به این کارهاست.

اگر مردم به همان واضحات دین که فقه و اخلاق دینی گفته است عمل کنند، همه­ی مردم عاشق دین می­شوند. مسلّم است که این کار جنم بسیار زیادی می­خواهد و هر کسی چنین جنمی ندارد.

چکار کنیم که محبّت ما نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین زیاد شود؟

طرف می­پرسد چکار کنیم که محبّت ما نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین زیاد شود؟ چکار کنم صبور شوم؟ فرمودند: خودت را به صبوری بزن؛ این امر بمرور صبر را در شما ایجاد می­کند. حال در موضوع محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، اگر خیلی محب بودی امسال برای غدیر چکار می­کردی؟ آن کار را انجام بده، آن بزرگواران هم محبّت را عطاء می­کنند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: کسی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست بدارد، خدا حجاب بین خودش و او را برمی­دارد و او مستجاب الدعوه می­شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ابوذر فرمودند: ای ابوذر! آیا خیلی علی را دوست داری؟ ابوذر عرض کرد: بله، خیلی!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً».[8]

این یعنی هرچقدر که دوست داشته باشی کم است.

حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در قیامت جزو مواردی است که هرچه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم.

وقتی انسان کسی را دوست دارد، اطرافیان او را هم دوست دارد، خانواده­ی او را هم دوست دارد، محبّان او را هم دوست دارد.

فرمودند: «أَحْبِبْ حَبِيبَنَا مَا أَحَبَّنَا»[9] بعد از این هم دوستان ما را دوست بدارید.

اگر من کسی را دوست داشته باشم، نمی­توانم به او خیانت کنم، او را فریب بدهم، به او جنس قلابی بدهم، به او گران بدهم.

وقتی من با دختری ازدواج کردم، پدر و مادر او شیعه­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، این بچه را روی چشم خود بزرگ کرده­اند و فرزند آن­ها الآن همسر من است، محبّت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این است که حواس من به این موضوع باشد که پدر و مادر او، فرزند خود را با امیدی به خانه­ی من فرستاده­اند؛ حال چه دختر باشد و چه پسر.

ان شاء الله خدای متعال رفتار و سیره و اخلاق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را در ما زنده کند.

خدایا! من شایستگی ندارم، خجالت هم می­کشم که بگویم شیعه­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم، به برکت امام باقر سلام الله علیه فکر و ذکر و اخلاق ما را متناسب و هم­سنخ با ائمه­ی ما قرار بده.

خدایا! ما با امید به درِ خانه­ی امام باقر علیه السلام آمده­ایم، ما را از درِ خانه­ی امام باقر علیه السلام به جای دیگری نیازمند نفرما.

روضه و توسّل به حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام

از امام باقر علیه السلام اجازه می­گیرم و به حضرت مسلم علیه السلام توسّل می­کنم.

مانند ماجرای حرّ که روزی که نمی­توانست سر خود را بلند کند و گفت «عَلَیکَ مِنِّی السَّلَام یَا أبَاعَبدِالله»، هزار و چهارصد سال است که انسان با حرّ به امام حسین علیه السلام پیوسته است، مسلم به یک غربت و ذلّت ظاهری افتاد… ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما بخاطر امام معصوم خودمان اینطور شویم…

شما هروقت به مسجد کوفه می­روید، وقتی آن گنبد را می­بینید باید ناخودآگاه بگویید «لِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا»،[10]

مسلم آقاست، شوهر خواهرِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، با آن تجلیل حضرت… بنده برای شهید دیگری اینطور به خاطر ندارم، مثلاً برای شهیدی می­گویند شهید راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، شهید خدمت، شهید امنیت، شهید سلامت… حضرت مسلم علیه السلام شهید محبّت است، ایشان کلاس خیلی بالایی دارند.

