جلسه هفتم “دینداری در بحران؛ ما و قرآن کریم”

9

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه مورخ 11 تیرماه 1404 در هیئت محترم حضرت عبدالله بن الحسن علیهما السلام به ادامه‌ی سخنرانی با موضوع “دینداری در بحران؛ ما و قرآن کریم” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می‌گردد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمت حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص حضرت سیّدالشّهداء علیه آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسات گذشته

موضوع بحث ما «دینداری در بحران» است، که البته دینداری در بحران تفاوتی با دینداری در حالت عادی ندارد، بلکه این ما هستیم که در شرایط بحرانی احساس نیاز بیشتری داریم، دین در دوران بحران پرمصرف­تر است، وگرنه دین برای همیشه است.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ما را به قرآن کریم ارجاع داده­اند و ما بر سر سفره­ی الهی و در محضر کلمه­ی «رَبّ» هستیم.

هرچه او را بشناسیم بیشتر در ذهن ما هست؛ اگر ما دوست ثروتمندی داشته باشیم و موجودی چک ما تکمیل نباشد، اولین کسی که به ذهن ما می­رسد آن دوست ماست.

اگر ما با کلمه­ی رَبّ آشنا باشیم، همواره اولین کلمه­ای که به ذهن ما خطور می­کند که کار را راه بیندازد، که اتفاقاً کار هم بدست اوست، رَبّ است.

توجّه و آشنایی با رَبّ و شیوه­ی تصرّفات حضرت رَبّ، انسان را آزاد می­کند و گیرها را حل می­کند.

مباحثی گذشت که تکرار نمی­کنیم.

«بلا» یکی از سنّت­های الهی است

به اینجا رسیدیم که حضرت رَبّ برای رشد ما، قوانینی در عالم قرار داده است، یا توابعی ایجاد کرده است، که آن­ها تخلّف­ناپذیر هستند. دستگاه قوانین الهی که به آن «سنّت­های الهی» می­گویند تخلّف­ناپذیر هستند. پس مهم است که انسان بداند این دستگاه چطور کار می­کند.

این نظام برای رشد ما یک تابع و یک قانون تخلّف­ناپذیرِ تکوینی قرار داده است و آن هم ابتلاست. دستگاه سنّت تمحیص الهی هم جزو توابع تخلّف­ناپذیرِ تکوینی است، چون خدای متعال از ربوبیت استعفاء نمی­دهد، همیشه تمحیص و غربال صورت می­گیرد که من بتوانم جلوتر بهره­مند شوم، چون رَبّ کامل است می­خواهد مرا به سمت کمال بکشد تا من سعه­ی وجودی پیدا کنم و معده­ی معنوی من بتواند برای قیامت بعضی از نعمت­ها را هضم کند.

آن دنیا جای سعه نیست، سعه باید اینجا اتفاق بیفتد، این قانون الهی است و تخلّف­ناپذیر است، فرمود سنّت خدا هرگز تبدیل و تغییر ندارد، بیهوده تلاش نکن، باید کاربری را آموزش ببینی تا بتوانی از آن استفاده کنی.

خدای متعال برای اینکه ما را رشد بدهد، ما را مبتلا می­کند. باید با این موضوع کنار بیاییم، مگر اینکه ببیند کسی بخواهد به درک برود، آنجا هم به این راحتی رها نمی­کند ولی قدری بلا را کم می­کند. خدای متعال اینطور خلق کرده و تکوین خود را اینطور مقدّر کرده است که ما را با ابتلا و سختی و تمرین بالا می­برد، اگر من نخواهم این موضوع را بپذیرم فقط آسیب بیشتری می­خورم. اگر بدانی خدای متعال چطور ما را مبتلا می­کند و با این موضوع هماهنگ شوی، درست رد می­شوی، اگر ندانی فقط آسیب بیشتری می­خوری، چون خدای متعال برای رشد ما بالاخره ما را مبتلا می­کند.

معنای ابتلا در قرآن کریم

در کافی شریف بابی به نام «بَابُ شِدَّةِ اِبْتِلاَءِ اَلْمُؤْمِنِ» داریم.

