«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به وجود مبارک و ملکوتیِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و وجود نورانی باقرالعلوم امام محمد بن علی بن الحسین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
اهمیتِ دانستنِ سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
یکی از موضوعاتی که بررسی آن و توجه به آن موضوع معرفتساز است و در ما تغییر رفتار ایجاد میکند، توجّه به سیرهی ائمه علیهم صلوات الله است.
ما در مسیری حرکت میکنیم، ممکن است درست برویم ولی کند برویم، ممکن است درست برویم ولی تند برویم، یا غلط میرویم، یا اشتباه میرویم و خیال میکنیم که در حال درست رفتن هستیم، به یک گزارههای دینی هم استناد میکنیم، که اینها مستند خوبی برای آن رفتار ما نیستند.
مثلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زمانی مجرمی را عفو کردهاند، زمانی مجرمی را عفو نکردهاند؛ کدامیک باید ملاک رفتار ما باشد؟ هر کدام که دوست داریم؟ خیلی روشن است که اینطور نیست.
یکی از مظلومهای حقایق، این سیرهی معصومین علیهم السلام است، با آن شبیه بازی فوتبال برخورد میشود، هر کسی هر گوشهای که بخواهد را به سمت خود میکشد، طرف میگوید دو ضربه به تیرک حریف اصابت کرد؛ درست میگوید، اما نمیگوید پنج گل خوردهاند! یعنی آن قسمتی را میگوید که دوست دارد.
هم قدرت سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این است که میتواند انسانها را توجیه کند، یعنی اگر کسی بداند رفتار معصوم اینطور بوده است که دیگر حرفی نمیزند!… هم اینکه طرف نمیداند به کدام سمت حرکت میکند! این یک طرف موضوع است.
طرف دوم موضوع این است که اگر ما به سمت سیرهی معصومین علیهم السلام برویم و سعی کنیم سیرهی معصومین علیهم السلام را ببینیم و بشناسیم، ناخودآگاه آن موضوع را دوست میداریم.
بچهای که لباس یک تیم فوتبال خاص، با یک شمارهی خاص را میخرد، مثلاً نمیگوید مستحب است که شماره 7 فلان تیم را بپوشم، حتّی شاید برای این موضوع پول بیشتر هم بدهد، چون آن شمارهی خاص رونق و مشتری بیشتری دارد و گرانتر هم هست. من عمداً در کشورهای مختلفی پرسیدهام، گاهی قیمت یک شماره پنجاه دلار یا صد دلار گرانتر از سایر شمارههاست! چرا اینطور است؟ چون مشتری دارد! چرا مشتری دارد؟ چون دیده و پسندیده است.
اگر ما برویم و سیرهی معصومین علیهم السلام را ببینیم و بشنویم، میپسندیم.
آن کسی که فلان فوتبالیست را دوست دارد که نمیگوید آن فوتبالیست را بخاطر خدا دوست دارم، بلکه چون خوب دریبل میزند و خوب پاس میدهد و خوب شوت میزند، این شخص او را دوست دارد، پس درواقع بخاطر تواناییهای آن بازیکن او را دوست دارد.
بعد همین شخص دوست دارد که همه چیز خود را شبیه او کند، از مدل مو و شماره لباس و… خیلی از جزئیات زندگی آن شخص را هم میداند! چرا؟ چون فوتبال او را دیده است، از بازی کردن آن فوتبالیست هم خوشش آمده است، دیگر خودش به دنبال آن فوتبالیست رفته و جذب شده است.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرمودهاند اگر مردم محاسن کلام ما را میدانستند، «لاَتَّبَعُونَا»[4] از ما تبعیت میکردند.
این اتفاق چطور رخ میدهد؟
اگر این امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بین یهودی و مسیحی ببرید و اسم ایشان را نبرید، یعنی فقط تعریف کنید که شخصی با این خصوصیات بود؛ اگر طرف بیمار نباشد، نمیتواند ایشان را دوست نداشته باشد.
کمااینکه یک مسیحی گفت: چرا شما میگویید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای مسلمین است؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امیرِ ما هم هست.