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «إِنِّي لَأُحِبُّكَ يَا عَقِيلُ حُبَّيْنِ»،[11] من عقیل را به دو جهت دوست دارم، «حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ»، اینکه ابوطالب [سلام الله علیه] او را دوست داشته است، من او را دوست دارم، خودش را هم بخاطر پسرش دوست دارم، «وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ»…

آن روزی که همه­ی شهر، حتّی شهدای کربلا، به هر دلیلی جا ماندند، فقط حضرت مسلم علیه السلام ماند. مسلم تنها شد، فحش خورد، از بالای پشت بام سنگ خورد، اهانت شنید، ولی حضرت مسلم علیه السلام در این میان خودش را نگاه کرد… خوارزمی یک روایتی دارد که می­گوید وقتی از آن بالا سنگ می­زدند و سنگی به ایشان اصابت کرد، «فَتَبَسَّمَ»… من ذوقی می­گویم، یعنی الحمدلله! یکی از آن سنگ­هایی که قرار بود به تو اصابت کند، به من اصابت کرد… «وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ»… وقتی سنگ به صورت ایشان اصابت کرد خندید، یعنی الحمدلله…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم برای او کم نگذاشت…

شنیده­اید که حضرت مسلم علیه السلام تنها شد و یک تنه در کوچه جنگید… یک نفر از صبح تا ظهر، در یک کوچه مبارزه کند و او را از بالا و پایین و چپ و راست بزنند…

حضرت مسلم علیه السلام اوصافی شبیه به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دارد، یکی از آن­ها این است که آنقدر از او خون رفته بود که زمین از خون او سرخ شده بود…

دیگر توان جنگ نداشت، ولی حضرت مسلم علیه السلام به دنبال این بود که چون یک مرتبه برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نامه نوشته بود که «إِنَّ اَلرَّائِدَ لاَ يَكْذِبُ أَهْلَهُ»، من را فرستادی، من راست می­گویم، «عَجِّلِ الْقُدُومَ إلَیْنَا»، باید سریع بیایی…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم راه افتاده است، حضرت مسلم علیه السلام هم نگران است که باید با این بهم ریختگی اوضاع چکار کند… حضرت مسلم سلام الله علیه زیر تیغ و سنگ به دنبال این بود که یک نفر را پیدا کند که به حضرت پیغام دهد، یعنی خودش را ندید و به زن و بچه­ی خودش فکر نکرد…

وقتی غرق به خون شد و دیگر توان جنگ نداشت، می­توانست یک حمله کند تا ایشان را به شهادت برسانند و ایشان راحت شوند، اما دیدند هنوز یک مأموریت باقی مانده است، باید کسی را پیدا کنند که به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیغام برساند، برای همین مجبور شد اسیر شود.

وقتی حضرت مسلم علیه السلام اسیر شد، دیگر نمی­توانست روی پای خود بایستد، ایشان را روی زمین می­کشیدند. ایشان را غرق به خون به کاخ عبیدالله ملعون آوردند، عبیدالله شروع کرد به فحاشی کردن، مسلم زیر چشم نگاه می­کرد که به کدامیک از این­ها بگوید که پیغام برساند؟

ان شاء الله خدای متعال برای کسی نیاورد، هر کدام از دیگری رذل­تر بودند… در نهایت آنقدر غریب شد که به پسر اشعث که محمد نام داشت گفت… فرمود: امام حسین علیه السلام به من اعتماد کرده بود، من نامه­ای نوشته­ام…

یکی از شباهت­های حضرت مسلم علیه السلام با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این است که لب مبارک ایشان شمشیر خورد، غرق به خون بود…

وقتی خون از آدمی برود، انسان را تشنه می­کند، طلب آب کرد، وقتی خواست آب را بنوشد، خون از لب مبارک ایشان بر آب چکید، آب را پس داد و ظرف دیگری آوردند، دوباره همان اتفاق رخ داد، متوجه شد که نباید آب بنوشد…

مسلماً عیبی نداشت که حضرت مسلم علیه السلام در آن حالت آب بنوشد، کمااینکه اگر قمر بنی هاشم علیه السلام آب می­نوشید ایرادی نداشت… منتها من این مطلب را هم ذوقی می­گویم، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواست حضرت مسلم علیه السلام در قیامت هم­سنخ آن­ها باشد…

حضرت مسلم علیه السلام متوجه شد که نباید آب بنوشد، دیگر آب ننوشید…

ایشان که مردِ مردان بود و اینقدر به خود مسلط بود، می­خواستند ایشان را به بالای دارالعماره ببرند، دیدند اشک ایشان جاری است، یک نفر تکّه انداخت و گفت: مرد جنگی که گریه نمی­کند!

حضرت مسلم علیه السلام فرمود: برای خودم گریه نمی­کنم، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با دختران خود می­آید…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] کشف الغمة في معرفة الأئمة، جلد ۲، صفحه ۱۴۴ (وَ مِنْهَا مَا رَوَى اَلْحُسَيْنُ بْنُ رَاشِدٍ قَالَ: ذَكَرْتُ زَيْدَ بْنَ عَلِيٍّ فَتَنَقَّصَتْهُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ فَقَالَ لاَ تَفْعَلْ رَحِمَ اَللَّهُ عَمِّي زَيْداً فَإِنَّهُ أَتَى أَبِيَ اَلْبَاقِرَ فَقَالَ إِنِّي أُرِيدُ اَلْخُرُوجَ عَلَى هَذَا اَلطَّاغِيَةِ فَقَالَ لاَ تَفْعَلْ يَا زَيْدُ فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ تَكُونَ اَلْمَقْتُولَ اَلْمَصْلُوبَ بِظَهْرِ اَلْكُوفَةِ أَ مَا عَلِمْتَ يَا زَيْدُ أَنَّهُ لاَ يَخْرُجُ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ عَلَى أَحَدٍ مِنَ اَلسَّلاَطِينِ قَبْلَ خُرُوجِ اَلسُّفْيَانِيِّ إِلاَّ قُتِلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا حُسَيْنُ إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ وَ فِيهِمْ نَزَلَ ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْكِتٰابَ اَلَّذِينَ اِصْطَفَيْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سٰابِقٌ بِالْخَيْرٰاتِ  فَالظَّالِمُ لِنَفْسِهِ اَلَّذِي لاَ يَعْرِفُ اَلْإِمَامُ وَ اَلْمُقْتَصِدُ اَلْعَارِفُ بِحَقِّ اَلْإِمَامِ وَ اَلسَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ هُوَ اَلْإِمَامُ ثُمَّ قَالَ يَا حُسَيْنُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لاَ نَخْرُجُ مِنَ اَلدُّنْيَا حَتَّى نُقِرَّ لِكُلِّ ذِي فَضْلٍ بِفَضْلِهِ .)