اولاً به شما عرض کنم که ابتلا همیشه بدبختی نیست، چون سختی­ها با ذات ما همخوانی ندارد، مثلاً فقر و مریضی و شکستگی و از دست دادن و مرگ عزیز… ابتلا در ذهن ما موارد منفی است، وگرنه ابتلا هر دو است.

شما سوره مبارکه فجر را ببینید، می­فرماید: «أَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ»،[4] وقتی رَبّ انسان او را مبتلا می­شود، او را اکرام می­کند و به او نعمت می­دهد، «فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ» می­گوید خدا مرا گرامی داشته است؛ اما خدای متعال می­فرماید این هم ابتلاست، و اتفاقاً این فهم غلط است، «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ» اما اگر ربّ او را مبتلا کند و روزی او کم شود، «فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ» می­گوید خدا به من اهانت کرد!

رَبّ به هر دو مورد «ابتلا» می­گوید. درواقع هر اتفاقی برای ما رخ می­دهد، ابتلاست. منتها وقتی رزق ما بیشتر شود نمی­دانیم این ابتلاست و حواس انسان کمتر جمع می­شود، اما وقتی رزق کم می­شود بیشتر احساس بیچارگی می­کنیم و بیشتر خدا را صدا می­زنیم، یعنی انگار این مورد را بیشتر ابتلا می­بینیم، وگرنه هر دو ابتلاست.

شدّتِ بلای انبیاء علیهم السلام

امام صادق علیه الصلاة والسلام می­فرمایند: «إِنَّ أَشَدَّ اَلنَّاسِ بَلاَءً»[5] شدیدترین مردم از نظر بلا «اَلْأَنْبِيَاءُ» انبیاء هستند.

ابتدا ما باید بدانیم که بخشی از این ابتلا، حساب کردن آدم است. یعنی ما باید از این ابتلا لذّت ببریم، اگر لذّت نبریم هم باز این ابتلا هست، ولی بدان که این مدل خداست.

رضایت به معنای عدم اعتراض است، مثلاً به کسی می­گویند می­خواهیم پای تو را قطع کنیم، بعد می­گویند آمپولی پیدا کرده­ایم که اگر این آمپول را به صورت تو بزنیم، دیگر نیازی نیست که پای تو را قطع کنیم.

مسلماً این آمپول درد دارد، ولی انسان خیلی با رضایت قبول می­کند.

کسی که می­داند این جایگزین چیز بدی است، یا این سبب یک ارتقاء خیلی بزرگی است، مسلماً انسان قبول می­کند.

مثلاً بچه­ای که چند سال درس می­خواند تا رتبه­ی خوبی در کنکور کسب کند، مسلماً از کار خود رضایت دارد و اعتراضی ندارد و این امر را عقلایی و به نفع خودش می­داند. بقیه­ی موارد هم همینطور.

لذا اگر ما بدانیم نهایت ابتلاء او برای ماست، راضی می­شویم.

«إِنَّ أَشَدَّ اَلنَّاسِ بَلاَءً اَلْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ اَلَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ»، برای همین هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که هیچ پیامبری به اندازه­ی من اذیت نشده است.

البته توجّه کنید که می­فرماید «اذیت نشده است» نه اینکه «ضرر کرده است». یعنی ضرر به کار نیست، اما اذیت هست.

میزان بلای مؤمن و غیرمؤمن

«سُئِلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ أَشَدُّ اَلنَّاسِ بَلاَءً»[6] از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند بلای چه کسی در دنیا از همه بیشتر است؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «اَلنَّبِيُّونَ»؛ «وَ يُبْتَلَى اَلْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ»، به ترتیب هر کسی ایمان بهتری دارد و اعمال بهتری دارد… چون قرار است در آن دنیا در جاهای مهم­تری قرار بگیرند… «فَمَنْ صَحَّ إِيمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ» کسی که ایمان و عمل او بالا برود «اِشْتَدَّ بَلاَؤُهُ».

شما در کربلا چه کسی را می­شناسید که بدون بلا بزرگ باشد؟ شما امروز به چه کسانی می­گویید فدای شما شوم؟ همه همینطور هستند، همه سلاطین بلا هستند، همه قهرمانان بلا هستند.

«وَ مَنْ سَخُفَ إِيمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلاَؤُهُ»، سطح ایمان و عمل هر کسی پایین بیاید، بلای او کمتر می­شود!

دردسر برای اولیای خداست

امام صادق علیه الصلاة والسلام فرمودند: «إِنَّ عَظِيمَ اَلْأَجْرِ لَمَعَ عَظِيمِ اَلْبَلاَءِ»،[7] اجر بالا برای بلای بالاست، «وَ مَا أَحَبَّ اَللَّهُ قَوْماً إِلاَّ اِبْتَلاَهُمْ» خدا هیچ قومی را دوست ندارد مگر اینکه آن­ها را مبتلا می­کند.

امام صادق علیه الصلاة والسلام و روحی فداه فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِي اَلْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ»،[8] خدا روی زمین بندگانی دارد که با بقیه تفاوت دارند و کلاس بالاتری دارند، «مَا يُنْزِلُ مِنَ اَلسَّمَاءِ تُحْفَةً إِلَى اَلْأَرْضِ» هرچه راحتی بیاید اجازه نمی­دهد به این­ها برسد، «إِلاَّ صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ» مگر اینکه به غیر از این­ها می­دهد، «وَ لاَ بَلِيَّةً إِلاَّ صَرَفَهَا إِلَيْهِمْ»، درواقع یعنی هرچه سنگ است برای پای مؤمن است! هرچه دردسر است برای ولیّ خداست.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حال سخنرانی در مسجد کوفه بود، کسی آمد و داد زد: به من ظلم شده است!

حضرت فرمودند:‌ جلو بیا. به اندازه­ی تمام ریگ­های بیایان، پرزهای روی لباس­ها، شن­های بیابان­ها، قطرات دریاها به من ظلم شده است!

مؤمن در مواجهه با بلا

چرا این روایات را عرض می­کنم؟ چون زمانی ظاهراً بلا بر ما کمی زیاد می­شود، ناگهان به ما برمی­خورد. من این مورد را زیاد دیده­ام که ناگهان به طرف برمی­خورد و می­گوید مثلاً من پانزده مرتبه به حرم امام رضا علیه السلام آمده­ام، چرا حضرت مرا آدم حساب نمی­کند و هرچه می­خواهم جواب مرا نمی­دهد؟

پاسخ این است که چون شما مبتلا هستید!

مانند آن کسی که در حال کم کردن وزن برای مسابقات المپیک است و مدام می­گوید چرا به من بستنی نمی­دهند؟

امام صادق علیه الصلاة و السلام به «سَدیر صیرَفی»‌ فرمودند: «إِنَّ اَللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً»[9] اگر خدا بنده­ای را دوست بدارد «غَتَّهُ بِالْبَلاَءِ غَتّاً»، اگر دریای ابتلاها باشد، او را در کف آن دریا فرو می­کند.

حضرت در روایت دیگری می­فرماید او را تیرباران بلا می­کند.

اما اگر مؤمن بداند این تیرها از جانب خدایی است که او تیرانداز ماهری است، می­زند ولی نمی­خواهد صید خود را بکشد، و قرار است بجای این بلاها خیلی چیزها زیادی به او بدهد، وقتی وارد بلا می­شود…

امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی مؤمن مبتلا می­شود و فشار روی او طوری است که انگار او را قطعه قطعه می­کنند، خدا را شکر می­کند. یعنی به رَبّ خود ایمان دارد و می­داند رَبّ او کاربلد است. لذا اصلاً ناراحتی در کار نیست.

امام باقر علیه السلام فرمودند: «إِنَّمَا يُبْتَلَى اَلْمُؤْمِنُ فِي اَلدُّنْيَا عَلَى قَدْرِ دِينِهِ أَوْ قَالَ عَلَى حَسَبِ دِينِهِ»،[10] «إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُ بِمَنْزِلَةِ كِفَّةِ اَلْمِيزَانِ كُلَّمَا زِيدَ فِي إِيمَانِهِ زِيدَ فِي بَلاَئِهِ»، هرچه ایمان مؤمن زیاد شود، فشار بر او زیاد می­شود.

خدای متعال اینطور خلق کرده است.

«عبدالله بن أبی یَعفور» انسان خیلی باکلاسی است، او انسان خیلی مهمّی است، به امام صادق علیه الصلاة و السلام می­گوید: «شَكَوْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَا أَلْقَى مِنَ اَلْأَوْجَاعِ وَ كَانَ مِسْقَاماً»،[11] انواع بلاها بر سر من آمده است، مدام مریض هستم.

حضرت صادق علیه الصلاة والسلام به او فرمود: «لَوْ يَعْلَمُ اَلْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ اَلْأَجْرِ فِي اَلْمَصَائِبِ لَتَمَنَّى أَنَّهُ قُرِضَ بِالْمَقَارِيضِ»، اگر می­دانستی این موضوع چقدر به نفع تو است، می­گفتی یک قیچی هم بیاورید و گوشت­ها مرا قطعه قطعه کنید!

من به شما عرض می­کنم که وقتی انسان بعضی از اولیای خدا از عظیم القدرهای حیرت­انگیز را نگاه می­کند می­بیند بیماری­های عجیبی داشته­اند.

برخی از ابتلاهای عجیب علمای بزرگ

میرحامد حسین رحمة الله تعالی علیه که آیت کبرای تحقیق در دفاع از ولایت است، در سی سالگی کتاب «استقصاء الافحام» ایشان چاپ شده است و مشغول نوشتن کتاب «عبقات الأنوار» است، انواع بیماری­ها را داشته است، دائماً سردرد داشته است. رطوبت برای تن او بسیار مضرّ بوده است اما او در هند زندگی می­کرد که کاملاً مرطوب بود! و هر کسی با آثار او آشنا باشد می­گوید (بر فرض نبود کتاب ایشان) اگر یک تیم صد نفره­ی هوشمند در حوزه علمیه دور یکدیگر جمع شوند و سی سال وقت بگذارند، از نظر من نمی­توانند این کتاب را بنویسند!

یک نفر مریض احوال در فقر این کتاب را نوشته است.

مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه یک استادی به نام «مفتی سید عباس موسوی» دارد، قرار است آن کتابی که به زبان اردو در مدح او نوشته شده است بزودی به فارسی ترجمه شود. «مفتی سید عباس موسوی» مجتهد و مرجع تقلید بود، بیش از دویست جلد کتاب دارد، زمانی در خاطرات خود نوشته است: اینجا که مشغول نوشتن هستم، آنقدر زیاد باران آمده است که سقف خانه­ی ما سوراخ شده است و آب می­چکد، یک کاسه زیر آن قرار می­دهیم و کمی آنطرف­تر می­نشینم، بعد دوباره این اتفاق رخ می­دهد؛ بعد نوشته است: امروز آخرین جایی است که می­شد بنشینم و باران از سقف بر سر من نبارد، که اینجا هم سوراخ شده است و دیگر جایی ندارم!

یعنی فقر در حدی است که سقف همه جای خانه سوراخ است!

این آدم دویست کتاب نوشته است!

یک کتاب «آیات الولایه» برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نوشته است که هزار صفحه است، بعضی از کتب ایشان به زبان عربی و فارسی چاپ شده است.

شخص دیگری را به شما پیشنهاد می­کنم که اکسیر احمر است، هر کسی فکر می­کند خیلی بدبخت است کتاب «ستاره­ای از شرق» را بخواند، یا «حالات مرحوم آیت الله شیخ حسن آل یاسین» را بخواند.

«مرحوم آیت الله شیخ حسن آل یاسین» می­گوید من آنقدر پوست خربزه خورده بودم که در نهایت در به حرم موسی بن جعفر سلام الله علیه رفتم و عرض کردم: آیا قرار است من با این ابتلاها پیغمبر شوم؟ اگر قرار است پیغمبر شوم هم نمی­خواهم!

این آدم مرجع تقلید شده است و مجموعه­ی آثار او چاپ شده است.

بعد الآن ما می­گوییم که من برای رشد به یک سری امکانات رفاهی نیاز دارم!

واضح است که بنده نمی­خواهم بگویم برای یکدیگر کم بگذاریم، مسلماً کسی که می­تواند نباید برای زن و بچه­ی خود کم بگذارد، اما این­ها ملاک نیست، رَبّ کسی دیگر است.

انتشارات اطلاعات کتاب «ستاره­ای از شرق» که شرح احوال و وقایع عصر مرحوم آیت الله آسید محمد باقر درچه­ای است را چاپ کرده است، نواده­ی ایشان این کتاب را نوشته است. آیت الله آسید محمد باقر درچه­ای استاد آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله تعالی علیه است.

شما این کتاب را بخوانید تا ببینید ایشان در چه فلاکتی است، اما ایشان مرجع تقلیدی شده است که استاد آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله تعالی علیه است!

عمل من مهم است نه حرف من!

مسلماً باید به دنبال امکانات رفاهی باشیم و پدر باید برای زن و بچه­ی خود تلاش کند، اما به اندازه!

آیا همین پدر هر هفته یک مرتبه زیارت عاشورا می­خواند؟ آیا در روز یک صفحه قرآن می­خواند؟

می­گوید: نه! من از صبح تا شب برای زن و بچه­ام تلاش می­کنم!

بیخود! مگر کسی که زندگی او از شدّت فقر در خطر است؛ اما بقیه به اندازه­ی کافی بعنوان وظیفه کار کنند، چون رزق بدست خدای متعال است، مابقی زمان را هم طوری مدیریت کن که به خودت برسی!

پدر در طول عمر خود محض رضای خدا یک مرتبه کتابی باز نکرده است، به فرزند خود می­گوید درس بخوان!

مسلماً بچه می­گوید اگر کتاب خواندن خوب بود که پدرم من هم یک جلد کتاب می­خواند!

اگر من برای خودم ارزش و رشد قائل نشوم، آن بچه می­گوید این حرف­ها بیهوده است، چون عمل من مهم است نه حرف من.

این بچه می­بیند نماز من به درد نمی­خورد و نماز من برای من مهم نیست، حال من هرچه بگویم هم نماز برای او مهم نیست!

اگر من می­خواهم پدر خوبی باشم، باید برای رشد خودم وقت بگذارم، باید برای همسر خود وقت بگذارم، تا بتوانم پدر خوبی باشم.

آنقدری که ما دیدیم، عالمی که از ابتدا ثروتمند بوده باشد هست اما استثنائی است. بقیه­ی جاها هم همینطور است.

رشد ما در ابتلا

همین کار موشکی که انجام می­دهند واقعاً کار عجیبی است، بعداً این موضوع را خواهند نوشت که ایرانی­ها پسته و فرش و زعفران و برنج داشتند و موشک!

این موضوع هم مرز علم است، هم به مرز علم آن­ها غلبه می­کند!

مهم نیست بگویند چند به چند؟

اولاً من اطلاعات دقیقی ندارم، این موضوع هم که چند به چند هستند هم مهم نیست، همینکه می­تواند رد شود… اگر شما هزار مرتبه تلاش کنید که از یک ارتفاع پانصد متری بپرید، اگر یک مرتبه سالم برسید، همه­ی دنیا خبر این موضوع را منعکس می­کنند.

این­ها اتفاقاً در تحریم کامل و عدم امکانات… اصلاً شما ادعای دشمن در مورد اینکه ما چقدر برای این موضوع خرج کرده­ایم را ببینید، می­گویند خودشان 895 میلیارد دلار هزینه کرده است و ایرانی­ها 8 میلیارد دلار!

البته این اعدادی است که می­گویند و بنده خبر ندارم.

اتفاقاً آنجاهایی که در فشار بودیم اتفاقی رخ داده است!

خدای متعال ما را اینطور خلق کرده است، بعد هم فرمود مؤمن هر چهل روز یک ابتلاء دارد که مرا فراموش نکند.

لذا شخصی به بزرگی مراجعه کرده بود و گفته بود مدّتی است که ابتلائی ندارم، آن بزرگ گفته بود: مگر چکار کرده­ای؟

یعنی رَبّ اینطور است که اگر تو را دوست داشته باشد تو را مبتلا می­کند، یعنی التفات رَبّ اینطور است. همه­ی این­ها از سر رحمت و بی­نیازی است.

لذا همینکه مؤمن گیر کند، رَبّ را صدا می­کند، چون کار بدست اوست.

روضه و توسّل به حضرت علی اصغر سلام الله علیه

شما را نمی­دانم، ولی خدا شاهد است که من از اول دهه منتظر امشب هستم… آقا! من آنقدر روی شما حساب کرده­ام که با حاجات بسیار زیادی آمده­ام…

آنجایی که امام حسین علیه السلام به رَبّ خود خیلی اعتماد کرد، «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ»،[12]… امام حسین علیه الصلاة و السلام همه­ی اصحاب را یک به یک فرستاد، توسّل امشب این است که امام حسین در بین مابقی هم جستجو کرد و دید هنوز یک نفر مانده است، او را هم آورد… «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ»… امام حسین علیه السلام سرمایه­گذاری کرده است که بتواند دست ما را بگیرد… یعنی درواقع امام حسین علیه السلام با یک فرزند خود خواسته است بقیه­ی فرزندان خود را نجات دهد…

همه شهید شده بودند، حضرت از علقمه برگشته بود، اگر سیّدالسّاجدین علیه السلام را درنظر نگیرید، فقط عبدالله بن الحسن علیه السلام و این شیرخوار مانده­اند، همه شهید شده­اند، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وسط میدان به تنهایی می­جنگد، منتها برای اینکه خانواده را آماده کند، مدام به خیمه­گاه می­آمد و با بانوان صحبت می­کرد و دوباره به میدان می­رفت…

وقتی در میدان زخمی به تن حضرت نشسته بود، حضرت دید دیگر نفر آخر است، وقتی به سمت راست می­رفت دشمن از سمت چپ حمله می­کرد، وقتی به سمت چپ می­رفت دشمن از سمت راست حمله می­کردند، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید ناموس خدا در خطر است، ادّعای این­ها هم این است که مسلمان هستند…

اگر با من که نوه­ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستم دعوا دارید، بانوان که در جنگ نیستند…

صدای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بلند شد:‌ «هَلْ‏ مِنْ‏ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏»… آیا کسی هست که از ناموسِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع کند؟… قاعدتاً آن­ها شروع کردند به هلهله کردن…

بانوان حرم غیور بودند، دیدند این آقایی که در مناعت طبع نظیر ندارد، بخاطر این­ها رو می­زند… گریه­ی بانوان بلند شد، «إرتَفَعَت أصوَاتُ النِّسَاء بِالعَوِیلِ وَالبُکَاء»…

همینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صدای گریه­ی بانوان را شنید برگشت و دید این­ها یکپارچه گریه می­کنند و همزمان یک شیرخواری را هم دست به دست می­کنند… سر افتاده بود، چشم­ها رفته بود، رنگ پریده بود… ان شاء الله خدای متعال برای کسی چنین واقعه­ای را نیاورد، این طفل فقط ذرّه­ای آب می­خواست…

وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چنین صحنه­ای را مشاهده کرد… مادر نیست، مادر می­دانست که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از دیدن چنین صحنه­ای شرمنده می­شود، برای همین در خیمه مانده بود…

برداشت بنده این است که وقتی آقای دو عالم دید این مادر اینقدر بامرام است، فرمود: زینب جان! بچه را بده تا با او وداع کنم… یعنی حال او طوری است که شاید بزودی از دنیا برود…

وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این طفل را در آغوش گرفت و دید بی­حال است و سر افتاده است و گاهی این لب­ها را باز و بسته می­کند، یک نقل این است که بچه را به وسط میدان برد، «یا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»،[13]

عزیزی امامی را در خواب دیده بود، فرموده بود چرا این قسمت را نمی­گویید که «أمَا تَرَونَهُ کَیفَ یَتَلَظَّی عَطَشَا؟» مگر نمی­بینید چطور تلظّی می­کند؟… این طفل با ناامیدی گاهی دهان خود را باز و بسته می­کرد و توانی نداشت…

هنوز کلام مولای ما تمام نشده بود که خون به صورت حضرت پاشید… برگشت و نگاه کرد و دید کار تمام شده است…

همانطور که چشم حضرت به گلوی او بود، دست زیر گلو گرفت و خون را به آسمان پاشید… بعد به خدای متعال عرض کرد: خدایا! چون تو نگاه می­کنی برای من آسان است و تحمّل می­کنم… اما چشم از گلو برنمی­داشت…

هاتفی از غیب صدا زد: «دَعهُ يا حُسَينُ» حسین جان! روی برگردان و دل بِکَن… «فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ» الآن او را در بهشت سیراب می کنند…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه فجر، آیه 15 (فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ)

[5] الکافي، جلد ۲، صفحه ۲۵۲ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ أَشَدَّ اَلنَّاسِ بَلاَءً اَلْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ اَلَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ .)

[6] الکافي، جلد ۲، صفحه ۲۵۲ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ اَلْحَجَّاجِ قَالَ: ذُكِرَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْبَلاَءُ وَ مَا يَخُصُّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ اَلْمُؤْمِنَ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ أَشَدُّ اَلنَّاسِ بَلاَءً فِي اَلدُّنْيَا فَقَالَ اَلنَّبِيُّونَ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ يُبْتَلَى اَلْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِيمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اِشْتَدَّ بَلاَؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِيمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلاَؤُهُ .)

[7] الکافي، جلد ۲، صفحه ۲۵۲ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ زَيْدٍ اَلشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ عَظِيمَ اَلْأَجْرِ لَمَعَ عَظِيمِ اَلْبَلاَءِ وَ مَا أَحَبَّ اَللَّهُ قَوْماً إِلاَّ اِبْتَلاَهُمْ)

[8] الکافي، جلد ۲، صفحه ۲۵۳ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ اِبْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِي اَلْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ مَا يُنْزِلُ مِنَ اَلسَّمَاءِ تُحْفَةً إِلَى اَلْأَرْضِ إِلاَّ صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ وَ لاَ بَلِيَّةً إِلاَّ صَرَفَهَا إِلَيْهِمْ .)

[9] الکافي، جلد 2، صفحه ۲۵۳ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُبَيْدٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ وَ عِنْدَهُ سَدِيرٌ : إِنَّ اَللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلاَءِ غَتّاً وَ إِنَّا وَ إِيَّاكُمْ يَا سَدِيرُ لَنُصْبِحُ بِهِ وَ نُمْسِي)

[10] الکافي، جلد ۲، صفحه ۲۵۳ (عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ اَلْحُرِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّمَا يُبْتَلَى اَلْمُؤْمِنُ فِي اَلدُّنْيَا عَلَى قَدْرِ دِينِهِ أَوْ قَالَ عَلَى حَسَبِ دِينِهِ .)

[11] الکافي، جلد ۲، صفحه ۲۵۵ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَبِي يَحْيَى اَلْحَنَّاطِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: شَكَوْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَا أَلْقَى مِنَ اَلْأَوْجَاعِ وَ كَانَ مِسْقَاماً فَقَالَ لِي يَا عَبْدَ اَللَّهِ لَوْ يَعْلَمُ اَلْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ اَلْأَجْرِ فِي اَلْمَصَائِبِ لَتَمَنَّى أَنَّهُ قُرِضَ بِالْمَقَارِيضِ.)

[12] زیارت ناحیه مقدّسه

[13] تذكرة الخواص، سبط این جوزی، صفحه ٢٥٢ (لَمّا رَآهُمُ الحُسَينُ عليه السلام مُصِرّينَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَيني وبَينَكُم كِتابُ اللّه، وجَدّي مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله، يا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمي؟!… فَالتَفَتَ الحُسَينُ عليه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ يَبكي عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى يَدِهِ، وقالَ: يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَينُ عليه السلام يَبكي ويَقولُ: اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ دَعَونا لِيَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِيَ مِنَ الهَوا: دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ.)