جلسه اول “اهمیت عملی پرداختن به سیره اهل بیت علیهم السلام با تأکید بر سیره‌ی امام باقر علیه السلام” از سه جلسه

6

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز دوشنبه مورخ 12 خرداد 1404 مصادف با ایام مسلمیه و شهادت امام باقر علیه السلام در بیت الرضا علیه السلام به سخنرانی با موضوع “اهمیت عملی پرداختن به سیره اهل بیت علیهم السلام با تأکید بر سیره‌ی امام باقر علیه السلام” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می‌شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به وجود مبارک و ملکوتیِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و وجود نورانی باقرالعلوم امام محمد بن علی بن الحسین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

اهمیتِ دانستنِ سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

یکی از موضوعاتی که بررسی آن و توجه به آن موضوع معرفت­ساز است و در ما تغییر رفتار ایجاد می­کند، توجّه به سیره­ی ائمه علیهم صلوات الله است.

ما در مسیری حرکت می­کنیم، ممکن است درست برویم ولی کند برویم، ممکن است درست برویم ولی تند برویم، یا غلط می­رویم، یا اشتباه می­رویم و خیال می­کنیم که در حال درست رفتن هستیم، به یک گزاره­های دینی هم استناد می­کنیم، که این­ها مستند خوبی برای آن رفتار ما نیستند.

مثلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زمانی مجرمی را عفو کرده­اند، زمانی مجرمی را عفو نکرده­اند؛ کدامیک باید ملاک رفتار ما باشد؟ هر کدام که دوست داریم؟ خیلی روشن است که اینطور نیست.

یکی از مظلوم­های حقایق، این سیره­ی معصومین علیهم السلام است، با آن شبیه بازی فوتبال برخورد می­شود، هر کسی هر گوشه­ای که بخواهد را به سمت خود می­کشد، طرف می­گوید دو ضربه به تیرک حریف اصابت کرد؛ درست می­گوید، اما نمی­گوید پنج گل خورده­اند! یعنی آن قسمتی را می­گوید که دوست دارد.

هم قدرت سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این است که می­تواند انسان­ها را توجیه کند، یعنی اگر کسی بداند رفتار معصوم اینطور بوده است که دیگر حرفی نمی­زند!… هم اینکه طرف نمی­داند به کدام سمت حرکت می­کند! این یک طرف موضوع است.

طرف دوم موضوع این است که اگر ما به سمت سیره­ی معصومین علیهم السلام برویم و سعی کنیم سیره­ی معصومین علیهم السلام را ببینیم و بشناسیم، ناخودآگاه آن موضوع را دوست می­داریم.

بچه­ای که لباس یک تیم فوتبال خاص، با یک شماره­ی خاص را می­خرد، مثلاً نمی­گوید مستحب است که شماره 7 فلان تیم را بپوشم، حتّی شاید برای این موضوع پول بیشتر هم بدهد، چون آن شماره­ی خاص رونق و مشتری بیشتری دارد و گرانتر هم هست. من عمداً در کشورهای مختلفی پرسیده­ام، گاهی قیمت یک شماره پنجاه دلار یا صد دلار گرانتر از سایر شماره­هاست! چرا اینطور است؟ چون مشتری دارد! چرا مشتری دارد؟ چون دیده و پسندیده است.

اگر ما برویم و سیره­ی معصومین علیهم السلام را ببینیم و بشنویم، می­پسندیم.

آن کسی که فلان فوتبالیست را دوست دارد که نمی­گوید آن فوتبالیست را بخاطر خدا دوست دارم، بلکه چون خوب دریبل می­زند و خوب پاس می­دهد و خوب شوت می­زند، این شخص او را دوست دارد، پس درواقع بخاطر توانایی­های آن بازیکن او را دوست دارد.

بعد همین شخص دوست دارد که همه چیز خود را شبیه او کند، از مدل مو و شماره لباس و… خیلی از جزئیات زندگی آن شخص را هم می­داند! چرا؟ چون فوتبال او را دیده است، از بازی کردن آن فوتبالیست هم خوشش آمده است، دیگر خودش به دنبال آن فوتبالیست رفته و جذب شده است.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرموده­اند اگر مردم محاسن کلام ما را می­دانستند، «لاَتَّبَعُونَا»[4] از ما تبعیت می­کردند.

این اتفاق چطور رخ می­دهد؟

اگر این امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بین یهودی و مسیحی ببرید و اسم ایشان را نبرید، یعنی فقط تعریف کنید که شخصی با این خصوصیات بود؛ اگر طرف بیمار نباشد، نمی­تواند ایشان را دوست نداشته باشد.

کمااینکه یک مسیحی گفت: چرا شما می­گویید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای مسلمین است؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امیرِ ما هم هست.

یکی از جهات اخلاقی روضه­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

نمی­شود یک نفر با نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کند و بعد در خانه­ی خود معاذالله دست روی همسر خود بلند کند؛ چون اینطور معنا ندارد. درست است که هیچ کسی با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قابل قیاس نیست، ولی تو که برای آن ظلم زار می­زنی، خیلی طبیعی است که نباید ظلم کنی.

یکی از جهات اخلاقی روضه­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین همین است، شما به این علت برای مظلومیت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گریه می­کنید که از ظلم بیزار هستید.

وقتی شما برای دختر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در خرابه گریه می­کنید، نمی­توانید ببینید خود شما یا شخص دیگری به کودکی ظلم کند، از این عمل بیزار خواهید شد، ولو آن بچه گبر باشد.

یعنی یک اثر آن روضه این است که انسان از ظلم و ظالم بیزار می­شود و دوست ندارد آن عمل را به خودش نسبت بدهد، وقتی دوست ندارد به او «یزید» بگویند، طبعاً نباید اخلاق یزید را دوست داشته باشد.

توجّه به سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با انصاف و حق­جویی

یعنی اگر به سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین توجّه شود و سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با انصاف و حق­مداری و حق­جویی دیده شود… نه اینکه من بخواهم چیزی از رفتار خودم و دوستان خود را توجیه کنم، بگویم در فلان جا این اتفاق افتاده است، آن دیگری هم طرف مقابل موضوع را بگوید.

سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین واقعاً انسان­ساز است، یعنی انسان بدون درد و خونریزی دوست دارد که شبیه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد.

تمایلاتی مانند تمایلات فوتبالی، تمایلاتِ عالیه­ای نیستند، چون من که طرفدار تیم الف هستم، اگر ببازد هم هنوز طرفدار آن تیم هستم، از گل­زنِ تیم حریف بیزار هستم. چو در اینجا محبّت قدری کورکورانه و حزبی است. مثلاً تیم شخصی باخته است، به مربی حریف توهین می­کند! درصورتی که دین ما نگفته است که به سراغ بازنده بروید. امام ما نمی­تواند بازنده باشد!

یعنی اگر شما صحنه­ای پیدا کنید که امام شما یقیناً اخلاق را باخته است، آن شخص امام نیست و ارزشی ندارد، امام ما اخلاق را نمی­بازد، امام ما همیشه برنده است، امام ما صحنه­ی شکست ندارد… البته توجّه بفرمایید که نمی­گویم در جنگ کشته نمی­شود، یعنی ممکن است شما ببینید سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا شکست ظاهری می­خورد، اما اگر الآن صحنه را ببینید، هیچ گیجی نمی­گوید امام حسین علیه السلام شکست خورده است و یزید پیروز شده است.

اینکه امام حسین علیه الصلاة والسلام با اینکه می­دانست اگر این­ها بتوانند آب را بر ایشان می­بندند، حضرت ذخیره­ی آب خود را برای اسب­های سپاه حرّ هم خرج کرد… شما این موضوع را حتّی در افسانه­های دیگران هم ندارید. کسی نمی­گوید این امام شکست خورد.

ممکن است بگویید در میدان کربلا شکست خورد، اما در یک میدان شکست خورد که در میدان اصلی شکست نخورد. در میدان انسان پیروز است! اما الآن چه کسی طرفدار شمر است؟ حتّی در بین نواصب هم طرفدار ندارد.

حتّی ظالمان هم به دنبال تحریف خود هستند

الآن حتّی اسرائیلی­ها هم نمی­گویند ما عاشق ظلم هستیم، بلکه می­گویند ما مظلوم بزرگ هستیم و به ما ظلم شده است! هیچ کسی نمی­گوید من مظلوم هستم، حتّی امریکایی­ها هم می­گویند ما مظلوم هستیم، هیچ کسی نمی­گوید ما ظالم هستیم و کار خوبی می­کنیم.

حتّی فرعون هم می­گفت این موسی می­آید و شما را نابود می­کند، هم کشاورزی شما را نابود می­کند، هم زاد و ولد شما را بهم می­زند، وضع کشور بهم می­ریزد، من خوب هستم و او خوب نیست. هیچ کسی نمی­گوید من ظالم هستم!

در تاریخ هیچ کسی نگفته است که من ظالم هستم و کار خوبی می­کنم و دوست دارم ظالم باشم، چون می­فهمد در اینصورت هیچ کسی او را نمی­پذیرد، پس بنابراین همه به دروغ، یا برخی اندک به راست، به دنبال حقیقت هستند.

لذا امروز شما کسی را پیدا نمی­کنید که بصورت جدی طرفدار شمر باشد، اگر کتابی هم در مورد او بنویسند که می­نویسند… در این پنج سال اخیر کتب زیادی برای «حجاج بن یوسف» لعنت الله علیه نوشته­اند، مثلاً عنوان کتاب این است: «الحجاج بن یوسف المفتری علیه»، یعنی پاسخ به شبهات حول فرماندار مسلمین حجاج بن یوسف، او ظالم نبوده است! یعنی سعی کرده­اند بگویند او ظالم و خونریز نبوده است. یعنی سعی کردند واقعیت را تحریف کنند، یعنی کسی آن واقعیِ حجاج را دوست ندارد!

بقیه هم همینطور هستند، شما بروید و راجع به قاتلان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ببینید، می­گویند این­ها اینطور نبودند و عادل بودند و… یعنی دوست دارند واقعیت را تحریف کنند، چون می­دانند اگر واقعیت را بگویند، حتّی طرفداران دو آتشه­ی او هم به سمت او آب دهان پرت می­کنند. برای همین به دروغ چیز دیگری می­گوید و واقعیت را وارونه می­کند. این قوت تاریخ است.

حتّی منصور دوانیقی هم می­خواهد از سیره سوء استفاده کند

اگر ما با سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین طرف شویم، اگر تلاشی صورت بگیرد که با خودِ خودِ سیره­ی امام طرف شویم… این «خودِ خودِ سیره» یک حرفِ عوامانه­ای است، اگر بحث علمی بود عرض می­کردم که این موضوع کار خیلی سنگینی است که چگونه به سمت حقیقت امام حرکت کنید که آنچه دوست دارید را به اسم امام نگویید…

مثلاً شما نگاه می­کنید و می­بینید یک رذلِ پستی مانند منصور دوانیقی که خیلی پست است، در جایی، بر سر ماجرایی که با نوادگان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دعوا دارد، می­گوید شما از اهل بیت بر حق نیستید، بعد به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جسارت می­کند… در ادامه می­گوید: فرزندان حسین اهل بیت اصلی هستند، چون بین این­ها علی بن الحسین هست. بعد اوصاف امام سجاد علیه السلام را نه برای حبّ، بلکه برای دشمنی با دشمن خودش بیان می­کند. نامه­ای که نوشته است مملو از دروغ است، اما اینجا مجبور است که اعتراف کند، می­گوید: اگر شما برحق بودید که علی بن الحسین با شما بود!

اخلاقِ زبانزدِ امام باقر علیه السلام

نامه زدند که امام باقر علیه السلام را به شام بفرستید، استاندار بنی امیه در مدینه به شاه بنی امیّه نامه نوشت. می­گوید: من نمی­خواهم برخلاف دستور شما عمل کنم، به نظرم رسید که یک دلسوزی کنم، این مردی که امروز گفتی دست او را ببندم و به شام بفرستم، (منظور او امام باقر علیه السلام است)، از این شخص عفیف­تر و زاهدتر و باورع­تر روی زمین نیست، این شخص عالم است، برای تو خوب نیست که چنین عالمی را با دست بسته به شام بیاوریم، او خیلی با مردم مهربان است، او خیلی برای مردم دلسوز است، او مدام مشغول کار و عبادت است؛ من دوست ندارم برای شما دلسوزی نکنم، اما این کار به حیثیت شما آسیب می­زند.

این امام باقر سلام الله علیه چطور بوده است و چگونه رفتار می­کرده است؟

یکی از چیزهایی که دغدغه­ی بنده است این است که اگر الآن ائمه علیهم السلام در روزگار ما بودند، چه کسانی به ایشان شبیه بودند؟ رفتار این بزرگواران چگونه بود؟ مثلاً اگر ائمه علیهم السلام نماینده­ی مجلس بودند، شبیه کدام نماینده­ی مجلس بودند؟ اگر وزیر بودند، شبیه کدام وزیر بودند؟ اگر کاسب بازار بودند، چطور کاسبی می­کردند؟ اگر امام جماعت بودند، چطور بودند؟ البته واضح است که مقایسه نمی­کنم، اما با توجه به اینکه ما شیعه هستیم، بایستی یک کلّیتی در کار باشد.

اگر کمی به این موضوع فکر کنیم، نمی­توانیم حرف اضافه بزنیم که بگوییم مردم از دین زده شده­اند.

مردم از کسی مثل من زده شده­اند، مردم می­گویند تو چه ربطی به دین داری؟ تو کجای دین و قرآن هستی؟ اگر مردم از من ناراحت شدند، از اسلام زده نشده­اند، از من بیزار هستند، چون می­گویند تو ربطی به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نداری!

طریقه­ی جذبِ به دین توسط اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

ائمه­ی ما در یک شرایطی به امامت رسیدند که اصلاً در مخیّله­ی ما نیست که مثلاً امام باقر سلام الله علیه در چه شرایطی به امامت رسیده است.

در جهان اسلام یک تریبون نبود که حقیقت را بیان کند، همه­ی تریبون­ها در دست آخوندهای بنی­امیّه بود، اگر اسم کسی علی بود، او را به قتل می­رساندند، اگر در یک محل دزدی می­شد، می­گفتند ببینید در این محل چه کسی شیعه است؟ حتّی پولی از کسی گم شده بود، آن شخص آمد و یقه­ی امام صادق علیه السلام را گرفت. حضرت فرمود: چقدر بوده است؟ آن شخص گفت: فلان اندازه. حضرت به خادم خود فرمودند: اینقدر سکه به او بدهید. آن شخص رفت این پول را در خورجین الاغ خود بگذارد، ناگهان دید پولی که گم کرده بود در خورجین الاغ است! خجالت­زده نزد حضرت رسید، حضرت فرمودند: دوباره چه اتفاقی افتاده است؟ عرض کرد: مالم پیدا شد! حضرت فرمود: خدا را شکر، پس برای چه آمده­ای؟ عرض کرد: آمدم پول شما را پس بدهم. حضرت فرمود: من که پول تو را به تو ندادم، من دیدم حال تو خراب است، به تو هدیه دادم! ما هدیه را پس نمی­گیریم.

من چه ربطی به این امام صادق علیه السلام دارم که بگویم مردم دین­گریز شده­اند؟! مردم از من بیزار هستند که حق دارند.

کسانی به کتابخانه­ی ما کمک­هایی کرده­اند که اگر شما او را در خیابان ببینید تصوّر می­کنید این شخص نامسلمان است، با گریه می­گوید: آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اجازه می­دهند که من هم کاری برای ایشان کنم؟ من از کودکی عاشقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

آن شخص مانند من نیست که متکبر باشد و توقع اضافه هم داشته باشد، می­گوید من توقع هم ندارم، اگر امکان داشت ما را هم دعا کنید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ما را هم درست کند.

با یک تواضع و بیچارگی در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حاضر می­شود، پرمدعا هم نیست و ادعایی هم ندارد.

آن زمان از راه­های دور به محضر ائمه علیهم السلام می­آمدند، از شهرهای مختلف می­آمدند، طرف در شهر دیگری زندگی می­کرد، آن هم در شرایطی که اصلاً حقیقت را نشنیده بودند.

ما خیال می­کنیم اگر خواستیم دین را ترویج کنیم، اول باید به مردم اصول دین بگوییم!

مثلاً طرف از کوفه و بصره و مصر می­آمد، از طرفی از ارتباط با امام می­ترسیدند، یا اینکه شیعه نبود و فقیر بود، امام باقر علیه الصلاة والسلام می­توانست وقتی این طرف می­آمد، کیسه­ای به او بدهد که ببرد.

اما شما ببینید آن چیزی که این بزرگواران با آن دنیا را زیر و رو کردند، و این موضوع در بین ما کمرنگ است، حتّی دینداران هم می­خواهند یقه­ی یکدیگر را پاره کنند، وای بحالِ بقیه! وقتی می­خواست به امام بگوید که مثلاً من گرفتار هستم، حضرت کیسه­ای به او می­دادند و می­فرمودند: من این سهم تو را از ابتدای سال کنار گذاشته­ام و منتظر بودم بیایی که این امانت را به تو بدهم.

حال آیا این شخص خجالت می­کشد؟ زمانی کسی را به میهمانی دعوت می­کنند، اما زمانی کسی سرزده می­رود.

وقتی گدایی به درِ خانه­ای می­رود، قاعده این است که گدا خجالت بکشد، اما وقتی به آن گدا بگویند من مدتی است که منتظر تو هستم، آیا خجالت می­کشد؟

این همان چیزی است که آن شاعر برجسته برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می­گوید، «یُعطِی وَ یَبسَمُ فِی یَومٍ نَدَا کَرَماً» روزی که در حال بخشیدن است، از آن شخصی که عطا را می­گیرد خوشحال­تر است! لذا گدا فکر می­کند کاری برای حضرت کرده است! لذا گرفتن از امام گواراست.

امام مجتبی علیه الصلاة والسلام پدربزرگِ مادرِ امام باقر علیه السلام هستند، امام باقر علیه السلام در نَسَب، ویژه­ترین نَسَبِ ائمه علیهم السلام است، پدر بزرگ پدری ایشان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است و پدربزرگ مادری ایشان هم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است، محل تلاقی است، اینجا یک مرتبه­ی دیگر «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ»[5] است.

آن زمان شعرا به درِ خانه­ی کریمان و بزرگان و صاحب­منصبان می­رفتند و شعر می­گفتند و پولی می­گرفتند، این کار نوعی ابراز حاجت بود. شاعری آمد که شیعه نبود به محضر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آمد، همینکه خواست شعر خود را بخواند، حضرت فرمودند صبر کن، از خادم خود پرسیدند که الآن چقدر همراه خود داریم، خادم فرمود و حضرت آن مقدار را به شاعر داد. اطرافیان به حضرت عرض کردند: ای کاش اجازه می­دادید شعر خود را بخواند. حضرت فرمودند: الآن ما همین مقدار داشتیم، ولی من نمی­توانم پول آبروی او را بدهم. یعنی لازم نیست این شخص در جمع به من رو بزند و درخواست کند.

شما این روایت را برای هر کسی که خواستید تعریف کنید، بگویید ما یک امامانِ افسانه­ای داریم که اینطور هستند…

اینکه آن مسیحی گفته بود: ای دنیا! چه اتفاقی رخ می­داد اگر تو همه­ی تلاش خودت را می­کردی که در هر عصری یک علی بن ابیطالب می­آمد؟ دنیا با او طور دیگری بود… چرا اینطور گفته است؟

هرکدام از ائمه­ی ما یک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، مخصوصاً امام زمان ارواحنا فداه که به سیره­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را احیاء می­کنند.

یکی از فواید دانستنِ سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

اگر ما با این نگاه به سراغ سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برویم، که امروز اگر امام یا شاگردان برجسته­ی امام و تربیت­شده­های مکتب امام باقر علیه السلام جزو کاسبِ پاساژ ما بودند، جزو همسایه­های ساختمان ما بودند، اگر جزو آخوندهای مساجد ما بودند، اگر نماینده­ی مجلس و وزیر و وکیل بودند، چطور بودند؟ آنوقت من چطور هستم؟ بعد دیگر نمی­توانیم به مردم «دین­گریز» بگوییم.

مردم به امثال من می­گویند شما مانند آن میوه­فروش هستید که چند میوه­ی سالم را روی بار گذاشته است، ولی پایین بار خراب است، روی تو اینطور است، بقیه­ی جاها چطور است؟ رحم و مروت تو کجاست؟ همسایه­داری تو کجاست؟

وگرنه همه حرف خوب می­زنند، مثلاً یزید هم می­گفت من برای اینکه پیامبر فرموده است یک ساعت حکومت باعدالت بهتر از پانصد سال عبادت است، من دوست داشتم شاه شوم که هر یک ساعت از حکومت من معادل پانصد سال عبادت باشد! یعنی رئیس الفساق هم همینطور می­گوید.

اگر ما سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نگاه کنیم، ذائقه­ی ما تغییر پیدا می­کند.

دو سومِ دین!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: کسی که به یک صاحب منصب، به یک چهره­ی مشهور، به یک آدم قدرتمند، به یک آدم ثروتمند، به یک آدمی که از جهتی وجهی دارد، بخاطر آن وجه او سلام کند، دو سوم دین خود را از دست داده است.

حال خودمان را ببینیم، ما با صاحب قدرت و صاحب مکنت عکس می­اندازیم که یادگاری داشته باشیم!

زمانی هست که می­گویید اگر فلانی مکنتی دارد، خادم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، یا مثلاً به ایتام خدمت کرده است، یعنی آن جهتِ دیگری دارد و مثلاً برای خدمت اوست. مثلاً اگر من بشنوم یک نفر از شما کار خیری کرده است، مسلماً لذّت می­برم، واضح است که این را نمی­گوید، اما زمانی من به یک پولدار بخاطر پول او، به یک قدرتمند بخاطر قدرت او، به یک مشهور بخاطر شهرت او توجّه کنم، می­خواهم چیزی بدست بیاورم، این از بیچارگیِ نفسِ من است، این کار نوعی خودفروشی است، یعنی تو چهره و شخصیت و آبروی خودت را به قدرت و پول یا چیز دیگری از او فروخته­ای.

آیا خدای من جذاب است؟

یکی از چیزهایی که دین از دست امثال من آسیب خورده است… شما به سمت هر چیزی که بخواهید بروید، اول طرفداران آن را می­بینید، مثلاً اگر بخواهید در شهری به یک رستوران بروید، نظر مردم در مورد آن رستوران را می­پرسید… اگر امروز مردم دنیا بخواهند بر سر سفره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیایند، به سراغ ما هیئتی­ها می­آیند. زندگی مرا نگاه می­کنند که آیا زندگی من جذاب هست؟

البته نمی­خواهم بگویم این دلیلِ انحصاری است، معمولاً وجود مختلفی که رفتار را درست می­کنند، چندوجهی هستند، اما یک وجه آن این است، من در مورد خودم این موضوع را می­دانم که اگر نماز برای فرزندان من محترم نباشد، برای این است که نمازی که از پدرشان دیده­اند محترم نیست، اگر نماز من ارزش داشت، آن نماز برای آن­ها هم محترم جلوه می­کرد. نماز ما که ویترین دینداری ماست، اهانت به خداست، انگار یک گدای بدبختی معطل است که من هر چند ساعت یک مرتبه چند کلام را جلوی او پرت کنم (نستجیربالله)، حال معنوی کجاست؟ آیا نماز من تماشایی است؟ به خدا پناه می­برم.

اگر الآن به آن بچه­ای که عاشق فلان فوتبالیست است بگویند برای تو بلیط تهیه می­کنیم که به فلان کشور بروی تا ده دقیقه فوتبالیست مورد علاقه­ات را ببینی، چه حسی دارد؟

انگار خدای من از خودم مفلوک­تر است، خدای من خدای باری­تعالی عزّ و جلّ نیست، چون اگر برای من اینطور بود که حداقل برای نماز شوق داشتم!

ما با چه خدایی طرف هستیم؟ این خدای من چه جذابیتی برای دیگران دارد؟

اما خدای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جذاب است، چون هر کسی در این عالم زمین می­خورد، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پناه می­برد؛ ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به عشق آن خدا صبر کرد و دستانش را بستند. خدای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جذاب است، لحظات آخر به خدای متعال عرض کرد در آنچه دارم یک پسربچه باقی مانده است…

وصفِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

زمانی به ما می­گویند امام صادق علیه السلام یا امام باقر علیه السلام یا امام سجاد علیه السلام را توصیف کن تا ببینیم چطور است، ما خیال می­کنیم باید چیزی بگوییم که مردم هو بکشند!

حال ببینید امام صادق علیه السلام می­خواهند پدر خود را تعریف کنند، حضرت فرمودند: پدرم دائم الذکر بود…

«دائم الذکر بود» یعنی چه؟ یک وجه این است که ذکر به لب می­گفتند، اما یک وجه این است که عمل او ذکر است.

حضرت فرمودند: من با پدرم راه می­رفتم، ایشان دائماً ذکر خدا داشت.

یعنی ذکر خدا هم به لب… یعنی اگر فقیر می­دید کمک می­کرد، اگر خشمگین می­شد، فرو می­خورد. یعنی امام خودش را در محضر خدا می­بیند.

در ادامه می­فرمایند: وقتی با هم غذا می­خوردیم، اما پدرم ذکر خدا می­گفت.

یعنی وقتی من غذا میل کردن پدرم را می­دیدم، به یاد این موضوع می­افتادم که ایشان عبد خداست. یعنی حتّی غذا خوردن حضرت هم بندگی بود.

حضرت در ادامه می­فرمایند: ایشان با مردم صحبت می­کرد، ولی ذکر الهی داشت.

یعنی آن کسی که ذکر الهی دارد، با مردم متکبّر نیست، انسان که در مقابل خدا متکبّر نیست، انسان که در مقابل خدا حسود نمی­شود، وقتی انسان خدا را غنی می­بیند که به چیزی طمع ندارد! زمانی من به شما یا داشته­های شما طمع می­کنم یا حسادت دارم که خدای من بدبخت است، اگر خدای من خدای حیّ قیّومِ عزّ و جلّ صمدِ لایموت باشد، اصلِ هر چیزی که شما دارید در اختیار اوست.

حضرت در ادامه می­فرمایند: دیدم زبان مبارک پدرم دائماً در حال حرکت است اما لب­های شریف ایشان تکان نمی­خورد؛ یعنی پدرم ذکر «لا اله الا الله» به لب داشت!

پناه می­برم از هر الهی، «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»،[6] هر کسی چیزی را اله درنظر می­گیرد، یک نفر هوای نفس خود را، یک نفر پول خود را، یک نفر شهوت خود را.

آن کسی که اهل لا اله الا الله است، خدای خیلی جذّابی دارد، او هیچ کجا هیچ چیزی را بر این خدا مقدّم نمی­کند.

مردم می­آمدند تا امام سجاد علیه السلام را تماشا کنند، از ترس حکومت حتّی جرأت نمی­کردند جلو بیایند، نماز حضرت را از دور تماشا می­کردند.

چه کسی نماز مرا تماشا می­کند؟ بعد من توقع دارم که مردم با من به سراغ دین بیایند! ان شاء الله خدای متعال اول مرا به دین جذب کند، ان شاء الله خدای متعال اول گوینده و منبری را به دین جذب کند که وقتی از در بیرون رفت، این حرف­ها را فراموش نکند.

اگر این حرف­ها از سر صدق و باور گفته شود، بخواهی یا نخواهی، بر قلوب مستعده می­نشیند، اوقع در نفوس می­شود و صفحه­ی نفس انسان­ها را تغییر می­دهد.

روضه و توسل

روز اول جلسه است.

شهادت امام باقر علیه الصلاة و السلام خیلی غریبانه است، با توجه به شخصیت ویژه­ای حضرت، لذا وقتی حضرت را کشتند، طوری حضرت را به شهادت رساندند که کسی متوجه نشود چطور این کار را کرده­اند.

در منابع قدیمی جزئیاتی از این جنایت نیست که من بخواهم به خدمت شما عرض کنم.

لذا من روضه­ای می­خوانم که به غیرت امام صادق علیه الصلاة و السلام برخورده است.

حضرت صادق سلام الله علیه فرمود: یک مرتبه به پدرم و من گفتند که به اجبار به شام برویم، من هم با پدرم همراه بودم…

ما نمی­دانیم امام باقر علیه السلام چه کسی بوده است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به او سلام رسانده است! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند: جابر! من دوست دارم او را ببینم، ولی من از دنیا می­روم، اگر تو او را دیدی، سلام مرا به او برسان.

حرکات و منش امام باقر علیه السلام از کودکی خیلی شبیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.

وقتی جابر بن عبدالله انصاری امام باقر علیه السلام را در پنج سالگی ایشان دید، عرض کرد: شما باقر هستید!

از کجا فهمید؟ گفت: چون انگار خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است!

امام صادق علیه السلام فرمود: به این پدر باعظمت من، به این عبد الهی که مدام ذکر خدا داشت گفتند باید به شام بیایی، من هم به همراه ایشان رفتم.

بعد حضرت صادق علیه السلام بر حسب غیرت خود گله کرده­اند، مسلماً حضرت صادق علیه السلام شیعه­ی پدر خود است، فرمودند: سه روز ما را پشت دروازه­ی شهر نگه داشتند و ما را معطل کردند.

به امام صادق علیه السلام عرض می­کنم که پدر و مادرم فدای شما و مادرتان، ای کاش من می­مردم و به پدر شما جسارت نمی­شد، اما بالاخره خودتان به ما یاد داده­اید که…

دو مردِ بالغِ رشید، بدونِ اینکه دستشان بسته باشد، فقط پشت در معطل کردند، که البته خیلی غلط کردند… شما طوری فرموده­اید کأنّه این خاطره هیچگاه از ذهن شما نمی­رود…

ولی پدر شما در یک کاروانی بود که دختران پیامبر هم در آن کاروان بودند، ولی با دست بسته… «صُفِدُوا فِي اَلْحَدِيدِ»،[7] ناپاکزاده­ها آنقدر نزدیک شده بودند که دستان دختران را به گردن­هایشان ببندند… این بزرگواران را برای تهدید به فروختن، در بازارها می­چرخاندند و در معرض دید قرار دادند… تا به دروازه­ی شام رسیدند… آنجا هم فقط معطل­شان نکردند، بلکه همه را جمع کردند تا این بزرگواران را تماشا کنند…

اینجا گزارشگران حرف­هایی زده­اند که چون انسان باید با بیان آن­ها بمیرد، عرض نمی­کنم… همین اندازه می­گویم که آنچه از بی­ادبی به ذهنشان رسید انجام دادند، تا اینکه وارد کاخ شدند…

وقتی وارد کاخ شدند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها یکپارچه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اهل گله نیست، اما وقتی این دخترها را اینطور با این وضع، با لباس­هایی که مناسب شأن­شان در آن مجلس نبود آوردند، و زن و بچه­ی یزید در خیمه بودند… آنجا حضرت زینب کبری سلام الله علیها گله کردند و فرمودند: آیا اسم خودت را عادل گذاشته­ای؟ «أَ مِنَ اَلْعَدْلِ يَا اِبْنَ اَلطُّلَقَاءِ»[8]

من به همین ابن عرندس پناه می­برم که نخواهم جلوتر بروم، مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه و بعضی از بزرگان می­فرمایند که اگر این ابیات در مجلسی خوانده شود، امام زمان ارواحنا فداه به آن مجلس نظر می­کنند، بلکه نوشته­اند حضرت در آن مجلس حاضر می­شوند… بالاخره امید به این مطلب ایرادی ندارد…

ابن عرندس می­گوید وقتی این بزرگواران به کاخ وارد شدند، شما این دو صحنه را با هم نگاه کنید، آن طرف که سربازان در حال حفاظت هستند خیمه­ای زده­اند، «وَ رَمْلَةِ فِی ظِلِّ الْقُصُورِ مَصُونَةٌ» خواهر معاویه که عمه‌ی یزید بود در پناه امنیت این سربازان که نگهبان بودند بود، «یُنَاطُ عَلَى أقرَاطُهَا الدُّرُّ وَ التِّبْرِ» به گوش‌های او گوشواره و طلا و جواهر آویزان است…

بعد می­گوید برگردید و اینطرف را نگاه کنید، «وَ آلِ رَسُولِ اللَّهِ تُسْبَى نِسَائِهِمْ» ببین دختران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را چطور وارد این جلسه کردند…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۳۰۷ (حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ اَلنَّيْسَابُورِيُّ اَلْعَطَّارُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ اَلنَّيْسَابُورِيُّ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اَلسَّلاَمِ بْنِ صَالِحٍ اَلْهَرَوِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا اَلنَّاسَ فَإِنَّ اَلنَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلاَمِنَا لاَتَّبَعُونَا قَالَ قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَدْ رُوِيَ لَنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ مَنْ تَعَلَّمَ عِلْماً لِيُمَارِيَ بِهِ اَلسُّفَهَاءَ أَوْ يُبَاهِيَ بِهِ اَلْعُلَمَاءَ أَوْ لِيُقْبِلَ بِوُجُوهِ اَلنَّاسِ إِلَيْهِ فَهُوَ فِي اَلنَّارِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ صَدَقَ جَدِّي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَ فَتَدْرِي مَنِ اَلسُّفَهَاءُ فَقُلْتُ لاَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هُمْ قُصَّاصُ مُخَالِفِينَا أَ وَ تَدْرِي مَنِ اَلْعُلَمَاءُ فَقُلْتُ لاَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ هُمْ عُلَمَاءُ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ اَلَّذِينَ فَرَضَ اَللَّهُ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبَ مَوَدَّتَهُمْ ثُمَّ قَالَ أَ وَ تَدْرِي مَا مَعْنَى قَوْلِهِ أَوْ لِيُقْبِلَ بِوُجُوهِ اَلنَّاسِ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لاَ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَعْنِي وَ اَللَّهِ بِذَلِكَ اِدِّعَاءَ اَلْإِمَامَةِ بِغَيْرِ حَقِّهَا وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ فِي اَلنَّارِ .)

[5] سوره مبارکه الرحمن، آیه 19

[6] سوره مبارکه جاثیه، آیه 23 (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ)

[7] مصباح الزائر، جلد ۱، صفحه ۲۲۱

[8] اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۱۷۴