[5] کنز الفوائد، جلد ۱، صفحه ۸۷ (أَخْبَرَنِي أَبُو اَلرَّجَاءِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ طَالِبٍ اَلْبَلَدِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو اَلْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْمُطَّلِبِ اَلشَّيْبَانِيُّ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ حِجَابٍ اَلْأَزْدِيُّ بِالْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنِي خَالِدُ بْنُ يَزِيدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلثَّقَفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أبي [أَبُو] خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنِي حَنَانُ بْنُ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِمَوْلاَهُ نَوْفٍ اَلشَّامِيِّ وَ هُوَ مَعَهُ فِي اَلسَّطْعِ يَا نَوْفُ أَ رَامِقٌ أَمْ نَبْهَانُ قَالَ نَبْهَانُ أَرْمُقُكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ هَلْ تَدْرِي مَنْ شِيعَتِي قَالَ لاَ وَ اَللَّهِ قَالَ شِيعَتِي اَلذُّبْلُ اَلشِّفَاهِ اَلْخُمْص اَلْبُطُونِ اَلَّذِينَ تُعْرَفُ اَلرَّهْبَانِيَّةُ وَ اَلرَّبَّانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ رُهْبَانٌ بِاللَّيْلِ أُسْدٌ بِالنَّهَارِ اَلَّذِينَ إِذَا جَنَّهُمُ اَللَّيْلُ اِتَّزَرُوا عَلَى أَوْسَاطِهِمْ وَ اِرْتَدَوْا عَلَى أَطْرَافِهِمْ وَ صَفُّوا أَقْدَامَهُمْ وَ اِفْتَرَشُوا جِبَاهَهُمْ تَجْرِي دُمُوعُهُمْ عَلَى خُدُودِهِمْ يَجْأَرُونَ إِلَى اَللَّهِ فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ وَ أَمَّا اَلنَّهَارُ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ كِرَامٌ نُجَبَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ يَا نَوْفُ شِيعَتِي اَلَّذِينَ اِتَّخِذُوا اَلْأَرْضَ بِسَاطاً وَ اَلْمَاءَ طِيباً وَ اَلْقُرْآنَ شِعَاراً إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَ إِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا شِيعَتِي مَنْ لَمْ يَهِرَّ هَرِيرَ اَلْكَلْبِ وَ لاَ يَطْمَعُ طَمَعَ اَلْغُرَابِ وَ لَمْ يَسْأَلِ اَلنَّاسَ وَ لَوْ مَاتَ جُوعاً إِنْ رَأَى مُؤْمِناً أَكْرَمَهُ وَ إِنْ رَأَى فَاسِقاً هَجَرَهُ هَؤُلاَءِ وَ اَللَّهِ يَا نَوْفُ شِيعَتِي شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ حَوَائِجُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ اِخْتَلَفَتْ بِهِمُ اَلْأَبْدَانُ وَ لَمْ تَخْتَلِفْ قُلُوبُهُمْ قَالَ قُلْتُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ جَعَلَنِيَ اَللَّهُ فِدَاكَ أَيْنَ أَطْلُبُ هَؤُلاَءِ فَقَالَ لِي فِي أَطْرَافِ اَلْأَرْضِ يَا نَوْفُ يَجِيءُ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ آخِذاً بِحُجْزَةِ رَبِّهِ جَلَّتْ أَسْمَاؤُهُ يَعْنِي يَحْمِلُ اَلدِّينَ وَ حُجْزَةَ اَلدِّينِ وَ أَنَا آخُذُ بِحُجْزَتِهِ وَ أَهْلُ بَيْتِي آخِذُونَ بِحُجْزَتِي وَ شِيعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا فَإِلَى أَيْنَ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ رَبِّ اَلْكَعْبَةِ قَالَهَا ثَلاَثاً .)

[6] سوره مبارکه فرقان، آیه 70 (إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا)

[7] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۸، صفحه ۳۲۵ (بَعْضَ شِيعَتِهِ فَقَالَ أَمَا وَ اَللَّهِ إِنَّكُمْ لَعَلَى دِينِ اَللَّهِ إِلَى أَنْ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَأً أَحْيَا أَمَرَنَا فَقِيلَ وَ مَا إِحْيَاءُ أَمْرِكُمْ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَالَ تَذْكُرُونَهُ عِنْدَ أَهْلِ اَلْعِلْمِ وَ اَلدِّينِ وَ اَللُّبِّ .)

[8] أعلام الدین في صفات المؤمنین، جلد ۱، صفحه ۱۳۶ (وَ رَوَى جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيُّ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اَلْمَسْجِدِ إِذْ أَقْبَلَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا رَآهُ مُقْبِلاً قَالَ يَا بَا ذَرٍّ مَنْ هَذَا اَلْمُقْبِلُ فَقُلْتُ عَلِيٌّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ يَا بَا ذَرٍّ أَ تُحِبُّهُ فَقُلْتُ إِي وَ اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّهُ فَقَالَ يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ فَإِنَّ اَلْحِجَابَ اَلَّذِي بَيْنَ اَلْعَبْدِ وَ بَيْنَ اَللَّهِ تَعَالَى حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً فَمَا مِنِ اِمْرِئٍ أَحَبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً وَ سَأَلَ اَللَّهَ تَعَالَى شَيْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ وَ لاَ دَعَا اَللَّهَ إِلاَّ لَبَّاهُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَجِدُ حُبَّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَى كَبِدِي كَبَارِدِ اَلْمَاءِ أَوْ كَعَسَلِ اَلنَّحْلِ أَوْ كَآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ أَتْلُوهَا وَ هُوَ عِنْدِي أَحْلَى مِنَ اَلْعَسَلِ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَحْنُ اَلشَّجَرَةُ اَلطَّيِّبَةُ وَ اَلْعُرْوَةُ اَلْوُثْقَى وَ مُحِبُّونَا وَرَقُهَا فَمَنْ أَرَادَ اَلدُّخُولَ إِلَى اَلْجَنَّةِ فَلْيَسْتَمْسِكْ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا .)

[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۱، صفحه ۳۴۲ (قَالَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ فَحَدَّثَنِي اَلصَّبَّاحُ عَنْ مُسْلِمٍ عَنْ حَبَّةَ اَلْعُرَنِيِّ قَالَ: سِرْنَا مَعَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْماً فَالْتَفَتَ فَإِذَا جُوَيْرِيَةُ خَلْفَهُ بَعِيداً فَنَادَاهُ يَا جُوَيْرِيَةُ اِلْحَقْ بِي لاَ أَبَا لَكَ أَ لاَ تَعْلَمُ أَنِّي أَهْوَاكَ وَ أُحِبُّكَ قَالَ فَرَكَضَ نَحْوَهُ فَقَالَ لَهُ إِنِّي مُحَدِّثُكَ بِأُمُورٍ فَاحْفَظْهَا ثُمَّ اِشْتَرَكَا فِي اَلْحَدِيثِ سِرّاً فَقَالَ لَهُ جُوَيْرِيَةُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنِّي رَجُلٌ نس [نَسِيٌّ] فَقَالَ أَنَا أُعِيدُ عَلَيْكَ اَلْحَدِيثَ لِتَحْفَظَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ فِي آخِرِ مَا حَدَّثَهُ إِيَّاهُ يَا جُوَيْرِيَةُ أَحْبِبْ حَبِيبَنَا مَا أَحَبَّنَا فَإِذَا أَبْغَضَنَا فَأَبْغِضْهُ وَ أَبْغِضْ بَغِيضَنَا مَا أَبْغَضَنَا فَإِذَا أَحَبَّنَا فَأَحِبَّهُ قَالَ فَكَانَ نَاسٌ مِمَّنْ يَشُكُّ فِي أَمْرِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُونَ أَ نَرَاهُ جَعَلَ جُوَيْرِيَةَ وَصِيَّهُ كَمَا يَدَّعِي هُوَ مِنْ وَصِيَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ يَقُولُونَ ذَلِكَ لِشِدَّةِ اِخْتِصَاصِهِ لَهُ حَتَّى دَخَلَ عَلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْماً وَ هُوَ مُضْطَجِعٌ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَنَادَاهُ جُوَيْرِيَةُ أَيُّهَا اَلنَّائِمُ اِسْتَيْقِظْ فَلَتُضْرَبَنَّ عَلَى رَأْسِكَ ضَرْبَةً تُخْضَبُ مِنْهَا لِحْيَتُكَ قَالَ فَتَبَسَّمَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَ أُحَدِّثُكَ يَا جُوَيْرِيَةُ بِأَمْرِكَ أَمَا وَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتُعْتَلَنَّ إِلَى اَلْعُتُلِّ اَلزَّنِيمِ فَلَيَقْطَعَنَّ يَدَكَ وَ رِجْلَكَ وَ لَيَصْلِبَنَّكَ تَحْتَ جِذْعِ كَافِرٍ قَالَ فَوَ اَللَّهِ مَا مَضَتِ اَلْأَيَّامُ عَلَى ذَلِكَ حَتَّى أَخَذَ زِيَادٌ جُوَيْرِيَةَ فَقَطَعَ يَدَهُ وَ رِجْلَهُ وَ صَلَبَهُ إِلَى جانبه [جِذْعِ ] اِبْنِ مُعَكْبَرٍ وَ كَانَ جِذْعاً طَوِيلاً فَصَلَبَهُ عَلَى جِذْعٍ قَصِيرٍ إِلَى جَانِبِهِ .)

[10] سوره مبارکه فاطر، آیه 10 (مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا ۚ إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۖ وَمَكْرُ أُولَٰئِكَ هُوَ يَبُورُ)

[11] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۱۲۸ (حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ اَلْمُنْذِرِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّكَ لَتُحِبُّ عَقِيلاً قَالَ إِي وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ حُبَّيْنِ حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ تُصَلِّي عَلَيْهِ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو مَا تَلْقَى عِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي .)