«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمت حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و وجود نورانی حضرت باقرالعلوم امام محمد بن علی بن الحسین صلوات الله علیهم أجمعین، و سفیر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حضرت مسلم بن عقیل سلام الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
هدیه به ارواح طیّبهی شهدا، امام راحل عظیم الشأن، که من در جلساتی راجع به این موضوع صحبت کردهام، کار ما که تاریخ است، فهم ما از سیرهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و کربلا، قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، از نظر معرفتی و علمی تغییر پیدا کرده است، اینها حاصل زحمات ایشان بوده است، البته بالاخره همیشه هم کسانی بودهاند که مسیر حرکت ایشان را تخریب کردهاند، خیلیها در لباس طرفداری از ایشان، یا کارگزاری از کارگزاران، رفتاری کردهاند که به ایشان ظلم شده است؛ ایشان هم فقیه برجسته و هم فیلسوف بزرگی است، ولی بعضی از رفتارهای امثال من، شاید به حساب ایشان واریز میشود. هدیه به ارواح طیّبهی شهدا، اموات این جمع، امام راحلِ عظیم الشأن صلوات دیگری محبّت کنید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسهی گذشته
در جلسات گذشته عرض کردیم که چرا سیرهی امام معصوم اهمیت دارد؟ یکی از دلایل این است که ما در حالت عادی میگوییم دزدی نکن، حسودی کن، با زن و بچهی خودت خوشرفتار باش، این کار را انجام بده و آن کار را انجام نده، اتفاقی هم رخ نمیدهد. چرا؟ چون انجام این کار یا انجام ندادن آن کار یک سختی دارد، برای من نمیارزد.
یک مثال این است که در خانه نشستهایم و غذا را میل کردهایم و همه سنگین هستیم، پلک چشم در حال پایین آمدن است، کسی حال ندارد سفره را جمع کند، اما اگر احساس کنیم با جمع کردن سفره به ما پنج میلیون دلار میدهند، یقهی یکدیگر را پاره میکنیم و به یکدیگر راه نمیدهیم که خودمان این کار را انجام دهیم؛ یا اگر بگویند کسی که سفره را جمع کند امام زمان ارواحنا فداه را میبیند، دیگر اینجا جای کوتاه آمدن نیست.
اما در حالت عادی انگار سختی این کار به ما سنگین میآید، چون ارزش آن عمل را نمیدانیم.
سیرهی معصوم نشان میدهد که مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خانه به همسر خود کمک میکرده است و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به بانوان حساس بوده است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به ظلم حساس بودند، نسبت به بانوان حساستر بودند، کلاً نسبت به ضعفا حساستر بودند.
البته باید توجّه کرد که در بعضی از جاها بانوان از اقویا هستند و آقایان از ضعفا هستند.
خلاصه اینکه هر جایی که به کسی راحت ظلم شود، محل ورود حضرت است.
اگر کسی عاشق امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد و رضایت حضرت برای او مهم باشد، یا اینکه تشبّه به حضرت برای او مهم باشد، آنوقت آن کار برایش سخت نیست.
این داستان را زیاد شنیدهاید، خانمی حواسپرت بود، از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سؤال کرد و حضرت پاسخ دادند، وقتی در حال خروج از منزل حضرت بود، فراموش کرد و دوباره سؤال کرد، حضرت دوباره جواب دادند، این موضوع چندین مرتبه تکرار شد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با خوشرویی جواب دادند، در نهایت آن خانم خجالت کشید و عذرخواهی کرد.
عبادت و صرف وقت برای فرزند
چون وقتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی برای ایشان مهم بود، فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه هستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: من به عبادات خود نمیرسم، کسی بیاید تا گاهی برای این بچهها به من کمک بدهد که من به عبادات خود برسم.
یعنی گاهی ما میخواهیم به زن و بچهی خود خدمت کنیم، فکر میکنیم باید روزانه هجده ساعت کار کنیم که یک چیز اضافهای برای فرزندم بخرم! اما اگر من بخواهم به فرزند خود کمک کنم، باید اول عبادت خود را درست کنم، پدر و مادر معنوی خیلی بیشتر به درد فرزندشان میخورند، تا اینکه مثلاً یک ساعت مچی اضافه بخرند، منظور این است که از نیازهای ضروری جلو برود.
البته این موضوع را درنظر بگیرید که مرد هرچه برای زن و بچهی خود خرج کند، خدا دوست دارد، البته بشرطی که کار بااولویتتری را کنار نگذارد.
در این عالم دیگر کدام بچهای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است؟ ولی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بین عبادت و مادری برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، تعادل دارد. پس ببینید این عبادت چقدر ارزش دارد.
خدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها واقعاً خدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، اگر ما بخواهیم عبادت کنیم هم باید خدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را عبادت کنیم، وگرنه فهم من از خدا، خدایی است که نزدیک غروب چند رکعت نماز بیتوجه برای او بخوانم، پس مسلّم است که خدای من برای فرزند من جذاب نیست.
اگر من به دنبال رشد فرزند خود هستم، باید اول خدای من کمی به خدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شبیه شود. توجّه کنید که حقیقتِ خدای متعال مشخص است، بنده فهم خودم را عرض میکنم.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد اگر من بخواهم برای حسنین علیهما السلام زیاد وقت بگذارم، عبادات من آسیب میخورد، و اگر این عبادات آسیب بخورد… قرار است من مادری باشم که «فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ».[4]
پس درواقع این کار هم زمان گذاشتن برای فرزند است، چون اگر من درست عبادت نکنم، این بچه در دامان من «حسین بن علی» نمیشود، چون میخواهم او «حسین بن علی» شود، باید کسی بیاید که گاهی او را نگه دارد تا من بتوانم عبادت کنم.
در بین مادران ائمه علیهم السلام… ائمه علیهم السلام نسبت به مادرانشان حساس هستند، مخصوصاً مادرانی که ویژه هستند. البته همهی مادران ائمه علیهم السلام ویژه هستند، اما گاهی شخصی مانند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یا مادرِ امام رضا علیه السلام ویژهتر است.
نقل شده است که مادر امام رضا علیه السلام آمد و به مادر امام کاظم علیه السلام گفت: اگر میشود کسی را برای کمککاری بیاورید، اگر توانست شیر بدهد هم بدهد.
حال باید چه کسی را پیدا کرد که بخواهد گاهی به امام رضا علیه السلام شیر بدهد؟
پرسیدند که یعنی شما شیر ندارید؟ فرمودند: شیر دارم ولی به عبادات خود نمیرسم.
واضح است که منظور این نیست که کلاً فرزند را رها کنیم، ولی الآن ما میگوییم مثلاً لباس فرزندم در فلان کلاس چطور باشد و… که البته مرد در این زمینه هرچه کار کم است، مردی که از نظر مالی به زن و بچهی خود سخت میگیرد، خدا رزق او را میبندد. ما اولیای خدا را دیدهایم که اگر کسی میخواست به آنها حساب پس بدهد، فرار میکردند، چون متوجه میشود که رزق او تنگ میشود.
البته واضح است که نمیخواهم بگویم کسی که یک کار دولتی یا حساسی دارد نباید حساب و کتاب کند، منظور بنده در زندگی شخصی است که انسان در زندگی شخصی از زن و بچه حساب نمیکشند.
مرد هرچه کار کند هم زیاد نیست و نباید زیاد بداند، این یک بحث است، اما اولویتهای دیگری هم هست.
وقتی ضرورات برطرف شد، مقداری به معنویت خودت بپرداز، این کار برای عاقبت فرزندت بهتر است.
این مطالبی که عرض کردم سیرهی معصوم بود، نه امر و نهی. اینطور انسان براحتی دوست دارد که اندکی شبیه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شود. سیرهی معصوم جای خیلی حساسی است، چون ما آنها را میبینیم که بزرگ و مهربان و ویژه و قدرقدرت و اعلم هستند و هیبت و عظمت دارند و ما آنها را دوست میداریم، اگر به سراغ سیرهی آنها برویم، خیلی از موارد ما مانند رفتار و حرکات ما تغییر پیدا میکند، اینطور جامعه جامعهی زیبایی خواهد شد.
حرکت به سمتِ سیرهی معصومین علیهم السلام
بعضی اوقات دیدهاید که میگویند: این هم از دینداران!
یا مثلاً در فلان جا بخشی از حکومت دینی هست، میگویند: این هم از دینداران!
شما به هریک از این موارد نگاه کنید، جایی است که بصورت واضح به دین عمل نشده است.
این خطر هم هست.
مردم دنیا باید دین را چطور نگاه کنند؟ ما ویترین دین هستیم. کمااینکه اگر شما بخواهید راجع به مسیحیت تحقیق کنید، مسیحیان را نگاه میکنید، یعنی محصولات آن دین را نگاه میکنید.
سیرهی معصوم براحتی باعث تغییر رفتار میشود، بدون اینکه انسان اذیت شود!
یکی از کارهایی که ما میتوانیم انجام دهیم این است که هر کاری که انجام میدهیم، تصوّر کنیم امام باقر سلام الله علیه میخواهند آن کار را انجام دهند، حضرت آنجا چکار میکردند؟ به سمت حضرت حرکت کنیم.
این موضوع مسلّم است که کسی نمیتواند امام باقر سلام الله علیه شود، این موضوع اصلاً در مخیلهی ما نیست.
الآن در برخی نقاط تهران گاهی کوههای البرز پیداست، یعنی متوجّه میشویم که حداقل کوه اینطرف است نه آنطرف، پس میشود به سمت کوه حرکت کرد، حال من کجا و کوه کجا؟
سیرهی معصوم، بعنوان مثال سیرهی امام باقر سلام الله علیه که خیلی دور است، اما طوری نباشد که من کلاً برعکس بروم، میشود به سمت سیرهی معصوم حرکت کرد، اینطور کار برای انسان سبک میشود.
وظیفهی شیعه از نگاهِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
مرحلهی بعدی این است که ائمه علیهم السلام دوست داشتند ما چطور به چشم بیاییم؟ ائمه علیهم السلام دوست داشتند بروز ما چه باشد؟ مثلاً دوست داشتند بروز ما هیئتی باشد؟
فکر نکنم کسی شک داشته باشد که بنده طرفدار هیئت هستم، تقریباً روزی نیست که در هیئتی حضور نداشته باشم.
اما آیا ائمه علیهم السلام دوست داشتهاند که ما یک هیئتی دیده شویم؟ نه! شما روایات را نگاه کنید و ببینید ائمه علیهم السلام چقدر اوصاف برای تشیّع فرمودهاند.
واضح است که این موضوع بدین معنا نیست که ما به هیئت نرویم، اما قبل از آن دوست داشتهاند که ما چیزهایی داشته باشیم که هم خودمان از آمدن به هیئت منفعت ببریم و هم دین.
لذا میفرمودند شیعهی ما، «شِيعَتُنَا أَتْقِيَاءُ».[5]
الآن دیدهاید که میگویند جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود؛ مسلماً آن شخص پس از چند مرتبه ضرر کردن این جمله را نوشته است.
ولی در تاریخ نمونههایی گزارش کردهاند که عالمی بوده است که یک مغازه اجاره کرده است، یک سرمایهای هم آورده است و مدتی جنس فروخته است، تا اینکه یک نفر جنس خود را پس آورده است، آن عالم هم با کمال میل آن جنس را پس گرفته است.
به این عمل «اقاله» میگویند، یعنی معامله فسخ میشود و طرف معامله را ندید درنظر میگیرد، پول طرف را میدهد و جنس خود را پس میگیرد.
وقتی این عمل را انجام میدادند مغازه را پس میدادند و میرفتند.
چون روایت میگوید کسی که اقالهی مؤمنی را قبول کند، روز قیامت خدای متعال پروندهی او را اقاله میکند و ندید میگیرد.
حال شما میتوانید بگویید اگر جنس خود را پس بگیرم ضرر میکنم، اما اگر این موضوع را نگاه کنید، طور دیگری رفتار میکنید.
شما در ادعیه هم میگویید خدایا! تو ندید بگیر.
اینجا روایت میفرماید شما اقاله میکنید و قیامت خدای متعال پروندهی شما را اقاله میکند!
این کاسب با خیلی با کاسب قبلی تفاوت دارد، با اینکه ممکن است هر دو هیئتی باشند.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دوست داشتند شیعیانشان اتقیاء باشند. اینطور مردم خیلی راحت به دین جذب میشوند.
شما این حالت منفی را زیاد شنیدهاید که مثلاً فلان تعمیرکار ارمنی است ولی کار او تمیز است. درواقع این شخص در حال تبلیغ دین خودش هست.
شما روایات ائمه علیهم السلام را ببینید، آنجاهایی که اوصاف شیعه را میگویند، میفرمایند اسلام شما باید در روابطتان با مردم دیده شود، وگرنه گندهگویی است.
عمر بن عبدود به مسلمین میگفت: مگر شما بهشت نمیخواهید؟ بیایید تا شما را به بهشت بفرستم، چرا میترسید؟ با تمسخر میگفت: پس تو باور داری!
چرا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با غالیان بد بودند؟
در دورهی ائمه علیهم السلام که عظمتشان هم عجیب بود و جریانی از غلات هم پیدا میشدند که قصد کاسبی داشتند… بحث غلات خیلی مهم است و به آن اشاره میکنم.
بعضیها میخواستند به امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام نزدیک شوند، برای این موضوع باید یا شخصی مانند زراره میشدی، یعنی چهل سال خون دل خوردن و تلاش شبانهروزی و درس خواندن و کار کردن و نوشتن و ثبت کردن و نوشتن و دوباره از امام پرسیدن و سفر کردن و به خطر افتادن و مصادره شدن اموال و… مسلماً این کار سخت بود.
چرا ائمه علیهم السلام اینقدر با غلو بد هستند؟ برای اینکه غالیان عمدتاً دشمنان امام بودند، نه دوستان امام!
این شخص میخواست به یک نان و نوایی برسد… شما تصور کنید که الآن کسی با یک تماس بتواند با مسئولین ارتباط برقرار کند، این شخص باب ارتباط میشود. آن زمان برای باب ارتباط با امام باید یا کسی مانند زراره میشدی، یا اینکه ادعا میکردی!
مردم باید چطور باور میکردند که این لمپن باب ارتباط است؟ این شخص باید آفر میداد، مثلاً میگفت: چون من حقایق امام را میدانم، اینطور نیست که این امور علنی باشد، این امور مخفی است و ما طریق دیگری هم میشناسیم، این مطالبی که حضرت بیان میکند برای عموم مردم است، یک در ویژه برای خواص هست! نماز و… برای عوام است، ما از مسیر دیگری میرویم که راه را کوتاه میکند!
مسلماً این کار جذابیت ایجاد میکرد! وگرنه در برابر زراره که کسی نبودند، اما مسیر زراره مسیر فقه و تقواست، مسیر این لمپن غالی اینطور بود که مدام آفر میدادند!
اگر ببینید متوجه میشوید که جریان مهمی از غلات تعطیلی عبادات و اباحهی محرمات را در پی دارند.
یعنی درواقع این شخص بدنبال کاسبی خود بود، مانند اینکه کسی به دروغ بگوید من با فلان وزیر و وکیل در ارتباط هستم، و پس از کلاهبرداری فرار میکند.
این غلات هم همینطور بودند، یعنی درواقع در پی ارتباطگیری با مردم بودند، یعنی درواقع ادعای بابیت میکردند.
امام دوست دارد ما چطور دیده شویم؟ باید روایات را در این زمینه دید.
این مسیر که مسیرِ میانبر نیست، اگر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اهل این میانبرها بودند… البته ما نمیگوییم که حقایق و بواطنی در کار نیست، اما باید تقوا پیشه کرد.
مثلاً آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه که با این مسیرها آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه نشده است، آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه با تقوای الهی به آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه تبدیل شده است. یعنی ما باید آنقدر که میتوانیم تقوا داشته باشیم، خدای متعال هم یک مرحله رشد میدهد.
«وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا».
اگر مسیر هدایت را برویم
اگر شما مسیر هدایت را بروید، خدای متعال برکتی میدهد که شما تصوّر نمیکنید.
روزی حضرت حرّ سلام الله علیه که آن خطای فاحش را کرد، با آن عرق سوزان شرم به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفت.
شما یک لحظه آن صحنه را ببینید، آقایی که باعث تشنگی ناموس پیامبر در وسط پیامبر است، برای عذرخواهی رفته است.
نه در تخیّل خودش بود و نه در تخیّل کس دیگری چنین میگذشت که کسی چنین جرمی کند، سپس به محضر امام حسین علیه السلام برود و از خجالت آب شود و بگوید «عَلَیکَ مِنِّی السَّلام یَا أبَاعَبدِالله، هَل لِیَ مِن تَوبَة؟» آیا ممکن است توبهی من هم قبول باشد؟ بعد سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را در آغوش بگیرد و بفرماید: بله! خدا پذیرفت.
و هزار و چهارصد سال است که صدها هزار نفر با این آقا توبه کردهاند.
مسیر تقوا اینطور است که خدای متعال طوری برکت میدهد که اصلاً در تخیّل کسی نیست، اینجا گنهکارِ کربلا دستگیر شد! «بَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»![6]
مقابل امام ایستاده بود ولی چون تقوا کرد و توبه کرد، خدای متعال برکتی داده است که چقدر آدم برای توبه به او متوسّل شدهاند. چند مرتبه وقتی خودمان خواستیم به درِ خانهی خدا برویم، با اسم حضرت حرّ سلام الله علیه رفتیم؟
نمیخواهم بگویم مسیر دین خشک است، اما مسیر دین سختی دارد، زراره چهل سال زحمت کشید که به «زراره» تبدیل شد، اما آن مسیر بواطن زیادی دارد، معنویات زیادی دارد، «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»، خدا راه را باز میکند، اما باز کردن راه اینطور نیست که از ابتدا بگوید این راه میانبر است و برو.
من آن پیامبر و امامی که مردم را سرِ کار گذاشتهاند و به همه گفتهاند اینطور عبادت کنید، بعد به کسی گفتهاند که راه دیگری وجود دارد، پیامبر و امام نمیدانم.
لذا شما روایات را ببینید، در دورهی ائمه علیهم السلام، هرچه عظمتشان به چشم میآمد، باب غلو بیشتر میشد.
«زهد» یکی از علائم شیعیان است
به درِ خانهی ائمه علیهم السلام میآمدند، این بزرگواران میفرمودند شیعیان ما اتقیاء هستند، زاهد هستند. وقتی زاهد است یعنی به دنیا دل نبسته است. ممکن است کسی ثروتمند باشد، مسئول باشد، رئیس باشد، پولدار باشد، همهی دنیا را داشته باشد، ولی زهد داشته باشد. مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.
در این عالم کسی داراییِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نداشته است، همهی دنیا مانند موم در دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، ولی أزهد الزاهدین هستند. این زهد است که مهم است.
ائمه علیهم السلام میفرمودند که شیعیان ما زاهد هستند. یعنی به این سمت بروید.
بجای اینکه شما را بعنوان یک هیئتی ببینند، همکاران شما، شما را بعنوان آدمی بشناسند که مال مردم برای او خیلی مهم است.
خدای متعال را شاهد میگیرم که من در همین بازار تهران کسی را میشناسم که یا به روز، یا اگر گیر کند آخر هفته تسویه حساب میکند؛ با اینکه از خیلیها طلب دارد و ممکن است پنج ماه طول بکشد که طلب خود را بگیرد. میگوید خدا کند انسان طلبکار باشد نه بدهکار! میگوید چون شاید من شب خوابیدم و صبح بیدار نشدم، بدهی خطرناک است.
دو نفر بر سر یک ساختمان چند طبقه اختلاف نظر داشتند، هیچکدام به نفع دیگری راضی نشد، ساختمان را به نام این شخص زدند و گفتند چون او را قبول داریم!
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دوست داشتند شیعهشان در یک بازار، در یک ساختمان، در یک فامیل، مورد اعتماد باشد. یعنی بازیگری نباشد، بلکه مردم در تجربه به این موضوع برسند، این تبلیغ دین است.
اگر برویم و سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نگاه کنیم، خواهیم دید درست است که آنها سختی و دردسر میکشیدند اما این امر باعث برکت میشد؛ این آن چیزی است که مردم در ما نمیبینند.
اگر کاری بازیگری و برای کسب اعتماد نباشد، خدا میبیند. اگر من درست رفتار کنم، اگر خدا اجازه بدهد، من عَلَمِ دین خدا میشوم.
لذا اگر شما سیرهی ائمه علیهم السلام را ببینید، انسان باید خیلی از خودش مطمئن باشد که اگر کار خیری کرد، گزارش تصویری آن کار را منتشر کند. این همان کاری است که الآن مُد است.
من کاری با بعضی از جریانهای خاص و ارگانها و ان جی او ها که باید به مخاطبین خودشان حساب پس بدهند ندارم، منظور من امور فردی است.
ائمهی ما نوعاً شبها گونی به دوش به درِ خانهی فقرا میرفتند و نوعاً وقتی شهید میشدند فقرا از این امر باخبر میشدند.
شیوهی بخشندگی در سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
یعنی اگر ما به سراغ سیرهی امام برویم، رفتار ما تغییر پیدا میکند. اگر من به فقرا کمک میکنم، اگر میشود حتّی فرزندانم هم نباید باخبر شوند، یا اگر میشود ندانند به چه کسی کمک میکنم.
یکی از دوستان ما فقیه است، او شاگرد یک فقیه بسیار مهمی بود، مثلاً بیست سال شاگرد او بود. در یک جلسهای این دو بزرگوار یکدیگر را دیدند، بنده دیدم آن استاد طوری برخورد کرد که انگار این دوست ما را نمیشناسد، مؤدبانه بود ولی صمیمانه نبود.
من به این دوست خود گفتم آیا حاج آقا فراموشی دارند؟ گفت: نه!
گفتم: پس انگار شما را نمیشناخت!
دوست من گفت: حدود ده سال قبل دکتر از پدرم قطع امید کرد، من باید به شهر خود برمیگشتم که پولی قرض کنم و جایی کار کنم که بتوانم آن را پرداخت کنم. به محضر استاد رسیدم تا مشورت کنم.
طلبهای که درست درس میخواند مانند دیدهبان یک مرز است و نمیتواند همینطوری برود.
به محضر استاد رسیدم و عرض کردم که پدرم غیر از من کسی را ندارد، الآن هم باید عمل کند، برای عمل او باید قرض بگیرم، برای بازپرداخت قرض هم باید کار کنم که بتوانم بصورت ماهانه پرداخت کنم. راه دیگری هم به ذهن من نمیرسد.
این استاد فرموده بودند: چقدر پول لازم داری؟ دوست من هم مبلغ را گفته بود. استاد فرموده بودند فردا به دفتر برو و دریافت کن. دوستم گفت: نه! میخواهم کار کنم.
چون انسان باید مناعت طبع داشته باشد.
دوست من گفت آن استاد به من نهیب زد و فرمود: به تو چه؟ فکر کن من آن کسی هستم که قرار است قرض بدهد.
قرار بود آن استاد بزرگوار فردا حق تألیف کتاب خود را بگیرد، گفته بود برو و آن پول را بگیر.
فرموده بود تو درس خودت را بخوان، وظیفهی تو درست خواندن است، من هم وظیفهای دارم.
این دوست من گفت: فردا که رفتم آقا را ببینم، مرا به داخل راه ندادند و گفتند آقا وقت ندارد!
خواستم برگردم، گفتند ولی یک پاکت داده است که مربوط به شماست! آن چک داخل پاکت بود و من پدر خود را عمل کردم.
چون میدانست من مناعت طبع دارم و ممکن است خجالت بکشم، از آن روز به بعد وقتی مرا میبیند طوری رفتار میکند که انگار مرا فراموش کرده است؛ این کار را برای این میکند که من خجالت نکشم.
کمااینکه کسی در بازار تهران به مرحوم آیت الله آسید احمد خوانساری رضوان الله تعالی علیه بیادبی کرده بود، بعد که پشیمان شده بود، برای عذرخواهی آمد و گفت من فلان روز آن غلط را کردم؛ ایشان فرموده بودند من به یاد ندارم!
آن شخص گفته بود ایشان حافظهی خیلی ویژهای دارد، اما کاری کرد که من خیال کنم فراموش کرده است که من چه غلطی در مقابل جمع کردم!
اگر مسیحیان و یهودیها ببینند مسلمین کمی شبیه ائمه علیهم السلام عمل میکنند، دیگر نمیگوییم دینگریزی زیاد شده است.
لذا سیرهی معصومین علیهم السلام راهی برای این بوده است که ما کمی به امام نزدیک شویم. وقتی آن بزرگواران هم خواستند شیعیان را تعریف کنند، نفرمودند هیئتی باشید.
طبعاً و قطعاً «رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَأً أَحْيَا أَمَرَنَا»[7] داریم، واضح است که قصد بنده تضعیف هیئت نیست، اما منظور بنده این است که پناه میبرم به خدا از اینکه این نعمتی که ما را به خانهی امام آوردهاند و ما از این موضوع سوءاستفاده کنیم، مسلماً باید مثلاً همسایه از شما خیر ببیند، وقتی پرسیدند چرا این شخص اینطور خوب است؟ بگویند که چون این شخص هیئتی است. مسلماً او هم میگوید پس لابد این خبرها در هیئت است و اگر انسان به هیئت بیاید مؤدّب و اهل عبادت و اهل خمس و زکات میشود.
اگر من میخواهم فرزندم اهل پرداخت خمس شود، باید این کار را با شوق و ذوق و بیش از حد ممکن بدهم.
چون من خمس قبول نمیکنم ولو اینکه باواسطه به دفتر مراجع برسانم، اینجا راحت حرف میزنم، کسانی که در مسئلهی خمس اهل سخاوت هستند، برکت این موضوع را در زندگی خود میبینند.
در تهران یک عالم ربّانی هست که نمیتوانم نام ایشان را عرض کنم، ایشان یک پدر ثروتمندی داشت، یک باغ عجیبی در گوشهای از تهران داشتند، مثلاً حدود صد هکتار بود، این زمین به این بزرگوار ارث رسید. این بزرگوار هم حدود هشتاد هکتار آن را به شهرداری واگذار کردند. علت این امر را از ایشان پرسیدند، ایشان فرمودند: پدر ما پولدار بود، دور بیست هکتار دیوار کشیده است، مابقی هم سند بدون معارض دارد. چون پدر ما پولدار بود، وقتی دور همهی این هشتاد هکتار دیوار نکشیده است، ما شک کردیم که نکند این مقدار برای پدرمان نباشد!
انصافاً اگر شما باور کنید کسی این کار را کرده است، آیا دوست ندارید پشت سر او نماز بخوانید؟ دینداری به این کارهاست.
اگر مردم به همان واضحات دین که فقه و اخلاق دینی گفته است عمل کنند، همهی مردم عاشق دین میشوند. مسلّم است که این کار جنم بسیار زیادی میخواهد و هر کسی چنین جنمی ندارد.
چکار کنیم که محبّت ما نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین زیاد شود؟
طرف میپرسد چکار کنیم که محبّت ما نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین زیاد شود؟ چکار کنم صبور شوم؟ فرمودند: خودت را به صبوری بزن؛ این امر بمرور صبر را در شما ایجاد میکند. حال در موضوع محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، اگر خیلی محب بودی امسال برای غدیر چکار میکردی؟ آن کار را انجام بده، آن بزرگواران هم محبّت را عطاء میکنند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: کسی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست بدارد، خدا حجاب بین خودش و او را برمیدارد و او مستجاب الدعوه میشود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ابوذر فرمودند: ای ابوذر! آیا خیلی علی را دوست داری؟ ابوذر عرض کرد: بله، خیلی!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً».[8]
این یعنی هرچقدر که دوست داشته باشی کم است.
حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در قیامت جزو مواردی است که هرچه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم.
وقتی انسان کسی را دوست دارد، اطرافیان او را هم دوست دارد، خانوادهی او را هم دوست دارد، محبّان او را هم دوست دارد.
فرمودند: «أَحْبِبْ حَبِيبَنَا مَا أَحَبَّنَا»[9] بعد از این هم دوستان ما را دوست بدارید.
اگر من کسی را دوست داشته باشم، نمیتوانم به او خیانت کنم، او را فریب بدهم، به او جنس قلابی بدهم، به او گران بدهم.
وقتی من با دختری ازدواج کردم، پدر و مادر او شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، این بچه را روی چشم خود بزرگ کردهاند و فرزند آنها الآن همسر من است، محبّت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این است که حواس من به این موضوع باشد که پدر و مادر او، فرزند خود را با امیدی به خانهی من فرستادهاند؛ حال چه دختر باشد و چه پسر.
ان شاء الله خدای متعال رفتار و سیره و اخلاق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را در ما زنده کند.
خدایا! من شایستگی ندارم، خجالت هم میکشم که بگویم شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم، به برکت امام باقر سلام الله علیه فکر و ذکر و اخلاق ما را متناسب و همسنخ با ائمهی ما قرار بده.
خدایا! ما با امید به درِ خانهی امام باقر علیه السلام آمدهایم، ما را از درِ خانهی امام باقر علیه السلام به جای دیگری نیازمند نفرما.
روضه و توسّل به حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
از امام باقر علیه السلام اجازه میگیرم و به حضرت مسلم علیه السلام توسّل میکنم.
مانند ماجرای حرّ که روزی که نمیتوانست سر خود را بلند کند و گفت «عَلَیکَ مِنِّی السَّلَام یَا أبَاعَبدِالله»، هزار و چهارصد سال است که انسان با حرّ به امام حسین علیه السلام پیوسته است، مسلم به یک غربت و ذلّت ظاهری افتاد… ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما بخاطر امام معصوم خودمان اینطور شویم…
شما هروقت به مسجد کوفه میروید، وقتی آن گنبد را میبینید باید ناخودآگاه بگویید «لِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا»،[10]…
مسلم آقاست، شوهر خواهرِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، با آن تجلیل حضرت… بنده برای شهید دیگری اینطور به خاطر ندارم، مثلاً برای شهیدی میگویند شهید راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، شهید خدمت، شهید امنیت، شهید سلامت… حضرت مسلم علیه السلام شهید محبّت است، ایشان کلاس خیلی بالایی دارند.
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «إِنِّي لَأُحِبُّكَ يَا عَقِيلُ حُبَّيْنِ»،[11] من عقیل را به دو جهت دوست دارم، «حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ»، اینکه ابوطالب [سلام الله علیه] او را دوست داشته است، من او را دوست دارم، خودش را هم بخاطر پسرش دوست دارم، «وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ»…
آن روزی که همهی شهر، حتّی شهدای کربلا، به هر دلیلی جا ماندند، فقط حضرت مسلم علیه السلام ماند. مسلم تنها شد، فحش خورد، از بالای پشت بام سنگ خورد، اهانت شنید، ولی حضرت مسلم علیه السلام در این میان خودش را نگاه کرد… خوارزمی یک روایتی دارد که میگوید وقتی از آن بالا سنگ میزدند و سنگی به ایشان اصابت کرد، «فَتَبَسَّمَ»… من ذوقی میگویم، یعنی الحمدلله! یکی از آن سنگهایی که قرار بود به تو اصابت کند، به من اصابت کرد… «وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ»… وقتی سنگ به صورت ایشان اصابت کرد خندید، یعنی الحمدلله…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم برای او کم نگذاشت…
شنیدهاید که حضرت مسلم علیه السلام تنها شد و یک تنه در کوچه جنگید… یک نفر از صبح تا ظهر، در یک کوچه مبارزه کند و او را از بالا و پایین و چپ و راست بزنند…
حضرت مسلم علیه السلام اوصافی شبیه به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دارد، یکی از آنها این است که آنقدر از او خون رفته بود که زمین از خون او سرخ شده بود…
دیگر توان جنگ نداشت، ولی حضرت مسلم علیه السلام به دنبال این بود که چون یک مرتبه برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نامه نوشته بود که «إِنَّ اَلرَّائِدَ لاَ يَكْذِبُ أَهْلَهُ»، من را فرستادی، من راست میگویم، «عَجِّلِ الْقُدُومَ إلَیْنَا»، باید سریع بیایی…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم راه افتاده است، حضرت مسلم علیه السلام هم نگران است که باید با این بهم ریختگی اوضاع چکار کند… حضرت مسلم سلام الله علیه زیر تیغ و سنگ به دنبال این بود که یک نفر را پیدا کند که به حضرت پیغام دهد، یعنی خودش را ندید و به زن و بچهی خودش فکر نکرد…
وقتی غرق به خون شد و دیگر توان جنگ نداشت، میتوانست یک حمله کند تا ایشان را به شهادت برسانند و ایشان راحت شوند، اما دیدند هنوز یک مأموریت باقی مانده است، باید کسی را پیدا کنند که به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیغام برساند، برای همین مجبور شد اسیر شود.
وقتی حضرت مسلم علیه السلام اسیر شد، دیگر نمیتوانست روی پای خود بایستد، ایشان را روی زمین میکشیدند. ایشان را غرق به خون به کاخ عبیدالله ملعون آوردند، عبیدالله شروع کرد به فحاشی کردن، مسلم زیر چشم نگاه میکرد که به کدامیک از اینها بگوید که پیغام برساند؟
ان شاء الله خدای متعال برای کسی نیاورد، هر کدام از دیگری رذلتر بودند… در نهایت آنقدر غریب شد که به پسر اشعث که محمد نام داشت گفت… فرمود: امام حسین علیه السلام به من اعتماد کرده بود، من نامهای نوشتهام…
یکی از شباهتهای حضرت مسلم علیه السلام با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این است که لب مبارک ایشان شمشیر خورد، غرق به خون بود…
وقتی خون از آدمی برود، انسان را تشنه میکند، طلب آب کرد، وقتی خواست آب را بنوشد، خون از لب مبارک ایشان بر آب چکید، آب را پس داد و ظرف دیگری آوردند، دوباره همان اتفاق رخ داد، متوجه شد که نباید آب بنوشد…
مسلماً عیبی نداشت که حضرت مسلم علیه السلام در آن حالت آب بنوشد، کمااینکه اگر قمر بنی هاشم علیه السلام آب مینوشید ایرادی نداشت… منتها من این مطلب را هم ذوقی میگویم، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواست حضرت مسلم علیه السلام در قیامت همسنخ آنها باشد…
حضرت مسلم علیه السلام متوجه شد که نباید آب بنوشد، دیگر آب ننوشید…
ایشان که مردِ مردان بود و اینقدر به خود مسلط بود، میخواستند ایشان را به بالای دارالعماره ببرند، دیدند اشک ایشان جاری است، یک نفر تکّه انداخت و گفت: مرد جنگی که گریه نمیکند!