یکی از جهات اخلاقی روضهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
نمیشود یک نفر با نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کند و بعد در خانهی خود معاذالله دست روی همسر خود بلند کند؛ چون اینطور معنا ندارد. درست است که هیچ کسی با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قابل قیاس نیست، ولی تو که برای آن ظلم زار میزنی، خیلی طبیعی است که نباید ظلم کنی.
یکی از جهات اخلاقی روضهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین همین است، شما به این علت برای مظلومیت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گریه میکنید که از ظلم بیزار هستید.
وقتی شما برای دختر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در خرابه گریه میکنید، نمیتوانید ببینید خود شما یا شخص دیگری به کودکی ظلم کند، از این عمل بیزار خواهید شد، ولو آن بچه گبر باشد.
یعنی یک اثر آن روضه این است که انسان از ظلم و ظالم بیزار میشود و دوست ندارد آن عمل را به خودش نسبت بدهد، وقتی دوست ندارد به او «یزید» بگویند، طبعاً نباید اخلاق یزید را دوست داشته باشد.
توجّه به سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با انصاف و حقجویی
یعنی اگر به سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین توجّه شود و سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با انصاف و حقمداری و حقجویی دیده شود… نه اینکه من بخواهم چیزی از رفتار خودم و دوستان خود را توجیه کنم، بگویم در فلان جا این اتفاق افتاده است، آن دیگری هم طرف مقابل موضوع را بگوید.
سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین واقعاً انسانساز است، یعنی انسان بدون درد و خونریزی دوست دارد که شبیه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد.
تمایلاتی مانند تمایلات فوتبالی، تمایلاتِ عالیهای نیستند، چون من که طرفدار تیم الف هستم، اگر ببازد هم هنوز طرفدار آن تیم هستم، از گلزنِ تیم حریف بیزار هستم. چو در اینجا محبّت قدری کورکورانه و حزبی است. مثلاً تیم شخصی باخته است، به مربی حریف توهین میکند! درصورتی که دین ما نگفته است که به سراغ بازنده بروید. امام ما نمیتواند بازنده باشد!
یعنی اگر شما صحنهای پیدا کنید که امام شما یقیناً اخلاق را باخته است، آن شخص امام نیست و ارزشی ندارد، امام ما اخلاق را نمیبازد، امام ما همیشه برنده است، امام ما صحنهی شکست ندارد… البته توجّه بفرمایید که نمیگویم در جنگ کشته نمیشود، یعنی ممکن است شما ببینید سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا شکست ظاهری میخورد، اما اگر الآن صحنه را ببینید، هیچ گیجی نمیگوید امام حسین علیه السلام شکست خورده است و یزید پیروز شده است.
اینکه امام حسین علیه الصلاة والسلام با اینکه میدانست اگر اینها بتوانند آب را بر ایشان میبندند، حضرت ذخیرهی آب خود را برای اسبهای سپاه حرّ هم خرج کرد… شما این موضوع را حتّی در افسانههای دیگران هم ندارید. کسی نمیگوید این امام شکست خورد.
ممکن است بگویید در میدان کربلا شکست خورد، اما در یک میدان شکست خورد که در میدان اصلی شکست نخورد. در میدان انسان پیروز است! اما الآن چه کسی طرفدار شمر است؟ حتّی در بین نواصب هم طرفدار ندارد.
حتّی ظالمان هم به دنبال تحریف خود هستند
الآن حتّی اسرائیلیها هم نمیگویند ما عاشق ظلم هستیم، بلکه میگویند ما مظلوم بزرگ هستیم و به ما ظلم شده است! هیچ کسی نمیگوید من مظلوم هستم، حتّی امریکاییها هم میگویند ما مظلوم هستیم، هیچ کسی نمیگوید ما ظالم هستیم و کار خوبی میکنیم.
حتّی فرعون هم میگفت این موسی میآید و شما را نابود میکند، هم کشاورزی شما را نابود میکند، هم زاد و ولد شما را بهم میزند، وضع کشور بهم میریزد، من خوب هستم و او خوب نیست. هیچ کسی نمیگوید من ظالم هستم!
در تاریخ هیچ کسی نگفته است که من ظالم هستم و کار خوبی میکنم و دوست دارم ظالم باشم، چون میفهمد در اینصورت هیچ کسی او را نمیپذیرد، پس بنابراین همه به دروغ، یا برخی اندک به راست، به دنبال حقیقت هستند.
لذا امروز شما کسی را پیدا نمیکنید که بصورت جدی طرفدار شمر باشد، اگر کتابی هم در مورد او بنویسند که مینویسند… در این پنج سال اخیر کتب زیادی برای «حجاج بن یوسف» لعنت الله علیه نوشتهاند، مثلاً عنوان کتاب این است: «الحجاج بن یوسف المفتری علیه»، یعنی پاسخ به شبهات حول فرماندار مسلمین حجاج بن یوسف، او ظالم نبوده است! یعنی سعی کردهاند بگویند او ظالم و خونریز نبوده است. یعنی سعی کردند واقعیت را تحریف کنند، یعنی کسی آن واقعیِ حجاج را دوست ندارد!
بقیه هم همینطور هستند، شما بروید و راجع به قاتلان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ببینید، میگویند اینها اینطور نبودند و عادل بودند و… یعنی دوست دارند واقعیت را تحریف کنند، چون میدانند اگر واقعیت را بگویند، حتّی طرفداران دو آتشهی او هم به سمت او آب دهان پرت میکنند. برای همین به دروغ چیز دیگری میگوید و واقعیت را وارونه میکند. این قوت تاریخ است.
حتّی منصور دوانیقی هم میخواهد از سیره سوء استفاده کند
اگر ما با سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین طرف شویم، اگر تلاشی صورت بگیرد که با خودِ خودِ سیرهی امام طرف شویم… این «خودِ خودِ سیره» یک حرفِ عوامانهای است، اگر بحث علمی بود عرض میکردم که این موضوع کار خیلی سنگینی است که چگونه به سمت حقیقت امام حرکت کنید که آنچه دوست دارید را به اسم امام نگویید…
مثلاً شما نگاه میکنید و میبینید یک رذلِ پستی مانند منصور دوانیقی که خیلی پست است، در جایی، بر سر ماجرایی که با نوادگان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دعوا دارد، میگوید شما از اهل بیت بر حق نیستید، بعد به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جسارت میکند… در ادامه میگوید: فرزندان حسین اهل بیت اصلی هستند، چون بین اینها علی بن الحسین هست. بعد اوصاف امام سجاد علیه السلام را نه برای حبّ، بلکه برای دشمنی با دشمن خودش بیان میکند. نامهای که نوشته است مملو از دروغ است، اما اینجا مجبور است که اعتراف کند، میگوید: اگر شما برحق بودید که علی بن الحسین با شما بود!
اخلاقِ زبانزدِ امام باقر علیه السلام
نامه زدند که امام باقر علیه السلام را به شام بفرستید، استاندار بنی امیه در مدینه به شاه بنی امیّه نامه نوشت. میگوید: من نمیخواهم برخلاف دستور شما عمل کنم، به نظرم رسید که یک دلسوزی کنم، این مردی که امروز گفتی دست او را ببندم و به شام بفرستم، (منظور او امام باقر علیه السلام است)، از این شخص عفیفتر و زاهدتر و باورعتر روی زمین نیست، این شخص عالم است، برای تو خوب نیست که چنین عالمی را با دست بسته به شام بیاوریم، او خیلی با مردم مهربان است، او خیلی برای مردم دلسوز است، او مدام مشغول کار و عبادت است؛ من دوست ندارم برای شما دلسوزی نکنم، اما این کار به حیثیت شما آسیب میزند.
این امام باقر سلام الله علیه چطور بوده است و چگونه رفتار میکرده است؟
یکی از چیزهایی که دغدغهی بنده است این است که اگر الآن ائمه علیهم السلام در روزگار ما بودند، چه کسانی به ایشان شبیه بودند؟ رفتار این بزرگواران چگونه بود؟ مثلاً اگر ائمه علیهم السلام نمایندهی مجلس بودند، شبیه کدام نمایندهی مجلس بودند؟ اگر وزیر بودند، شبیه کدام وزیر بودند؟ اگر کاسب بازار بودند، چطور کاسبی میکردند؟ اگر امام جماعت بودند، چطور بودند؟ البته واضح است که مقایسه نمیکنم، اما با توجه به اینکه ما شیعه هستیم، بایستی یک کلّیتی در کار باشد.
اگر کمی به این موضوع فکر کنیم، نمیتوانیم حرف اضافه بزنیم که بگوییم مردم از دین زده شدهاند.
مردم از کسی مثل من زده شدهاند، مردم میگویند تو چه ربطی به دین داری؟ تو کجای دین و قرآن هستی؟ اگر مردم از من ناراحت شدند، از اسلام زده نشدهاند، از من بیزار هستند، چون میگویند تو ربطی به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نداری!
طریقهی جذبِ به دین توسط اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
ائمهی ما در یک شرایطی به امامت رسیدند که اصلاً در مخیّلهی ما نیست که مثلاً امام باقر سلام الله علیه در چه شرایطی به امامت رسیده است.
در جهان اسلام یک تریبون نبود که حقیقت را بیان کند، همهی تریبونها در دست آخوندهای بنیامیّه بود، اگر اسم کسی علی بود، او را به قتل میرساندند، اگر در یک محل دزدی میشد، میگفتند ببینید در این محل چه کسی شیعه است؟ حتّی پولی از کسی گم شده بود، آن شخص آمد و یقهی امام صادق علیه السلام را گرفت. حضرت فرمود: چقدر بوده است؟ آن شخص گفت: فلان اندازه. حضرت به خادم خود فرمودند: اینقدر سکه به او بدهید. آن شخص رفت این پول را در خورجین الاغ خود بگذارد، ناگهان دید پولی که گم کرده بود در خورجین الاغ است! خجالتزده نزد حضرت رسید، حضرت فرمودند: دوباره چه اتفاقی افتاده است؟ عرض کرد: مالم پیدا شد! حضرت فرمود: خدا را شکر، پس برای چه آمدهای؟ عرض کرد: آمدم پول شما را پس بدهم. حضرت فرمود: من که پول تو را به تو ندادم، من دیدم حال تو خراب است، به تو هدیه دادم! ما هدیه را پس نمیگیریم.
من چه ربطی به این امام صادق علیه السلام دارم که بگویم مردم دینگریز شدهاند؟! مردم از من بیزار هستند که حق دارند.
کسانی به کتابخانهی ما کمکهایی کردهاند که اگر شما او را در خیابان ببینید تصوّر میکنید این شخص نامسلمان است، با گریه میگوید: آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اجازه میدهند که من هم کاری برای ایشان کنم؟ من از کودکی عاشقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
آن شخص مانند من نیست که متکبر باشد و توقع اضافه هم داشته باشد، میگوید من توقع هم ندارم، اگر امکان داشت ما را هم دعا کنید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ما را هم درست کند.
با یک تواضع و بیچارگی در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حاضر میشود، پرمدعا هم نیست و ادعایی هم ندارد.
آن زمان از راههای دور به محضر ائمه علیهم السلام میآمدند، از شهرهای مختلف میآمدند، طرف در شهر دیگری زندگی میکرد، آن هم در شرایطی که اصلاً حقیقت را نشنیده بودند.
ما خیال میکنیم اگر خواستیم دین را ترویج کنیم، اول باید به مردم اصول دین بگوییم!
مثلاً طرف از کوفه و بصره و مصر میآمد، از طرفی از ارتباط با امام میترسیدند، یا اینکه شیعه نبود و فقیر بود، امام باقر علیه الصلاة والسلام میتوانست وقتی این طرف میآمد، کیسهای به او بدهد که ببرد.
اما شما ببینید آن چیزی که این بزرگواران با آن دنیا را زیر و رو کردند، و این موضوع در بین ما کمرنگ است، حتّی دینداران هم میخواهند یقهی یکدیگر را پاره کنند، وای بحالِ بقیه! وقتی میخواست به امام بگوید که مثلاً من گرفتار هستم، حضرت کیسهای به او میدادند و میفرمودند: من این سهم تو را از ابتدای سال کنار گذاشتهام و منتظر بودم بیایی که این امانت را به تو بدهم.
حال آیا این شخص خجالت میکشد؟ زمانی کسی را به میهمانی دعوت میکنند، اما زمانی کسی سرزده میرود.
وقتی گدایی به درِ خانهای میرود، قاعده این است که گدا خجالت بکشد، اما وقتی به آن گدا بگویند من مدتی است که منتظر تو هستم، آیا خجالت میکشد؟
این همان چیزی است که آن شاعر برجسته برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میگوید، «یُعطِی وَ یَبسَمُ فِی یَومٍ نَدَا کَرَماً» روزی که در حال بخشیدن است، از آن شخصی که عطا را میگیرد خوشحالتر است! لذا گدا فکر میکند کاری برای حضرت کرده است! لذا گرفتن از امام گواراست.
امام مجتبی علیه الصلاة والسلام پدربزرگِ مادرِ امام باقر علیه السلام هستند، امام باقر علیه السلام در نَسَب، ویژهترین نَسَبِ ائمه علیهم السلام است، پدر بزرگ پدری ایشان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است و پدربزرگ مادری ایشان هم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است، محل تلاقی است، اینجا یک مرتبهی دیگر «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ»[5] است.
آن زمان شعرا به درِ خانهی کریمان و بزرگان و صاحبمنصبان میرفتند و شعر میگفتند و پولی میگرفتند، این کار نوعی ابراز حاجت بود. شاعری آمد که شیعه نبود به محضر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آمد، همینکه خواست شعر خود را بخواند، حضرت فرمودند صبر کن، از خادم خود پرسیدند که الآن چقدر همراه خود داریم، خادم فرمود و حضرت آن مقدار را به شاعر داد. اطرافیان به حضرت عرض کردند: ای کاش اجازه میدادید شعر خود را بخواند. حضرت فرمودند: الآن ما همین مقدار داشتیم، ولی من نمیتوانم پول آبروی او را بدهم. یعنی لازم نیست این شخص در جمع به من رو بزند و درخواست کند.
شما این روایت را برای هر کسی که خواستید تعریف کنید، بگویید ما یک امامانِ افسانهای داریم که اینطور هستند…
اینکه آن مسیحی گفته بود: ای دنیا! چه اتفاقی رخ میداد اگر تو همهی تلاش خودت را میکردی که در هر عصری یک علی بن ابیطالب میآمد؟ دنیا با او طور دیگری بود… چرا اینطور گفته است؟
هرکدام از ائمهی ما یک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، مخصوصاً امام زمان ارواحنا فداه که به سیرهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را احیاء میکنند.
یکی از فواید دانستنِ سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
اگر ما با این نگاه به سراغ سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برویم، که امروز اگر امام یا شاگردان برجستهی امام و تربیتشدههای مکتب امام باقر علیه السلام جزو کاسبِ پاساژ ما بودند، جزو همسایههای ساختمان ما بودند، اگر جزو آخوندهای مساجد ما بودند، اگر نمایندهی مجلس و وزیر و وکیل بودند، چطور بودند؟ آنوقت من چطور هستم؟ بعد دیگر نمیتوانیم به مردم «دینگریز» بگوییم.
مردم به امثال من میگویند شما مانند آن میوهفروش هستید که چند میوهی سالم را روی بار گذاشته است، ولی پایین بار خراب است، روی تو اینطور است، بقیهی جاها چطور است؟ رحم و مروت تو کجاست؟ همسایهداری تو کجاست؟
وگرنه همه حرف خوب میزنند، مثلاً یزید هم میگفت من برای اینکه پیامبر فرموده است یک ساعت حکومت باعدالت بهتر از پانصد سال عبادت است، من دوست داشتم شاه شوم که هر یک ساعت از حکومت من معادل پانصد سال عبادت باشد! یعنی رئیس الفساق هم همینطور میگوید.
اگر ما سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نگاه کنیم، ذائقهی ما تغییر پیدا میکند.
دو سومِ دین!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: کسی که به یک صاحب منصب، به یک چهرهی مشهور، به یک آدم قدرتمند، به یک آدم ثروتمند، به یک آدمی که از جهتی وجهی دارد، بخاطر آن وجه او سلام کند، دو سوم دین خود را از دست داده است.
حال خودمان را ببینیم، ما با صاحب قدرت و صاحب مکنت عکس میاندازیم که یادگاری داشته باشیم!
زمانی هست که میگویید اگر فلانی مکنتی دارد، خادم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، یا مثلاً به ایتام خدمت کرده است، یعنی آن جهتِ دیگری دارد و مثلاً برای خدمت اوست. مثلاً اگر من بشنوم یک نفر از شما کار خیری کرده است، مسلماً لذّت میبرم، واضح است که این را نمیگوید، اما زمانی من به یک پولدار بخاطر پول او، به یک قدرتمند بخاطر قدرت او، به یک مشهور بخاطر شهرت او توجّه کنم، میخواهم چیزی بدست بیاورم، این از بیچارگیِ نفسِ من است، این کار نوعی خودفروشی است، یعنی تو چهره و شخصیت و آبروی خودت را به قدرت و پول یا چیز دیگری از او فروختهای.
آیا خدای من جذاب است؟
یکی از چیزهایی که دین از دست امثال من آسیب خورده است… شما به سمت هر چیزی که بخواهید بروید، اول طرفداران آن را میبینید، مثلاً اگر بخواهید در شهری به یک رستوران بروید، نظر مردم در مورد آن رستوران را میپرسید… اگر امروز مردم دنیا بخواهند بر سر سفرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیایند، به سراغ ما هیئتیها میآیند. زندگی مرا نگاه میکنند که آیا زندگی من جذاب هست؟
البته نمیخواهم بگویم این دلیلِ انحصاری است، معمولاً وجود مختلفی که رفتار را درست میکنند، چندوجهی هستند، اما یک وجه آن این است، من در مورد خودم این موضوع را میدانم که اگر نماز برای فرزندان من محترم نباشد، برای این است که نمازی که از پدرشان دیدهاند محترم نیست، اگر نماز من ارزش داشت، آن نماز برای آنها هم محترم جلوه میکرد. نماز ما که ویترین دینداری ماست، اهانت به خداست، انگار یک گدای بدبختی معطل است که من هر چند ساعت یک مرتبه چند کلام را جلوی او پرت کنم (نستجیربالله)، حال معنوی کجاست؟ آیا نماز من تماشایی است؟ به خدا پناه میبرم.
اگر الآن به آن بچهای که عاشق فلان فوتبالیست است بگویند برای تو بلیط تهیه میکنیم که به فلان کشور بروی تا ده دقیقه فوتبالیست مورد علاقهات را ببینی، چه حسی دارد؟
انگار خدای من از خودم مفلوکتر است، خدای من خدای باریتعالی عزّ و جلّ نیست، چون اگر برای من اینطور بود که حداقل برای نماز شوق داشتم!
ما با چه خدایی طرف هستیم؟ این خدای من چه جذابیتی برای دیگران دارد؟
اما خدای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جذاب است، چون هر کسی در این عالم زمین میخورد، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پناه میبرد؛ ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به عشق آن خدا صبر کرد و دستانش را بستند. خدای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جذاب است، لحظات آخر به خدای متعال عرض کرد در آنچه دارم یک پسربچه باقی مانده است…
وصفِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
زمانی به ما میگویند امام صادق علیه السلام یا امام باقر علیه السلام یا امام سجاد علیه السلام را توصیف کن تا ببینیم چطور است، ما خیال میکنیم باید چیزی بگوییم که مردم هو بکشند!
حال ببینید امام صادق علیه السلام میخواهند پدر خود را تعریف کنند، حضرت فرمودند: پدرم دائم الذکر بود…
«دائم الذکر بود» یعنی چه؟ یک وجه این است که ذکر به لب میگفتند، اما یک وجه این است که عمل او ذکر است.
حضرت فرمودند: من با پدرم راه میرفتم، ایشان دائماً ذکر خدا داشت.
یعنی ذکر خدا هم به لب… یعنی اگر فقیر میدید کمک میکرد، اگر خشمگین میشد، فرو میخورد. یعنی امام خودش را در محضر خدا میبیند.
در ادامه میفرمایند: وقتی با هم غذا میخوردیم، اما پدرم ذکر خدا میگفت.
یعنی وقتی من غذا میل کردن پدرم را میدیدم، به یاد این موضوع میافتادم که ایشان عبد خداست. یعنی حتّی غذا خوردن حضرت هم بندگی بود.
حضرت در ادامه میفرمایند: ایشان با مردم صحبت میکرد، ولی ذکر الهی داشت.
یعنی آن کسی که ذکر الهی دارد، با مردم متکبّر نیست، انسان که در مقابل خدا متکبّر نیست، انسان که در مقابل خدا حسود نمیشود، وقتی انسان خدا را غنی میبیند که به چیزی طمع ندارد! زمانی من به شما یا داشتههای شما طمع میکنم یا حسادت دارم که خدای من بدبخت است، اگر خدای من خدای حیّ قیّومِ عزّ و جلّ صمدِ لایموت باشد، اصلِ هر چیزی که شما دارید در اختیار اوست.
حضرت در ادامه میفرمایند: دیدم زبان مبارک پدرم دائماً در حال حرکت است اما لبهای شریف ایشان تکان نمیخورد؛ یعنی پدرم ذکر «لا اله الا الله» به لب داشت!
پناه میبرم از هر الهی، «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»،[6] هر کسی چیزی را اله درنظر میگیرد، یک نفر هوای نفس خود را، یک نفر پول خود را، یک نفر شهوت خود را.
آن کسی که اهل لا اله الا الله است، خدای خیلی جذّابی دارد، او هیچ کجا هیچ چیزی را بر این خدا مقدّم نمیکند.
مردم میآمدند تا امام سجاد علیه السلام را تماشا کنند، از ترس حکومت حتّی جرأت نمیکردند جلو بیایند، نماز حضرت را از دور تماشا میکردند.
چه کسی نماز مرا تماشا میکند؟ بعد من توقع دارم که مردم با من به سراغ دین بیایند! ان شاء الله خدای متعال اول مرا به دین جذب کند، ان شاء الله خدای متعال اول گوینده و منبری را به دین جذب کند که وقتی از در بیرون رفت، این حرفها را فراموش نکند.
اگر این حرفها از سر صدق و باور گفته شود، بخواهی یا نخواهی، بر قلوب مستعده مینشیند، اوقع در نفوس میشود و صفحهی نفس انسانها را تغییر میدهد.
روضه و توسل
روز اول جلسه است.
شهادت امام باقر علیه الصلاة و السلام خیلی غریبانه است، با توجه به شخصیت ویژهای حضرت، لذا وقتی حضرت را کشتند، طوری حضرت را به شهادت رساندند که کسی متوجه نشود چطور این کار را کردهاند.
در منابع قدیمی جزئیاتی از این جنایت نیست که من بخواهم به خدمت شما عرض کنم.
لذا من روضهای میخوانم که به غیرت امام صادق علیه الصلاة و السلام برخورده است.
حضرت صادق سلام الله علیه فرمود: یک مرتبه به پدرم و من گفتند که به اجبار به شام برویم، من هم با پدرم همراه بودم…
ما نمیدانیم امام باقر علیه السلام چه کسی بوده است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به او سلام رسانده است! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند: جابر! من دوست دارم او را ببینم، ولی من از دنیا میروم، اگر تو او را دیدی، سلام مرا به او برسان.
حرکات و منش امام باقر علیه السلام از کودکی خیلی شبیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.
وقتی جابر بن عبدالله انصاری امام باقر علیه السلام را در پنج سالگی ایشان دید، عرض کرد: شما باقر هستید!
از کجا فهمید؟ گفت: چون انگار خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است!
امام صادق علیه السلام فرمود: به این پدر باعظمت من، به این عبد الهی که مدام ذکر خدا داشت گفتند باید به شام بیایی، من هم به همراه ایشان رفتم.
بعد حضرت صادق علیه السلام بر حسب غیرت خود گله کردهاند، مسلماً حضرت صادق علیه السلام شیعهی پدر خود است، فرمودند: سه روز ما را پشت دروازهی شهر نگه داشتند و ما را معطل کردند.
به امام صادق علیه السلام عرض میکنم که پدر و مادرم فدای شما و مادرتان، ای کاش من میمردم و به پدر شما جسارت نمیشد، اما بالاخره خودتان به ما یاد دادهاید که…
دو مردِ بالغِ رشید، بدونِ اینکه دستشان بسته باشد، فقط پشت در معطل کردند، که البته خیلی غلط کردند… شما طوری فرمودهاید کأنّه این خاطره هیچگاه از ذهن شما نمیرود…
ولی پدر شما در یک کاروانی بود که دختران پیامبر هم در آن کاروان بودند، ولی با دست بسته… «صُفِدُوا فِي اَلْحَدِيدِ»،[7] ناپاکزادهها آنقدر نزدیک شده بودند که دستان دختران را به گردنهایشان ببندند… این بزرگواران را برای تهدید به فروختن، در بازارها میچرخاندند و در معرض دید قرار دادند… تا به دروازهی شام رسیدند… آنجا هم فقط معطلشان نکردند، بلکه همه را جمع کردند تا این بزرگواران را تماشا کنند…
اینجا گزارشگران حرفهایی زدهاند که چون انسان باید با بیان آنها بمیرد، عرض نمیکنم… همین اندازه میگویم که آنچه از بیادبی به ذهنشان رسید انجام دادند، تا اینکه وارد کاخ شدند…
وقتی وارد کاخ شدند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها یکپارچه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اهل گله نیست، اما وقتی این دخترها را اینطور با این وضع، با لباسهایی که مناسب شأنشان در آن مجلس نبود آوردند، و زن و بچهی یزید در خیمه بودند… آنجا حضرت زینب کبری سلام الله علیها گله کردند و فرمودند: آیا اسم خودت را عادل گذاشتهای؟ «أَ مِنَ اَلْعَدْلِ يَا اِبْنَ اَلطُّلَقَاءِ»[8]…
من به همین ابن عرندس پناه میبرم که نخواهم جلوتر بروم، مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه و بعضی از بزرگان میفرمایند که اگر این ابیات در مجلسی خوانده شود، امام زمان ارواحنا فداه به آن مجلس نظر میکنند، بلکه نوشتهاند حضرت در آن مجلس حاضر میشوند… بالاخره امید به این مطلب ایرادی ندارد…
ابن عرندس میگوید وقتی این بزرگواران به کاخ وارد شدند، شما این دو صحنه را با هم نگاه کنید، آن طرف که سربازان در حال حفاظت هستند خیمهای زدهاند، «وَ رَمْلَةِ فِی ظِلِّ الْقُصُورِ مَصُونَةٌ» خواهر معاویه که عمهی یزید بود در پناه امنیت این سربازان که نگهبان بودند بود، «یُنَاطُ عَلَى أقرَاطُهَا الدُّرُّ وَ التِّبْرِ» به گوشهای او گوشواره و طلا و جواهر آویزان است…
بعد میگوید برگردید و اینطرف را نگاه کنید، «وَ آلِ رَسُولِ اللَّهِ تُسْبَى نِسَائِهِمْ» ببین دختران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را چطور وارد این جلسه کردند…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۳۰۷ (حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ اَلنَّيْسَابُورِيُّ اَلْعَطَّارُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ اَلنَّيْسَابُورِيُّ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اَلسَّلاَمِ بْنِ صَالِحٍ اَلْهَرَوِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا اَلنَّاسَ فَإِنَّ اَلنَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلاَمِنَا لاَتَّبَعُونَا قَالَ قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَدْ رُوِيَ لَنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ مَنْ تَعَلَّمَ عِلْماً لِيُمَارِيَ بِهِ اَلسُّفَهَاءَ أَوْ يُبَاهِيَ بِهِ اَلْعُلَمَاءَ أَوْ لِيُقْبِلَ بِوُجُوهِ اَلنَّاسِ إِلَيْهِ فَهُوَ فِي اَلنَّارِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ صَدَقَ جَدِّي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَ فَتَدْرِي مَنِ اَلسُّفَهَاءُ فَقُلْتُ لاَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هُمْ قُصَّاصُ مُخَالِفِينَا أَ وَ تَدْرِي مَنِ اَلْعُلَمَاءُ فَقُلْتُ لاَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ هُمْ عُلَمَاءُ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ اَلَّذِينَ فَرَضَ اَللَّهُ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبَ مَوَدَّتَهُمْ ثُمَّ قَالَ أَ وَ تَدْرِي مَا مَعْنَى قَوْلِهِ أَوْ لِيُقْبِلَ بِوُجُوهِ اَلنَّاسِ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لاَ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَعْنِي وَ اَللَّهِ بِذَلِكَ اِدِّعَاءَ اَلْإِمَامَةِ بِغَيْرِ حَقِّهَا وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ فِي اَلنَّارِ .)
[5] سوره مبارکه الرحمن، آیه 19
[6] سوره مبارکه جاثیه، آیه 23 (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ)
[7] مصباح الزائر، جلد ۱، صفحه ۲۲۱
[8] اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۱۷۴