حضرت مسلم علیه السلام فرمود: برای خودم گریه نمیکنم، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با دختران خود میآید…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] کشف الغمة في معرفة الأئمة، جلد ۲، صفحه ۱۴۴ (وَ مِنْهَا مَا رَوَى اَلْحُسَيْنُ بْنُ رَاشِدٍ قَالَ: ذَكَرْتُ زَيْدَ بْنَ عَلِيٍّ فَتَنَقَّصَتْهُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ فَقَالَ لاَ تَفْعَلْ رَحِمَ اَللَّهُ عَمِّي زَيْداً فَإِنَّهُ أَتَى أَبِيَ اَلْبَاقِرَ فَقَالَ إِنِّي أُرِيدُ اَلْخُرُوجَ عَلَى هَذَا اَلطَّاغِيَةِ فَقَالَ لاَ تَفْعَلْ يَا زَيْدُ فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ تَكُونَ اَلْمَقْتُولَ اَلْمَصْلُوبَ بِظَهْرِ اَلْكُوفَةِ أَ مَا عَلِمْتَ يَا زَيْدُ أَنَّهُ لاَ يَخْرُجُ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ عَلَى أَحَدٍ مِنَ اَلسَّلاَطِينِ قَبْلَ خُرُوجِ اَلسُّفْيَانِيِّ إِلاَّ قُتِلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا حُسَيْنُ إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ وَ فِيهِمْ نَزَلَ ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْكِتٰابَ اَلَّذِينَ اِصْطَفَيْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سٰابِقٌ بِالْخَيْرٰاتِ فَالظَّالِمُ لِنَفْسِهِ اَلَّذِي لاَ يَعْرِفُ اَلْإِمَامُ وَ اَلْمُقْتَصِدُ اَلْعَارِفُ بِحَقِّ اَلْإِمَامِ وَ اَلسَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ هُوَ اَلْإِمَامُ ثُمَّ قَالَ يَا حُسَيْنُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لاَ نَخْرُجُ مِنَ اَلدُّنْيَا حَتَّى نُقِرَّ لِكُلِّ ذِي فَضْلٍ بِفَضْلِهِ .)
[5] کنز الفوائد، جلد ۱، صفحه ۸۷ (أَخْبَرَنِي أَبُو اَلرَّجَاءِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ طَالِبٍ اَلْبَلَدِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو اَلْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْمُطَّلِبِ اَلشَّيْبَانِيُّ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ حِجَابٍ اَلْأَزْدِيُّ بِالْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنِي خَالِدُ بْنُ يَزِيدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلثَّقَفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أبي [أَبُو] خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنِي حَنَانُ بْنُ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِمَوْلاَهُ نَوْفٍ اَلشَّامِيِّ وَ هُوَ مَعَهُ فِي اَلسَّطْعِ يَا نَوْفُ أَ رَامِقٌ أَمْ نَبْهَانُ قَالَ نَبْهَانُ أَرْمُقُكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ هَلْ تَدْرِي مَنْ شِيعَتِي قَالَ لاَ وَ اَللَّهِ قَالَ شِيعَتِي اَلذُّبْلُ اَلشِّفَاهِ اَلْخُمْص اَلْبُطُونِ اَلَّذِينَ تُعْرَفُ اَلرَّهْبَانِيَّةُ وَ اَلرَّبَّانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ رُهْبَانٌ بِاللَّيْلِ أُسْدٌ بِالنَّهَارِ اَلَّذِينَ إِذَا جَنَّهُمُ اَللَّيْلُ اِتَّزَرُوا عَلَى أَوْسَاطِهِمْ وَ اِرْتَدَوْا عَلَى أَطْرَافِهِمْ وَ صَفُّوا أَقْدَامَهُمْ وَ اِفْتَرَشُوا جِبَاهَهُمْ تَجْرِي دُمُوعُهُمْ عَلَى خُدُودِهِمْ يَجْأَرُونَ إِلَى اَللَّهِ فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ وَ أَمَّا اَلنَّهَارُ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ كِرَامٌ نُجَبَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ يَا نَوْفُ شِيعَتِي اَلَّذِينَ اِتَّخِذُوا اَلْأَرْضَ بِسَاطاً وَ اَلْمَاءَ طِيباً وَ اَلْقُرْآنَ شِعَاراً إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَ إِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا شِيعَتِي مَنْ لَمْ يَهِرَّ هَرِيرَ اَلْكَلْبِ وَ لاَ يَطْمَعُ طَمَعَ اَلْغُرَابِ وَ لَمْ يَسْأَلِ اَلنَّاسَ وَ لَوْ مَاتَ جُوعاً إِنْ رَأَى مُؤْمِناً أَكْرَمَهُ وَ إِنْ رَأَى فَاسِقاً هَجَرَهُ هَؤُلاَءِ وَ اَللَّهِ يَا نَوْفُ شِيعَتِي شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ حَوَائِجُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ اِخْتَلَفَتْ بِهِمُ اَلْأَبْدَانُ وَ لَمْ تَخْتَلِفْ قُلُوبُهُمْ قَالَ قُلْتُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ جَعَلَنِيَ اَللَّهُ فِدَاكَ أَيْنَ أَطْلُبُ هَؤُلاَءِ فَقَالَ لِي فِي أَطْرَافِ اَلْأَرْضِ يَا نَوْفُ يَجِيءُ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ آخِذاً بِحُجْزَةِ رَبِّهِ جَلَّتْ أَسْمَاؤُهُ يَعْنِي يَحْمِلُ اَلدِّينَ وَ حُجْزَةَ اَلدِّينِ وَ أَنَا آخُذُ بِحُجْزَتِهِ وَ أَهْلُ بَيْتِي آخِذُونَ بِحُجْزَتِي وَ شِيعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا فَإِلَى أَيْنَ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ رَبِّ اَلْكَعْبَةِ قَالَهَا ثَلاَثاً .)
[6] سوره مبارکه فرقان، آیه 70 (إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا)
[7] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۸، صفحه ۳۲۵ (بَعْضَ شِيعَتِهِ فَقَالَ أَمَا وَ اَللَّهِ إِنَّكُمْ لَعَلَى دِينِ اَللَّهِ إِلَى أَنْ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَأً أَحْيَا أَمَرَنَا فَقِيلَ وَ مَا إِحْيَاءُ أَمْرِكُمْ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَالَ تَذْكُرُونَهُ عِنْدَ أَهْلِ اَلْعِلْمِ وَ اَلدِّينِ وَ اَللُّبِّ .)
[8] أعلام الدین في صفات المؤمنین، جلد ۱، صفحه ۱۳۶ (وَ رَوَى جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيُّ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اَلْمَسْجِدِ إِذْ أَقْبَلَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا رَآهُ مُقْبِلاً قَالَ يَا بَا ذَرٍّ مَنْ هَذَا اَلْمُقْبِلُ فَقُلْتُ عَلِيٌّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ يَا بَا ذَرٍّ أَ تُحِبُّهُ فَقُلْتُ إِي وَ اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّهُ فَقَالَ يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ فَإِنَّ اَلْحِجَابَ اَلَّذِي بَيْنَ اَلْعَبْدِ وَ بَيْنَ اَللَّهِ تَعَالَى حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً فَمَا مِنِ اِمْرِئٍ أَحَبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً وَ سَأَلَ اَللَّهَ تَعَالَى شَيْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ وَ لاَ دَعَا اَللَّهَ إِلاَّ لَبَّاهُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَجِدُ حُبَّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَى كَبِدِي كَبَارِدِ اَلْمَاءِ أَوْ كَعَسَلِ اَلنَّحْلِ أَوْ كَآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ أَتْلُوهَا وَ هُوَ عِنْدِي أَحْلَى مِنَ اَلْعَسَلِ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَحْنُ اَلشَّجَرَةُ اَلطَّيِّبَةُ وَ اَلْعُرْوَةُ اَلْوُثْقَى وَ مُحِبُّونَا وَرَقُهَا فَمَنْ أَرَادَ اَلدُّخُولَ إِلَى اَلْجَنَّةِ فَلْيَسْتَمْسِكْ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا .)
[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۱، صفحه ۳۴۲ (قَالَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ فَحَدَّثَنِي اَلصَّبَّاحُ عَنْ مُسْلِمٍ عَنْ حَبَّةَ اَلْعُرَنِيِّ قَالَ: سِرْنَا مَعَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْماً فَالْتَفَتَ فَإِذَا جُوَيْرِيَةُ خَلْفَهُ بَعِيداً فَنَادَاهُ يَا جُوَيْرِيَةُ اِلْحَقْ بِي لاَ أَبَا لَكَ أَ لاَ تَعْلَمُ أَنِّي أَهْوَاكَ وَ أُحِبُّكَ قَالَ فَرَكَضَ نَحْوَهُ فَقَالَ لَهُ إِنِّي مُحَدِّثُكَ بِأُمُورٍ فَاحْفَظْهَا ثُمَّ اِشْتَرَكَا فِي اَلْحَدِيثِ سِرّاً فَقَالَ لَهُ جُوَيْرِيَةُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنِّي رَجُلٌ نس [نَسِيٌّ] فَقَالَ أَنَا أُعِيدُ عَلَيْكَ اَلْحَدِيثَ لِتَحْفَظَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ فِي آخِرِ مَا حَدَّثَهُ إِيَّاهُ يَا جُوَيْرِيَةُ أَحْبِبْ حَبِيبَنَا مَا أَحَبَّنَا فَإِذَا أَبْغَضَنَا فَأَبْغِضْهُ وَ أَبْغِضْ بَغِيضَنَا مَا أَبْغَضَنَا فَإِذَا أَحَبَّنَا فَأَحِبَّهُ قَالَ فَكَانَ نَاسٌ مِمَّنْ يَشُكُّ فِي أَمْرِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُونَ أَ نَرَاهُ جَعَلَ جُوَيْرِيَةَ وَصِيَّهُ كَمَا يَدَّعِي هُوَ مِنْ وَصِيَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ يَقُولُونَ ذَلِكَ لِشِدَّةِ اِخْتِصَاصِهِ لَهُ حَتَّى دَخَلَ عَلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْماً وَ هُوَ مُضْطَجِعٌ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَنَادَاهُ جُوَيْرِيَةُ أَيُّهَا اَلنَّائِمُ اِسْتَيْقِظْ فَلَتُضْرَبَنَّ عَلَى رَأْسِكَ ضَرْبَةً تُخْضَبُ مِنْهَا لِحْيَتُكَ قَالَ فَتَبَسَّمَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَ أُحَدِّثُكَ يَا جُوَيْرِيَةُ بِأَمْرِكَ أَمَا وَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتُعْتَلَنَّ إِلَى اَلْعُتُلِّ اَلزَّنِيمِ فَلَيَقْطَعَنَّ يَدَكَ وَ رِجْلَكَ وَ لَيَصْلِبَنَّكَ تَحْتَ جِذْعِ كَافِرٍ قَالَ فَوَ اَللَّهِ مَا مَضَتِ اَلْأَيَّامُ عَلَى ذَلِكَ حَتَّى أَخَذَ زِيَادٌ جُوَيْرِيَةَ فَقَطَعَ يَدَهُ وَ رِجْلَهُ وَ صَلَبَهُ إِلَى جانبه [جِذْعِ ] اِبْنِ مُعَكْبَرٍ وَ كَانَ جِذْعاً طَوِيلاً فَصَلَبَهُ عَلَى جِذْعٍ قَصِيرٍ إِلَى جَانِبِهِ .)
[10] سوره مبارکه فاطر، آیه 10 (مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا ۚ إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۖ وَمَكْرُ أُولَٰئِكَ هُوَ يَبُورُ)
[11] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۱۲۸ (حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ اَلْمُنْذِرِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّكَ لَتُحِبُّ عَقِيلاً قَالَ إِي وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ حُبَّيْنِ حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ تُصَلِّي عَلَيْهِ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو مَا تَلْقَى عِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي .)